باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشفرضنداشتن برای فهمِ سخنان آسمانی، غیر از گرایشنداشتن نسبت به آن سخنان است. یادداشتهایی که در مورد «زبان قرآن» اخیراً تایپ شده است، قسمتی از آن را خدمتتان ارسال میدارم: موفق باشید
۱. قرآن از یک حقیقت واحدی صادر شده و به همین جهت تمام آیات آن دارای پیوستگی هستند. مشکل آن هایی که در قلب هایشان زیغ است آن است که[1] کلام خدا را با کلام مردم عادی مقایسه میکنند.
۲. آن «اللّه» که جامع کمالات است در قرآن با ما سخن میگوید و در سخنان خود، خود را به ما نشان میدهد. اگر او را بشناسیم میتوانیم به سخن او گوش فرا دهیم. قرآن، قرآن خدایی است که به سخن آمده و با ما در کتابش آشکار میگردد. باید بتوانیم از طریق قرآن در حضور خدایی قرار بگیریم که با ما سخن میگوید. امام صادق«علیهالسلام» در همین رابطه میفرمایند: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون» (بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۱۰۷.) بدرستى كه خداوند در كلام خود براى بندگان خود تجلّى كرده است و ليكن آن ها نمی بینند.
۳. قرآن اسرار حضور خداوند در عالم را بر روی ما باز میکند از آن جهت که هماهنگ تکوین عالم است. یعنی از یک جهت حضور خدا در عالم و دیگر حضور خدا در کلام او به میان آمده است و اگر هرکس در کلامش حاضر میشود، خداوند در قرآن ظاهر شده آنهم در عین همزبانی با انسانها. قدرت درستدیدن را به انسانها هدیه میکند.
۴. قرآن همان بودن خدا در عالم است، به همان اندازه که برای دین خدا در مظاهر باید «وجودبین» شد و از محدودهی ماهیات عبور کرد، به همان اندازه باید با تدبّر در قرآن و نگاهِ وحدتنگریعنی تمامیتیِ معنادار، خدا را در قرآن دید.
۵. برای شنیدن کلامی اینچنین گسترده که خدا را مینمایاند باید گشودگیِ لازم را در خود ایجاد کنیم و از تنگناهای سوءِ فهم و سوءِاخلاق خود را آزاد نماییم وگرنه سخن گستردهی خدا را در شخصیت تنگ خود اسیر میکنیم، و این است معنای تفسیر به رأی.
۶. برای گوشسپردن به سخن خدا لازم است ابتدا به «خود» گوش فرا دهیم تا بیابیم فطرت ما چهچیزی را طلب میکند و با این گشایشِ اولیه میتوان به سراغ خدا رفت و از ضیقِ قلبی آزاد شد. شنیدن سخن خدا با گوشِ فطرت ممکن است و آن تنها گوشی است که همواره در مقابل سخن خدا گشوده است. مگر نه آن است که تنها کسی که میفهمد گوش فرا دهد؟
۷. زبان واقعی که سطحی و همراه با پراکندهگویی نباشد، حتماً زبانی است که تأویلبردار است، زیرا بیبنیاد و بیریشه نیست. و زبان قرآن، زبانی است که به عالیترین شکل میخواهد حقیقت را ظاهر کند. لذا به همان اندازه وجوهِ مستور و تأویلی دارد در عین آنکه دریچهای به سوی حقیقت است و هنر قرآن به ظهورآوردنِ حقایقی است که مستورند و این غیر از گزارشکردنِ حقایق است و به همین جهت حقیقت را در متن حادثههای تاریخی نشان میدهد و هر آنچه هست را با زبان اشاره نشان میدهد.
۸. قرآن، عامل اظهارِ حقایقی است که در هستی پنهاناند و از این جهت خداست که سخن میگوید و نه انسان. خداوند خود سخن میگوید و تجلیِ آن حقیقت، صورتِ گفتار میشود و اولین کسی که از آن گفتار بهرهمند میگردد، رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» میباشند. این معجزه نیست که خدا سخن میگوید؟
۹. با نظر به قرآن، «بودنِ» ما برای ما روشن میشود و احساسی به وسعت حضور در همهی عوالم به سراغ ما میآید.
۱۰. اندیشیدن به سخن خدا در قرآن، یک نوع گوشدادن به ندای خداوند است و این مهمترین و سختترین کاری است که انسان باید برای شخصیت خود شکل دهد از آن جهت که خداوند در عین آشکاری در کلام قرآن، خود را در همان کلام مخفی نگه داشته و در صورتی انسان میتواند این دو نحوه نگاه را در خود بپروراند که به توحید جمعِ اضداد برسد، توحیدی که حضرت حق در عین اولبودن، آخر است.
[1] - اشاره است به آیهی ۷ سورهی آلعمران که میفرماید: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگيزى كنند و به دنبال تاویل آن هستیند.