متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده عزیز: من بیست ساله هستم. تقریبا به تمامی چیزهایی که به فلسفه، سیاست، جامعه شناسی و معارف مربوط میشه علاقه ای ندارم. در واقع حتی نسبت به معارف احساس بدی دارم و فکر میکنم اگر سمتش برم یا لج می کنم یا به فکر فرو میرم و افسرده میشم. فقط به مباحث رفتاری و کاربردی علاقه دارم. دوست دارم فقط کار انجام بدم و یاد بگیرم و اصلا به آینده و جهان و هستی و مرگ و... فکر نکنم. اما چالش هایی هستن که گاهی ذهنم رو درگیر میکنن و احساس میکنم برای مواجهه باهاشون به معارف و بنیان های فکری عمیق نیاز هست. مثلا کلا با ازدواج و بچه دار شدن کنار نمیام و از طرفی هم نمیتونم بگم که می خوام کلا تنها باشم. یا اینکه حالت خنثایی که نسبت به سیاست دارم برام ترسناکه و میترسم پیش خودم تحقیر بشم و نمیدونم اگر مجبور بشم بین جمهوری اسلامی و مخالف هاش یکی رو انتخاب کنم و برای انتخابم همه چیزم رو فدا کنم اصلا جرئت انتخاب کردن دارم؟ یا ارتباط با انسان ها. تقریبا بعد از تعامل با هر کسی به یه شکل به چالش برمیخورم .برای مثال اصلا نمیتونم با فرد مقابل قاطع باشم. نمیتونم از ارتباط لذت ببرم و در درونم احساس ناراحتی دارم. یا اینکه خیلی از وابسته بودن و نیاز داشتن به بقیه میترسم حتی برای چیزهای کوچک. یا از گرفتن حقم میترسم و نمیدونم اگه بهم ظلم بشه باید چه کار کنم. یا از پیر شدن و ناتوان شدن و تغییر چهره ام می ترسم. الان نماز میخونم و برای مسائلی که در زندگی جاری بهشون برخورد میکنم و گاهی هم همین چالش ها با خدا و سردار سلیمانی صحبت میکنم و دعا میکنم. اول های کتاب آشتی با خدا رو قبلا خوندم و تقریبا با کتاب ده نکته از معرفت نفس آشنایی دارم و همون حسی رو نسبت بهشون دارم که اول بار گفتم. به نظرتون چه کار کنم؟ خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و سوالم رو خوندید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال برای بهتربودن برای خود و با خودْ بهسربردن به طوری که نخواهیم از خود فرار کنیم؛ از تذکرات قرآنی و با تدبّر در قرآن، نمی توانیم غفلت کنیم. موفق باشید