متن پرسش
سلام 1-فرق شما شیعه ها باما که به امام معصوم اعتقاد نداریم در چیست(ما چه ضرری کرده ایم. شما چه سودی؟)2-دلایل شما بر وجود امام ان هم معصوم چیست؟3- چرا می گویید حضرت علی رضی ا... معصوم و امام است؟4-چرا به صحابه ای که رسول ا... (ص) به انها وعده ی بهشت داده و این در قران هم ذکر شده لعن می کنید و انها را کافر می دانید؟ 5-ایا منطقی است که بگوییم صحابه ای انهمه که تا مرگ بر بیعت خود با رسول ا... بوده اند 24 ساعته انهم از ترس با صدیق رضی ا... بیعت کرده اند؟ خواهشمند است قرانی و عقلی پاسخ دهید. با تشکر
متن پاسخ
علیکم السلام
باسمه تعالی
1- در مورد دلایل عصمت امامان نظرتان را به جریان مناظرهی مسیحیان و آیهی 33 سورهی احزاب یعنی آیه تطهیر جلب میکنم:
در مناظره مسیحیان نجران با پیامبر، از پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) سؤال کردند: اگر عیسی پسرخدا نیست ، در حالی که تو پسر عبدالله و موسی پسرعمران است ، پس عیسی پسر کیست ؟ در جواب آنها آیه آمد: « اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَاللهِ کَمَثَلِ ادَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون » (همانا مَثَل عیسی در نزد خدا، همانند آدم است که او را از خاک خلق کرد و سپس به او گفت بشو و شد) یعنی این طرز ولادت که حضرت عیسی(علیهالسلام) پدر ندارد، عیسی(علیهالسلام) را از بشر بودن خارج نمیکند، مثل حضرت آدم(علیهالسلام) که باز مخلوق خداست و نه پسرخدا ، و با کلمه « کُن» و بدون تدریج ایجاد شده. و در دنباله آیه مباهله آمد که :« فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ » (آلعمران/59) یعنی پس از روشن شدن مطلب در مورد حضرت عیسی هرکس باز با تومحاجّه و ستیز کند و اذعان به حقانیت دین تو ندارد، بگو ما فرزندان خود را میآوریم شما هم فرزندان خود را بیاورید، و مازنان خود را میآوریم ، شما هم زنان خود را بیاورید ، و ما نَفْسهای خود را میآوریم و شما هم نَفْسهای خود را بیاورید ، سپس به همدیگر ابتهال ونفرین میکنیم تا خدا لعنتش را بردروغگویان روا دارد.
پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را آوردند و در ازاء زنان، تنها حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) را آوردند و در ازاء « نَفْسها» فقط حضرت علی راآوردند.
سؤال: با توجه به اینکه در آیه « زنان » آورده یعنی به صیغه جمع آورده، آیا اگر بیش از یک زن شایسته بود که بیاورند و نیاوردند، تمرد دستور خدا نشده ؟
جواب: با توجه به اینکه پیامبر معصوم است پس محال است کس دیگری شایسته حضور در آن مقام بوده باشد و حضرت نیاورده باشند. در مقامی که باید کسانی باشند که جانشان مسیر جعل لعنت خدا بر دروغگویان باشد، یعنی مقامی که فقط بندههای مخلَص میتوانند در آن مقام حاضر شوند. کسانی که باید خودشان مظهر غضب الهی یا اسم جلال الهی باشند.
سؤال دیگر: در آیه نفرموده بود « دامادتان و یا برادرتان » را بیاورید، بلکه علاوه برپسران گفته بود: « جانها و نَفْسهایتان » را بیاورید ؟ حال بگو، مگر نه اینکه پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله)، علی(علیهالسلام) را آوردند، آیا این بدین معنی نیست که علی(علیهالسلام) حکم جان پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) را دارد؟ آیا مگر نه اینکه جان پیامبردارای عصمت کل است؟ پس مقام علی(علیهالسلام) که به جایِ جان پیامبر است، دارای همان مقام عصمت است.
سؤالی دیگر: آیه فرمود: « جانهایتان » را بیاورید یا « جانتان » را ؟ مگر جمع نیاورد؟ آیا اگر بیش از یک نفر در حکم جان رسولالله بود و رسولالله نیاورده بودند، تمرد نبود؟
جواب: چون رسولالله(صلواةاللهعلیهوآله) که معصوم است تمرد نمیکند، پس بیش از یک نفر در حکم جان رسول الله در آن زمان نبوده و گرنه میآورد، زیرا آیه طوری است که اجازه بیش از یک نفر را میداد، پس فقط علی(علیهالسلام) در حکم جان رسولالله(صلواةاللهعلیهوآله) بوده و حتماً غیرعلی(علیهالسلام) هیچکس در این حد نبوده. لذا است که باید در این مسئله به خوبی تأمل کرد که مقام علی(علیهالسلام) از سایر صحابه کاملاً جدا است.
وقتی مسیحیان نجران دیدند پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) همة مایَمْلَکِ خود را برای مباهله آورده، متوجه شدند در گفتارش صادق و مطمئن است و لذا به مباهله حاضر نشدند و راضی به « جزیه » گشتند.
پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) در مورد علی(علیهالسلام) میفرمایند: « برای هر پیامبری، صاحب سرّی است، و صاحب سرّ من علیبنابیطالب است». و نیز داریم که فرموند: « علیّ نفسی » علی همان جان و نفس من است. ( بیهقی از ابوحیّان تَیْمی نقل میکند که من در مجلس محمدبنعایشه در بصره بودم که مردی از میان جمعیت برخاست و به او گفت: افضل اصحاب رسولخدا چه کسی بوده؟ گفت: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، عبدالرحمان عوف،...... آن مرد گفت: پس علیبنابیطالب کجاست؟ محمدبنعایشه گفت: ای مرد؛ تو از اصحاب رسولخدا سؤال میکنی یا از خود او؟ آن مرد گفت: من از اصحاب او پرسش میکنم. محمدبنعایشه گفت: خداوند میفرماید: فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ » پس طبق این آیه؛ « فَکَیْفَ یَکُونُ اَصْحابُهُ مَثَلَ نَفْسه » چطور میشود اصحاب او مثل خود او باشد، در حالی که علی(علیهالسلام) مثل خود اوست( نقل از جلد 11 ص 30 امامشناسی)
آیـــــة تطهیـــــر
« یا نِساءَ النَّبی …. وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلییَّه ….. وَ اَطِعْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ، اِنَّما یُریدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا، وَاذْکُرْنَ ما یُتْلی… »( احزاب/ 33 ) « ای اهل البیت : فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پلیدی بزداید و اعتقاد باطل و اثرعمل زشت را از شما پاک کند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آیه تطهیر نکات زیر مورد توجه قرار میگیرد.
1- « رِجْس » از نظر لغت چون با « ال » آمده ، یعنی هرگونه پلیدی جسمی و روحی .
2- بیش از 70 حدیث که بیشتر از اهل سنت است اقرار دارد که « اهل البیت » شامل ، رسول خدا(صلواةاللهعلیهوآله) و حضرتعلی(علیهالسلام) و فاطمهزهرا(سلاماللهعلیها) و امامحسن و امامحسین(علیهماالسلام) میباشد.
3- اُمّهسلمه میگوید: بعد از آمدن آیه تطهیر، رسول خدا(صلواةاللهعلیهوآله) عبای خود را برسر حضرت علی وهمسراو وحسنین(علیهماالسلام) انداختند و بعد گفتند: بارالها ! اینها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم که وارد شوم، حضرت آن را از دست من کشیدند و گفتند: توبرخیرهستی، (یعنی تو زن خوبی هستی ولی جایت اینجا نیست).
سؤال: چرا آیه شامل زنان پیامبر نمیباشد ؟
جواب: اولاً: هیچکس تا حال قائل به عصمت زنان پیامبر نشده ، در حالی که آیه خبراز عصمت « اهل البیت » میدهد و در آیه مباهله هم ثابت شد زنان پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) معصوم نیستند و در کنار اهلالبیت پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) یک نفر از آنها هم وارد مباهله نشد. ( ابن جریر و طبرانی آوردهاند که رسول خدا(صلواةاللهعلیهوآله) فرمود:« اَنْزَلَتْ هذِهِ الْایةُ فی خَمْسَةٍ : فِیَّ وَ فی عَلِیٍّ وَالحسن وَ الْحسین وَ فاطِمه » یعنی فرمودند: این آیه در مورد پنج کس نازل شده( در زمان نزول) که عبارتند از من و علی و حسن و حسین و فاطمه(سلاماللهعلیهم). از طرفی در سوره تحریم خداوند دو تا از زنان پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) را به باد انتقاد میگیرد و مفسرین عامه آن را عایشه و حفصه معرفی میکنند. حال چطور میتوان چنین تطهیری را به زنان پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) نسبت داد. در ضمن اصل روایت کِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهلالبیت معرفی کرده است.)
ثانیاً: همه روایات ازسنی و شیعه پنج تن مذکور را به عنوان اهل البیت معرفی کردهاند.
ثالثاً: اگر آیه مربوط به زنان پیامبر بود ضمیر « عَنْکُن » که قبل از آیه به صورت جمع مؤنث بود باید استفاده میشد و نه اینکه بفرماید « عنکم » یعنی ضمیر را عوض کند .
4- بنا به روایات و همچنین با توجه به سیاق آیه ، جای اصلی آیه اینجا نبوده و به دستور پیامبر بعد از نزول به این صورت تنظیم شده، و این روش در کلیه آیات مربوط به اهلالبیت هست که در بحث مستقلی به آن میپردازیم.
5- چون این خواستن در آیه را منحصر به اهل البیت کرده و گفته « اِنَّما » ، اولاً : این تطهیر ، آن تطهیر عمومی که خداوند برای همه مسلمین اراده کرده است نیست ، و اگر بود دیگر مقام خاصی برای اهل البیت محسوب نمیشد . و در ثانی چون خداوند تشریعاً طهارت و تزکیه را برای همه خواسته ، پس این طهارت تشریعی نبوده بلکه تکوینی بوده ، یعنی طهارت و عصمتی است موهبتی که در اثرآن ، نیروی فوق العاده باطنی عصمت در آنها ایجاد شده است، تا آنها نمونه کامل صحیح زندگی کردن برای بشریت باشند. ( پس معلوم است قرآن یک واقعیت متعالی است که باید از طریق قلب با آن تماس گرفت، آن وقت چه کسی میتواند با آن تماس بگیرد؟ «المطهرون»، «ال» نشانه عهد ذهنی است، یعنی آن مطهرونی که ذکر آن رفته و شما آنها را میشناسید. از طرفی در سورهی احزاب بحث مطهرون شده و آن را به اهل بیت پیامبر نسبت داده است و میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» ما اراده کردهایم که فقط شما اهلبیت را از هرگونه آلودگی پاک کنیم و آن هم پاک کردنی خاص. یعنی نه از این نوع پاک کردنهای تشریعی که دین با دستوراتی که به ما داده اراده کرده است تا همه مردم پاک شوند، چون میفرماید: فقط شما اهل بیت را اراده کردهایم از هرگونه آلودگی پاک کنیم، پس معلوم میشود این نوع پاک کردن غیر از پاک کردن تشریعی است که برای همه اراده کرده است. لذا نتیجه میشود که پاککردن اهل البیت، پاککردن تکوینی است که بحث آن به مرور پیش خواهد آمد. عمده آموختن راه طهارت است از صاحبان اصلی طهارت، تا بتوانیم با نور قرآن مرتبط شویم و به نشاط فوقالعادهای که در این ارتباط هست نائل گردیم. واقعاً خیلی عجیب است که ما با داشتن قرآن و داشتن ائمه اطهار به عنوان راه ارتباط با روح قرآن، یک نوع زندگی سرد و مردهای را دنبال کنیم و اسم آن را هم دینداری بگذاریم بعد هم میگوئیم چرا در زندگیِدینی خود دارای آن نشاط لازم نیستیم. طهارت اهلالبیت، منشأ طهارت سایر انسانها
وقتی که حضرت حق میفرماید: یک نمونههایی در عالم هستندکه عین طهارتاند، معلوم است میخواهد راه را نشان بدهد. مثل این است که بگوید: ای تشنهها چیزی خلق کردهام که عین تری است و فقط از طریق آن سیراب میشوید.
وقتی میفرماید: خداوند اراده کرد که فقط شما اهل بیت را از هر گونه آلودگیپاک کند. و پاککردن از هر آلودگی را منحصر به آنها میکند. از آن طرف دین را آورده است تا همة انسانها از آلودگیها پاک شوند، پس معلوم است طهارت اهل بیت یک نوع طهارت دیگر است که راه به طهارت رسیدن بقیه را نشان میدهند. زیرا همینطور که عرض شد این طهارت؛ طهارت تکوینی است، همانطور که تری آب تکوینی است و همة رطوبتها از آب گرفته میشود. این طهارت را منحصر به این خانواده کرد، از جهت دیگر طهارت و پاکشدن از گناه را برای همه اراده کرده است، و حال آن که طبق آیه تطهیر، با آوردن «إنّما» طهارت اهل بیت را منحصر به خودشان کرده است، پس باید طهارت آنها غیر از آن طهارت تشریعی باشد که برای همه اراده کرده است و غیر تشریعی، یعنی تکوینی. حال اگر رسیدیم به این که طهارت اهل بیت رسول خدا تکوینی است. این تازه اول بحث است، مثلاً وقتی میگوییم: آب تکویناًتر است یعنی فقط تری است و وجودش عین تری است. اگر رسیدیم به این که اهل بیت تکویناً در مقام طهارتاند، یعنی عین الطهاره هستند، چهطوری شما برای به دست آوردن هر تری باید به عین تری که آب است رجوع کنید،و چه طور هر شیرینی به عین شیرینی که شکر است، ختم میشود، امام معصوم هم عین درستی و طهارت است، باید برای ارزیابی هر عملی امام معصوم در میان باشد تا اندازه درستیِ آن عمل را با عمل امام معصوم
همانطور که شما در امور نظری در فطرت خود بدیهیات دارید و درستی یک فکر را بر اساس مبناهای بدیهی خود ارزیابی میکنید و آن بدیهیات برای درست فکرکردن شما مبنا است، اهل بیت هم مبنای درست عملکردن انسانها هستند. مثلاً اگر به شما بگوئیم یک شهر هست که یکی از خیابانهای آن از کل آن شهر بزرگتر است، نمیپذیرید، چون بر مبنای قاعدة بدیهی که میگوید؛ «جزء یک چیز نمیتواند از کل آن چیز بزرگتر باشد» چون آن خیابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمیشود که آن خیابان از آن شهر بزرگتر باشد و لذا بدون آن که نیاز باشد بروید، تجربه کنید و بعد ردّ کنید طبق یک قاعده بدیهی که میشناسید آن حرف را ردّ میکنید. زیرا خداوند آن قاعده بدیهی را به صورت تکوینی برای راهنمایی شما در جانتان قرار داده است، و به کمک آن به راحتی میتوانید فکر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهید. عملاً قواعد بدیهی، امامِ عقل نظریِ ما هستند و جان ما با آن قواعد یگانه است و غیر حکم آنها را غلط میداند و نمیپذیرد، پس در واقع عقل نظری شما امام معصوم دارد که همان بدیهیات شما است. میگوئیم اجتماع نقیضین محال است، یعنی نمیشود این شیء همین حالا در این مکان باشد و همین حالا در این مکان نباشد، چون هست و نیست نقیضهماند و عقل و جان انسان جمع نقیضین را نمیپذیرد. قاعده «امتناع اجتماع نقیضین» را جان ما پذیرفته و کاملاً هم حق میداند و لذا بقیه اندیشههایش را بر اساس آن قاعده تنظیم میکند، به اصطلاح، آن قاعده برای انسان عین درستی است و چیزی نیست که با تجربه بهدست آمده باشد، درستی آن فوق تجربه است. حال همینطور که شما در عقل نظری امام دارید تا اندیشهتان به خطا نیفتد و دائماً اندیشه خود را با آن هماهنگ میکنید و از طریق امامِ عقل نظری مغالطهها را میشناسید و فریب آنها را نمیخورید، یعنی آن چیزهایی که با امام فکریتان تطبیق ندارد را میشناسید و رها میکنید، عیناً خداوند برای ما در امور عقل عملی، امام بیرونی میگذارد، که طبق ادله قرآنی، آن امام در رفتار و اعمال عین طهارت است و شما میتوانید اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظیم کنید و راه طهارت را از طریق عین طهارت بیابید و در فهم قرآن هم از فهم آنها کمک بگیرید. فرمود: ای آدمها! این قرآن که یک مقام عالیهی وجودی است و مقامش، مقام تماس است، نه اطلاع، طوری است که فقط اهل طهارت، حقیقت آن را مییابند و آنها اهل بیت پیامبر هستند.
راه ارتباط با وجود حقایق
چنانچه ملاحظه میفرمایید خداوند ما را در تئوریهای فهم قرآن متوقف ننمود، بلکه مصداقهای کامل درک قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفی کرد، اگر کسانی هستند که طبق آیة تطهیر عین طهارتاند و اگر حقیقت قرآن، که یک حقیقت غیبیِ وجودی است را فقط مطهرون میفهمند، حال سؤال برایتان پیش میآید؛ آن راهی که ما را گرفتار مفاهیم نکند و در نتیجه گرفتار پوچی در سلوک خود نگردیم کدام راه است؟ خود قرآن انگشتاشاره را متوجه «مطهرون» کرده است، شخصیتهایی که خودشان از طریق طهارتِ قلب با وجود حقایق مرتبطاند، آنها راهی هستند تا بقیه را نیز وارد چنین وادی بنمایند. عنایت داشته باشید که بسیار فرق میکند که از کلمات امامان در حدّ مفاهیم استفاده کنیم تا این که آنها را امام خود قرار دهیم و با طهارت قلبی به قلب امام نزدیک شویم و قلباً با امام زندگی کنیم، و این از طریق رعایت حلال و حرام شریعت الهی و الگو و نمونه و راهنما گرفتن شخص امام، عملی است. البته معلوم است که باید به عنوان مقدمه، تعالیمی را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقیقت را به دست آوریم. عمده آن است که بدانیم ماوراء زندگی با مفاهیم، زندگی دیگری هست. گفت
یک وقت است شما اصلاً ماوراء مفاهیم و فکر، زندگی دیگری را نمیشناسید، در این صورت معلوم است که به نشاط لازم و ثمرههای ملموس آن نمیرسید، اما اگر آمدید و ماوراء فکر و اندیشه، یک نوع زندگی را شناختید که مقام تماس با حقیقت باشد، حالا برای آماده شدن جهت تماس با حقیقت، راههایی را باید طی کرد و مقدماتی باید گذرانده شود.با نظر به اهل البیت آن راه به بریت معرفی شد. سیری که از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روایت و قرآن منتهی شود، سیر شیرینی است، سیری است که موجب جامعیت در علم و معرفت و ایمان و عمل صالح خواهد شد. (برای پیگری این بحث به کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود)
6- در آیه 79 سوره واقعه فرمود: « اِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریم ، فی کِتابٍ مَکْنُونٍ ، لا یَمَسُّهُ اِلّا الْمُطَهَّرُون» یعنی فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآنی است که در کتاب مکنون است که همان مقام غیبی قرآن است. در آیه تطهیر فرمود: شما اهل البیت فقط به تمام معنی مطهرید ، پس در واقع فقط اهل البیت مترجمان واقعی قرآناند و بقیه باید قرآن را از آنها یاد بگیرند. از طرفی فرمود: آن قرآن کریم که در کتاب مکنون است را غیر مطهرون نمیتوانند « مَسّ » کنند، و متوجه هستید که نفرمود: غیر مطهرون نمیتوانند بدانند، بلکه فرمود: غیر مطهرون نمیتوانند با آن حقیقت غیبی قرآن تماس بگیرند. و این نشان میدهد که حقیقت قرآن یک امر وجودی و واقعی است و نه اعتباری، و شرط تماس با آن حقیقت مطلق هم طهارت مطلق است و بقیه به اندازهای که از نظر طهارت به اهلالبیت نزدیک باشند از قرآن بهره دارند. و حتماً هم متوجه هستید که فرهنگ اهلالبیت، فرهنگ طهارت است و از طریق طهارت میتوان با قرآن ارتباط داشت. یعنی علمشان را با حفظ طهارت تکوینی خود پایدار نگه میدارند.
7- وقتی خداوند به حضرت ابراهیم فرمود: « اِنّی جاعِلک للنّاس اماما ». حضرت فرموند: از فرزندان من چطور؟ یعنی آیا کسی به این مقام « امامت » میرسد؟ و خدا فرمود: به فرزندان ظالمت نمیرســد «لا یَنالُ عهدِی الظّالمین». حال با توجه به آیة تطهیر؛ اهل البیت هیچگونه نقص و ظلمی ندارند. از طرفی همگی فرزندان اسماعیل که او فرزند حضرت ابراهیم است، میباشند. پس همة اهلالبیت دارای مقام امامتی هستند که خداوند در آخر عمر به حضرت ابراهیم داد و فرمود: «این امامت عهد من است.»
2- اینکه میفرمایند در قرآن خداوند به صحابه وعدهی بهشت داده، چیزی در قرآن در این مورد نیست. آری روایتی از رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» در بین اهل سنت هست که خداوند به ده نفر از صحابه وعدهی بهشت داده که علماء شیعه با دلایلی که از کتب اهل سنت نقل میکنند معتقدند این حدیث ساختگی است.
3- علماء شیعه معتقد به لعن خلفا نیستند و حتی لعنهایی که در زیارت عاشورا هست که میگوید: «اللهمّ العن اولاً ثمّ الثانی و الثالث و الرابع و یزید خامساً» منظور از اولی را «قابیل» میدانند که اولین برادرکشی را راه انداخت و دومی را قاتل «یحیی» میدانند و سومی را قاتل «ناقهی صالح» و چهارمی را قاتل «علیعلیهالسلام» یعنی ابنملجم میدانند. که میتوانید در این امر به کتاب مجالس المؤمنین از قاضی نورالله شوشتری، ، ص 291. رجوع فرمایید.