متن پرسش
سلام علیکم
در تفسیر سوره مریم:
1- برای فهم معنای تمثل راهنمایی بفرمایید. آیا موقعی که خواب می بینیم آنچه دیده ایم همان تمثل حقایق است؟ چطور صور خیالی که انسان در ذهن درست می کند از تمثل واقعی قابل تفکیک است؟ آیا حرف سوفسطایی ها نیز از همین جا نشات گرفته که در موجودات شک می کنند، یا حرف آنها چیز دیگری است؟
2- در "فناداها من تحتها ... " چه دلیلی بر اینکه کلام حضرت عیسی علیه السلام است وجود دارد. ظاهرا به جبرییل بیشتر منطبق است.
3- در "... و کنت نسیا منسیا" این کلام حضرت مریم با عبودیت چگونه قابل جمع است؟ یا با آیه "الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" یا با علم حضرت مریم به حکمت الهی و... ؟
با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام:
1- اینکه فرمود: « فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا» پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به [شکل] بشرى خوشاندام بر او نمایان شد.(سورهی مریم، آیهی 17). نشان میدهد که حضرت جبرائیل به صورت مثالی برای حضرت ظاهر شده و نقش و تأثیری درونی داشته. آری صُوَری که در خواب میبینیم جنس صورتهای مثالی است ولی معلوم نیست تمثل حقایق باشد، بلکه در بسیاری موارد قوهی واهمهی انسان بر اساس صورت محسوساتی که در خود ذخیره دارد آنها را میسازد که بحث آن در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم» آمده. تمثل واقعی را باید با مقایسهی سخنان قرآن و ائمه«علیهمالسلام» از تمثلهای غیر واقعی تفکیک کرد و کار سادهای نیست. سوفسطایی از درک یک امر بدیهی محروم شده و آن اینکه نفس ناطقهی انسان به طور بدیهی میپذیرد که آنچه درک میکند ریشه در واقعیت دارد.
2- بعد که موضوع تمثّل تمام شد، میفرماید: «فَأجائَهَاالْمخاض» پس از مدتی درد زایمان به سراغش آمد و لذا با حرف «ف» موضوع را از موضوع قبل مجدا میکند و لذا ذهن راحتتر میپذیرد که گوینده آن سخن همان فرندی باشد که زاییده شده، چون موضوع جبرائیل دیگر منتفی است و اگر سخن، سخن جبرائیل بود باید آن را ذکر میکرد بهخصوص که موضوع سخنگفتن حضرت عیسی«علیهالسلام» موضوع آیات است و حضرت مریم«سلاماللهعلیها» هم چون سابقه سخنگفتن او را دانسته اشاره میکند که از او بپرسید و میفهماید که او خواهد با شما سخن بگوید و به همین جهت مردم گفتند: «کَیفَ نُکَلّمُ مَن کان فی الْمَهدِ صبیّاً» چگونه با کسی سخن بگوییم که کودک گهوارهای است.
3- حضرت مریم«سلاماللهعلیها» نگران آبروی خود بودند که به عنوان یک راهبه،متهم به خلاف شرع شوند و موضوع جهل مردم است، به همین جهت حضرت علی«علیهالسلام» در آنجا که قرآن میفرماید: حضرت موسی«علیهالسلام» از کار ساحران ترسیدند، میفرمایند: ترس حضرت موسی«علیهالسلام» از جهل مردم بود که نکند بین «معجزه» و «سحر» فرق نگذارند و این خوف، خوف مذمومی نیست. آن خوفی مذموم است که انسان برای غیر خدا نقش قائل باشد و اولیاء الهی چنین خوفی را ندارند، هرچند در شرایط عادی باید خطر احتمالی را از خود دفع کنند، کاری که حضرت موسی«علیهالسلام» در هنگامی که با مار روبهرو شدند انجام دادند.
موفق باشید