متن پرسش
باعرض سلام و ادب خدمت جنابعالی
در بیت «همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید اخر ....نهان کی ماند ان رازی کز او سازند محفلها » بنده با توجه به اینکه شرحهای مختلفی را دیده ام رابطه مصرع اول را با دوم نمیفهمم.لطفا در معنای کلی بیت و ربط دو مصرع تئضیحی بفرمایید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام:
خدا رحمت کند لسانالغیب را که راز بزرگی از زندگی را در این بیت گوشزد کرده. میفرماید: به میل خود تندادن و خودکامی را پیشهی خودکردن، کار انسان را به بدنامی میکشاند و این بدنامی چیزی نیست که فکر کنیم اگر در نهان به میلهای خود تن بدهیم، همچنان نهان میماند، زیرا در تمام محافل غیب سخن از هوسبازیِ پنهان هوسبازان است و صاحبان غیب هر وقت مصلحت دانستند آشکار میکنند. مولوی نیز تلاش زیادی کرده است تا این نکتهی مهم را به ما گوشزد کند و لذا طی داستانی میگوید: « پوست دنبه یافت شخصى مستهان .... هر صباحى چرب کردى سبلتان»
« در میان منعمان رفتى که من.... لوت چربى خوردهام در انجمن»
« دست بر سبلت نهادى در نوید..... رمز یعنى سوى سبلت بنگرید»
« کاین گواه صدق گفتار من است..... وین نشان چرب و شیرین خوردن است»
« اشکمش گفتى جواب بىطنین..... که أباد اللَّه کید الکاذبین»
« لاف تو ما را بر آتش بر نهاد..... کان سبیل چرب تو برکنده باد»
« گر نبودى لاف زشتت اى گدا..... یک کریمى رحم افکندى به ما»
« آن شکم خصم سبیل او شده ..... دست پنهان در دعا اندر زده»
« کاى خدا رسوا کن این لاف لئام ..... تا بجنبد سوى ما رحم کرام»
« مستجاب آمد دعاى آن شکم ..... سوزش حاجت بزد بیرون علم»
« چون شکم خود را به حضرت در سپرد ..... گربه آمد پوست آن دنبه ببرد»
« از پس گربه دویدند او گریخت..... کودک از ترس عتابش رنگ ریخت»
« آمد اندر انجمن آن طفل خرد..... آب روى مرد لافى را ببرد»
« گفت آن دنبه که هر صبحى بدان..... چرب مىکردى لبان و سبلتان»
« گربه آمد ناگهانش در ربود ..... بس دویدیم و نکرد آن جهد سود»
« خنده آمد حاضران را از شگفت..... رحمهاشان باز جنبیدن گرفت»
« دعوتش کردند و سیرش داشتند ..... تخم رحمت در زمینش کاشتند»
« او چو ذوق راستى دید از کرام..... بىتکبر راستى را شد غلام»
موفق باشید