بسم الله الرّحمن الرّحیم
اولين قدم براي اصلاح خود
«الحَمدالله الذي هَدانا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلْنا مِنْ اَهْلِهِ ... وَالْحَمْدُلِلّهِ الَّذي جَعَلَ مِنْ تِلْكَالسُّبُلِ شَهْرَهُ، شَهْرَ رَمَضان، شَهْرَالصّيام، وَ شَهْرَالاِسْلام، وَ شَهْرَالطَّهُور، وَ شَهْرَالتَّمْحيصِ، وَ شَهْرَ الْقيامِ، اَلَّذي اُنْزِلَ فِيهِ الْقُرآن، هُديً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ. فَاَبانَ فَضيلَتَهُ عَلي سائِرِالشُّهُورِ بِما جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحمَّد وَ آله، وَ اَلْهِمْنا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَ اِجْلالَ حُرْمَتِهِ».
حمد خدايي را كه ما را راهنمايي نمود تا حمدش كنيم و از اهل چنين حمدي قرار داد. و حمد خدايي را كه راه رضايت خودش را به ما نماياند و يكي از آن راهها را ماه رمضان قرار داد. ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاكيزه شدن، ماه تصفيه، ماه بهپاخاستن براي عبادت، ماهي كه در آن قرآن نازل شد، جهت هدايت مردم و روشنگري و هدايت. پس آشكار نمود برتري آن ماه را با قراردادن محرّمات فراواني كه در ماههاي ديگر حرام نيست و ..... پروردگارا! بر محمّد و آل او درود بفرست و ما را متوجه بزرگي آن ماه و بزرگداشت حرمت آن، بگردان.....[1]
حلول عيدُ اللهِ اكبر، عيد اولياء خدا، ماه مبارك رمضان را خدمت همهی عزيزان تبريك عرض ميكنم و اميدوارم همچنانكه خود حضرت حق در رابطه با نتيجة روزه فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»، و دل ما را اميدوار كردهاند كه اين مسير، مسيرِ رسيدن به مقصد و غايت همة مؤمنين يعني مقام تقواست، باید مقصد ما در روزهداری تقوا باشد.
چنانچه ملاحظه ميفرماييد حضرتسجاد«عليهالسلام» مشخصة ماه رمضان را داشتن محرّمات فراوان معرفي مينمايند و ميفرمايند: «جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ» خداوند براي آن ماه محرّمات فراوان و فضايل مورد توجهي قرار داد. و بعد ميفرمايند: «فَحَرَّمَ فِيهِ ما اَحَلَّ فِي غَيْرِهِ اِعْظاماً» در راستاي بزرگداشت اين ماه، چيزهايي كه در غير اين ماه حلال بود، حرام كرد «وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطاعِمَ وَ الْمَشارِبَ اِكْراماً» و از جهت اِكرام و بزگواري اين ماه، خوردنيها و نوشيدنيها را منع نمود.
زيرا براي ملاقات با حضرت پرودگار مانعي در ميان است و آن مانع بايد برطرف شود. آن مانع را پيامبرخدا«صلواةاللهعليهوآله» به ما معرفي كردند و فرمودند: «اَعْدي عَدُوَّكَ نَفْسَكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْك»[2] دشمنترين دشمنانت، نفس خودت است كه در بين دو پهلويت قرار دارد، و از اين طريق مانع اصلي ارتباط با معبود و محبوب بشر را به بشريت معرفي نمودند، و حالا براي اينكه اين مانع برطرف شود بايد مطلوبات نفس را كنترل كرد، و مطلوبات آن همانهايي است كه استفاده از آنها در حين روزه ممنوع شدهاست.
پس در واقع حضرتسجاد«عليهالسلام» كه ميفرمايند: محرّمات و موانع فراواني را خداوند در اين ماه قرار داد. اين محرّمات و موانع، مطلوبات نفس امّاره است، و خداوند از اين طريق ميخواهد بين مطلوبات حقيقي بندة خود و بين مطلوبات نفس امّارة او، جدايي بيفكند و اين اولين قدم راهافتادن بنده است بهسوي خدا و پيدا كردن جايگاه روزه در ماه رمضان.
وقتي دوگانگي و جدايي بین میلهای نفس امّاره با آرزوهای حقیقی ما روشن شد، عبادات معني خود را پيدا ميكند وگرنه چه بسا كه عبادت ميكنيم ولي نفس امّاره از آن بهرهبرداري ميكند و لذا پيامبرخدا«صلواةاللهعليهوآله» فرمود: «لِكُلِّ شَيْئٍ بابٌ وَ بابُ الْعِبادةِ الصَّوم» هر چيزي را دري است و در ورود به عبادت، روزه است. چون از طريق روزه مقابل نفس امّاره ميايستيم و دشمني آن را ميشناسيم و إنشاءالله، آرامآرام دشمني آن برايمان آشكار ميشود و در همين راستا است كه خداوند در آيه 153 سوره بقره ميفرمايد:[3] براي اينكه از كفر نجات پيدا كنيد، از صبر و صلاة كمك بگيريد. و امام صادق«عليهالسلام» ميفرمايند: صبر در اينجا به معني روزه است. در اينجا روزه را از نماز مقدم داشت، زیرا باب همة عبادات روزه است، تا از آن طريق جدايي بين نفس امّاره و خود انسان روشن شود و عبادات جهت حقيقي خود را طي كند.
گاهي ما جايگاه عباداتمان را نميشناسيم و بههمين جهت بهرهی لازم را از آنها نميبريم. پيامبر و ائمه«سلاماللهعليهماجمعين» بيش از آنكه صورت يك عمل عبادي را به ما توصيه مینمایند، نيّت و جايگاه آن را به ما توصيه ميكنند. اگر فرمودند: «نيّت، سختتر از عمل است» يعني؛ جايگاه نيتْ خيلي مهم است. در اينكه جايگاه هر عمل عبادي در زندگي و در قلب ما كجاست، چیزی است که باید در آن وقت صرف کرد و بدانيم اين مسئله از خود عمل سختتر و مهمتر است.
آنچه باید به آن توجه خاصی انداخت رسيدن به اين موضوع است كه نفس امّارهاي داريم كه هر حركت و ميل ما را به نفع خودش تمام ميكند، و لذا بايد با خودِ اين نفس امّاره درگير شد، و اول بايد مسئلهمان را با نفس امّارهمان حل كنيم. اين موضوع كار ميبرد و تلاش زيادي ميخواهد تا انسان بفهمد بايد با نفس امّاره در بيفتد.
اگر گاهي اوقات به تمايلات روحاني خود دقت كرده باشيد، ميبينيد دلتان ميخواهد مثلاً گرسنگي بكشيد، چون در روايت داريم علاوه بر روزه، خود گرسنگي و «جوع» يك ثواب جدايي دارد، همچنين در روايت آمده است كه شيرينترين و خوش منظرترين محل براي نظر حضرت حق، معدة خالي است.[4] حالا براي توجه به حق، ميآييم گرسنگي بكشيم، يكمرتبه ملاحظه ميكنيم نفس امّاره با هزار دليل وسط ميآيد كه اينكار را نكنيم. اين بايد براي ما حل بشود كه هر كار الهي كه بخواهيم انجام دهیم نفس امّاره به ميان ميآيد تا ما را از آن كار منصرف كند، و يا آنرا به نفع خودش تمام كند. عزم و حالتي كه در شما بهوجود ميآيد كه بايد مسئلهمان را با نفس امّاره حل كنيم- به اصطلاح- يك حالت يَـقْـظِـه يا بيداري است، يعني تازه بيدار شدهايم كه چه كار بايد بكنيم. اولين قدم در اصلاح خود، از وقتي شروع ميشود كه جنگ با نفس امّاره شروع شود. به گفتة مولوي:
مر هوا را تو وزير خود مساز........كـه برآيـد جــانِ پـاكـت از نمـاز
هين مرو اندر پي نفس چوزاغ........كو به گورستان برد ني سوي باغ
شما اين را در خودتان حس ميكنيد كه همة ما يك دلِ پر ازميلِ به سركشي داريم، و به اين راحتي هم نميرسيم به اينكه قصهمان را با آن يكسره كنيم، اينقدر زرنگ است كه هر تصميمي ميگيريم، به نفع خودش تمام ميكند و حتي خودش را به جاي خود ما جا ميزند.
اگر انسان به اين نکته رسيد كه برای آزادشدن از حجابها،باید با نفس امّاره درگیر شود و بنا نيست با آن كنار بيايد، تازه اول راه است. عمده اين است كه متوجه شويم نفس امّاره بهگونه اي با ما برخورد ميكند كه خودش را از ما ميداند. بنابراين ما به اين راحتي بناي جنگيدن با آن را نميگذاريم، چون خودش را از ما ميداند و ميآيد به ما ميچسبد. ميگويد: اصلاً من خودت هستم. به گفتة صاحب مثنوي:
حيله كرد انسان و حيلهاش دام بود.....آنچه جان پنداشت، خون آشام بود
در ببست و دشمـن اندر خانه بـود......حيلة فـرعـون از ايــن افسانه بـود
همهی بدبختي فرعون در همين يك نكته بود كه دشمن خود را دوست گرفت و آنچه را جزء جانش ميپنداشت، خونآشام او بود و او نفهميد. پس اولين مسأله و اولين قدم در اصلاح نفس، اين است كه ما جنگ با نفس امّاره را شروع كنيم و مواظب باشيم حيلههاي او را توجيه نكنيم و او را مبرّي از اتّهام ننماييم و همراه با يوسفِ جان خود بگوييم: «وَ ما اُبَرِّءُ نَفْسي اِنَّالنَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوء ...»[5] من نفس خود را از اينكه برايم نقشه بكشد و بهسوي هلاكت بكشاندم، مبرا نميدانم، چرا كه او كارش دستوردادن به بديها و زشتيها است.
البته مطمئن باشيد اين كار، بدون كمك خدا و توسل به پيامبر و ائمه«سلاماللهعليهم» محالِ محالِ محال است. اگر ديديد كسي دست توسل به خدا و پيامبر و ائمه«سلاماللهعليهم» دراز نكرده است، بدانيد اصلاً نميفهمد جنگ با نفس امّاره يعني چه؟
در دعاي صباح، حضرت اميرالمؤمنين«عليهالسلام» در محضر حق عرضه ميدارند: «اِنْ خَذَلَنِي نَصْرُكَ مُحارَبَةِ النَّفسِ وَ الشَّيْطانِ فَقَدْ وَكَلَنِي خِذْلانُكَ اِلي حَيْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ»؛ «اي خدا! اگر در راه مقابله و مبارزه با نفس امّاره و شيطان دست از ياريام بكشي، حتماً اين عدم ياريات مرا بهسوي سختي و محروميت از سعادت سوق ميدهد».
همهی حرف اولياء الهي اين است كه خدايا! اگر مرا در تشخيص نفس امّاره و مبارزه با آن به خودم وابگذاري هيچ كاري نميتوانم بكنم. مولوي هم در همين راستا از خدا تقاضا ميكند:
بازخَرْ ما را از اين نفس پليد.......كاردش تا استخوانِ ما رسيد
اساساً فهم اين مسئله كه جنگي اساسي بايد با نفس امّاره داشت و از آن ساده نگذشت، شروع مباركي است. مولوي ميگويد:
مادرِ بتها، بتِ نفـس شـما است ...... زآنكه آن بت، مار و اين بت اژدها است
بتشكستن سهل باشد، نيك سهل......سهل ديدن نفس را جهل است، جهل
نفس امّاره، ارتباط با حق را ميگيرد
بايد متوجه باشيم وقتي نفس امّاره وسط آمد، ما از چه چيزي محروم ميشويم؟ مثالي ميزنيم إنشاءالله مطلب روشن بشود. شما يك وقت ميخواهي بگويي: «خـدا»، چرا ميخواهي بگويي «خدا»؟ چون تمام دلت، طالب خداست. ميخواهي بگويي خدا و دل را در همين خداگفتن نگهداري و استفادهها ببري، ميبيني حالي هم به لطف خدا به تو دست داد، اما يكمرتبه متوجه ميشويد، نفس امّاره جلو آمد كه بسيارخوب است، بگو خدا، تا بلكه فلان مشكلت هم حل شود، كار و كاسبي خوبی هم بهدست بياوري. شما ملاحظه كرديد چه چيزي وسط آمد؟ نفس امّاره و آن استفادة معنوي ما را از جهت اصلياش خارج كرد. آخر من كار ميخواهم براي اينكه شرايطي بهدست آيد بگويم خدا، حالا كه به حمدلله در شرايطي هستم كه ميگويم خدا، ديگر فكر كار و كاسبي اين وسط چرا پيدا شد. يعني با طرح موضوعي ديگر؛ ذوقِ حضور و ارتباط با حق را از ما ميگيرد. اگر بفهميم چگونه نفس امّاره منبعِ بزرگي از شعف و مهرباني و رحمت يعني خدا را از ما ميگيرد، آنوقت ميفهميم كه بايد چگونه مسألهاش را حل كنيم.
اگر فهميديم از طريق تبعيت از نفس امّاره از چهچيز بزرگي محروم ميشويم، ميفهميم كه با چهكسي بايد جنگ كنيم و چرا بايد جنگ كنيم؟ علاوه بر اين ميفهميم در اثر اين جنگ چيزي كه بهدست ميآوريم عبارت است از ذوق حضور و ارتباط داشتن با خودِ حضرت حق، كه مقصد و مقصود همة اولياست.
عرض ما اين بود كه نفس امّاره حتي وقتي كه با خدايمان حرف ميزنيم وسط ميآيد و همين ارتباطِ ما با خدا را به نفع خودش تمام ميكند. ببينيد در اين حالت ديگر چيزي براي ما باقي ميگذارد ؟! يعني وقتي مانع ارتباط انسان با خداي خود است و ارتباط انسان را با مقصد و معبودش قطع ميكند، چگونه بايد با آن برخورد كرد. حالا دوباره فكر كنيد با بهميان آوردن نفس امّاره، ما از چه چيز بزرگي محروم ميمانيم ؟ مگر اُنس با خدا، چيز كمي است كه محروميت از آن اُنس را بتوان تحمل كرد؟ مقصر هم خود ماييم كه به نفس امّاره ميدان داديم و در مقابل خواستة آن مقاومت نكرديم.
1- قسمتي از دعاي 44 صحيفه سجاديّه مربوط به ورود به ماه رمضان
2- بحارالأنوار، ج 77، ص 64
3 - یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
4- به حديث معراج، بحارالانوار ج 77 ، ص 21 رجوع فرماييد.
5- سوره يوسف، آيه 53