بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش:
با عرض سلام چند وقتی است که می خواهم بنویسم اما شاید جمله بندی آنچه در درونم می گذرد سخت بود آخر سر نتوانستم صحبت نکنم گویا زور آن بیشتربود.دوست ندارم مصدع اوقات شریفتان شوم.اگرمتن طولانی است عذرخواهی می کنم وشاید کاربران دیگری مباحث مهمتر وسوالات ضروری تری داشته باشند پس هرگاه مزاحمتی نبود ممنون میشوم دُرافشانی بفرمایید. راهی مرا فرا می خواند که سر در آن نوشته شده "مسئله این است جهان قدسی" به سبب شغلم در ساختاری هستم که زیاد با ارباب رجوع وسیستم اداری سرو کار دارم،میفهمم چگونه ساختارهای ساخته شده توسط مدل غرب( وآنچه با ذات زندگی ما نمی خواند) انسانهای متناسب خود را می سازد و می طلبد وباید به تغییر در ساختارها وافقی که به آن می اندیشیم فکر کرد.حقیقتا گاهی سخت می شود اهل نماز و روزه بود ودراین سیستم بیگانه از سنت خودمان کار کرد. احساس می کنم برای رفتن در آن راه ابزارهایی می خواهم،ابزارهایی از جنس ایمان و امید،مثل باغبانی که باشور وشوق مراحل کاشت وداشت را به امید برداشت طی می کند.شور وشوقی از جنس ایمان وامید.احساس می کنم داشتن های غیر ایمان وامید برایم ملالت آور شده.وظیفه ی من ساختن ظرف وظرفیت است،ظرف گدایی باید ساخت باعمل ودعا،هرچند دعا خودش عمل است وعمل دعا،عملی از جنس از میان برداشتن خود،مثل صیقل دادن چیزی تا نقش های دیگر در آن بهتر نمایان شود،تا جواد عالم ظرف ها را پرکند.ای کاش بهتر وزیباتر زمینه ساز اراده ها وتقدیرهای اوبودم.تقدیری زیبا به نام شهادت،دیدن چیزی که برای دیدنش امروز نه مثل دیروز بلکه باید چیزهای زیادی را ندید.دیدنِ چقدرساده پریدن شهیدان نفس را در گلویم محبوس می کند. ای کاش در این دوران که شمردن پولها ومشکلات مٌد شده،کمی به این فکر کنیم که اگر مبدا تفکر وعمل مان این باشدکه"فقط اوست ولا غیر"چگونه همه ی مشکلات رنگ می بازد،چگونه تمدنی فتح می شود،چگونه ظرفیتی عظیم ساخته می شود،چگونه غبارهای نشسته روی چشم ها ،وجودمان وجامعه پاک می شودبه یاد شکافتن دریا وفتح تمدن فرعونی با عصایی می افتم اصلا قشنگی قوی بودن وبه خاک مالیدن بینی استکبار این است که با ضعیف ترین چیزی که استکبار در میدان فهمش گمان دارد او را به زمین بزنی تا به رای اکثریت ونظام بین الملل خود ننازد.آری همه ی همه ی همه ی تنگناهای امروز زندگی ها نه لاینحل بلکه حاصل یک سوبرداشت ویک سوتفاهم است که ما در فاصله گرفتن از آن در حال امتحان دادن هستیم و زیر نظر،مثل همه ی تاریخ بشرکه سادگی وپاکی بر ابرقدرتهای پیچیده پوشالی غلبه کردالان هم خواهد شد.تاریخ بشری که مثل یک نمایش تکرار شده که در هر قسمت آن عناصری هستند؛ موضوعی ثابت وقهرمانی وتوده ای از انسانها با تفکر مشابه وشاید ضد قهرمان.امروز هم مثل همیشه جبهه مقابل حق دارد نقشش را کامل بازی می کند مثل دیگر دوران تاریخ فراتر هم نمی رود،واین ماییم که هر روز بانگ برآمده برای ماست که ماه وخورشید وفلک در کارند "آیا قهرمان می شوی؟" باید از بودن ها صحبت کرد بودن هایی از جنس جمع بندی تاریخ،ما در جمع بندی تاریخ هستیم،تاریخ بشر مثل قسمتهای یک نمایش بود،در دوره ها انسانها جای دوست ودشمن وسرمایه وسود وزیان را اشتباهی گرفتند مثل الان برخی ازما و همین مثل کاتالیزوری عمل کرد که پایان ها را سریعتر رقم زد.در این دوره ی پایانی که سیاهی زیاد شده وشب در حال گسترش است هر چند برای زمینیان آرامشی موقتی می آورد اما ستاره هایی در حال پدیدار شدن هستند یا شاید پرنورتر از ستاره که باید نوری بزرگ افکنند.برای ستاره ای پرنور شدن باید اتقی شد وباید برای اشقی نبودن انتخاب کرد باید اتقی شدن را برای خود کرد. در دوره ای که دوران یک شبه ها شده،یکی یک شبه غنی از پول می شودو دیگری غنی از ماسوی الله،باید دوران دوران دلسوزی باشد وامید، امید به پرواز، ودلسوزی مادرانه کردن برای آنان که بال هایشان را تاجران پرنده ها چیده اند. آنچه که امروز باید برای آن فکری کرد هم حجاب وهم منیت است،در پیاده روها که راه می رویم بوی منیّت را استشمام می کنیم.بویی که فضا را مسموم کرده گاهی برخی ناگزیر از نفس کشیدن هوای مسموم را استنشاق می کنند وخطر آنجاست که این را هوا بدانیم ،نه ،این هوا پایدار نیست وباید تمیز شود.مادرانه پرنده بال بریده را باید درمان کرد،مسموم را باید درمان کرد.انسان نه مرد است و نه زن.انسان هم مرد است و هم زن.باید مادرانه به محبوسان ،افق بیرون را نشان داد.گاهی با اشخاص که صحبت می کنم آنها روحشان به تبع کامپیوتر،صفر و یکی شده،یک رفاهی همانند آنچه که دیگری دارد،دارم یا بدبختم!چه درست فرمودید شما، که راه حل رفاه برای همه نیست باید ساحت عوض شود. نقطه ی عطف تغییر ساحت،مثل بسم الله الرحمن الرحیم،مثل انقلاب اسلامی ایران. انسان ها دور برگردانی به جاده ای دیگر می خواهند،افق می خواهند تا دل به آن بسپارند. باید برای انسانها 1.بزرگ بودن2.قدسی بودن بازتعرف شود.بزرگی وتعریفی مثل اینکه چرا تو بزرگ هستی وفقط اینکه نگذار کوچک شوی؛شاید بتوان بجای اینکه به او بگویی تهمت نزن غیبت نکن و...بگویی آن خدایی که گناه شخص را می بیند اما باز اورا زنده نگه می دارد به امیدی،تو چرا اورا می میرانی در تعریفی.برای روشن شدن مسیرمان کاش سوالهای جدی تری برایمان مطرح شوداز قبیل؛داستان بودن من انسان شهروند یا دست اندرکار مدیریت اجرایی کشور در این دنیا چیست چه چیزی باید داشته باشیم وچه چیزی نه؟سیر تاریخ وجنگ وبالا وپایین آن در چه جهتی بوده؟آیا استکبار که هر روز به رنگی است وامروز به رنگی اگر ما به آن کاری نداشته باشیم او ما را رها می کند؟سیستم مدیریت امروز ما که در مقاطعی دچار بن بست شده چه مدیریتی است؟دینی یامدل غیر دینی. آری آنچه باید بیاید می آید،هرچند نگهبانان ودژبانان قلعه تمدن فعلی غربی نشانه های تغییر را زودتر از همه دیده اند حتی بهتر ازمایی که درون آنیم،ودرو پنجره ها را ببندند ومحبوسان قلعه را از ارتباط با بیرون و واقعیت محروم کنند اما گرفتار در تونل ظلمانی را کورسو نوری بس!که بداند دیگر ظلمت از مُد افتاده،دیگر قلعه فتح وبی سکنه خواهد شد،جلوی نور را نمی توان گرفت،جوشیدن چشمه ای کافیست تا بفهمیم دریایی در پیش است. حال که نمایش تاریخ بشری رو به اتمام است خوشا به حال قهرمانان به ثمر رساننده ی زحمات وتلاش های به اندازه یک طول تاریخ انسانهای قدسی در جهت نفوذ دین در تمام جزییات زندگی ها وبنیان نهادن نظامی الهی . بازوانشان نیروی یک تاریخ قدسیت را به همراه دارد. در پایان می توان فهمید که بااین همه تلاش هایی که در طول تاریخ بشر شد بشر مالک هیچ چیزی نشد وفقط در طول زندگی باید به جای برای خود کردن آنچه برای او نبود درعوض با نگاه وانتخابی که با آن زندگی کرد تا همیشه ابدیت می ماند. التماس دعا
پاسخ:
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. از یک طرف با بشری روبرو هستیم که آماده است در نهاییترین حضور حاضر شود، اگر در آن نهاییترین نهایت، ربطِ مطلق خود را به حضرت معبود که همان عین الربطبودنِ او است فراموش نکند. و از طرف دیگر؛ وای و صد وای اگر در چنین موقعیتی فقر ذاتی خود و عین الربطبودن خود را فراموش کند. اینجا است که در نهاییترین حضور به وسعتی که ظرف همه توهّمات است، خود را مییابد. اخیراً در سالگرد حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» نکاتی به قلم آمد که خوب است در نسبت راهِ حل عبور از خودپنداریِ بشر جدید، آن نکات را مدّ نظر قرار دهیم. موفق باشید
در سالگرد رحلت مردی که معنای اصیلترین بودن را در نزد خود و در جهان به ما متذکر شد، یعنی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»؛ و با نظر به تاملاتی که باید نسبت به تمدن اسلامی مد نظر داشت ، خوب است در بستر آغاز تاریخی که با او شروع شد، نظری چند به خود و به بشر جدید و به جهان پیرامونیِمان بیندازیم، باشد که در بحران بیمعناشدن بشرجدید و نیستانگاری که تقدیر این دوران است، راهِ معناداریِ بشر آخرالزمانی مدّ نظر آید. در این رابطه نکات زیر تقدیم میشود:
1- پس از کانت، تفکرِ فلسفی در حوزه حضورِ «جهانی» که انسان نسبت با واقعیات میتواند داشته باشد، و اینکه آیا انسان از این به بعد در حوزه وجودِ خود و به همان معنایی که انسان سوبژه خود است، با واقعیات ارتباط دارد و یا مانند گذشته در حوزه حضور در عالَم با واقعیات ارتباط دارد. رویکرد اول، مدّ نظر کانت است و در این حالت است که واقعیات معنای خاصی در نسبت با انسان پیدا میکند و این امری است که هم در حوزه تفکر هگل و هم در حوزه تفکر هایدگر پیش آمد که انسان و جهان معنای دیگری پیدا میکند.
2- در جهان جدید، به عنوان جهانِ کانتی، علم مانند گذشته بازنمایی آنچه هست به حساب نمیآید، انسان با خودش بهسر میبرد و سعی میکند جهان را مطابق آنچه تصور میکند بسازد و از این طریق عملاً با خودش و با ساختههایش زندگی میکند. در حالیکه علم در جهان گذشته، علمِ به واقعیات بود و کمال انسان آگاهیِ هرچه بیشتر به واقعیات و حقایق به حساب میآمد. حال سخن در این است، آیا میتوان در این آخرالزمان تاریخی و با نظر به تمدن اسلامی این دو نوع انسان و علم را جمع کرد؟ به طوری که انسان از یک طرف تنها در نزد خود و در هستی و بودن خود باشد و از طرف دیگر بودن او بودنی باشد به وسعت همه هستی و او در ذات خود، به جهت هویت تعلّقی و وجود بیکرانهاش، در همه عالم حاضر باشد، آن هم به همان معنایی که در خود حاضر است. این آن امری است که مباحث «حضور در جهان بین دو جهان» متذکر آن است.
3- با کانت و با پرسشهای چهارگانه او تاریخ مدرن شکل گرفت. او پرسید 1- چه میتوانم بدانم؟ 2- چه باید بکنم؟ 3- به چه میتوانم امید داشته باشم؟ 4- انسان چیست؟ که برای جوابدادن به سه سؤال اول، باید به سؤال آخر جواب داده شود که «انسان چیست» در دل این تاریخ تلاشهای فراوانی شد تا با فهم انسان این سؤالات جواب داده شود و مطالعه فلسفه غرب برای آن است که بدانیم بشر چه جوابی برای این سؤالها یافته است تا در فهم انسان قدمی جلو بگذارد و فکر کنیم با انسان جدید چه نوع مواجههای باید داشت و آموزههای دینی و معنوی را چگونه باید با او در میان گذارد.آیا یکی از ارکان تفکر نسبت به تمدن اسلامی مواجهه ای نیست که ما باید با این سوالات چهار گانه داسته باشیم؟
4- حال ما با ظهور انقلاب اسلامی با تاریخی روبهرو هستیم که از یک جهت باید در رابطه با سؤالات کانت به انسانی فکر کنیم که سوبژه خود شده و از جهتی دیگر همان انسان با نظر به حضور تاریخی خود، متوجه حضور بیکرانه خود در هستی باشد، آن هم ماورای دوگانگی سوبژه و ابژه بودنِ انسان و موجودات، با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی، انسان در اکنون جاودان خود حاضر است و از این جهت انقلاب اسلامی و در راستای آن تمدن اسلامی ، تاریخ دیگری است غیر از تاریخ مدرن، و از انسانی پرسش میکند که به معنای کانتیاش سوبژه خود بنیاد خود نیست ولی نه به معنای آنکه انسان ابژهای باشد تا مورد شناسایی قرار گیرد، بلکه جهانی است که باید با هویت آخرالزمانی خود در جهان حاضر شود، به عنوان حامل همه اسمای الهی، ولی نه در جدایی بین او و عالَم و معنای حضور در «جهان بین دو جهان» از طریق انقلاب اسلامی در اینجا معنا میدهد.
5- از دکارت گرفته تا کانت و هگل و هایدگر و گادامر، همگی درصدد توجه به الهیات و معنویات در جهان جدید بودهاند، الهیاتی که چندان در بستر الهیات قرون وسطی حاضر نیست و از این جهت میتوان گفت با شخصیتهایی روبهرو هستیم که معتقدند اولاً: جهان مدرن، خرد مدرن را به همراه دارد که خرد خاص خودش میباشد. ثانیاً: در این جهان، بشرِ مدرن با نگاه الهیاتی خاص خودش میتواند بهسر ببرد. در همین رابطه عرض میشود «ما با تمدن اسلامی و تأکید بر ساختن اجتماع دینی، با دغدغههای خاص خود روبهرو هستیم، شبیه دغدغههای هگل و هایدگر در ساختن اجتماعی که آن اجتماع، در عین مدرنبودن، مذهبی باشد.» امری که حضرت امام خمینی نیز با فهم انسانِ جدید و آن نوع آزادی که انسانِ جدید در خود احساس میکند؛ مردم را مدّ نظر قرار میدادند.
6- حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در عین آن که معتقد به سعادت بشر هستند و حضور در دنیای جدید را مانع آن سعادت نمیدانند و در عین رعایت اخلاقی که اخلاق اجتماعی است ولی سعادت را منحصر به هویت اجتماعی بشر نمیدانند، در حالیکه متفکرانی مثل کانت و هگل سعادت را صرفاً اجتماعی میدانند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که صرف مواجهه با عقل مدرن نمیتواند ما را از سنتهای اصیل خود غافل کند، همانطور که مواجهه جناب فارابی با عقل فلسفی یونان، ما را از اصالتهای خود جدا نکرد. زیرا فارابی میدانست چرا باید به عقل فلسفیِ یونانی رجوع کند، چیزی که امروزه ما نیز باید متوجه باشیم که چرا به فلسفه کانت و هگل در نظر به «جهان بین دو جهان» باید رجوع داشته باشیم و این غیر از آن است که ما کانتی و یا هگلی شویم، زیرا پیشاپیش جایگاه و مسائل خود را میشناسیم، و از تاریخ هزارساله خود غافل نیستیم، بلکه میخواهیم در عین حضور در این جهان، با تاریخ هزارساله خود در این تاریخ تجدید عهد کنیم. إنشاءالله