بسم الله الرّحمن الرّحیم
احساس اختیار، مفهومی حصولی یا حضوری
سؤال:با سلام و عرض ارادت محضر استاد معظم جناب آقاي طاهرزداه. حقيقتا" از كتب و جزوات حضرتعالي بهره فراوان بردم.سوالي داشتم. اين كه مرحوم دكتر فرديد يك چارچوب كلي تحليل تاريخي تحت عنوان "تفكر فرهنگ تمدن " ارائه ميدهند كه البته دكتر داوري هم در كتبشان به اين موضوع مي پردازند و همانطور كه مستحضريد به ترتيب تفكر را منشآ پيدايش فرهنگ و تمدن را تجسد يافته فرهنگ مي دانند. بنده تقريبا" اكثر كتب دكتر داوري را مطالعه كردم تا جواب اين سؤال كه منشآ پيذايش تفكر چيست؟ را بيابم و نهايتا" به چند جمله جالب توجه برخوردم كه يكي جمله اي است در كتاب "فلسفه چيست؟" كه ايشان مي گويند " تفكر دعوتي است از سوي حق " و ديگري جمله اي است در كتاب " فلسفه سياست و خشونت " آمده كه ميگويد " انسان عين بستگي به حق است". از طرفي در مباحث توحيد افعالي گفته مي شود كه انسان در مرحله تصميم و تفكر مختار است اما اين كه تصميم او در عمل محقق شود بسته به اراده و حكمت خداوند است. با آن تبييني كه حضرتعالي در شرح برهان صديقين فرموديد همه كثراتي در عالم وجود از خداوند ميگيرند پس با اين حساب موجد تفكر نيز خداوند است پس در اين ميان تكليف اختيار انسان چه مي شود؟ احساس ميكنم در اين پازلي ساخته ام جايي بعضي قطعات خالي است چون اصلا" مسآله جبر و ختيار را درك نمي كنم. خواهشمندم بنده را راهنمايي نماييد.
----------------------------
جواب: علیک السلام؛ خدای را شکر که او شما را به چنین تفکراتی راهنمایی فرمود و میرود که إنشاءالله در فضایی آزاد از تفکر متافیزیکی ادامهی راه دهید. شاید بسیار ساده باشد که به روش متافیزیکی عرض کنم «خداوند که مخلوق همهی ابعاد بندهاش میباشد، اراده کرده است که بندهاش مختار باشد.» ولی بیا و در نگاه به چنین موضوع حساسی که باید با نگاه حضوری بدان بنگری، نعلین تفکر حصولی را از پای بهدر آر، زیرا که در این گلستان خاری نیست.
بِکَنْ ای موسیِ جان خَلْعِ نعلین..... که اندر گلشن جان نیست خاری
اگر کفشهای تفکر حصولی را در گلستان نگاه حضوری از پای بهدر نیاوری میخواهی چیزی را بفهمی که ساحت آن فوق فهمیدن به روش انتزاعی است. به گفتهی آن آقا؛ «تا از من در مورد اختیار سؤالی نشده و من سخنی نگفتهام، می دانم که مختارم ولی چون خواستم آن را تعریف کنم، دیگر معلوم نیست مختارم یا مجبور».
مولوی در موضوعِ توجه به اختیار برای شما برهان نمیآورد، بلکه شما را به خودتان نشان میدهد و میگوید:
اینکه گویی این کنم یا آن کنم.....خودْ دلیل اختیار است ای صنم
اشاعره در فضای تفکر انتزاعی و حصولی گرفتار جبر شدند، و در همان مسیر، معتزلیان گرفتار تفویض گشتند، شاید سخت نباشد به روش معتزلیان ثابت کرد که انسان مختار است، ولی من از خدا میخواهم شما را از آن اختیاری که تفکر متافیزیکی معتزلیان اثبات میکند آزاد نگه دارد و به حضرت صادق«علیهالسلام» نزدیک کند که فرمودند: «لا جَبْرَ وَ لا تَفْویض، بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ الْأمْرِین»؛ حضرت در این جمله به همان اندازه، جبر اشاعره را نفی میکنند که تفویض یا اختیار به سبک معتزله را ، و ما را به چیزی بین آن دو دعوت مینمایند. و مسلّم قبول دارید که منظورشان این نیست که پنجاهدرصد جبری باشیم و پنجاهدرصد تفویضی، بلکه میخواهند بگویند یک حالتی است که اگر به خود بنگری میبینی که مختاری، و بر مبنای اختیار، دین به ما دستوراتی میدهد که انجام دهیم، و اگر به حق بنگری میبینی که عالم تماماً در قبضهی اوست،و می توانی ناظر شکوه حضور او باشی،اما به این معنی که:
این معیت با حق است و جبر نیست..... این تجلیِ مَه است، این ابْر نیست
احساس حضور حق در همهی مناسبات عالم نتیجهی سلوک و بصیرت است که:
این نه جبر، این معنی جبّاری است..... ذکر جبّاری برای زاری است
میترسم دوباره از ساحت علم حصولی سؤال خود را به صحنه بیاوری و بخواهی مرا وادار به جوابهای حصولی و انتزاعی نمایی، در آن صورت «هایدگر» مجبور است جلد دوم کتاب «زمان» را ننویسد. آیا میتوان در تفکر حصولی به چیزی دست یافت که حضوری است؟ و آیا میتوان وقتی در حضور خود اختیار را احساس میکنی به دنبال اختیار حصولی بگردی؟
شما که تقصیر نداری مولوی هم بر خلافِ توصیهی شمس که به او گفته بود کتابها را رها کند تا حقیقت به حضور او آید، باز نمیتوانست از کتاب تَرْمذی دل بکند و آن را در آستین خود پنهان کرده بود، ولی شمس متوجه شد و او را از آن تفکر آزاد کرد تا مزهی نگاه حضوری را به بشریت بچشاند.
سؤال خوبی بود، منِ گنگ را به زبان آورد. قربان آدمِ زبانفهم
"موفق باشید"