انسان آخرالزمانی و اوج حضوری که در پیش دارد
(تفسیر سوره اعلی)
باسمه تعالی
«سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى الَّذي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى».
1- با معنایی که بشر جدید از خود پیدا کرد تا به عنوان آخرین انسان، خود را در جهانی که در درون خود به دنبال آن است بیابد، در واقع با تنهاشدنِ انسان در نزد خود، عملاً انسان در ابتدای امر با نوعی نیهیلیسم یا نیستانگاری روبهرو گشت، به عنوان تقدیرِ غالب جهان جدید که در ذات خود امر خوفناکی است، زیرا هر آنچه را که تا دیروزِ تاریخی خود به عنوان حقایق بیرونی و باورهای قدسی پذیرفته بود، در حضوری که در نزد خود برایش پیش آمده، رضایتبخش نیافت و اگرچه منکر آن حقایق نیست ولی باور به آنها را ایمانی نمیداند که بتواند با باور به آنها در ایمانی شاد و دلگرمکننده با خود و با دیگران زندگی کند و مناسبات اجتماع خود را به کمک آن ایمان همچون تاریخ گذشته ادامه دهد. اینجا است که میتوان به حکم آیه «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى»(اعلی/6) امیدوار به حضوری از ایمان شد که جوابگوی بالاترین ظرفیت انسانِ آخرالزمانی است. امری که ابتدا به پیامبر خود وعده داد.
2- با توجه به تنهایی و سوبژهشدن انسان نزد خود، حال مائیم و شرایطی که به یک معنا میتوانیم بگوییم شرایط، شرایط بیارزششدن ارزشها است، ارزشهایی که مبنای زندگی بشر گذشته بود، با ثباتی که در طول تاریخ به آدمی آرامش و اطمینان میداد و اکنون انسان جدید با نوعی دوگانگی که بین خود و معتقدات و باورهایش، روبهرو است و به اصطلاح، آن باورها ابژه او شدهاند و به جای ایمان به آنها در حال تماشای آنها است، حالتی که همان «لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى» است که همان نیستانگاری است و اگر انسانها متوجه خواستگاه این نیستانگاریِ پیشآمده بشوند، بدون آنکه اراده کنند تا از مسیری که در آن قرار گرفتهاند خارج شوند، به حضوری بعد از حضورِ پیشآمده نظر میکنند و در درون همان جهانی که در درون خود به دنبال خود هستند، با حضور بیکرانه خود روبهرو میشوند که وجودی است عین ربط به وجودِ مطلق و هویت خود را متعلق به هستی مطلق احساس میکند و در واقع در بیکرانگی حضور خداوند خود را احساس مینمایند متذکر این آیه کریمه میشوند که میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» یعنی از درون خود با همه انوار الهی روبهرو میگردند تا آنجایی که به حکم: «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى» میدان وجود و حضور خود را میدان حضور خدا مییابند، بدون آنکه احساس خود را نسبت به این حضور از دست بدهند و این اوج حضوری است که میتوان برای انسانِ آخرالزمانی مدّ نظر داشت. حضوری که با درک بشر جدید از یک طرف و درک حقیقت انسانیِ انسان از طرف دیگر برای انسان پیش میآید و این همان امیدواری به آیندهای است که خداوند در رابطه با آن فرمود: «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى» راهی برای عبور از نیستانگاری به همان معنای «ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحْيَى» که نه انسان میمیرد و نه زندگی میکند.
3- با حضور در تاریخی که انسان میخواهد نزد خود حاضر باشد، اگر با نظر به اصالت وجود، به وجودِ خود نظر کند، در هویت تعلّقی خود که عین ربط به وجود است حاضر میشود و این حضور در تاریخی است که انسان با عالم و آدم مرتبط است و در نتیجه به همه چیز با معنایی غیر از معنایی که در جهان تنهایی و نیستانگاری برای انسان پیش میآید نظر میکند، به طوریکه شیوه هستی او شیوهای نخواهد بود که خود را یک شیئ تصور کند بلکه همچون وجود، حضوری گشوده و بازی دارد و شیوهای است با گشودگی به عالَم و آدم و از این جهت او خود را همان منطقه گشودهای مییابد که مولایمان در خطاب به او میفرمایند:
اَتز عم اَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْاَکْبَرُ
تو پنداری همین جرم صغیری؟ جهانی در نهاد تو نهان است
آری! انسان با حضور و خودآگاهی نسبت به ذات خود که همان هستی او میباشد، عالَمی است که هیچ نوع دوری نسبت به دیگر انسانها و اشیاء ندارد، به همان معنایی که «بُعد منزل نبود در سفر روحانی». این نوع بودن، همان بودنی است که با آیه «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى» به رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» وعده داده شد، همان بودنی است که اگر برای انسان جدید پیش نیاید و به این نحوه بودنِ خود پاسخ ندهد، موجب بحران روحی حاضر در جهان مدرن که همان نیستانگاری است، میشود.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته