بسم الله الرّحمن الرّحیم
نسبت ما با قرآن در جهان معاصر
سؤال 1:با سلام و خسته نباشید خدمت شما.تفسیر قرآن مسئول پاسخگویی به سوالات و ابهامات پیرامون فهم آیات قرآن است و معمولا مفسیرین بیشترین وقت خود را صرف آیات متشابه می کنند لذا به نظر می رسد که لازم است علم دیگری تدوین شود که مسئول پاسخ گویی به پرسشهای مهم و اساسی راجع به قرآن باشد.لطفا پیرامون ضرورت تدوین چنین علمی صحبت کنید؟
---------------------------------------------------
جواب: علیک السلام : قرآن به عنوان وَحی الهی راهکارِ درستدیدن و درستعملکردن بشر را به بشر تذکر میدهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل اینکه شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری میشوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» میفرماید: « فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر» تو به آنها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهندهای و نه تحمیلکننده. همینطور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی میکند، پس میتوان گفت هرکس میخواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. علم جدیدی نیاز نیست رویکردها را باید تصحیح کرد، آری با چنین رویکردی از تفاسیر قرآن میتوان کمک گرفت.
سؤال 2:حد و حدود تفسیر و تفاوت های اساسی آن با تفکر قرآنی را بیان نمایید؟ آیا این درست است که پاسخ پرسش های اساسی دین را از مفسرین بخواهیم؟یا تفکر قرآنی متولی پاسخ به چنین پرسش هایی است؟
-----------------------------------------------------
جواب:موضوع دو طرفه است یعنی اگر در قرآن تدبّر کنیم ما را به تفکر در عالم میکشاند و اگر در موضوعی به فکر فرو رفته باشیم با تدبّر در قرآن راههای عمیقی را برای ما باز میکند تا با وَهمیات خود زندگی را ضایع نکنیم.
سؤال 3:اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟
---------------------------------------------------
جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفتهایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی میدهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همهی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازهای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهرهمند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیقتری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بیرنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر میبینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمیبینیم.
سؤال4:برای رسیدن به تفکر قرآنی چه چیزهایی نیاز است؟ کسانی که می خواهند وارد چنین مباحثی شوند چقدر باید با قرآن مانوس باشند؟ آیا لازم است که حتما مفسر هم باشند؟
------------------------------------------------
جواب : باید زبان قرآن را فهمید و با رویکرر دِ تدبّر در قرآن به آن رجوع کرد تا در همهی ابعاد انسانی به تعادل برسیم و معلوم است که برای فهم زبان قرآن بعضاً مفسران به کمک ما آمدهاند.
سؤال5 :با توجه به اینکه مخاطبان ما دانشجویان هستند، اگر ممکن است توضیح بفرمایید که این انس چگونه حاصل میشود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟
--------------------------------------------------
جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل میشد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» سؤال میکردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهمالسلام» میشد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنماییهای رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» و ائمهی هدی«علیهمالسلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سورهها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که میخواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی در تفاسیر متوقف نشد، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نمود. همانطور که ما با اینکه زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی میتوانید مرتبط باشید و اُنس بگیرید.
سؤال6:آیا شما موافق هستید که تفاسیر قرآن تبدیل به کتابهای جمع و جوری شود که فقط پاسخگوی مسائل تفسیری شود و کتابهای مجزایی پیرامون تفکر قرآنی نوشته شوند؟
------------------------------------------------
جواب:بنده واژهی تفکر قرآنی را به عنوان یک علم که باید پیرامون آن کتابی نوشت نمیتوانم بپذیرم، آری میتوان با سؤالی خاص به قرآن رجوع کرد و با تدبّر در قرآن جواب آن سؤال را گرفت و کتابی هم در آن مورد تدوین کرد.
سؤال7 :به نظر شما بزرگترین پرسشهایی که جا دارد امروزه مطرح شود و قرآن به آنها پاسخ بگوید چیست؟ چه ملاکی برای طرح چنین پرسشهایی است؟
-------------------------------------------------
جواب:در تمام ابعاد زندگی – اعم از امور فردی یا اجتماعی و تربیتی و اقتصادی – باید ماوراء آنچه فرهنگ مدرنیته بر اذهان تحمیل کرده، سؤال داشت و به قرآن رجوع کرد و با مبانی قرآنی جواب آن را گرفت.
سؤال8 :بزرگترین پرسش عصر حاضر ما برای انسان معاصر چیست؟ چگونه کسی که تحت تسلط مدرنیته است میتواند از ماورای فرهنگ مدرنیته پرسش کند؟
-------------------------------------------------
جواب: وقتی انسان نسبت به فرهنگ مدرنیته به خودآگاهی رسید و متوجه جایگاه تاریخی آن شد بهراحتی میتواند از مدرنیته سؤال بکند و در فضایی ماوراء مدرنیته بیندیشد. در آن حال سؤال اصلی او آن میشودکه ؛ چگونه در فضایی که بشر همهی امور قدسی را اعتباری میداند باید از آن فضا عبور کرد و همهی امور او را به آسمان معنویت متصل نمود تا از رنج پوچی و بیمعنابودن برهد و جایگاه « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » روشن شود که خداوند میگوید جنّ و انسان را فقط برای بندگی و اُنس با معبودش آفریده و لذا اگر تمام مناسبات خود را در راستای همان هدفی که برای آن افریده شده قرار ندهد، به همان اندازه احساس بیمعنایی و بیهویتی و پوچی میکند.
سؤال9 :به نظر ما بزرگترین پرسش قرآنی این است که (خداوند کمال بشر را به چه می داند؟ )آیا شما هم موافق هستید؟ در هر صورت به نظر شما قرآن چه پاسخی به این پرسش داده است؟
------------------------------------------------
جواب: وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب میکند «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(سورهی بقره، آیهی 21) اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودهاند آفريده است ،پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد. و مقصد بندگی را تقوی قرار میدهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّارهی خود حاکم کند.
سؤال10: اینکه نسبت بشر با قرآن چیست یک پرسش تفکری است که تفکر قرآنی مسئول پاسخ به این پرسش است؟ به نظر شما این نسبت چیست؟ نظر علامه طباطبایی در این مورد چیست؟
-----------------------------------------------
جواب: نسبت بشر با قرآن همان نسبت بشر با خدا است که یکی عبد است و دیگری «ربّ» و قرآن صورت ربوبیت خداوند است تا بشر بتواند به کمال خود که نزدیکی به کمال مطلق است نایل گردد و سنت «إلیه راجعون» به وقوع بپیوندد.
علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» به طور مستقیم مورد چنین نبودهاند تا جواب دهند، ولی ایشان با اُنسی که با پروفسور کربن داشتهاند متوجه روح فرهنگ مدرنیته شدهاند و این روح -که همان خدای بدون شریعت است- فضای فرهنگی جامعهی اسلامی را متأثر میکند و لذا تأکید ایشان در تذکردادن به عبودیت و ربوبیت از طریق آیات قرآن به صورتی بسیار دقیق برای نجات بشر امروز از ظلمات فرهنگ مدرنیته، راهگشا است.
سؤال11: آیا فلسفه اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟
-----------------------------------------------
جواب: مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجرهی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل اینکه نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهرهمندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نهتنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظر ریاضیگونهی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که میخواست تمام کتاب مقدس را از زاویهی تفکر ریاضی بنگرد و همهی آن کتاب را محاسبهپذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطهی بین ذات خود و ارادهی خود میشوید ولی همین که به آن احساس فکر کردید و از آنها رابطهی ایجادکنندگی ایجادشوندگی انتزاع کردید ،وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشهی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست.
سؤال12 : چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجرهی فلسفه را بیشتر توضیح دهید؟
----------------------------------------------
جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی میخواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویهی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر میکند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلواتاللهعلیهوآله» است باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازهای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد میتواند با آن حقیقت تماس بگیرد و به همین جهت است که میفرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبهای است در نوشتهای که از نگاه انسانهای غیر مزکّی دور است، و نمیتوانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آنکه با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همینکه خواست به آن احساس قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیم» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده میاندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همانطور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و ارادهی او واقع میشود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد.
مشکل وقتی پیدا میشود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود.
سؤال13: با توجه به اینکه شما حدود بیست سال است که جلسات تفسیر برگزار می کنید بفرمایید طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟
---------------------------------------------
جواب: قرآن نوری است که از یک طرف راه آیندهی بشر را به او مینمایاند و از طرف دیگر موانع و حجابها را میشناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما میگذارد که بهراحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی میکنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل میآورید، و در همین راستا به این نتیجه میرسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمیشود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی میاندیشید که از طریق واسطهی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود ، به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دورهی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج مینهید.
سؤال14: آیا فلسفه را میتوان نمود تفکر حقیقی دانست ؟
---------------------------------------------
جواب: همچنان که قبلا عرض شد؛ تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است که خبر از مفاهیم حقایق میدهد و میتواند نظرها را به سوی حقایق جلب کند تا انسان از طریق قلب با حقایق مأنوس شود.
سؤال15 :به نظر شما انقلاب اسلامی با چه تفکری پیش خواهد رفت؟
---------------------------------------------
جواب: انقلاب اسلامی به عنوان تفکری که بنای تمدنسازی دارد بر مبنای شخصیت بنیانگذار وی میتواند از دنیای معاصر عبور کند و به دنیایی جدید وارد شود. شخصیت بنیانگذار آن یعنی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» از نظر تفکر اسلامی شخصیت جامعی بود که در عین فقیهبودن، فیلسوف است و در عین فیلسوفبودن، عارفِ سالکی است که در معارف اسلامی و قرآنی بهخوبی تدبّر کرده و لذا مطمئن شده میتوان با چنین تفکر جامعی ،جامعهای را بهپا کرد که جوابگوی همهی نیازهای بشر است. بنده در کتاب «امام خمینی و خودآگاهی تاریخی» تا حدّی به این موضوع پرداختهام.
سؤال16:فیلسوفبودن امام«رضواناللهتعالیعلیه» چقدر و چگونه در اندیشههای او مؤثر بوده است؟
---------------------------------------------
جواب:به نظرم با توجه به عرایضی که شد تفکیک ساحات فکری افراد ممکن نیست زیرا در همان لحظه که نظر حضوری به موضوعی دارد وجهِ اندیشهورزی او نیز در صحنه است. به همین جهت ملاحظه میکنید که مولوی همان وقت که در اوج حالت حضوری است و با آن نگاه اشعار خود را اظهار میدارد، در ساحت اندیشهورزی است و افکار فلسفی و کلامی خود را در قالب اشعار ارائه میدهد، در این رابطه میتوان موضوع غلبهی ساحتی را بر ساحتی مطرح کرد که در مورد حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» جملهی مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» را جملهی کارشناسانه میدانم که میفرمایند: « امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبدهى مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينهى فلسفىاش، در زمينهى عرفانى هم همينجور است».(8/9/1386)
سؤال17:به عنوان سؤال پایانی به موانعی که انسان را از تفکر حقیقی محروم میکند اشارهای بفرمایید؟
--------------------------------------------
جواب:تفکر حقیقی با رجوع به «وجود» یا «حق» ظاهر میشود و در مقابل، تفکر حول محور ماهیات یا اعتباریات بدون نظر به آنها از جایگاه وجود، موجب میشود که حقیقت در حجاب رود. مشکل بشر امروزی آن است که رجوع او به «حق» به آن معنایی که انبیاء به او آموخته اند در نسیان رفته است و عهد خود با خدای حضوری را شکسته و خدا هم از او روی برگردانده و یک نحوه بهخود واگذاشتهشدن گریبان بشر را گرفته و اگر به معنی حقیقی به قرآن و اهلالبیت«علیهمالسلام» رجوع شود گشایشی که در ظلمات آخرالزمان بنا است گشوده شود رخ مینمایاند و ما منتظر فرهنگ بقیةالله«عجّلاللهتعالیفرجه» خواهیم شد و مسلّم هیچ طلب و انتظاری بیجواب نمیماند. کجاست آن تذکری که ما را از تنگناها آگاه و راه برونرفت از آن را بنمایاند؟
"موفق باشید"