ما و تقوا و برکات آن
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» (20)
در راستای مشکلاتی که برای ایمانهای نیمبند پیش میآید؛ در ادامه فرمود: نزديك است كه برق چشمانشان را بربايد؛ هرگاه كه بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و چون راهشان را تاريك كند، [بر جاى خود] بايستند؛ و اگر خدا مىخواست شنوايى و بينايىشان را برمىگرفت، كه خدا بر همه چيز تواناست.
با نظر به افکار ضعیف و ایمانِ نیمبندشان، نمیتوانند راه خود را ادامه دهند و متوقف میشوند. آری! اگر خدا میخواست نور آنها را از اول میگرفت ولی به آنها فرصت داد. این فرصت به آنها داده میشود تا اگر خواستند در کار خود تجدید نظر کنند، وگرنه با آن رعد، گوششان را و با صاعقه چشمشان را میبرد.
و این است آن آیندۀ توهمی که آنها بدان امیدوارند، آیندهای که جز حیرانی و بیثمری برای آنان نخواهد بود و از این جهت است که خداوند پس از جمعبندی نسبت به ایمان نیمبند خطاب به همۀ بشریت میفرماید:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (21)
هان اى مردم! پروردگار خويش را كه شما و اسلافتان را آفريد عبادت کنید، به امید آن که به تقوا نایل شوید. تقوایی که همان فنای از خلق به حق است. و این است هنر بزرگ انسان جهت حضور در خود و در جهان.
با توجه به اینکه فرمود عبادت پروردگار مسیر رسیدن به تقوا میباشد، از انواع عبادات نباید غفلت کرد به همان معنایی که حضرت صادق«علیهالسلام» میفرمایند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه» بالاترین عبادت، تفکر طولانی در خداوند و در قدرت اوست. و یا حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» میفرمایند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْل» و این یعنی توجه به حضور بیکرانۀ توحیدیِ حضرت حق در عالَم.
آری! تقوا توشۀ مسافر آخرت است و از این جهت فرمود: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَی»(بقره/197) فقط تقوا است که انسان را به مقصد میرساند و مقصد هم همان نیل به حق و شهود حق است و اگر ملکۀ تقوا پیدا شد خداوند فرقان یعنی نور تشخیص حق از باطل را به انسان عطا میکند و فرمود: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(مائده/27) باید در میدان تقوا حاضر شد تا خداوند کارها را و تلاشها را بپذیرد و راهی به سوی حقیقت در مقابل انسان بگشاید.
با توجه به آیۀ فوق ملاحظه میفرمایید که ربوبیت حق نسبت به انسان به خلقت او برمیگردد و راز ربوبیت خداوند آن است تا مگر انسان به مقام تقوا و پروایِ الهی برسد، انسانی که در انسانیت خود میتواند مستقر گردد و با ظرفیت متعالی که دارد، در راستای بندگی پروردگارش به تقوایی برسد که به حکم «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» قرآن برای هدایت او به میان آمده است و با او از سر هدایت، سخنها دارد. این یعنی «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» پروردگار خود را عبادت کن تا به مرحله یقین برسی و یقین یعنی نهایی ترین حضور در نسبت با حضرت حق.
«الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (22)
همان [خدايى] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده]، و آسمان را بنايى [افراشته] قرار داد؛ و از آسمان آبى فرود آورد؛ و بدان از ميوهها رزقى براى شما بيرون آورد؛ پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد، در حالى كه خود مىدانيد.
ند= مثلی که در حال رقابت است
گاهی میگوید خدایی را بپرستید که به شما نبوت و ولایت داد و وقتی با مردم سخن میگوید نعمتهای ظاهری را برمیشمارد که نعمت مشترک بین انسان و دام است.
مشرک باور ندارد که کلّ جهان را یک ربّ واحد تدبیر میکند. میفرماید: اگر سری به فطرت خود بزنید میبینید که عبادت مخصوص پروردگاری است که مظاهر ربوبیت او را در عالم مییابید، پس جایی برای شریک قرار دادن برای ربّ العالمین نیست و شما با نظر به فطرت خود این را میدانید، پس چه جای عملکردنِ خلاف فطرت و وجدان؟ در حالیکه دائماً زیر سایۀ رحمت واسعۀ او هستید تا به عالیترین کمال خود برسید.
«وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (23)
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردهايم شك داريد، پس - اگر راست مىگوييد- سورهاى مانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را - غير خدا- فرا خوانيد.
در واقع سخن رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» این میباشد که اگر این کار یعنی آوردن قرآن از من است و من هم که بشرم، پس شما هم میتوانید سورهای مانند آن بیاورید. و در این راستا هر موجودی غیر خدا را برای کمک بخوانید با همۀ توانی که دارید.
منافقین در آنکه قرآن از طرف خدا باشد، در شک و ریب بودند، چون چشمِ حقبین آنها کور بود. یک سال با هم تعهد کردند یک سوره مانند قرآن بیاورند و نتوانستند و بعد مبارزه و تهمت را شروع کردند.
مثل روز روشن است که این کلام از حق است و شناخت معجزه بودن قرآن از چند راه ممکن است. یکی اینکه انسان حقیقت کلام را درک کند بدون معجزه. دوم اینکه فکر کند چگونه یک فرد درس نخوانده اینچنین سخن بگوید، هر چند این کتاب را هرکس بیاورد با توجه به محتوای فوقالعادهای که دارد رسول الله است، هرچند درس خوانده باشد. نکتۀ سوم اینکه طبع بشر طوری است که حرفهایی را که اول میزند و حرفهایی را که 20 سال بعد میزند، درجهاش فرق میکند و تحول دارد ولی قرآن یک دست است. از آن جهت که منشأ اختلاف، جهل و نسیان است و خداوند است که علیم است و از این جهت این قرآن باید از طرف خداوند نازل شده باشد و ربطی به بشریت پیامبر ندارد. با توجه به این امر فرمود: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا»(نساء/82) آيا در قرآن نمىانديشند؟ از آن جهت که هماهنگی آیات قرآن حکایت میکند از حضور روحی که در ذات خود عین احدیت و یگانگی است.
چون قرآن برای همۀ ملتها میباشد پس تحدّی او هم مربوط به همۀ ملتها است پس تحدّی آن به صرف فصاحت و بلاغت نیست.
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ»(24)
حجاره: آتشگیره و مبدأ آن آتش و آن کس که سوخته میشود، خود انسانهای منکر حقیقت قرآنند، به جهت اعمال خودشان.
پس اگر نتوانستید سورهای مانند قرآن بیاورید، که حتماً نمیتوانید؛ بترسید از آتشی که سوختش خود مردم و سنگها میباشد، سنگهایی که محبوبهای دنیایی آنها بود و حال به صورت آتش در آمده، یعنی خودتان آن آتش را افروختید با تعلّقات دنیایی خود و از این جهت «وَقودِ نار»، خود انسان است، به اعتبار کفر و انکارش در مواجهه با قرآن و آتش از درونش شعله میکشد. «أُعِدَّتْ لِلْكافِرين»: هم اکنون برای منکرانِ حقیقت قرآن آن آتش موجود است و بعداً ظهور میکند زیرا فرمود: «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»(توبه/49) هم اکنون در همین دنیا جهنم، کافران را احاطه کرده و حضرت در معراج، اهل جهنم را دیدند، مانند جنّت که به همین صورت هم اکنون موجود است.
بیتفاوتی نسبت به کلامی که تدبّر در آن حکایت از آن دارد که آن سخن، سخن حضرت ربّ العالمین است، موجب میشود تا انسان به حقیقیترین حقیقت و به اصیلترین مسیر هدایت پشت کند و این یعنی فروافتادن در آتشی که انسان در خود و در اطراف خود برافروخته، زیرا در مقابل نهاییترین حضور که در آخرالزمان برایش فراهم شده، شدیدترین انکار را به میان آورده است.
راستی را! چگونه میتوان در مقابل این قرآن با آنهمه صفا و درستی و بصیرتی که با تذکر به توحید به میان آورده، بیتفاوت بود و با این وجود جواب ظرفیتهای بیکرانۀ خود را داد؟ و عجیب است که این کلام چگونه همواره به همان صورتی که نازل شده، محفوظ میماند و وجدان انسانها نسبتی خاص و پایدار، بدون کهنگی با آن در خود احساس میکنند که در هیچ کلامی به صورت مستقل و جدا از قرآن چنین حالتی پیش نمیآید.
آری! قرآن به عنوان کلام الهی و معجزهای جاودان در همۀ ابعاد حجّت را بر بشریت تمام کرده اعم از محتوای آن و آورندۀ آن که انسانی است اُمّی و اینکه در منطقهای به ظهور آمد که چنین سخنان و گفتاری که همان توحید و اخلاق باشد، مطرح نبوده.
اگر دینِ آخرین پیامبر«صلواتاللهعلیهوآله» ابدی است، معلوم است که معجزۀ آن حضرت هم ابدی خواهد بود و با تدبّر در قرآن میتوان متوجۀ معجزهبودنِ آن شد، معجزهای که حکایتگرِ الهیبودن نقش پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهوآله» میباشد. کافی است در این معجزۀ جاویدان کمی تدبّر کنیم، آیا این نوع گفتگو که در قرآن بین خداوند و انسان صورت گرفته، حکایت از آن نمیکند که آن کسی که شما را مخاطب قرار داده خالق شما و خالق آسمانها و زمین است تا در ربوبیت خود، شما را به هر آنچه موجب کمال است برساند؟
"والسلام"