سوره بقره و عهد الهی انسان و خطر شکستن آن
باسمه تعالی
«وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/25)
و مژده ده کسانی را که ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایی است که نهرها در زیر آنها جاری است، و چون از میوههای گوناگون آن بهرهمند شوند گویند: این مانند همان میوههایی است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایی مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههای خوش، جفتهایی پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست.
اینکه فرمود برای آنها نعمتهایی شبیه به هم آورده میشود، بدان جهت است که آن نعمتها صورت ملکوتی و بهشتی حقیقت اعمال و عقاید آنها میباشد و همان عقاید و اعمال با صورتهای خاص بهشتی به آنها داده میشود، حاکی از یگانگی دنیا و آخرت برای اهل ایمان، به طوری که در همین دنیا هم از نوعی حضور بهشتی در جان خود بهرهمندند.
در واقع همان اعمال صالحه به صورت نعم بهشتى تجلى مىكنند. و به راستى همانگونه كه بنا به نص قرآن جهنّم محيط به كافران است، يعنى در همين دنيا كافران گرفتار دوزخند، بهشتيان هم نيز در همين دنيا در بهشت بسر مىبرند و از آرامشِ خاص آن برخوردارند. (در این رابطه خوب است به جزوۀ «چگونگی حیات بدن اخروی» رجوع فرمایید.)
«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (26)
و خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست که به پشه و چیزی بزرگتر از آن مَثَل زند، پس آنهایی که به خدا ایمان آوردهاند میدانند که آن مَثَل حق است از جانب او، و اما آنهایی که کافرند میگویند: خدا را از این مَثَل چه مقصود است؟ خداوند گمراه میکند به آن مَثَل بسیاری را و هدایت میکند بسیاری را! و گمراه نمیکند به آن مگر فاسقان را -که درکی از اشاراتی که با این مثالها هست، ندارند-.
مثال برای تقریب به ذهن است تا کسی نگوید آنچه خداوند در قرآن با انسان در میان گذارده است را نمیفهمیم. میفرماید به کوچکی مورد مثال توجه نکنید، به تناسب بین مَثَل و ممثَل نظر کنید. مثل آنکه در آیۀ 41 سورۀ عنکبوت مثال میزند.[1] آری! اعتمادکردن به غیر خدا مانند امیدواری به استحکام خانۀ عنکبوت است. میفرماید اهل ایمان میدانند که خداوند حق است و آنچه از او صادر میشود جز حق نیست و از پروردگارشان میباشد، ولی آنانی که نسبت به حق کافرند و حق را در مظاهر و مثالها نمیشناسند میگویند خداوند از این مثالها چه چیزی را اراده کرده. و عجیب است که از طریق همین مثالها و صحنهها عدۀ زیادی با بهانههایی که میآورند، گمراه میشوند و عدۀ زیادی از همان طریقهها و مثالها هدایت میگردند، ولی در هر حال جز فاسقان یعنی آنانی که از مسیر عبودیت خارج شده و معنای عبودیت خدا را نمیفهمند نیستند که گمراه میشوند، زیرا مسئلۀ آنها عبودیت پروردگار نیست تا در این مثالها متذکر عبودیت خود شوند.
ملاحظه کردید که در آیۀ فوق میفرماید: خداوند پروايى ندارد از آنكه به پشهاى يا كمتر از آن مثال بزند، با اينكه پشه از كوچكترين حيوانات است كه با چشم ديده مىشوند، «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ»: امّا مؤمنان از اين مثل مىدانند، «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا»: كه حق از جانب پروردگارشان است، امّا كسانى كه كافر شدند و انكار كردند و ردّ نمودند، «فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»: مىگويند: خدا از اين مثل چه ارادهاى نموده است، اين آيه شهادت مىدهد به اينكه گمراهى و كورى كه انسان در نتيجه اعمالش برايش پيش مىآيد غير از گمراهى و كورى است كه از ابتدا در نفس خود داشته است، اِضلال و گمراهی اثر و دنبالۀ فسق و گناه است و همچنين بيان مىدارد كه انسان در وادى اين حيات دنيوى، زندگى ديگرى در پيش دارد كه سعادت و شقاوت او در اين جهان و كرامت يا خذلانى كه به او خواهد رسيد در ارتباط با زندگى و عمل او در همين دنياست، و به زودى هنگامى كه اسباب دنيوى منقطع شوند و حجابها كنار روند، از آن آگاه خواهد شد و همانا عبرت گرفتن از يك موضوع به حجم آن بستگى ندارد، بلكه به كيفيت آن ارتباط دارد، پس با این مثال، قلبهاى منافق را از قلبهاى آبديده به ايمان جدا و ممتاز مىكند، «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً»: عدّهاى با آن گمراه مىشوند و عدّهاى با آن هدايت مىگردند، و خداوند با اين مثل هدايت شدگان را به هدايتشان مىافزايد و گمراهان را گمراهتر مىكند، به همان معنایی که فرمود: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»(محمد/17) و در مورد منکران حقیقت فرمود: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»(بقره/26) و گمراه نمىشوند بدان مگر فاسقان، يعنى فسق آنها و عدم توجه به بندگی خدا، باعث گمراهىشان مىشود و اِضلال، اثر و دنباله فسق است و امّا فسق خروج از قشر و پوسته مىباشد، يعنى پاره كردن و نقض اوامر و نواهى تكليفى كه خداوند براى حمايت از نظام زندگى بشر قرار داده است. راستی اگر انسان جایگاه خود را در این هستی نشناسد که آن بندگی پروردگارش است، جز این است که گرفتار انواع اشکالات و اشکالگیریها در زندگی میشود؟ زیرا راه را گم کرده.
«الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(27)
آنان کسانی هستند که عهد و پیمان خدا را پس از استواریاش میشکنند و آنچه را خداوند پیوند خوردن به آن را فرمان داده است، قطع مینمایند و در زمین تباهی و فساد بر پا میکنند، آنانند که زیانکارند.
فاسقان از یک طرف پیمان الهی خود را که در فطرت خود با خدا داشتند نقض مینمایند و از طرف دیگر نسبت به آنچه خداوند صراحتاً در قرآن امر به رعایت آن کرده، نقض عهد میکنند که علاوه بر پیوند فطری با خداوند، پیوند خویشاوندی است که موجب بقاء و سامان عواطف انسانی میشود و سوم دوری از خداوند و شریعت الهی است که عامل فساد در زمین میگردد زیرا این افراد تنها به منافع شخصی محدود خود نظر دارند و اینان حقیقتاً همه چیز خود را میبازند، چه در دنیا و چه در آخرت.
در نسبت به آیۀ قبل که فرمود: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»، حال میفرماید آن فاسقين كسانى هستند كه عهد الهى را مىشكنند، پس از آنكه قبلاً ميثاقی محكم با خداوند در مسیر و حركت الى اللّه داشتهاند، امّا آن را ناديده گرفته و پيمان الهى را گسستهاند «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»: و آنچه را خدا امر به وصل آن نموده، قطع مىكنند، پس آنان پيوند بنده را با پروردگارشان بريدهاند.و پيوند بين اعمال خود و تكليف شرعى را منقطع كردهاند، و همچنين با اعمال خود پيوند بين عقيده و برادرى ايمانى و انسانى را با خونريزى و كشتار انسانهاى ديگر بريدهاند، «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»: و آنها در زمين فساد مىكنند، زیرا فساد، خروج امر از حدّ اعتدال و وظيفه است و آيا فسادى بالاتر از تغيير از مسير و نظام الهى و تغيير صراط مستقيم وجود دارد؟ و آنها اعضاى بدن خود را در غير طريق ايجادشان كه رضاى خداست بكار مىبرند، پس مصداق اتمّ فساد هستند، «أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»: آنها همان زيانكارانند، پس به تحقيق خسارت كردند، در نقض عهد و شكستن پيوند خود با پروردگارشان و در انتفاع نبردن از روش و احكام الهى و اين آيات افاده مىكند كه خداوند اگر بندگانش را مجبور به انجام طاعات يا ترك معاصى مىنمود، در اين صورت پاداشِ مطيع و عقوبت عاصى، هر دو، بىمورد محسوب مىشد، پس خداوند راه را به انسان نموده است و به او اختيار بخشيده تا خود مسير صحيح را انتخاب كند.
«كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(28)
چگونه به خدا کفر میورزید در حالیکه [پیش از دمیده شدن روح به کالبدتان ترکیبی از عناصر] مرده بودید، پس شما را حیات بخشید، سپس شما را میمیراند، آنگاه دوباره زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.
میفرماید: چگونه كفر مىورزيد؟ «وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً»: در حالى كه مرده بوديد، يعنى قبل از ايجاد در كتم عدم بسر مىبرديد، «فَأَحْياكُمْ»: پس شما را زنده كرد، يعنى شما را از نطفهاى آفريد، «ثُمَّ يُمِيتُكُمْ»: آنگاه شما را هنگام رسيدن اجلتان مىميراند، «ثُمَّ يُحْيِيكُمْ»: سپس شما را در برزخ زنده مىگرداند، (ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ): و آنگاه به سوى او باز مىگرديد، يعنى در روز قيامت به سوى خدا باز مىگرديد، تا اعمال شما محاسبه شود و هر نفسى به آنچه كرده است جزا داده شود، «لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ»(غافر/ 17)
در عین آنکه همۀ عالم مسخر انسان است، انسانِ موحد میتواند با حکمت توحیدیِ خود به جای تخریب آن، با هماهنگی با نظام طبیعت بیشترین بهره را از آن ببرد.
«هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» (29)
اوست خدايى كه خلق كرد و مسخر گردانيد براى خدمت به شما، «ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»: همۀ آنچه در زمين است و همۀ آنچه در زمين است را مسخر انسان قرار داد، انسان بوسيله صنعت، و زراعت در طبيعت تصرف مىكند و از قواى نهفته و پنهان در آن استفاده مىكند تا به وسيلۀ خودِ طبيعت، طبيعت را توسعه دهد، «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ»: و آنگاه آسمان را بنا نمود، يعنى خداوند آسمان را براى بشر برافراشت و به گونهاى كه بشر بر آن تسلط و قدرت دارد، «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»: پس استوار گردانيد آنها را به صورت هفت مرتبه و درجه، «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»: و خداوند بر هر چيز داناست، يعنى بر همۀ مخلوقاتش علم دارد و همۀ اشياء مخلوق او هستند، لذا خداوند انسان را براى امر عظيمى خلق نمود تا جانشين او در زمين باشد، و او را به وسيلۀ آنچه براى آبادانىِ هستى بدان نياز داشت يارى كرد و نظام هستى را خلق نمود تا امر انسان را كه خليفۀ خداست اجابت كنند، و حال كه چنين است آيا شرفى بالاتر از اين وجود دارد و زندگى سعادتمندانهترى از اقامت در مسير خدا و نظام او و احكام خدايى وجود دارد تا خدا او را به آن حيات طيّبه و زندگى نيكو برساند و بدان زندگى او را حيات بخشد؟
خداوند پس از خلقت زمین به حکم ربوبیت خود، انسان را آفرید تا انسان به حکم استحقاق خلقت که در ذاتِ امکانی خود داشت تا مرز خلیفۀ اللّهی جلو برود و در این رابطه یعنی «راز خلقت انسان به عنوان خلیفۀ الهی در زمین» در آیات بعد سخنها دارد که میتوانید به کتاب «هدف حیات زمینی آدم» رجوع فرمایید.
"والسلام"
--------------------------------------------
[1] - «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» داستان کسانی که به جای خدا سرپرستانی گرفتهاند، مانند داستان عنکبوت است که خانهای [بیدیوار، بیسقف و بیحفاظ] برای خود بنا کرده باشد، و بیتردید سستترین خانهها خانۀ عنکبوت است، اگر [به این واقعیت] معرفت و شناخت داشتند [بتها را سرپرستان خود نمیگرفتند.]