هدف حیات زمین آدم – 2
باسمه تعالی
ملاحظه فرمودید که خداوند فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»(بقره/30) و در راستای خلیفۀ اللهیِ انسان در زمین فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»(31) همۀ اسماء الهی را به آدم تعلیم داد؛ با توجه به این امر میفهمیم چنانچه انسان در زمین به خود آید، تمام ابعاد الهی خود را در خود مییابد، به همان معنایی که جناب مولوی در خطاب به چنین انسانی میفرماید:
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی وی آینۀ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
«وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»(35)
و گفتیم ای آدم! تو و همسرت در بهشت جایگزین شوید و بخورید از آن با یک فراوانی، هر طور که میخواهید و نزدیک به این درخت نشوید و در آن تصرف نکنید که از ظالمین خواهید شد و با این کار به خود ظلم کرده و از رحمت او محروم میشوید. (آن بهشت مثل دنیا بوده که هم رحمت داشته و هم محل تزاحم است و محدودیت و ممنوعیت). و در واقع این ظلم، ظلم به خود است مثل تشنگی و گرسنگی و عریانی که نتیجۀ نزدیکی به آن درخت بود و با این امتحان برای خود او هم روشن شد باید در زمین زندگی کند و در زمین بمیرد. چیزی که راهِ زمینی شدن آدم همین بوده که نخست در بهشت منزل کند و برتریاش بر ملائکه و لیاقتش برای خلیفۀ اللّهی بودن اثبات شود و بعد در بهشت منزلش دهند و از نزدیکیِ به آن درخت نهیاش کنند و بعد به تحریک شیطان از آن بخورد و عورت آدم و همسرش ظاهر شود و به زمین هبوط کند و ابلیس هم هدفی جز این نداشته که به هر وسیله شده عیب آن دو را ظاهر کند. زیرا آنچه از آیات مربوط به آدم و همسرش بر میآید این است که:
وقتی خلقت آدم و حوّا در زمین تمام شد، بلافاصله و قبل از اینکه متوجه شوند، عیبهایشان پوشیده شده و داخل بهشت شدهاند. ظهور عیب در زندگی زمینی و نیز خوردن از آن درخت، یکی از قضاهای حتمی خدا بوده که باید میشد و به همین جهت هم بعد از آنکه خطایشان را آمرزید به بهشتشان برنگردانید بلکه به سوی دنیا هبوطشان داد تا در آنجا زندگی کنند، و اگر این قضا حتمی نبود باید بعد از توبه و پذیرش آن، به جای اولشان برمیگشتند. پس علت بیرونشدن آدم از بهشت آن خطیئه نبوده، بلکه آشکارشدن عیب آن دو بود.
درختی که نباید آدم بدان نزدیک میشد؛ درختی بوده که نزدیکی به آن مستلزم تَعَب و بدبختی در زندگی دنیا بوده و آن اینکه پروردگار خود را فراموش میکند و از مقام او غفلت میورزد. در آیۀ 22 اعراف دارد: «همینکه از آن درخت چشیدند؛ عیبهایشان بر ملا شد». «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ».[1] ظلم آدم و همسرش با نزدیکی به آن درخت ظلم به خود بوده و نه نافرمانی خدا. مثل تَعَب در زندگی دنیا از گرسنگی و تشنگی و عریانی و... و به همین جهت هم نهی خدا «ارشادی» بوده و نه «مولوی» که نافرمانیاش عذاب داشته باشد، بلکه خود را از بهشت محروم کردند نه اینکه معصیت کرده باشند و تازه اگر نهی خدا «مولوی» بود باید پس از توبه اثر آن از بین میرفت و به جای اولشان برمیگشتند، چون با توبه اثر شرعی گناه از بین میرود.
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ»(36)
شیطان آن دو را فریب داد و از نزدیکنشدن به درخت غافلشان نمود و از بهشتی که در آن بودند خارجشان نمود. و ما گفتیم: ای آدم و همسر آدم و شیطان از آن منزلت پایین بیایید و در شرایط تزاحمها و دشمنیها وارد شوید و زمین محل استقرار شما شد و تا مدتی از بهرههای زمین برخوردار هستید. در آن بهشتِ برزخی نه از درون رنج بود و نه از بیرون. اصلاً تشنگی و گرسنگی نبود که آب و نان بخواهی، در بهشت آخرت بدون گرسنگی لذت سیری داری، جنّت قیامت را دارالخلد گفت زیرا که خروج ندارد و عامل خروج هم ندارند، مانند شیطان که در بهشت برزخیِ آدم عامل خروج آنها شد، نیست.
برزخ نزولی قبل از آمدن به زمین است و برزخ صعودی بعد از موت است و شیطان در برزخ نزولی نمیگذارد انسان بالا برود، زیرا پایش را میلغزاند تا به زمین فرود آید و در نتیجه آبرویش را ببرد.
شیطان با فلسفهچینی، نهی خدا را توجیه کرد و آدم عداوت شیطان را که قبلاً خداوند برای آنها آن عداوت را گفته بود فراموش کرد، زیرا شیطان در پوشش نصیحت و قسم سخن گفت و آدم هم نهی شجره را فراموش نکرد، بلکه دشمنیِ شیطان را فراموش کرد و لذا توجیه شیطان را پذیرفت و با نزدیکی به شجره از خدا غافل و به خود مشغول شد.
به نظر میرسد که قصد منزلدادن آدم و همسرش در بهشت، به منزلۀ نمونهای باشد که خدای تعالی خواسته وضع آدمیان را قبل از نازلشدن به دنیا و کرامتی که در منزل قرب داشتهاند با آن مَثَل مجسم کند و نیز بنماید که انسان در مقابل آن همه نعمت که در اختیار داشته، خستگی و آلام را اختیار میکند و به جای اینکه سعی کند خود را به همان جا که آمده برگرداند، به حیات سردِ دنیایی مشغول میکند. خداوند خواست با این مثال واقعی روشن نماید که هر انسانی که راه خطا پیمود اگر برگردد و به پروردگار خود رجوع کند خداوند او را به دار کرامت و سعادتش برمیگرداند. و برعکس اگر چنگ به دامن زمین زد و از هوس پیروی کرد، به جای دار کرامت به جهنّم برمیگردد.
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(37)
تلقّی= تلقّن= کلام را همراه با فهم گرفتن
پس آدم کلماتی را دریافت کرد که به درد توبه و رفع معصیت میخورد و عامل هدایت گردید و در میان اسمائی که خدا به او تعلیم داده، چیزی بود که چارۀ گناهِ ارشادی او را هم میکرد و او آن کلمات را یاد گرفت و توبه کرد. البته توبه و توجه ابتدایی از طرف خداوند شروع میشود که به انسان توفیق توبهکردن را میدهد. یعنی توبۀ ابتدایی (عَلَی العَبد است، نه عَنِ العَبد) و سپس بنده توبه میکند و بعد خداوند به سوی بندۀ توّاب نظر میکند و توبۀ او را میپذیرد زیرا که او بسیار توبهپذیر و نسبت به بندگانش مهربان است و خدا «توبه» را بر «ایمان» مقدم آورده «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ...»(طه/82).
اگر به همان سعادت اولی برگردد باز به اول کار برگشته و از پرتگاه نرهیده پس باید در همین زمین با عمل و عقیدۀ خود مسیری از سعادت را بپیماید و جاده و منزلی را طی کند که سعادت ابدی و حقیقی در آن باشد و هر لحظه خطر سقوط او را تهدید نکند و این «توبه» وسیلهای شده تا راه هدایت برای بشر بسته نشود و انسان همواره بتواند در مسیر خود قرار گیرد و منزل اصلی خود را با آب توبه شستشو دهد تا آنگاه که در آن جای میگیرد معذّب نباشد و لذا سنت توبه در هستی جاری شد و آدم آن را دریافت و در همین راستا در هر عصری دینی برای بشر تشریع شد.
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(38)
گفتیم همه از بهشت خارج شوید، پس هرگاه از طرف من برای شما هدایتی آمد، آن کس که هدایت مرا بپذیرد و از آن پیروی کند او را خوف و حزنی نیست.
در بهشت اولیه چنانچه کسی استکبار میکرد سقوط مینمود، ولی در زمین چنین نیست. لذا هم آنها را در زمین راند و هم با توبه زندگی را طیّب نمود و هم با دین و شریعت شرایط بندگی و هدایت را برای رسیدن به بهشتی برتر فراهم کرد.
چون انسان از پایان کار خود میترسد، فرمود: تابع هدایت من باش و ترس از خدا از شئون هدایت الهی است و اگر کسی از جهنم ترسید و به خدا امید داشت، در قیامت حزن و ترس ندارد و چون انسان در زمین با شیطان همراه است، هدایت نیاز دارد.
اول فرمود: «ٱهبِطُواْ بَعضُكُم لِبَعضٍ عَدُوّ...» که قبل از توبه بود و بعد فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا ...» که بعد از توبه است. که در اولی سخن از سختی و تزاحم و دشمنی راند که در پیش دارند و در دومی خبر از راحتی و هدایت راند که در اثر توبه بوجود میآید.
از این به بعد یعنی با هبوط بر زمین تکلیف و شریعت شروع میشود و این هبوط موجب تعب و کشف ضعف و موجب هدایت گردید. یکی از ابعاد دین و شریعت خوف از خدا است تا در قیامت یعنی بهشت جاودان حزن و خوف انسان را آزار ندهد و تهدید نکند. توبه باعث شد حکم دومی رانده شود و آن اینکه او را و ذرّیهاش را با هدایت و نشاندادنِ مسیر بندگی احترام کند و آبِ از جوی رفتۀ او را باز به جوی او برگرداند، قضایی که اول رانده شد فقط زندگی در زمین بود با همۀ سختیها و گرفتاریهایش، ولی توبهای که کرد خداوند همان زندگی را طیّب و طاهر نمود. یعنی هدایت به سوی عبودیت را با آن زندگی ترکیب نمود. یعنی در زمین ترکیبی خاص از زندگی زمینی و آسمانی فراهم آورد، تا این زمینی، آسمانیبودنش را فراموش نکند و خود را شایسته برای برگشت به مقام اصلیاش بکند، منتها مقامی که دیگر سقوط تهدیدش نمیکند چون دیگر آن مقام را با معرفت و عمل به دست آورده است.
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(39)
در آیۀ قبل فرمود: «فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» هرکس هدایت مرا پیروی کند نگران آینده و قیامتش نباشد و در این آیه میفرماید: برعکسِ آنهایی که به هدایت و آیاتی که اثبات پیام مرا همراه داشت کفر ورزیدند و آنها را تکذیب نمودند، از آیندۀ خود نگران باشند زیرا آنها همراهان آتشاند و در آن جاودانه هستند و هرگز از آن عذاب سخت خارج نمیشوند.
"والسلام"
-------------------------------------------------------
[1] - پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد؛ پس چون آن دو از آن درخت چشيدند، برهنگىهايشان بر آنان آشكار شد، و به چسبانيدن برگ بهشت بر خود آغاز كردند، و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت شيطان براى شما دشمنى آشكار است.»