سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر(4)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ»(58)
و به ياد آريد ای بنیاسرائیل! آن زمانی را كه به شما گفتيم: به اين قريه درآييد و از نعمتهاى آن هرچه و هرجا كه خواسته باشيد به فراوانى بخوريد. ولى سجدهكنان از دروازه داخل شويد و بگوييد: بارِ گناه از ما فرو نه، تا خطاهاى شما را بيامرزيم و به پاداش نيكوكاران بيفزاييم.
با سپرى شدن دوران چهل ساله تحيّرِ كيفرىِ بنى اسرائيل در صحراى سوزان سينا، فرمان رسيد كه به سرزمينی كه چهل سال ورود به آن برايشان حرام شده بود وارد و در آن ساكن شوندکه شهرى خاص، جز بيت المقدس، بوده است؛ بنىاسرائيل مىبايست به شكرانه نعمت هاى الهى، به ويژه نجات از سرزمين سوزان تيه، از درِ مخصوص آن آبادى، با خضوع و خشوع وارد شوند تا به آنچه در راستای دیانت حضرت کلیم الله«علیهالسلام» باید به آن برسند، از آن بهرهمند شوند.
«فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» (59)
پس از آن، آنانی که ظلم پیشه کرده بودند، حکم خدا را به غیر آن که به آنها گفته شده بود تبدیل نمودند، و ما بر آن ستمکاران به کیفر بدکاری و نافرمانیِ آنها عذابی سخت از آسمان نازل کردیم.
آنها سخنی را که به آنان گفته شده بود، تغییر دادند و به جای سجده و گفتن «حطه» - به معنی «بخشایش» یا «فرو گذاشتن»- که به آنها دستور داده شده بود، کلمۀ دیگری را به زبان آوردند و با این کار مرتکب ظلم و ستم شدند، که این عملِ آنها نوعی تحریف و تغییر عمدیِ در دستور الهی بوده است. آنها به جای پذیرش فرمان الهی، به میل خود سخنی دیگر بر زبان راندند و این نشاندهندۀ روحیۀ سرکشی و نافرمانی آنها در برابر خداوند است و اینکه برای خود جایگاهی در مقابل جایگاهی که خداوند برای آنها تعیین فرموده بود، قائل بودند که این همان روحیۀ یهودیگری است، از آن جهت که به آنچه خداوند امر کرده بود ملتزم نبودند. «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً» پس نازل کردیم برکسانی که ستم کردند عذابی. زیرا «بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» از روش عبودیت خارج بودند و به جای آنکه خود را در بستر عبودیت و هماهنگشدن با سنتهای الهی تعریف کنند، برای خود در جهان و در مقابل ارادۀ الهی نقش قائل بودند، روحیهای که در این زمانه فرهنگ غربی گرفتار آن است و در این رابطه روشنفکرانِ غربزدۀ ما متأسفانه قرارگرفتن زیر نظام سلطه را از قرارگرفتن در نظام جمهوری اسلامی ایران ترجیح میدهند، غافل از آنکه در این زمانه با فرهنگ مقاومت میتوان از مشکلاتی که نظام سلطه ایجاد کرده به جای تسلیم رهایی بیابیم.
«وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ»(60)
و آن هنگام كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد، گفتيم: «با عصايت بر آن تختهسنگ بزن.» پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت، [به گونهاى كه] هر قبيلهاى آبشخور خود را مىدانست. [و گفتيم:] «از روزى خدا بخوريد و بياشاميد، و در زمين سر به فساد برمداريد.
بنى اسرائيل در سرزمين تيه و بيابان سينا، ماءمور شدند در قريه و مكانى خاص استقرار يافته و مدتى در آن جا سكنا گزينند. از آن جایی كه آبِ آن آبادی محدود بود، در خواستِ سيرابكردن، از سوى بنى اسرائيل به كليم اللّه«علیه السلام» ارائه شد و آنگاه از طرف آن حضرت به حضور خداى سبحان آن تقاضا عرض شد و بنا شد تا آن حضرت از طریق شکافتن سنگ با عصا آبی برای آنها فراهم نماید.
شكافتن سنگ آن هم از طريق زدن عصا و خارج ساختن دوازده چشمه از آن، امرى عظيم و شگفتانگيز و از بزرگترين نشانههاى قدرت خداى سبحان و صدق دعوى نبوت حضرت موسى«عليهالسلام» و يكى از نعمتهاى خداوند بر بنى اسرائيل است. چنانچه در آخر آیه ملاحظه میکنید خداى سبحان يهود را كه از نهايت رحمت، نعمت و وسعت عيش بهرهمند شدند، از هرگونه فساد بر حذر داشت از آن جهت که شکر آن نعمت وسيع آن بود كه هرگز فساد نكنند و الگوى ديگران در فساد نشده، فساد را در زمين نشر ندهند. که آن تذکر، حکایتی است از وجود زمینۀ آن فسادها در آنها. زیرا تنها به هر قیمتی به دنبال رفاه بودند.
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ» (61)
و (به یاد آرید) وقتی که به موسی اعتراض کردید که ما بر یک نوع طعام صبر نخواهیم کرد، از خدای خود بخواه تا برای ما از زمین نباتاتی برآورد، مانند سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز. موسی گفت: آیا میخواهید غذای بهتری را که دارید به پستتر از آن تبدیل کنید؟ به شهر مصر فرود آیید که در آنجا آنچه درخواست کردید مهیّاست. و بر آنها ذلّت و خواری مقدّر گردید، و چون دست از ستمکاری و عصیان برنداشته و به آیات خدا کافر میگشتند و انبیا را به ناحق کشتند، دیگر بار به خشم و قهر خدا گرفتار شدند.
يك نواخت بودن طعام (منّ و سلوى) بهانه جديد قوم يهود بود تا از سر لجاجت و همراه با تحقير و استهزا، نه از سر خواهش و مسئلت، برخى محصولات روييدنى از زمين، يعنى سبزى، خيار، سير، عدس و پياز را پيشنهاد دهند. تنوعطلبى و تلوّنخواهىِ مذمومِ قوم يهود كه شاكلۀ آنان تبديل حَسَن به قبيح و مغفرت به غذاب و تقدير الهى به تدبير بشرى و تغذيۀ ملكوتى به تغذيۀ مُلكى است در استبدال اعلا - يعنى منّ و سلوى- به ادنى، يعنى سير و پياز سرايت كرد، آن سان كه با لجاجت و جسارت و در كمال مقاومت اعلان بى صبرى كرده و به صورت نفى صريح و اكيد به موساى كليم«عليهالسلام» اعلام داشتند: بر آنچه خداوند از آسمان نازل كرده صبر نمىكنيم، پس از خدايت بخواه تا همانگونه كه تا كنون بدون رنج و زحمت برای ما از آسمان منّ و سَلوى نازل مىكرد، اكنون از زمين نعمتهاى پيشنهادى ما را بدون كار ما بيرون آورد. مقصود آنان از اين طرح، تبديل تامّ نعمت آسمانى به نعمت زمينى بود، نه تكميل و تتميم آن.
فرجام قومى كه با ناديدهگرفتن رفعت و عظمت آزادى و استقلال و طرح تقاضاهاى پست و ذلّت بار و بهانه جويى و لجبازى و شكم بارگى؛ اين شد كه بر آنها عذاب دنيايىِ ذلّت و خوارى ثبت شده، خيمه ذلّت و مسكنت و تيره روزى بر سرشان نصب گشته، بر آنها احاطه يابد و سكه ذلّت و مسكنت به نام آنان زد و اين مُهر بر پيشانى آنها زده شود و براى هميشه ملازم و دامنگير آنان گردد و در نهايت بر اثر ناسپاسىهاى فراوان به عذاب اخروى و غضب متراكم و قهر فعلى الهى كه مايۀ سقوط به دركات است، گرفتار آيند. اینجا است که باید متوجه شویم مقابله با روحیۀ صهیونی در فرهنگ مقاومت اگر ساده نیست، ولی تنها راه است زیرا اگر استکبار میتوانست از طریق اسرائیل ایران را در نهایتِ شکست و ضعف قرار دهد، حتماً آن کار را انجام میداد و آنچه مانع آنها میباشد روحیۀ مقاومت است که جزء زندگی ملت ما شده و از این جهت در این روحیه شکست معنا ندارد. این نکتهای است که باید روشنفکرانِ غربزدۀ ما متوجه شوند که ایران منهای دینداری، معنای واقعی و تاریخی ندارد. این صلابت و عدم تسلیم بود که در دفاع مقدس 12 روزه به ظهور آمد و نه تحریک دشمنی و دشمنیها. آری! انقلاب اسلامی مسلماً دیگر اجازه نمیدهد حیات خلوت آمریکائیها و اسرائیلیها باشد و این تنها با سخن رهبر معظم انقلاب ممکن است که فرمودند: «ملت ایران در هیچ میدانی به صورت ضعیف ظاهر نخواهند شد». و این امری است که متأسفانه روشنفکران غربزده متوجۀ آن نیستند و ما را متهم میکنند که دشمنسازی میکنیم. در حالیکه تسلیمنشدن در مقابل خواستههای دشمن، دشمنسازی نیست، آزادگی است.
"والسلام"
سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر(5)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (62)
به درستی کسانی که مؤمنند و کسانی که یهودی و نصرانی و صابئی هستند، هرکدام که به خدا و دنیای دیگر معتقد باشند و کارهای شایسته کنند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است و نه بیمی دارند و نه غمگین شوند.
صابئین قومی هستند که اقرار به خدا و روز قیامت و بعضی از انبیاء دارند ولی معتقد به تأثیر بعضی ستاره ها در خیر و شر هستند و مراد از «الَّذينَ آمَنُوا» کسانی هستند که ظاهرا ایمان دارند و مؤمن نامیده میشوند، اما صِرف نامیدهشدن به این اسامیِ مؤمن و یهودی و نصاری و صابئی در نزد خدا موجب پاداش یا ایمنی از عذاب نمیشود و همانا ملاک امر و سبب کرامت و سعادت، حقیقتِ ایمان به خدا و روز قیامت و همچنین عمل شایسته میباشد، پس سعادت و کرامت دائرمدارِ عبودیت است، و رستگاری به باطن و حقیقت است نه به ظاهر، پس اسامى مكتبها و القاب و عناوين مكتبى به تنهايى اعتبارى ندارد و ميزان سعادتمندى يا محروميت انسان از سعادت نيست ؛ هيچ كس به صرف انتساب به ملت و مكتبى اهل نجات نيست. معيار و عامل سعادت انسان، ايمان و عمل صالح و برخوردارى از حُسن فاعلى و حُسن فعلى است.
آيۀ شريفه كه هر يك از گروههاى چهارگانه مسلمانان، يهوديان، نصارا و صابئان را به مؤمن واقعى و غيرواقعى تقسيم مىكند، مىفرمايد: اگر خواهان سعادتمندى و رهايى از خوف و حزن هستيد به خدا و معاد ايمان آوريد و عمل صالح انجام دهيد. مؤمن واقعى پاداش خود را نزد خدا ثابت مىيابد. او نه نسبت به گذشته غمگين است، زيرا چيزى را در گذشته از دست نداده، و نه نسبت به آينده هراسناك است؛ چون آيندۀ خوبى در انتظار اوست.
اين آيه با بيانى ترغيبآميز، هم به غيرمسلمانان اميد نجات و نويد قبول توبه و رفع ذلت و مسكنت مىدهد و هم راه غرور مسلمانان را مسدود كرده و قرآن از قول يهود و نصارى دارد که میگویند: «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ، إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى»، داخل بهشت نميشود، مگر كسى كه (به خيال ما يهوديان) يهودى باشد، و يا كسى كه (به زعم ما مسيحيان)، نصارى باشد)، در حالیکه طبق آیۀ مورد بحث یعنی آیۀ 62 سوره بقره تنها ملاك كار، و سبب احترام، و سعادت، حقيقت ايمان به خدا و روز جزاء، و نيز عمل صالح است. و حتى اين نامگذاريها، انبياء را هم سود نميدهد، تا چه رسد به پائينتر از آنان، خداى تعالى در عين اينكه انبياء را با بهترين اوصاف مىستايد مع ذلك در بارۀ آنان مىفرمايد: «وَ لَوْ أَشْرَكُوا، لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(انعام/88) انبياء هم اگر شرك بورزند، اعمالى كه كردهاند بى اجر ميشود.
آری! اگر کسی بد کرد گرفتار جهنم میشود، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، ولی در اعمال خوب، فاعل خوبی هم باید انسان شایستهای باشد لذا نفرموده هرکسی کار خوب کرد بهشت میرود بلکه فرمود: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» که حُسن فعلی را منوط کرد به حُسن فاعلی و عقاید پاکِ انجام دهندۀ آن عمل خوب.
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»﴿٦٣﴾
و [یاد کنید] هنگامی که از شما بر باقیماندن بر عهد الهی پیمان گرفتیم، و کوه طور را بالای سرتان برافراشتیم، [و گفتیم:] آنچه را [از آیات کتاب آسمانی] به شما داده ایم، با قدرت و قوّت و استقامت دریافت کنید، و نسبت به آنچه را در آن است متذکر باشید که مورد غفلت قرار نگیرد، امید است با رعایت آنچه بر عهده دارید آنکه به تقوا برسید.
کوه طور را به عنوان معجزهای الهی بالای سر آنها قرار داد تا با ایمان به تورات آن را بپذیرند و متوجه باشند تورات از طرف خداوند آمده و لازم است آن را با قوت تمام بفهمند و از آن دفاع کنند و دائماً متذکر رهنمودهایی باشند که در تورات هست، به همان معنایی که مسلمانان نیز باید نسبت به قرآن متذکر چنین امری باشند.
«ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ»﴿٦٤﴾
آنگاه بعد از [پیمان گرفتن، از وفاکردن به آن] سرپیچی کردید، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، قطعاً از زیانکاران بودید.
در راستای روحیۀ یهودیگری متذکر کفران نعمت و پشتکردن به نعمتهای الهی از طرف بنیاسرائیل میشود، به همان صورتی که در گذشته نیز چنین میکردند و باز از سر رحمتش به آنها فرصت داد که اگر آن فرصت نبود قطعاً از زیانکاران بودند و نابود میشدند.
«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»﴿٦٥﴾
بی تردید شما [سرگذشتِ کسانی از هم مسلکان خود را] که در روز شنبه [از فرمان خدا که صید ماهی را حرام کرده بود] عصیان ورزیدند دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به صورت بوزینگانی خوار و رانده شده درآیید.
آیۀ فوق متذکر نمونهای است از عذاب که در إزای نافرمانی از خداوند بر آنها جاری ساخت به صورت بوزینهای که در عین حال انسان است و این موجب عذاب آنها شد وگرنه صرف بوزینهبودنِ بوزینه که برای آن عذاب نیست.
«فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ»﴿٦٦﴾
در نتیجه، آن [مجازات] را عبرتی برای کسانی که شاهدِ حادثه بودند، وکسانی که بعد از آنان میآیند، و پندی برای پرواپیشگان قرار دادیم.
تا معلوم شود به سخرهگرفتن احکام الهی چه عاقبتی دارد و البته موعظهای است برای اهل تقوا. در آیات 163 تا 166 سورۀ اعراف در مورد جریان اصحاب شنبه و عاقبتشان سخنها فرموده، بهخصوص نسبت به عاقبت متمردین و آنهایی که نسبت به آن انحراف ساکت بودند.
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»﴿٦٧﴾
و [یاد کنید] زمانی که موسی به قومش گفت: خدا به شما فرمان میدهد گاوی را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟! گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از نادانان باشم.
خداوند با ذکر این جریان شخصیت قومی سطحینگر و متمرّد را با ما در میان میگذارد.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»﴿٦٨﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما بیان کند که آن گاو چگونه گاوی باشد؟ گفت: او می فرماید که آن گاوی است نه پیرِ از کارمانده، نه جوان نارسیده، [بلکه] گاوی میان این دو نوع. پس آنچه را به آن فرمان داده اند، انجام دهید و بهانهجویی نکنید و با سؤالات بیهوده کار را برای خود مشکل نسازید، به گمان آنکه مگر میشود بدن گاوی که ذبحشده و مُرده است، به بدن انسانی که مرده است زده شود و حاصل آن زندهشدن آن انسان شود! گمان کردند آن گاو است که چنین نقشی دارد و از این جهت متمرکز بر نوع آن گاو شدند که چه نوع گاوی باید باشد.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»﴿٦٩﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما توضیح دهد رنگش چگونه باشد؟ گفت: خدا می گوید: گاوی است زرد و رنگش روشن که بینندگان را شاد و مسرور می کند.
از سر بیادبی و تکبّر و بیاحترامی به حضرت موسی«علیهالسلام» گفتند از خدایت بخواه، به جای آنکه بگویند از خداوندی که خدای ما هم هست بخواه.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»﴿٧٠﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما بیان کند که [نهایتاً آن گاو] چه گاوی است؟ زیرا این گاو بر ما مُبهم و مُشتبه شده، و اگر خدا بخواهد [به شناخت آن] هدایت خواهیم شد.
گفتند چگونگی آن گاو برای ما مشتبه شده که آن گاو چه گاوی است. اگر نوع آن را برایمان معین کنی إنشاءالله از هدایتشدگان خواهیم شد.
«قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاشِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ» ﴿٧١﴾
حضرت موسی«علیهالسلام» گفتند: میگوید: گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه زراعت را آبیاری نماید، سالم و بدون بیماری است، و رنگی مخالف رنگ اصلی در آن نیست، بدون هر خالی. گفتند: اکنون حق را برای ما آوردی. پس آن را ذبح کردند، در حالی که نزدیک بود فرمان خدا را اجرا نکنند!!
گویا از نظر آنها تا حال حضرت موسی«علیهالسلام» درست نمیگفتند که میگویند اکنون حق را برای ما آوردی، بالاخره جواب همۀ سؤالاتی که نیاز نبود بکنند، جواب داده شد ولی در عین حال آن سؤالات در جای خود پذیرفتن دستور خدا را برایشان سخت کرد در حالیکه به جهت شخصیت قائل بودن برای افکار خود در مقابل پیامبر خدا«علیهالسلام» نزدیک بود امر خدا را اجرا نکنند.
«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» ﴿٧٢﴾
و [یاد کنید] هنگامی که کسی را کشتید و درباره [قاتل] او به نزاع و ستیز برخاستید؛ و خدا آشکار کننده چیزی است که پنهان میداشتید. و آن پنهانکردن قاتل بود و خصومتی که در بین آنها ادامه مییافت و خداوند با رحمتی که بر آنها روا داشت به آنها مدد نمود تا از این خطر رهایی یابند.
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ﴿٧٣﴾
پس گفتیم: پارهای از آن [گاو ذبح شده] را به مقتول بزنید [تا زنده شود و قاتل را معرفی کند]. خدا مردگان را این گونه زنده میکند و نشانههایِ [قدرت و ربوبیّت] خود را به شما نشان میدهد، تا بیندیشید. و همین امر عاملی شد در درک شخصیت پیامبر خدا یعنی حضرت موسی«علیهالسلام» و نظر به راههایی که انبیای الهی در راستای رفع مشکلات جوامع به نور ربوبیت پروردگار پیشنهاد میکنند.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» ﴿٧٤﴾
سپس دلهای شما در مقابل انکار معجزات و آیات الهی قسیّ شد، بعد از آن انکارها، سختشدنی، مانند سنگ یا سختتر؛ زیرا پارهای از سنگها هست که از آنها نهرها میجوشد، و پارهای از آنها میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و پارهای از آنها از ترس خدا [از بلندی] سقوط میکند؛ و خدا از آنچه انجام میدهید بیخبر نیست.
خطر قساوت قلب با ظهور حقایق و بیتفاوتی نسبت به آن حقایق، امر بسیار حساس و مهمی است که هرکس باید خود را پاس دارد که گرفتار ریزشها مقابل راهی نشود که خداوند در مقابل انسان میگشاید.
نسبت آب با سنگ که آب آن سنگ را میشکافد و آب جاری میشود، شبیه نسبت نفحات ربّانی است که قلب را میگشاید و آن را محل نفحات و الهام الهی میکند. باید به نرمکردن و نرمماندنِ قلب فکر کرد وگرنه انسان با بیتفاوتیهای مکرر نسبت به حقایقی که با آن روبهرو میشود، آرامآرام کار قلب او به قساوت میکشد و قدرت درک حقیقت را بهکلی از دست میدهد. به همان معنای استدراج که فرمود: «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»(اعراف/ 182) آنانی که آیات ما را تکذیب کردند، آرامآرام گرفتار کفر میشوند و به هلاکتی میرسند که فکر آن را هم نمیکردند.
"والسلام"