سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»﴿٦٧﴾
و [یاد کنید] زمانی که موسی به قومش گفت: خدا به شما فرمان میدهد گاوی را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟! گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از نادانان باشم.
خداوند با ذکر این جریان شخصیت قومی سطحینگر و متمرّد را با ما در میان میگذارد.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»﴿٦٨﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما بیان کند که آن گاو چگونه گاوی باشد؟ گفت: او می فرماید که آن گاوی است نه پیرِ از کارمانده، نه جوان نارسیده، [بلکه] گاوی میان این دو نوع. پس آنچه را به آن فرمان داده اند، انجام دهید و بهانهجویی نکنید و با سؤالات بیهوده کار را برای خود مشکل نسازید، به گمان آنکه مگر میشود بدن گاوی که ذبحشده و مُرده است، به بدن انسانی که مرده است زده شود و حاصل آن زندهشدن آن انسان شود! گمان کردند آن گاو است که چنین نقشی دارد و از این جهت متمرکز بر نوع آن گاو شدند که چه نوع گاوی باید باشد.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»﴿٦٩﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما توضیح دهد رنگش چگونه باشد؟ گفت: خدا می گوید: گاوی است زرد و رنگش روشن که بینندگان را شاد و مسرور می کند.
از سر بیادبی و تکبّر و بیاحترامی به حضرت موسی«علیهالسلام» گفتند از خدایت بخواه، به جای آنکه بگویند از خداوندی که خدای ما هم هست بخواه.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»﴿٧٠﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما بیان کند که [نهایتاً آن گاو] چه گاوی است؟ زیرا این گاو بر ما مُبهم و مُشتبه شده، و اگر خدا بخواهد [به شناخت آن] هدایت خواهیم شد.
گفتند چگونگی آن گاو برای ما مشتبه شده که آن گاو چه گاوی است. اگر نوع آن را برایمان معین کنی إنشاءالله از هدایتشدگان خواهیم شد.
«قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاشِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ» ﴿٧١﴾
حضرت موسی«علیهالسلام» گفتند: میگوید: گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه زراعت را آبیاری نماید، سالم و بدون بیماری است، و رنگی مخالف رنگ اصلی در آن نیست، بدون هر خالی. گفتند: اکنون حق را برای ما آوردی. پس آن را ذبح کردند، در حالی که نزدیک بود فرمان خدا را اجرا نکنند!!
گویا از نظر آنها تا حال حضرت موسی«علیهالسلام» درست نمیگفتند که میگویند اکنون حق را برای ما آوردی، بالاخره جواب همۀ سؤالاتی که نیاز نبود بکنند، جواب داده شد ولی در عین حال آن سؤالات در جای خود پذیرفتن دستور خدا را برایشان سخت کرد در حالیکه به جهت شخصیت قائل بودن برای افکار خود در مقابل پیامبر خدا«علیهالسلام» نزدیک بود امر خدا را اجرا نکنند.
«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» ﴿٧٢﴾
و [یاد کنید] هنگامی که کسی را کشتید و درباره [قاتل] او به نزاع و ستیز برخاستید؛ و خدا آشکار کننده چیزی است که پنهان میداشتید. و آن پنهانکردن قاتل بود و خصومتی که در بین آنها ادامه مییافت و خداوند با رحمتی که بر آنها روا داشت به آنها مدد نمود تا از این خطر رهایی یابند.
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ﴿٧٣﴾
پس گفتیم: پارهای از آن [گاو ذبح شده] را به مقتول بزنید [تا زنده شود و قاتل را معرفی کند]. خدا مردگان را این گونه زنده میکند و نشانههایِ [قدرت و ربوبیّت] خود را به شما نشان میدهد، تا بیندیشید. و همین امر عاملی شد در درک شخصیت پیامبر خدا یعنی حضرت موسی«علیهالسلام» و نظر به راههایی که انبیای الهی در راستای رفع مشکلات جوامع به نور ربوبیت پروردگار پیشنهاد میکنند.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» ﴿٧٤﴾
سپس دلهای شما در مقابل انکار معجزات و آیات الهی قسیّ شد، بعد از آن انکارها، سختشدنی، مانند سنگ یا سختتر؛ زیرا پارهای از سنگها هست که از آنها نهرها میجوشد، و پارهای از آنها میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و پارهای از آنها از ترس خدا [از بلندی] سقوط میکند؛ و خدا از آنچه انجام میدهید بیخبر نیست.
خطر قساوت قلب با ظهور حقایق و بیتفاوتی نسبت به آن حقایق، امر بسیار حساس و مهمی است که هرکس باید خود را پاس دارد که گرفتار ریزشها مقابل راهی نشود که خداوند در مقابل انسان میگشاید.
نسبت آب با سنگ که آب آن سنگ را میشکافد و آب جاری میشود، شبیه نسبت نفحات ربّانی است که قلب را میگشاید و آن را محل نفحات و الهام الهی میکند. باید به نرمکردن و نرمماندنِ قلب فکر کرد وگرنه انسان با بیتفاوتیهای مکرر نسبت به حقایقی که با آن روبهرو میشود، آرامآرام کار قلب او به قساوت میکشد و قدرت درک حقیقت را بهکلی از دست میدهد. به همان معنای استدراج که فرمود: «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»(اعراف/ 182) آنانی که آیات ما را تکذیب کردند، آرامآرام گرفتار کفر میشوند و به هلاکتی میرسند که فکر آن را هم نمیکردند.
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75)
آيا انتظار داريد بنیاسرائیل به آئين شما ايمان بياورند، با اينكه عدهاى از آنان، سخنان خدا را مىشنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مىكردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند؟!
این طمع و امیدی بود که مردم مدینه در ایمانآوردنِ یهود مدینه داشتند. میفرماید: مواظب باشید با طمع به ایمان آنها با آنها ارتباط برقرار نکنید و ولایت آنها را بپذیرید، زیرا آنها بعد از آنکه حق را فهمیدند آن را منحرف کردند و از این جهت مواظب گرایش خود در این طمع باشید. آری! شما آن ها را دعوت به اسلام بکنید ولی طمع نداشته باشید.[1]
وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76)
در اشاره به نفاق یهود میفرماید: و هنگامى كه آن یهودیان مؤمنان را ملاقات كنند، مىگويند: «ايمان آوردهايم.» ولى هنگامى كه با يكديگر خلوت مىكنند، (بعضى به بعضى ديگر اعتراض كرده،) مىگويند: «چرا مطالبى را كه خداوند(در باره صفات پيامبر اسلام) براى شما بيان كرد، به مسلمانان بازگو مىكنيد تا(روز رستاخيز) در پيشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال كنند؟! آيا نمىفهميد؟!»
قضیه از این قرار بود که عوام یهود بعضی از بشارتهای تورات را به مسلمانان میگفتند آن بشارتها که حکایت از تصدیق نبوت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» میکرد و بزرگان یهود به عوامشان میگفتند روز قیامت با این خبرها که به آنها دادید علیه شما محاجّه میکنند که چرا با شناخت پیامبر اسلام به او ایمان نیاوردید.
أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (77)
آيا اينها نمىدانند خداوند آنچه را پنهان مىدارند يا آشكار مىكنند مىداند؟!
یهود گمان میکرد میتواند اموری را از خدا پردهپوشی کند و این به جهت همان بینش مادیشان بود که فکر میکردند اگر مطالب تورات را به مسلمانان نگویند، آنها در نزد خدا علیه یهود حجّت ندارند و خدا هم نمیداند.
یهود با باورهای آنچنانی چنین روحیهای را دارد که گمان میکند پیامبر خدا از اسرار توحید خبر ندارد و با روحیۀ نژادپرستی گمان میکردند آن اسرار تنها برای آنها فتح و گشوده شده و نباید برای دیگران آشکار کند.
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (78)
و پارهاى از آنان عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمىدانند؛ و تنها به پندارهايشان دل بستهاند.
اُمّیبودن یعنی محدودۀ دانایی آنها همان اندازهای است که از مادرشان در کودکی آموختهاند. در رابطه با آیۀ 75 میفرماید طمع در ایمان چه کسانی دوختهاید در حالیکه مردمی عامی هستند. از آن جهت که عدهای از یهودیان اُمّی هستند و از تورات، تنها چیزهایی را میدانند که به درک دنیای آنها میخورد و تا آنجا به کتاب خود ایمان میآورند که با امیال نفسانی آنها تطبیق کند و در نتیجه همیشه با ظن و گمان با دین خدا روبهرو میشوند.
فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (79)
پس واى بر آنها كه نوشتهاى با دست خود مىنويسند، سپس مىگويند: «اين، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى كمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مىآورند!
میفرماید: وای بر آنهایی از یهود - یعنی علمای آنها- که با دستهای خود در کتاب خدا دست میبرند و آنها را به خدا نسبت میدهند با این امید که با این دینفروشی ثمن قلیل دنیا را بخرند. پس وای بر آنها نسبت به آنچه با دستان خود به نام سخن خدا نگاشتند و وای بر آنها نسبت به آنچه برای خود کسب کردند که نمونۀ آن آتش قیامت باشد.
----------------------------------------------------------------------------------------
[1] - با اینکه یهودیان به مدینه آمده بودند برای ایمان به آخرین پیامبر زیرا مطابق کتاب آسمانی خود میدانستند آخرین پیامبر در مدینه حاکمیت خود را شکل میدهد ولی همین که متوجه شدند آخرین پیامبر از نژاد آنها نیست نتوانستند مطابق عقاید خود عمل کنند.