سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (75)
آيا انتظار داريد بنیاسرائیل به آئين شما ايمان بياورند، با اينكه عدهاى از آنان، سخنان خدا را مىشنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مىكردند، در حالىكه علم و اطلاع داشتند؟!
این طمع و امیدی بود که مردم مدینه در ایمانآوردنِ یهود مدینه داشتند. میفرماید: مواظب باشید با طمع به ایمان آنها با آنها ارتباط برقرار نکنید و ولایت آنها را بپذیرید، زیرا آنها بعد از آنکه حق را فهمیدند آن را منحرف کردند و از این جهت مواظب گرایش خود در این طمع باشید. آری! شما آن ها را دعوت به اسلام بکنید ولی طمع نداشته باشید.[1]
«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (76)
در اشاره به نفاق یهود میفرماید: و هنگامى كه آن یهودیان مؤمنان را ملاقات كنند، مىگويند: «ايمان آوردهايم.» ولى هنگامى كه با يكديگر خلوت مىكنند، (بعضى به بعضى ديگر اعتراض كرده،) مىگويند: «چرا مطالبى را كه خداوند(در باره صفات پيامبر اسلام) براى شما بيان كرد، به مسلمانان بازگو مىكنيد تا(روز رستاخيز) در پيشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال كنند؟! آيا نمىفهميد؟!»
قضیه از این قرار بود که عوام یهود بعضی از بشارتهای تورات را به مسلمانان میگفتند آن بشارتها که حکایت از تصدیق نبوت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» میکرد و بزرگان یهود به عوامشان میگفتند روز قیامت با این خبرها که به آنها دادید علیه شما محاجّه میکنند که چرا با شناخت پیامبر اسلام به او ایمان نیاوردید.
«أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ» (77)
آيا اينها نمىدانند خداوند آنچه را پنهان مىدارند يا آشكار مىكنند مىداند؟!
یهود گمان میکرد میتواند اموری را از خدا پردهپوشی کند و این به جهت همان بینش مادیشان بود که فکر میکردند اگر مطالب تورات را به مسلمانان نگویند، آنها در نزد خدا علیه یهود حجّت ندارند و خدا هم نمیداند.
یهود با باورهای آنچنانی چنین روحیهای را دارد که گمان میکند پیامبر خدا از اسرار توحید خبر ندارد و با روحیۀ نژادپرستی گمان میکردند آن اسرار تنها برای آنها فتح و گشوده شده و نباید برای دیگران آشکار کند.
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (78)
و پارهاى از آنان عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمىدانند؛ و تنها به پندارهايشان دل بستهاند.
اُمّیبودن یعنی محدودۀ دانایی آنها همان اندازهای است که از مادرشان در کودکی آموختهاند. در رابطه با آیۀ 75 میفرماید طمع در ایمان چه کسانی دوختهاید در حالیکه مردمی عامی هستند. از آن جهت که عدهای از یهودیان اُمّی هستند و از تورات، تنها چیزهایی را میدانند که به درک دنیای آنها میخورد و تا آنجا به کتاب خود ایمان میآورند که با امیال نفسانی آنها تطبیق کند و در نتیجه همیشه با ظن و گمان با دین خدا روبهرو میشوند.
«فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» (79)
پس واى بر آنها كه نوشتهاى با دست خود مىنويسند، سپس مىگويند: «اين، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى كمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مىآورند!
میفرماید: وای بر آنهایی از یهود - یعنی علمای آنها- که با دستهای خود در کتاب خدا دست میبرند و آنها را به خدا نسبت میدهند با این امید که با این دینفروشی ثمن قلیل دنیا را بخرند. پس وای بر آنها نسبت به آنچه با دستان خود به نام سخن خدا نگاشتند و وای بر آنها نسبت به آنچه برای خود کسب کردند که نمونۀ آن آتش قیامت باشد.
«وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (80)
و یهود گفتند که هیچ وقت آتش عذاب به ما نرسد مگر چند روزی معدود. به آنان بگو: آیا بر آنچه دعوی میکنید عهد و پیمانی از خدا گرفتهاید که خدا هم از آن عهد هرگز تخلف نکند یا چیزی به خیال جاهلانه ساختهاید که ما گروه برگزیدۀ الهی و پسران خدا و مورد علاقۀ او هستیم، پس هرگز ما را درآتش جاودانه نمیکند. بگو ای پیامبر! آیا ازخدا در این مورد عهدی گرفتهاید یا بین دو امر قرار دارید، یا دروغ میگوئید و یا از روی جهل خود چیزی را به خدا نسبت میدهید؟
يهودى بر اثر روحيۀ نژادپرستى و حس برترىجويى مىپنداشت از تقربى خاص برخوردار است و برهمین اساس ميگفتند: آتش تنها برخورد و مساسى با ما دارد، آن هم اولاً، براى ايامى كم شمار و حداكثر هفت يا چهل روز و ثانياً، فقط با گروه گوساله پرست از يهود، وگرنه دخول و احراقى در كار نيست و غافل از آنکه تحريف و تشريع و بدعت را سبك شمردن و تعذيب جاويد را به چند روز تحديدكردن بايد به استناد عهدى ويژه باشد كه هيچ نشانى از آن نيست.
«بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(81)
بلی کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.
برخلاف گمان بنىاسرائيل«بَلي مَنْ کَسَبَ سَيِّئَةً» کسی که سیئهای را مرتکب شود و گناهی را انجام دهد «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ» این خطا و گناه بر او احاطه داشته باشد، «فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» فرقی ندارد که یهود یا غیر یهود باشد، هرکسی که گناه او را احاطه کند، جزء اصحاب النار است و «هُمْ فيها خالِدُونَ».
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(82)
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، اهل بهشتاند و در آن جاودانهاند.
این از مقتضیات ایمان آن است که اعمال شایسته از انسان صادر شود واز قلب اواعمال نیک بجوشد و شرطی که برای خلود در بهشت ذکر شده است ایمان و عمل صالح می باشد و نه چیز دیگر.
------------------------------------------------------------------
[1] - با اینکه یهودیان به مدینه آمده بودند برای ایمان به آخرین پیامبر زیرا مطابق کتاب آسمانی خود میدانستند آخرین پیامبر در مدینه حاکمیت خود را شکل میدهد ولی همین که متوجه شدند آخرین پیامبر از نژاد آنها نیست نتوانستند مطابق عقاید خود عمل کنند.