سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» (83)
به ما مسلمانان و در اصل به پیامبر اسلام خبر میدهد آنچه را خداوند با بنیاسرائیل در میان گذارده و میفرماید: به ياد آريد آن هنگام را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مساکین نيكى و احسان كنيد و به مردمان سخن نيك گوييد و نماز بخوانيد و زكات بدهيد. ولى جز اندكى از شما، پشت كرديد و شماييد روىگردانندگان.
این آیات توبیخ و سرزنش بنیاسرائیل است، همراه با توضیح زشتی روشهای آنان در عهدشکنی و نقض پیمانی که آن پیمان با توحید آغاز شده و از آن عبادات و اخلاقیات منشعب و متفرع میشد و این عهد را خدا اینگونه آغاز میکند، «لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ» در مسیر عبودیت تنها و تنها خداوند باید پرستش شود. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» چون وجود انسان متعلّق به پدر و مادرش است لذا مهمترین موارد نیکوکاری، نیکی به آنان است. «وَ ذِي الْقُرْبى» سپس از احسان و بزرگداشت رَحِم صحبت میکند اعم از رحم نسبی یا سببی. «وَ الْيَتامى» و احسان به یتیمان از آن جهت که یتیم خارج از فقر مادی، بیپشتوانه است و باید از این جهت به او توجه و احترام خاصی گذاشته شود. «وَ الْمَساكينِ» مساکین، فقرایی هستند که از نظر مالی چیزی نداشته باشند و احسان به آنها نیز علاوه بر کمک مالی، از جهت رعایت شخصیت آنها مدّ نظر باشد. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» کنایه از حُسن معاشرت با مردم است، مؤمن باشند یا کافر. «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» نماز و زکات هردو از ارکان اسلام میباشند که در دین یهودهم از لوازم و ارکان بوده و میفرماید بسیاری از یهودیان اساساً نسبت به این امر کوتاهی داشتهاند و آن دستورات را با میل دنبال نمیکردند.
در آیۀ فوق هشت فرمان را مطرح فرمود و در آیۀ بعد نیز دو فرمان را مطرح کرد تا در مجموع، ده فرمان باشد؛ فرامینی که برای همۀ ادیان الهی رعایت آن واجب است.
«وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ» (84)
و آنگاه که از شما پيمان محكم گرفتيم كه: «خون همديگر را مريزيد، و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد»؛ سپس [به اين پيمان] اقرار كرديد، و شما، خود گواه آن اقرار بودید.
آیۀ فوق متذکر جنگی بود که بنوقُرَیظِه با اُوس هم قسم شدند و بَنُوقینُقاع و بنونَضِیر با خزرج هم قسم شدند و هریک از همپیمانان با گروه دیگر مبارزه و قتال میکردند، حاکی از آنکه تعهد کردند آن مبارزات را که یکی قتل و دیگری تجاوز به حریم و اخراج همدیگر از موطنشان است ادامه ندهند.
«ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (85)
پس شما چنين جماعتى هستيد كه يكديگر را مىكشيد و گروهى از خود را از دیارشان آواره مىكنيد و بر ضد آنها به گناه و بيداد به همدستى يكديگر برمىخيزيد و اگر به اسارت درآيند برای آزاديِشان فديه مىدهيد و حال آنكه بيرون راندنشان بر شما حرام بود. آيا به بعضى از كتاب ايمان مىآوريد و بعض ديگر را انكار مىكنيد؟ پاداش كسى كه اینچنين با دین خدا بازی میکند، در دنیا جز رسوایی نیست و در روز قيامت به سختترين وجهى شكنجه مىشود و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.
میفرماید: با اعمالی که انجام میدهید با میثاق الهی مخالفت میکنید که حاکی از نوعی نفاق و سطحینگری است که با عهدشکنی همراه است.
«أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (86)
اینان کسانی هستند كه زندگى دنيا را به [بهاى] جهان ديگر خريدند. پس نه عذاب آنان سبك گردد، و نه ايشان يارى شوند. زیرا تنها به دستوراتی از دین خدا عمل میکردند که به نفع دنیای آنها بود و در نتیجه نه به عذاب آنها تخفیف داده میشود و نه کسی آنها را یاری میکند و در همین دنیا خوار و رسوا میشوند. در آخرِ آیه ما را متوجۀ حیات ابدی میکند و خطراتی که انسان با آن روحیه در آخرت گرفتار آن خطرات میشود، بدون آنکه تخفیفی در آن عذاب در میان باشد و یا نصرتی برای آن افراد پیش آید، زیرا استعداد آن نصرت را در خود از بین برده است.
«وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» (87)
و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم، و پس از او پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم، و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم، و او را با «روح القدس» تأييد كرديم؛ پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد؟ گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را به قتل رساندید.
میفرماید به تبع موسی و بعد از آن حضرت رسولانی گسیل داشتیم. «فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ» پس بعضی از آنان راتکذیب کردید، مانند حضرت عیسی«علیهالسلام» و حضرت محمد«صلّیاللهعلیهوآله»، «وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» و بعضی ازآنان را به قتل رساندید، مانند حضرت زکریا«علیهالسلام» و حضرت یحیی«علیهالسلام».
در مورد «روح» در فراز « أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» باید گفت : روح، امری لطیف و مجرد است که در عین روحانیت و صفا، به عنوان روحی که مقدس است، از هر نقصی پاک میباشد و هرجا فرود آید نورانیت خاصی را به میان میآورد که یکی از مصداقهای آن در قرآن حضرت جبرائیل است و یا به حکم آیۀ «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» امری فوق جبرائیل و میکائیل میباشد.
«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ» (88)
و گفتند: «دلهاى ما در غلاف است.» نه، چنين نيست، بلكه خدا به سزاى كفرشان، لعنتشان كرده است. پس آنان كه ايمان مىآورند چه اندكاند.
«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ» کنایه از عدم امکان شنیدن آن چیزی است که به آن دعوت میشوند، پس در قلب آنان هیچ دعوت جدیدی نفوذ نمیکند و این حرف برای مأیوسکردن پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» و مؤمنان بود که بدانند آنان هرگز ایمان نمیآورند، «بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ» میفرماید: قضیه غُلفبودن قلبها نیست، بلکه خدا به جهت عناد آنها، آنان را از درک رحمت و هدایت خود طرد کرده است و به گفتۀ خودشان اگر قلبهایشان جهت درک حقایق در غلاف است، ریشه در عناد خودشان دارد که ملعون پروردگار شدند. «فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ»، پس آنانکه ایمان میآورند اندکاند.
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ»(89)
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى بس عظیم نزد آنان آمد كه مؤيد نکاتی است که نزد آنان بود و با آنکه پیش از آن در برابر کافران از آن یاری میجستند و به دنبال فتح و پیروزی بر کافران بودند از طریق همان کتاب، ولى همينكه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد که آن محرومیتهایی است برای آنها در دنیا و آخرت.
اینها قبلاً علیه کفار آرزوی آمدن قرآن را میکردند، تا به وسیلۀ قرآن و بعثت و هجرت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» بر کفار پیروز شوند و لذا آنان انتظار میکشیدند تا به وسیلۀ پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» برکفار نصرت بیابند. «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» پس از روی حسد به اینکه چرا خدا پیامبراسلام«صلّیاللهعلیهوآله» را از میان آنان انتخاب نکرده است ،به پیامبرکافر شدند و حال آنکه به خوبی حقانیت او را می دانستند. «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ» پس خدا هم به این علت بر آنها لعنت فرستاد.
«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ»(90)
وه كه به چه بد بهايى خود را فروختند و به آنچه خدا نازل كرده بود از سرتجاوزگری و زیادهخواهی انکار کردند كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مىفرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفتآور است.
در إزای هویت کاذبی که برای خود در مقابل پیامبر خدا ساخته بودند. در واقع کفر، بهای نفسشان بود که کفر بورزند به آنچه خدا نازل کرده است، کفری که از روی ستم و حسد بود و با همین روحیه قبلاً هم تورات را انکار نموده بودند، «أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» که چرا خدا از فضل خود بر هرکس از بندگانش که بخواهد، وحی خود را نازل میکند و این حسد و کفر، مزید بر کفر ابتدایی آنها بود. «فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ» پس گرفتار غضبی افزون بر غضب اولیه شدند و همانگونه که کفر آنها مضاعف بود ،خشم خدا هم نسبت به آنها مضاعف گردید، زیرا یکبار به تورات کافر شدند و یکبار از روی حسد به قرآن کفر ورزیدند و لذا از دو جهت مورد غضب الهی واقع شدند، «وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ» و برای کافران عذابی خوار کننده است.
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (91)
و چون به آنان گفته شود: «به آنچه خدا نازل كرده ايمان آوريد»، مىگويند: «ما به آنچه بر [پيامبر] خودمان نازل شده ايمان مىآوريم.» و غير آن را - با آنكه [كاملا] حق و مؤيد همان چيزى است كه با آنان است- انكار مىكنند. بگو: «اگر مؤمن بوديد، پس چرا پيش از اين، پيامبران خدا را مىكشتيد؟» و ادعا میکنند که همین ایمان که دارند کفایت میکند، در حالیکه آنان به خود تورات هم حقیقتاً ایمان نیاوردهاند و نسبت به ماورای تورات، که همان شریعت عیسی«علیهالسلام» و محمد«صلّیاللهعلیهوآله» میباشد، کفر ورزیدند. «وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ» در حالیکه آن هم حق، و هم تأییدکنندۀ کتاب آنان میباشد. چون قرآن را که مؤید تورات بود تکذیب کردند، در واقع کفر آنها به حضرت عیسی«علیهالسلام» و حضرت محمد«صلّیاللهعلیهوآله»، کفر به تورات هم هست، تازه متذکر میشود اگر به تورات ایمان داشتند چرا انبیای خود را پیش از این کشتند؟
به خوی نژادپرستی و تکبّر یهود اشاره میکند که مانع میشود تا قرآن را تصدیق کنند، حتی در راستای تکبّر تا آنجا جلو رفتهاند که پیامبران خود را که متذکر انحراف آنها بودند را نیز به قتل رساندند.