سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» (83) «وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ» (84) «ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (85) «أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (86)
«وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» (87)
در مورد «روح» در فراز « أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» باید گفت : روح، امری لطیف و مجرد است که در عین روحانیت و صفا، به عنوان روحی که مقدس است، از هر نقصی پاک میباشد و هرجا فرود آید نورانیت خاصی را به میان میآورد که یکی از مصداقهای آن در قرآن حضرت جبرائیل است و یا به حکم آیۀ «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» امری فوق جبرائیل و میکائیل میباشد.
«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ» (88)
و گفتند: «دلهاى ما در غلاف است.» نه، چنين نيست، بلكه خدا به سزاى كفرشان، لعنتشان كرده است. پس آنان كه ايمان مىآورند چه اندكاند.
«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ» کنایه از عدم امکان شنیدن آن چیزی است که به آن دعوت میشوند، پس در قلب آنان هیچ دعوت جدیدی نفوذ نمیکند و این حرف برای مأیوسکردن پیامبر اسلام«صلّیاللهعلیهوآله» و مؤمنان بود که بدانند آنان هرگز ایمان نمیآورند، «بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ» میفرماید: قضیه غُلفبودن قلبها نیست، بلکه خدا به جهت عناد آنها، آنان را از درک رحمت و هدایت خود طرد کرده است و به گفتۀ خودشان اگر قلبهایشان جهت درک حقایق در غلاف است، ریشه در عناد خودشان دارد که ملعون پروردگار شدند. «فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ»، پس آنانکه ایمان میآورند اندکاند.
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ»(89)
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى بس عظیم نزد آنان آمد كه مؤيد نکاتی است که نزد آنان بود و با آنکه پیش از آن در برابر کافران از آن یاری میجستند و به دنبال فتح و پیروزی بر کافران بودند از طریق همان کتاب، ولى همينكه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد که آن محرومیتهایی است برای آنها در دنیا و آخرت.
اینها قبلاً علیه کفار آرزوی آمدن قرآن را میکردند، تا به وسیلۀ قرآن و بعثت و هجرت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» بر کفار پیروز شوند و لذا آنان انتظار میکشیدند تا به وسیلۀ پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» برکفار نصرت بیابند. «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» پس از روی حسد به اینکه چرا خدا پیامبراسلام«صلّیاللهعلیهوآله» را از میان آنان انتخاب نکرده است ،به پیامبرکافر شدند و حال آنکه به خوبی حقانیت او را می دانستند. «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ» پس خدا هم به این علت بر آنها لعنت فرستاد.
«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ»(90)
وه كه به چه بد بهايى خود را فروختند و به آنچه خدا نازل كرده بود از سرتجاوزگری و زیادهخواهی انکار کردند كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مىفرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفتآور است.
در إزای هویت کاذبی که برای خود در مقابل پیامبر خدا ساخته بودند. در واقع کفر، بهای نفسشان بود که کفر بورزند به آنچه خدا نازل کرده است، کفری که از روی ستم و حسد بود و با همین روحیه قبلاً هم تورات را انکار نموده بودند، «أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» که چرا خدا از فضل خود بر هرکس از بندگانش که بخواهد، وحی خود را نازل میکند و این حسد و کفر، مزید بر کفر ابتدایی آنها بود. «فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ» پس گرفتار غضبی افزون بر غضب اولیه شدند و همانگونه که کفر آنها مضاعف بود ،خشم خدا هم نسبت به آنها مضاعف گردید، زیرا یکبار به تورات کافر شدند و یکبار از روی حسد به قرآن کفر ورزیدند و لذا از دو جهت مورد غضب الهی واقع شدند، «وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ» و برای کافران عذابی خوار کننده است.
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (91)
و چون به آنان گفته شود: «به آنچه خدا نازل كرده ايمان آوريد»، مىگويند: «ما به آنچه بر [پيامبر] خودمان نازل شده ايمان مىآوريم.» و غير آن را - با آنكه حق و مؤيد همان چيزى است كه با آنان است- انكار مىكنند. بگو: «اگر مؤمن بوديد، پس چرا پيش از اين، پيامبران خدا را مىكشتيد؟»
در واقع آنان به خود تورات هم حقیقتاً ایمان نیاوردهاند و نسبت به ماورای تورات، که همان شریعت عیسی«علیهالسلام» و محمد«صلّیاللهعلیهوآله» میباشد، کفر ورزیدند، با آنکه آنچه با پیامبران بعد از حضرت موسی«علیهالسلام» آمد جهت «مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ»، همه حق بود و تأییدکنندۀ کتاب آنان میباشد و لذا چون قرآن را که مؤید تورات بود تکذیب کردند، در واقع کفر آنها به حضرت عیسی«علیهالسلام» و حضرت محمد«صلّیاللهعلیهوآله»، کفر به تورات میباشد.
آیۀ فوق به خوی نژادپرستی و تکبّر یهود اشاره میکند که مانع میشود تا قرآن را تصدیق کنند، حتی در راستای تکبّر تا آنجا جلو رفتهاند که پیامبران خود را که متذکر انحراف آنها بودند به قتل رساندند.
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)
آیا جز آن است که حضرت موسی«علیهالسلام» با معجزات و دلایل واضح و آشکار به نزد شما آمد و سپس بعد از غیبت حضرت موسی«علیهالسلام» و میقاتِ چهلروزۀ آن حضرت در کوه طور، از روی ستمگری گوساله را خدای خویش گرفتید و عملاً علی رغم آنهمه معجزات موسی«علیهالسلام»، سوء استفاده کردید و گوساله پرست شدید، آیا این با ادعای مؤمن بودن شما به تورات موافقت دارد و یا حکایت از ظالمبودن شما دارد و تجاوز به هر حقیقتی؟
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (93)
و مگر اين نبود كه از شما ميثاق گرفتيم و برای روشنشدن حقّانیتِ حضرت موسی«علیهالسلام» کوه طور را به صورت معجزه بر بالاى سرتان نگه داشتيم كه آنچه بشما دادهايم محكم بگيريد و دستورات آن را بشنويد با اين حال شما گفتید: شنيديم، ولى قلباً گفتید نمیپذیریم و زیر بار نمىرويم و علاقه به گوساله در دلهایشان جاىگير شد به خاطر کفرشان و علاقه به دنیا. بگو چه بد دستوري است كه ايمان شما به شما ميدهد اگر براستى مؤمن باشيد.
«وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ» به واسطۀ کفرشان محبّت گوسالۀ طلایی در قلبهای آنها جایگیر شد و محبّت به آن گوساله سراسر قلب آنها را فرا گرفت. گویا یهود ازشدت محبّت به گوساله، خودِ گوساله را در دلهاشان جای دادند و آن را چون نوش جان پذیرا شدند. «قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» ای پیامبر بگو چه بد دستوری است که ایمانتان به شما میدهد، اگر به راستی مؤمن هستید. این جمله به منزلۀ اخذ نتیجه از ایراداتی است که به ایشان وارد نمود. مانند کشتن انبیاء، کفر به حضرت موسی، و علاوه بر این، استهزاء و تمسخرکردن یهود هم هست که عجب ایمانی دارید که شما را امر به چنین کارهایی میکند. آیاتی که میتواند عبرتی برای ما مسلمانان باشد.
قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (94)
بگو: اگر [آن گونه که میپندارید] سرای آخرت با همۀ نعمتهایش که نزد خداوند است، ویژه شماست و نه مردم دیگر، پس چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید.
چون یهود قبلا گفتند: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً» آتش جز چند روزی ما را عذاب نخواهد کرد، که منظورشان هم ایام عبادت گوساله بود، گمان میکنند در آخرت نجات مییابند. میفرماید: «إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ»(بقره/94) یعنی اگر مطمئن هستید که سعادت اخروی به حکم خدا و اذن او، بدون هیچ عذاب و خواری تنها از آن شماست و سایر مردم از آن بی بهرهاند و فقط دین شما صحیح است و سایر ادیان باطل میباشد، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» پس اگر راست میگویید آرزوی مرگ کنید تا زودتر به آن سعادت اخروی برسید.
وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (95)
ولى به سبب كارهايى كه از پيش كردهاند، هرگز آن را آرزو نخواهند كرد. و خدا به [حال] ستمگران داناست. زیرا کسی از مرگ وحشت ندارد که از عاقبت کار خود مطمئن است و این علامت مؤمن است.
اعمال آنها؛ قتلِ انبیاء و کفر به حضرت موسی و نقض میثاق و گوسالهپرستی و... میباشد، پس آنها میدانند آنچه عمل کردهاند و برای آخرت خود فرستادهاند برای آنها بهره و نصیبی ندارد، لذا آنان اگر مرگ را طلب کنند به زندگی این جهانی خود خسارت میزنند و آخرت خود را هم که با اعمالی که کردهاند خسارتبار نمودهاند، پس چرا آرزوی مرگ کنند؟ «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» و خداوند از اعمال بد و زشت آنها، که کاشف از باطن خبیث آنان است که میل به لقاء الهی و مرگ ندارند، آگاه میباشد، به همان معنای عدم «مرگآگاهی» از آن جهت که مرگآگاهی انسان را تا مرز فرهنگ شهادت جلو میبرد، امری که در شیعه به اوج و بلوغ خود رسیده و شیعه توانسته است با نظر به این امر زندگی را آزادانه و برای خود معنا کند.
وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (96)
و آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگى، و حتى حريصتر از كسانى كه شرك مىورزند خواهى يافت. هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند، با آنكه اگر چنين عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مىكنند بيناست.
اینکه میفرماید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ» به معنی آن است که چرا آنها مرگ را آرزو نمیکنند، آنچه آنها را از تمنای مرگ باز میدارد همان حرص شدید آنها به این دنیای فانی است، و آنها در جستجوی حیات طیبه و سعادتمندی نیستند، بلکه به جهت حرص به دنیا به هر زندگی پستی رضایت میدهند. «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»، هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند. «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ» در حالیکه این زندگی هزار ساله هم نمیتواند او را از عذاب دور کند زیرا باید جوابگوی اعمال زشت خویش باشد.
این است جایگاه دینداری در فرهنگ یهودیگری که در عین اعتقاد به خدا، اینچنین نسبت به دنیا حریصاند، حریصتر از مشرکین. حال اگر این قوم مشرک بودند، حرص آنها به دنیا به کجاها که کشیده میشد، در حالیکه میدانند «زندگی» محدود به دنیا نیست و باز اینچنین به دنیا حریصاند.