سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر(10)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (93)
و مگر اين نبود كه از شما ميثاق گرفتيم و برای روشنشدن حقّانیتِ حضرت موسی«علیهالسلام» کوه طور را به صورت معجزه بر بالاى سرتان نگه داشتيم كه آنچه بشما دادهايم محكم بگيريد و دستورات آن را بشنويد با اين حال شما گفتید: شنيديم، ولى قلباً گفتید نمیپذیریم و زیر بار نمىرويم و علاقه به گوساله در دلهایشان جاىگير شد به خاطر کفرشان و علاقه به دنیا. بگو چه بد دستوري است كه ايمان شما به شما ميدهد اگر براستى مؤمن باشيد.
«وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ» به واسطۀ کفرشان محبّت گوسالۀ طلایی در قلبهای آنها جایگیر شد و محبّت به آن گوساله سراسر قلب آنها را فرا گرفت. گویا یهود ازشدت محبّت به گوساله، خودِ گوساله را در دلهاشان جای دادند و آن را چون نوش جان پذیرا شدند. «قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» ای پیامبر بگو چه بد دستوری است که ایمانتان به شما میدهد، اگر به راستی مؤمن هستید. این جمله به منزلۀ اخذ نتیجه از ایراداتی است که به ایشان وارد نمود. مانند کشتن انبیاء، کفر به حضرت موسی، و علاوه بر این، استهزاء و تمسخرکردن یهود هم هست که عجب ایمانی دارید که شما را امر به چنین کارهایی میکند. آیاتی که میتواند عبرتی برای ما مسلمانان باشد.
قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (94)
بگو: اگر [آن گونه که میپندارید] سرای آخرت با همۀ نعمتهایش که نزد خداوند است، ویژه شماست و نه مردم دیگر، پس چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید.
چون یهود قبلا گفتند: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً» آتش جز چند روزی ما را عذاب نخواهد کرد، که منظورشان هم ایام عبادت گوساله بود، گمان میکنند در آخرت نجات مییابند. میفرماید: «إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ»(بقره/94) یعنی اگر مطمئن هستید که سعادت اخروی به حکم خدا و اذن او، بدون هیچ عذاب و خواری تنها از آن شماست و سایر مردم از آن بی بهرهاند و فقط دین شما صحیح است و سایر ادیان باطل میباشد، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» پس اگر راست میگویید آرزوی مرگ کنید تا زودتر به آن سعادت اخروی برسید.
وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (95)
ولى به سبب كارهايى كه از پيش كردهاند، هرگز آن را آرزو نخواهند كرد. و خدا به [حال] ستمگران داناست. زیرا کسی از مرگ وحشت ندارد که از عاقبت کار خود مطمئن است و این علامت مؤمن است.
اعمال آنها؛ قتلِ انبیاء و کفر به حضرت موسی و نقض میثاق و گوسالهپرستی و... میباشد، پس آنها میدانند آنچه عمل کردهاند و برای آخرت خود فرستادهاند برای آنها بهره و نصیبی ندارد، لذا آنان اگر مرگ را طلب کنند به زندگی این جهانی خود خسارت میزنند و آخرت خود را هم که با اعمالی که کردهاند خسارتبار نمودهاند، پس چرا آرزوی مرگ کنند؟ «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» و خداوند از اعمال بد و زشت آنها، که کاشف از باطن خبیث آنان است که میل به لقاء الهی و مرگ ندارند، آگاه میباشد، به همان معنای عدم «مرگآگاهی» از آن جهت که مرگآگاهی انسان را تا مرز فرهنگ شهادت جلو میبرد، امری که در شیعه به اوج و بلوغ خود رسیده و شیعه توانسته است با نظر به این امر زندگی را آزادانه و برای خود معنا کند.
وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (96)
و آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگى، و حتى حريصتر از كسانى كه شرك مىورزند خواهى يافت. هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند، با آنكه اگر چنين عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مىكنند بيناست.
اینکه میفرماید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ» به معنی آن است که چرا آنها مرگ را آرزو نمیکنند، آنچه آنها را از تمنای مرگ باز میدارد همان حرص شدید آنها به این دنیای فانی است، و آنها در جستجوی حیات طیبه و سعادتمندی نیستند، بلکه به جهت حرص به دنیا به هر زندگی پستی رضایت میدهند. «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»، هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند. «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ» در حالیکه این زندگی هزار ساله هم نمیتواند او را از عذاب دور کند زیرا باید جوابگوی اعمال زشت خویش باشد.
این است جایگاه دینداری در فرهنگ یهودیگری که در عین اعتقاد به خدا، اینچنین نسبت به دنیا حریصاند، حریصتر از مشرکین. حال اگر این قوم مشرک بودند، حرص آنها به دنیا به کجاها که کشیده میشد، در حالیکه میدانند «زندگی» محدود به دنیا نیست و باز اینچنین به دنیا حریصاند.
«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنينَ»(97)
آیۀ شریفه در پاسخ سخنی از یهود نازل شده که ایمان نیاوردن خود را بر قرآن تعلیل کردهاند به اینکه ما با جبرئیل که برای پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» وحی میآورد دشمنیم، چون آیات عذاب و هلاکت را نازل میکند، درحالیکه آیۀ شریفه میخواهد بگوید، علت دشمنی شما و ایمان نیاوردنتان همانا حسد و کینه نسبت به رسول خداست وگرنه جبرئیل اولاً: از پیش خود چیزی نمیآورد، بلکه به اذن خدا و به دستور اوست. ثانیاً: قرآن کتابهای آسمانی قبلی را تأیید میکند و دلیل ندارد که به آن ایمان نیاورید. ثالثاً: قرآن مایۀ هدایت کسانی است که به آن ایمان بیاورند. رابعاً: قرآن بشارت است و چگونه شخص عاقل ازهدایت و بشارت چشمپوشی میکند، صرفاً به این دلیل که دشمن آن را آورده است؟ و همچنین رسولان الهی از جانب خود عمل نمیکنند و جبرئیل همانند میکائیل و سایر فرشتگان تنها از اوامر الهی اطاعت میکند و هرکس با خدا و ملائکۀ او دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است. «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» درحالیکه کتابهای آسمانی قبلی را تأیید میکند و قرآن با موارد حقّی که در کتاب آنها است موافقت مینماید و معنی ندارد که انسان به چیزی ایمان داشته باشد اما به امری که آن را تأیید می کند کفر بورزد، «وَ هُدىً» و هدایت است، و هدایت نعمت است و کسی که مؤمن باشد هدایت را رد نمیکند، «وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنينَ» وبشارت برای مؤمنان است. پس شخص عاقل هدایت و بشارت را طرد نمینماید مگر آنکه دشمن آنها باشد.
«مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ»(98)
هر کس دشمن خدا و ملائکۀ او و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد باید بدانید که ملائکه بندگان شایستۀ خدا هستند، «لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»(تحریم/6) وخدا را نافرمانی نمیکنند در آنچه امر کرده شدند و آنچه به آن مأمور شوند انجام میدهند و پیامبران و رسولان الهی هم همینگونهاند، پس دشمنی با آنها دشمنی با خداست، «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ» پس همانا خدا دشمن کافران است. کافران کسانی هستند که حق را انکار میکنند و با خدا و رسولان او دشمنی مینمایند.
«وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»(99)
و همانا معجزات آشکار و دلائل ظاهر بر تو نازل کردیم و کفر نمیورزند به آن مگرفاسقان. پس سبب کفر «فسق» و عدول از بندگی خدا است، و مقتضای فطرت سلیم ایمانآوردن به آیات قرآن است که متذکر حقایقی است که هر انسان پاک دلی متوجۀ حقانیت آن میشود در درون حقانیت آن را میشناسد.
«أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَريقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (100)
در راستای پیمان شکنی قوم یهود میفرماید هروقت عهدی بستند، عده ای از آنان آن عهد را بشکنند؟ «نَبَذَ» یعنی دور انداخت، پس کفار عهد الهی را طرد کردند و رد نمودند و این عمل کسی است که تحمل ایمان را ندارد، «بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» بلکه بیشترشان ایمان نمیآورند. چون ایمان اقتضاء می کند که انسان بر عهد خود محافظت و مراقبت داشته باشد.
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(101)
و چون فرستادهای ازجانب خدا نزد آنان آید که کتب آسمانیشان را تأیید کند باز جمعی از آنها که کتاب آسمانی دارند، کتاب خدا را پشت سر اندازند پس به قرآن هم ایمان نمیآورند و خود را به نادانی میزنند، گویاهیچ چیز نمیدانند. مراد از رسول در این آیه پیامبر عزیز اسلام است که معارف حقۀ کتاب تورات را تصدیق نمود، اما یهود در مقابل، کتاب خدا را انکار کردند و عمل به آن را ترک نمودند، گویا اصلاً صدق قرآن و صدق تورات و عاقبت عملِ کفرآمیز خود را نمیدانند و در کتاب آسمانی خود ندیدهاند. این خاصیت روحیۀ یهودیگری است که قرآن متذکر آن میشود تا معلوم شود ما با چه جریانی روبهرو هستیم که در عین ادعاهای دینداری چگونه دین را وسیلۀ اهداف دنیایی و قومی خود قرار دادهاند.