سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر و نفی دیگران
پيامبر«صلياللهعليهوآله» فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَشَدَّ عَلَى اَلشَّيْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْمُصْحَفِ نَظَراً»
هيچ چيزي بر شيطان دشوارتر از قرآن خواندن از روي آن نيست.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(109)
بسيارى از اهل كتاب - پس از اينكه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مىكردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست.
فعلاً سیاست این است که در برابر حسادت عدهای از اهل کتاب با سبکی خاص گذشت نمایید و با روی خوش و بزرگوارانه درگذرید و مشغول انجام تکالیف خود باشید.
«حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: آرزوی برگشت شما به کفر را از روی حسد در دل داشتهاند و کراهت داشتند از اینکه شما دارای چیزی باشید که آنان ندارند. «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»: بعد از آنکه حق برای آنان روشن گشته است. «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» با توجه به چنین حضوری که در تاریخ آغاز کردهاید پس فعلاً آنها را عفو کنید و نادیدهشان بگیرید، و با کینۀ آنها مقابله نکنید و شرّ آنها را با شرّ پاسخ ندهید. «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تازمانی که خدا امر خود رابفرستد. «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خدا بر هر چیز تواناست، و به قدرت مطلقۀ خود قضاوت و حکم میکند.
اگر فرمود: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» خواست تا مسلمانان با مقابلۀ حکیمانۀ خود در عین قدرت، سبکی را به میان آورند که صبر و استحکام در مقابل بیتاریخیِ جبهۀ مقابل اسلام است.
و اینکه میفرماید: «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» نظر به حضور تمدنی هرچه بیشتر ملتها به آینده است، آیندهای که اسلام و انقلاب اسلامی بدون درگیری مستقیم با جبهۀ یهودیگری و شرک، بشریت را متوجۀ جهانی دیگر و معنایی دیگر خواهد کرد. و خداوند بدون هرگونه ضعفی آیندۀ حضور اسلام در جهان را به میان میآورد.
«وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(110)
و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد؛ و هرگونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت؛ آرى، خدا به آنچه مىكنيد بيناست.
با نماز ارتباط خود را با خدا محکم کنید و با دادن زکات، همبستگیِ اجتماعی خود را تقویت نمایید که این دو از شرایط اصلی پیروزی بر دشمن است. اما اگر خلوص کارها به حدّ لازم نرسد، پیروزی و رستگاری به دست نمیآید، لذا برای محکمشدن ایمانِ مردم فرمود: آنچه از عمل خیر برای خود میفرستید از بین نمی رود بلکه آن را نزد خدا مییابید لذا پاداشش فراموش نمیشود، البته او به همۀ اعمال بصیر است بنابراین بر حسب خلوصِ نیّتها پاداش میدهد. پس از عمل برای خودتان کوتاهی ننمائید، چون خدا نسبت به همۀ آنها آگاهی و بینایی دارد. و خداوند در تقبیح عمل اهل کتاب که دیگران را از آن جهت که در محدوده ذهن آنها نمیاندیشند، میفرماید.
«وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْکَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»(111)
و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد.» اين آرزوهاى [واهىِ] ايشان است. بگو: «اگر راست مىگوييد، دليل خود را بياوريد.»
معلوم میکند ادعاهای خودخواهانۀ یهود و نصاری که در راستای نفی معرفت و نگاه دیگران میگفتند غیر از جمعیت یهود یا نصاری هرگز طایفۀ دیگری به بهشت داخل نمیشود، فقط آرزو و ادعاهای بدون دلیل است. سپس در آیۀ بعد معیار صحیح ورود به بهشت را بیان میکند. در حالیکه چنانچه متوجۀ حقیقت توحید میشدند و نگاه فرقهای و گروهی بر آنان سیطره نداشت، متوجه توحیدی که اسلام به میان آورده میشدند که در راستای توحید دیگر ادیان، ظهوری عمیقتر دارد.
«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (112)
آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.
این سومین مرتبهای است که خدا در این سوره منشأ سعادت را اسم و نژاد و ملت خاص نمیداند، بلکه آن را متکی بر ایمان که توجه جان است به نور حضرت حق و تسلیم است در برابر دستورات شریعت، قرار میدهد. قانون کلی این است که بهشت و دوزخ بر اساس معینی استوار هستند. اولاً: هرکس جهت جان خود را به سوی حق قرار دهد. ثانیاً: آن را با انجام اعمال نیک نشان دهد؛ پس پاداشش در نزد پروردگارش خواهد بود. در این صورت نه اضطراب و خوفی از آینده و نه حزن و غمی نسبت به گذشته دارد. این آرامش همان سلامت و بهداشت واقعیِ روانی است که تنها نصیب مؤمنان به خدا میشود.
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» (113)
و يهوديان گفتند: «مسیحیان بر حق نيستند.» و مسیحیان گفتند: «يهوديان بر حق نيستند» -با آنكه آنان كتاب [آسمانى] را مىخوانند. افراد نادان نيز [سخنى] همانند گفته ايشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مىكردند، ميان آنان داورى خواهد كرد.
در راستای غفلت از حقیقتِ توحید و سیطرۀ روحیۀ فرقهگرایی به جای نظر به حق، میفرماید یهود و نصاری نهتنها شما مسلمانان را، بلکه خودشان هم همدیگر را نفی میکنند. با آنکه کتابهای الهی را در اختیار دارند و میخوانند، پس باید به این دشمنیها خاتمه دهند زیرا در کتب آنها حقایق موجود است. از آن جهت که هم تورات بشارت به آمدن مسیح دارد و هم انجیل، شریعت مسیحیت را مکمل شریعت یهود میداند و از همه بالاتر هر دو کتاب به آمدن رسول«صلواتاللهعلیهوآله» بشارت دادهاند. مشرکان نیز که پایبند به هیچ دینی نبودند همین حرفها را تکرار میکردند با آنکه آنها اهل کتاب بودند و اینها بتپرست.
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ» (114)
و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا، نام وى برده شود، و در ويرانى آنها بكوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان- لرزان در آن [مسجد]ها درآيند. در اين دنيا ايشان را خوارى، و در آخرت عذابى بزرگ است.
به نظر میرسد روی سخن متوجۀ هر سه گروه یهود و نصاری و مشرکین باشد زیرا هر سه جریان سابقهای در این زمینه داشتند. پس از تغییر قبله، یهود میخواست با وسوسه و ایجاد تفرقه بین مسلمین، کعبه را از رونق بیندازد. مشرکین نیز با منع ورود پیامبر به مکه و زیارت خانۀ خدا در جهت خرابی این بنای الهی گام برداشتند. نصاری نیز به هنگام فتح بیت المقدس و شکستدادن یهود، آنجا را ویران ساختند. نتیجه آنکه هر سه گروه با تخریب مساجد، شرک و فساد را توسعه میدادند. بدیهی است آنهایی که به اصل توحید ضربه میزنند، بزرگترین ضربات را به اجتماعات وارد میسازند لذا ستمکارترین افراد به شمار میآیند، لذا مؤمنین باید آنچنان در مقابل این اعمال بایستند که این ستمگران جز با حالت ترس وارد این مکانها نشوند. البته تخریب مساجد به معنی خرابکردنِ ظاهری نیست بلکه هر عملی که رونق مساجد را کم و مردم را سرگرم و از یاد خدا غافل کند، از مصادیق تخریب مساجد به حساب میآید.
این است اهداف اسلام و انقلاب اسلامی در راستای احیای نام خدا و برگشتِ خدا به مناسبات بشری در مقابل جریانهایی که مقابل تمدن احیای حضور خدا در مناسبات بشری به میان آمده است. جریانها و قدرتهایی که مساجد و دانشمندان و آثار باستانی و بیمارستانها و مدارس را آشکارا نابود میکند، با این تصور که با تکنولوژی برتر میتواند ارادهها را خُرد کند به این گمان که انسانها بین بردگی و نابودی مجبورند یکی را انتخاب کنند. جنگی که بین تکنیک و انستان پیش آمده است، بین تفکر کمیّتگرا و تفسیرِ ریاضی از عالَم و انسانیت. و اینجا است که با به میانآمدنِ اسلام و انقلاب این جریان باید بداند خوار و بیارزش میباشد. و در این راستا، انقلاب اسلامی عامل حضور تاریخی شده که تاریخ به حاشیهرفتن روح یهودیگری و روح شرک است که به معنویت نظر ندارد.