سورۀ بقره و باز یهودیگری و باز تحجّر و نفی دیگران 16
پيامبر«صلياللهعليهوآله» فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَشَدَّ عَلَى اَلشَّيْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْمُصْحَفِ نَظَراً»
هيچ چيزي بر شيطان دشوارتر از قرآن خواندن از روي آن نيست.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ»(115)
و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى [به] خداست. آرى، خدا گشايشگر داناست.
شاید دشمنان مانع پایگاههای توحیدی شوند، اما راه عبادتِ خدا بسته نمیشود چون آنچه در جهان است در ملک خداست، پس مؤمنین به هر طرف که رو کنند، رو به خدا ایستادهاند زیرا خدا همه جا حاضر و ناظر است اما بدانید خدا بینیاز از عبادات شما و دانای به آنها است.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (116)
و گفتند: «خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است.» او منزه است. بلكه هر چه در آسمانها و زمين است، از آن اوست، [و] همه فرمانپذير اويند.
سه طایفۀ یهود و نصاری و مشرکان میگفتند خدا فرزندی گرفته، اما آیه پاسخ میدهد چون تمام موجودات آسمانها و زمین در مُلک خدا و وابسته به او هستند و در مقابل ذات پاکش خاضعاند، پس خدا نمیتواند مانندی داشته باشد، زیرا اگرداشت قطعاً قسمتی از هستی نیز تحت مالکیت او در میآمد و موجوداتِ تحت مالکیاش برای او خاضع شده و در نتیجه، وحدت هستی در خضوعکردن از بین میرفت.
«بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (117)
[او] پديد آورنده آسمانها و زمين [است]، و چون به كارى اراده فرمايد، فقط مىگويد: «[موجود] باش»؛ پس [فوراً موجود] مىشود.
دو استدلال دیگر برای فرزند نداشتن خدا بیان میکند: ولادت فردی از فرد دیگر به این معنا است که جزئی از اجزاء مادی از بدن او جدا و پس از طی مراحل تربیت، به تدریج فردی مشابه او گردد، بنابراین اولاً: چون پیداشدن فرزند با انتقال ماده همراه است، خدا که هستی را بدون هیچ سابقه و مادۀ قبلی آفریده چگونه ممکن است توسط مادۀ قبلی صاحب فرزند بشود؟ ثانیاً: فرزندداشتن قطعاً محتاج این است که فرزند به طور تدریجی تربیت و رشد پیدا کند یعنی خدا محکوم زمان و تدریج باشد، در حالیکه بر افعال خدا چیزی حاکم نیست و هرچه اراده کند بلافاصله همان خواهد شد.
«وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (118)
افراد نادان گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟ يا براى ما معجزهاى نمىآيد؟» كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مىگفتند. دلها [و افكار]شان به هم مىماند. ما نشانهها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند، نيك روشن گردانيدهايم.
در مقابل این دو بهانه میفرماید: قلب و افکار اینها مانند قلب و افکار پیشینیان است گویا زمان برای آنها متوقف مانده و زحمات انبیاء نتوانسته ایشان را تغییر دهد. اگر منظورشان درک حقایق باشد البته آیات خود را برای کسانی که در جستجوی یقین هستند و پردۀ جهل و تعصب بر دلشان نیست، به روشنی نازل کردهایم لذا میتوانند حقانیت آیات ما را درک کنند، بنابراین دلیلی ندارد خدا با تکتک افراد سخن بگوید یا معجزهای بر آنها نازل کند.
«إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيمِ» (119)
ما تو را به حق فرستاديم، تا بشارتگر و بيمدهنده باشى، و [لى] دربارۀ دوزخيان، از تو پرسشى نخواهد شد.
رسول را خطاب میسازد که در برابر این خواستهها و بهانهجوییها فقط مسئول بیان احکام الهی و دادن بشارت و هشدار به مردم هستی. چون بشارت به تنهایی برای حرکت انسان کافی نیست و چه بسا امیدِ بیش از حدّ، به خطاکاری منجر شود، پس به ترساندن نیز احتیاج است تا افراد خواهشهای نفسانی خود را کنترل کنند. البته ترس بیش از حدّ نیز به یأس و نومیدی منتهی خواهد شد که خود، منشأ دیگری برای گناهکاری است لذا بشارت و انذار باید به طور متعادل به کار گرفته شود. اگر بعد از انجام این رسالت، گروهی ایمان نیاوردند تو مسئول گمراهی ِ دوزخیان نیستی.
«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ» (120)
و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: «در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت [واقعى] است.» و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، باز از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت.
نباید اینقدر برای جلبرضایت یهود و نصاری اصرار بورزی زیرا آنها هیچگاه راضی نمیشوند مگر آنکه کاملاً تسلیم خواستههای آنها شوی. به آنها بگو تنها طریقِ هدایت، هدایتی است که از جانب خدا است یعنی آیینهای شما هدایت نیست بلکه هوسهای خودتان است که لباس دین بر آن کردهاید لذا من هرگز از هوسها و افکارِ تحریفشدۀ شما پیروی نخواهم کرد. تنها قانون الهی است که میتواند مایۀ نجات انسانها گردد و علوم بشری هر چقدر هم پیشرفته باشد، نخواهد توانست مایۀ رستگاری جوامع باشد، چون هم ناقص است و هم آمیخته با هوسها است. برای همین خدا میفرماید: اگر از هوسهای آنها پیروی کنی با آنکه حقیقت بر تو معلوم شده، هیچ سرپرست و یاوری از ناحیۀ خدا بر تو نیست.
شاید سؤال شود مطلب فوق با مقام عصمت منافات دارد، در حالی که اینطور نیست زیرا اولاً: جملۀ فوق شرطیه است و دلیل بر وقوع شرط نیست. ثانیاً: معصومبودن، گناهکردن را محال نمیسازد بلکه معصوم در عین اینکه قادر بر انجام گناه است از روی اختیار از آن رو برمیگرداند. ثالثاً: به طور غیر مستقیم هشداری به پیروان حضرت است. البته جذبکردن دشمنان روش دارد و آن عدم انعطاف روی حقایق و استدلالات منطقی و تکیه بر اخلاق حسنه است و إلاّ با خودباختگی و پیروی از هوسها و حرفهای غیر منطقیِ ایشان باید دائماً از مواضع حق خویش عقبنشینی کرد چون آنها با تمام حق ناسازگاری دارند، نه با بخشی از آن.
«الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» (121)
كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم، [و] آن را چنانكه بايد مىخوانند، ايشانند كه بدان ايمان دارند. و[لى] كسانى كه بدان كفر ورزند، همانانند كه زيانكارانند.
کسانی که خالی ازتمایلات نفسانی به حق ایمان آوردند و در باره کتاب های آسمانی تدبر و تعمق نمودند و آن را به عنوان راه و روش زندگی برگزیدند،اینان حقیقتاً ایمان آورندگان به قرآن به کتابهای آسمانی هستند ،« و من یکفر به فاولئک هم الخاسرون » وکسانی که به آن کتابها کفر بورزند، ایشان همان زیانکارانند.آنان در دنیا با اختیار روشی غیر روش قرآن و طریقه الهی زیان می کنند و در آخرت بواسطه احاطه عذاب درخسارت خواهند بود.
«يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ» (122)
اى فرزندان اسرائيل، نعمتم را، كه بر شما ارزانى داشتم، و اينكه شما را بر جهانيان برترى دادم، ياد كنيد.
ای بنی اسرائیل بیادآورید آن نعمتی راکه به شما انعام کردم و چه بسیار بود نعمتهایی که خدا به آنان افاضه نمود که بالاترین آن همان نعمت اعطای کتاب آسمانی بود ،اما آنها عناد ودشمنی کردند و استکبار ورزیدند،« و انی فضلتکم علی العالمین » و همانا من شما را بر مردم معاصرتان برتری دادم. بواسطه آن نعمتها و بواسطه رسالت الهی که بسوی شما نازل شد .
مانند این آیه در آیه چهل و هفت گذشت . در علت تکرار گفتار اند. نعمتهاى خداوند چون که ریشهها و پایههاى تمام نعمتها است از این جهت خداوند مکرّراً یادآورى میفرماید بمنظور مبالغه در خواندن آنان به شکر نعمتها تا فرمانبردارى او را پذیرفته و شکر نعمتهاى او را بجاى آورند و بدانند که او از هیچ نعمتى دریغ نفرموده.و چون بین دو کلام فاصله زیاد شد از اینرو تکرار یادآورى بمنظور تأکید و ابلاغ در حجّت نیکو است. و این که در ابتداء و انتهاى قصه بنى اسرائیل ذکر نعمت و قیام بحقوق آن و حذر از تضییع آن و اخافه از روز قیامت و اهوال آن شده است که مبالغه و موقعیت تأثیر حکایت در قلوب زیاد شود و نتیجه مطلوبه بدست آید
«وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (123)
و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمىكند، و نه بدل و بلاگردانى از وى پذيرفته شود، و نه او را ميانجيگرى سودمند افتد، و نه يارى شوند.
و بترسید از روزیکه هیچ نفسی از نفس دیگر جزا داده نمی شود. چون در آن روز« ولا تزر وازره وزراخری » کسی بار دیگری را به دوش نمی کشد« و لا یقبل منها عدل» و ازهیچکس عوض و فدیه پذیرفته نمی شود.یعنی در مقابل اعمال هیچ کس فداء وعوض پذیرفته نخواهدشد« و لا تنفعها شفاعه » وشفاعت سودی بحال کسی ندارد.یعنی در برابر کفر و تجاوز و معصیت شفاعتی از کسی پذیرفته نیست وفایده ای برایش ندارد.چون خدا بر امر خود غلبه دارد و در قیامت اسباب دنیوی منقطع می گردد




