بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه اشراقی قرآن
خداوند در معرفی قرآن می فرماید:
«هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنين»(سورهی احقاف، آیهی 12). «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيرا»(سورهی إسراء، آیهی 9).«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا»(سورهی اسراء، آیهی82)«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين»(سورهی یونس، آیهی 57)
حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در وصف قرآن میفرمایند:
«فَإِنَّهُ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى خَلْقِهِ فَهُوَ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَنْظُرَ كُلَّ يَوْمٍ فِي عَهْدِهِ وَ لَوْ خَمْسِينَ آيَةً وَ اعْلَمْ أَنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَلَا يَكُونُ فِي الْجَنَّةِ بَعْدَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ أَرْفَعُ دَرَجَةً مِنْه»( من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 628)
امام صادق«علیهالسلام» میفرمایند:
«إِنَ الْقُرْآنَ حَيٌ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ يَجْرِي عَلَى آخِرِنَا كَمَا يَجْرِي عَلَى أَوَّلِنَا» قرآن زنده ای است که نمی میرد و مثل شب و روز و خورشید و ماه که در جریان اند جاری است و همانطور که در بین اولِ ما جاری بود در بین آخر ما نیز جاری است. (بحار الأنوار، ج 35، ص 403)
1- به اندازهای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه میتوانیم با قرآن رابطه برقرارکنیم. اولین نکتهای که باید نسبت به قرآن بدانیم، جایگاه وجودی یا اشراقی قرآن است که فوق الفاظ، در عالم غیب موجود است و از آن مقام نوری بر قلب رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» نازل میشود. قرآن در توصیف آن مقام میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ» (سورهی شعراء، آیات 192تا 194) همان حقیقت نوری، در مقام ذهن رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» ظهور میکند و صوت جبرائیل میشود که رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» فرمودند: «رَأَيْتُ جَبْرَئِيلَ فِي صُورَةٍ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاح» جبرئيل را ديدم در صورتى كه ششصد بال داشت. و همان حقیقت نوری با نزول بیشتر به صورت صوت در میآید و رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» آن را میشنوند و در نتیجهی آن الفاظ قرآن شکل میگیرد.(سيد ابن طاووس، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج1، ص: 13)
2- در راستای قوس صعود و نظر به مقام باطنی قرآن، خداوند میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آن قرآن، قرآنِ بلندمرتبهای است، در کتابی پنهان، آن را مسّ نمیکند و کسی نمیتواند با آن تماس بگیرد مگر مطهرون. که البته مطهرون بالإصاله اهلالبیت«علیهمالسلام» هستند - به اعتبار آیهی 33 سورهی احزاب- و بالتّبع هرکس به همان اندازهای که از طهارت بهرهمند است میتواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد.
آنچه در آیات مذکور باید مورد توجه قرار گیرد نظر به جنبهی وجودی قرآن است که قلبهای آماده و پاک از اعتباریات و منور به رعایت حرام و حلال الهی، میتوانند از طریق جنبهی وجودی و ملکوتی خود با جنبهی وجودی قرآن تماس داشته باشند.
حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» در رابطه با مقام قرآن می فرمایند:
«بدان كه كلام هر متكلّم جلوهی ذات او است، به حسب مقام ظهور؛ و بروز ملكات باطنه او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج الفاظى. چنانچه اگر قلبى نورانى و صافى از الواث و كدوراتِ عالم طبيعت شد، كلام او نيز نورانى بلكه نور خواهد بود؛ و همان نورانيّت قلب جلوه در كسوه الفاظ مىنمايد. و در شأن ائمّهی هدى«علیهمالسلام» وارد شده است: «كَلامُكُمْ نُور». و وارد است: « لَقَدْ تَجَلَّى في كلامِهِ لِعِبادِه...» و اگر قلبى ظلمانى و مكدّر شد، فعل و قول او نيز ظلمانى و مكدّر شود.
چون ذات مقدّس حقّ «جلّ و علا» به حسب «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأن» در كسوه اسماء و صفات تجلّى به قلوب انبياء و اولياء كند، و به حسب اختلاف قلوبِ آنها تجلّياتْ مختلف شود و كتب سماويّه كه به نعت ايحاء به توسّط ملك وحى، جناب جبرئيل، بر قلوب آنها نازل شده، به حسب اختلاف اين تجلّيات و اختلاف اسمائى كه مبدئيّت براى آن دارد مختلف شود- چنانچه اختلاف انبياء و شرايع آنها نيز به اختلاف دُوَل اسمائيّه است- پس، هر اسمى كه محيطتر و جامعتر است، دولت او محيطتر و نبوت تابعه او محيطتر و كتاب نازل از او محيطتر و جامعتر است، و شريعت تابعه او محيطتر و بادوامتر است. و چون نبوّت ختميّه و قرآن شريف و شريعت آن سَرور از مظاهر و مجالى، يا از تجلّيات و ظهورات، مقام جامع احدى و حضرت اسم«الله»الاعظم است، از اين جهت محيطترين نبوّات و كتب و شرايع و جامعترين آنها است، و اكمل و اشرف از آنها تصوّر نشود؛ و ديگر از عالم غيب به بسيط طبيعتْ علمى بالاتر يا شبيه به آن تنزّل نخواهد نمود؛ يعنى، آخرين ظهورِ كمال علمى كه مربوط به شرايع است همين است، و بالاتر از اين امكان نزول در عالم ملك ندارد؛ پس خود رسول ختمى«صلواةاللهعلیهوآله» اشرف موجودات و مظهر تامّ اسم اعظم است، و نبوّت او نيز اتمّ نبوّات ممكنه و صورت دولت اسم اعظم است كه ازلى و ابدى است. و كتاب نازل به او نيز از مرتبهی غيب به تجلّىِ اسم اعظم نازل شده؛ و از اين جهت، از براى اين كتاب شريف احديّت جمع و تفصيل است»(آداب الصلوة (آداب نماز)، متن، ص: 309).
فرق نبوّت ختميه با ساير نبوّات
حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» در مباحث تقريرات فلسفه میفرمایند:
«آنكه به تمام اسماء و صفات رسيده است نبوت ختميه دارد و آنكه از طريق صفت محدود و خاصى رسيده است نبوت محدود پيدا مىكند و از طريق همان صفتى كه از طريق او رسيده، مردم را به حق دعوت مىكند. مثل حضرت يحيى كه از راه خوف رسيده بود و مردم را از راه انذار و تخويف دعوت مىنمود و حضرت موسى و عيسى كه از راه اسمى جامعتر از آن رسيده بودند، نبوتشان جامعتر گرديد تا وجود شريف ختمى مرتبت«صلواةاللهعلیهوآله» كه از تمام اوصاف و اسماء رسيده بود، نبوت ختميه پيدا نمود. جامعيت هر نبوتى به هر اندازه باشد، امامت و نيابت آن هم به اندازهی جامعيت او مىباشد؛ زيرا نوّاب انبياء بالاصاله نرسيدهاند، بلكه به تبع رسيدهاند. لذا ولايت حضرت امير«علیهالسلام» كه وصىّ حضرت ختمى مرتبت«صلواةاللهعلیهوآله» بوده دارای ولايت ختميه مىباشد.
و چون حضرت رسول«صلواةاللهعلیهوآله» نبوت جامعه داشته و ايشان به صفاتى كه انبياى سلف رسيده بودند، با جامعيت ديگرى رسيده بود، لذا ولايتى هم كه باطن نبوت ايشان بوده جامع مىباشد. پس اگر نبوت ايشان جامع تمام نبوّات سلف بوده، ولايت نبوت ايشان هم جامع جميع نبوّات خواهد بود و لذا حضرت امير«علیهالسلام» فرمود: «كنتُ مع جميعِ الأنبياء سرّاً و مع خاتمِ«صلواةاللهعلیهوآله» جهراً» من با همهی انبیاء به صورت باطنی بودم و با خاتم پیامبران به صورت علنی ظاهر شدم.
و در رابطه با فلسفهی نبوت میفرمایند:
و بالجمله: بعد از آنكه براى بعضى از دُرر مخزون فى خزائن الله، توحيد ذاتى رخ داد، در عين حال انمحاء و محو در وحدت، به سوى كثرت عودت داده مىشوند و از عالم غيب به سوى طبيعت هجرت داده مىشوند تا نظرى به تربيت عائلهی بشرى گردد؛ چنانكه قرآن كريم هم هجرت داده شده و تنزل نموده تا به حدّ وَحى تَنَزُّلى رسيده»(تقريرات فلسفه، ج2، ص: 247).
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته