معنای درک حضور تاریخی اصحاب امام حسین علیهالسلام (7)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
مقدمه: اینکه پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن» یعنی راه ادامه اسلام راهی است که در بستر اسلام، امام حسین«علیهالسلام» آغاز میکنند، با همه جدّیتی که امام حسین«علیهالسلام» از خود نشان دادند در راستای پیروی از حق و هدایت دلسوزانه مردم.
1- انتخاب حسین«علیهالسلام»، انتخاب زندگی است ولی آن زندگی که فوق زندهماندن در دنیا بود زیرا یا باید آن حضرت با یزید بیعت کنند و یا باید کنار بکشند و به درهای و یا به دامنهای پناه ببرند و مانند یاغیها که زندگیشان مخلوطی از ترس و شجاعت است زندهبودن خود را دریابند و پیشنهاد ابن حنفیه و ابن عباس چنین بود. آنها از سر خیرخواهی، ادامه زندگی را برای حضرت میخواستند ولی متوجه آغاز تاریخ دیگری که امام حسین«علیهالسلام» و یاران آن حضرت مدّ نظر داشتند، نبودند. حتی امام حسین«علیهالسلام» در حین رفتن از مدینه به مکه بیراههها را انتخاب نکردند که با روح شجاع و حماسی او در تضاد باشد. در پیشنهاد دوم، پیشنهادکنندگان بیش از آنکه به فکر اسلام باشند به فکر آناند که امام حسین«علیهالسلام» زنده بمانند. ولی در روش امام حسین«علیهالسلام» ابداً به فکرِ خودبودن در میان نیست. همه فکر آن حضرت و یاران آن حضرت بقای اسلام است زیرا میدانند تنها از طریق اسلام است که زندگی معنا میدهد.
امام، حقیقتِ انسانیِ انسان
2- اگر اندیشه و تفکر، همان درکِ زمانه است و معنایی که انسان در هر زمانهای میتواند از خود داشته باشد؛ آیا میتوان گفت هرکس تنها با درک زمانهای که در آن حاضر است به انسانبودنِ خود راه مییابد؟ و همه زندگی او با همه وسعت و تنوعی که دارد یک کلمه بیشتر نیست و آن همان کلمهای است که هرکس در انسانبودنِ خود احساس کرده است. اگر اینچنین است، ائمه«علیهمالسلام»، در طول تاریخ اسلام هرکدام حکایت وجود دیگر انسانها هستند که از اجمال به تفصیل آمدهاند و اُنس با آنها در حقیقت، انس با ذات خودمان است، تا هرچه بیشتر به خودمان نزدیک شویم و در غیر این صورت، ما با هیچکس و با هیچ حادثهای رابطهای که حکایت از انسانیتمان داشته باشد، نخواهیم داشت، در حالیکه همگان تجربه کردهاند چگونه در ارتباط با انسانی بزرگ یعنی حضرت اباعبدالله«علیهالسلام»، با خودمان رابطه پیدا کردهایم.
3- اولیای الهی و راههایی به سوی حقیقت: با نظر به معنایی که هر کس در هر زمانی میتواند از خود داشته باشد وقتی اولیای الهی بهخصوص حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» مدّ نظرمان باشند، نهتنها حاج قاسم سلیمانی را انعکاس خود احساس میکنیم، حتی حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب«حفظهاللهتعالی» را حضور گسترده خود مییابیم و در آنها انسانبودن خود را در تفصیلی بیشتر درک میکنیم.
راستی اگر پیامبر خدا و ائمه«علیهمالسلام» مدّ نظر ما نبودند ما چگونه حقیقت انسانی خود را که تنها در نسبت با آنها میتوانیم درک کنیم، درک میکردیم؟ یقیناً انسانیت مانند سکهای نیست که پس از مدتی از اعتبار بیفتد، بلکه چشماندازی است نسبت به حضورِ فردای ما با استقرار در هستیِمان. اولیای الهی راههایی هستند در راستای نظر به حقیقت، به همان معنایی که در وصف آنها داریم: «هُمُ السَّبیل» آنها راههایی هستند به سوی حقیقت، آن هم در آینه انسانیتشان.
4- در هنر درک زمان و زمانه و قرارگرفتن در قسمت درست تاریخ، قضیه چنین است که در فضایی که یزیدیان فکر میکردند، حکمت و بصیرت تاریخی مرده است، امام و یاران حضرت صحنه کربلا را طور دیگری میدیدند. در گمان یزیدیان در آینده همه چیز در دست حاکمی است که امروز در صحنه سیاست ظاهر است و در نتیجه همه در نزدیکی به سوی یزید سبقت میگرفتند، چه عمر سعد باشد و چه شمر، آنها از سنت جاری در متن زمانه غافل بودند در حالیکه در چشمانداز تاریخی حضرت امام حسین«علیهالسلام» و حسینیان درست قضیه برعکس است و آنها از ظواهرِ موقت نظر به سنت ثابت و پایدار الهی داشتند. و تفاوت این دو جبهه تا قیام قیامت به همان معنایی است که جناب مولوی متذکر میشود: رگ رگ است این آب شیرین و آب شور / در خلایق میرود تا نفخ صور والسلام