انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن
باسمه تعالی
سؤال:
بسم الله الرّحمن الرّحیم .
با سلام. به من اجازه بدهید به عنوان کسی که سؤالات زیادی دارد، بدون رودربایستی بتوانم سؤالاتم را در رابطه با اینکه چرا انقلاب کردید بپرسم، از آن جهت که هنوز برای بنده روشن نشده چرا نسل شما انقلاب کرد؟ بنده در آن دوره یک نوجوان مذهبی بودم و کسی با ما کاری نداشت، حجاب داشتیم و هفتهای یک روز روضه هفتگی میگرفتیم، پدرم در دهه عاشورا هیئت داشتند، همه چیزمان رو به راه بود. مسجد میرفتیم و کسی مانع مسجد و عبادات ما نبود، نمیفهمم چرا انقلاب کردید و اساساً چطور این انقلاب شروع شد؟
آقای محسن کاظمی در کتاب «احمد احمد» از قول آقای احمدِ احمد میگویند: ساواک جایی نداشته تا آن نوجوانان را یعنی امثال آقای احمد احمد زندان کند، مجبور شدند چند مدتی آنها را در یک انباری نگه دارند و این در حالی است که گویا خانواده بسیاری از جوانان انقلابی موافق کارهایشان نبودند. آقای احمد احمد در کتاب خاطرات خود میگوید پلیس که آمد برای بردن من، پدرم گفتند او را ببرید آدمش کنید! یعنی تا این اندازه خانوادهها همراه نبودند. با توجه به این امر چرا انقلاب کردید؟
جواب:
استاد:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نظر بنده خوب است برای رسیدن به جوابِ سؤال خود از این زاویه به موضوع نگاه کنید که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» چه میدیدند که متوجه شدند آن دینداری که به گفته شما در زندگیها جاری بود، امکان بقاء نخواهد داشت و ایشان بین دو امر باید تصمیم میگرفتند، یا مثل بقیه مراجع به همان دینداری که مردم مشغول بودند راضی باشند و رژیم شاهنشاهی هم هر کاری میخواهد بکند و یا با توجه به شرایط جدیدی که در حال وقوع است، نسبت به آنچه میگذرد حساس باشند. شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که حضرت امام متوجه شدند حتی همان دینداری هم که بعضیها به آن دلخوش بودند، ماندگار نیست، مگر در حدّ یک نوع دینداریِ فردی و اینکه جهان مدرن مناسبات اجتماعی ما را با همان مبانی اومانیستی و سکولاریتهاش مدیریت کند، به همان صورتی که فرهنگ مدرن جایگاه کلیسا را تعیین کرد و البته در این صورت دیگر اینطور نیست که دین الهی تکلیف ما را در امورات فردی و اجتماعی تعیین کند، بلکه برعکس، این سیاست است که تکلیف دین را مشخص میکند که کجا باشد و کجا نباشد. اگر نظرات جانلاک را در این رابطه دنبال کنید، ایشان میگوید ما میتوانیم دین را تقویت کنیم و به بشرِ امروز در دینداری کمک کنیم ولی مشروط بر آنکه مبانی عقل مدرن را بپذیرد. جان لاک اولین فیلسوف تاریخ مدرن است و امثال آقای مهندس مهدی بازرگان تحت تأثیر افکار جانلاک پذیرفتهاند که دین نباید در همه امور، بهخصوص در امور اجتماعی حاضر باشد، در عین آنکه آنها انسانهای متدینی بودند، منتها دین را در محدوده عبادات فردی و برای آبادانی آخرت میخواستند و در همین رابطه پذیرفته بودند: «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» زیرا از نظر آنها حکومت، از آنِ عقل مدرن است و شاه هم این اواخر تا حدّی کوتاه آمد و گفت: «صدای انقلاب شما را شنیدم». به این معنا که پذیرفت مانع دینداری مردم نشود و بیبندو باری را هم تا حدّی کنترل کند. ولی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» با نظر به جهان مدرن و حضور عقل سکولار در مناسبات زندگیِ انسانی، نظر به «ولایت الهی» داشتند، به همان معنایی که قرآن میفرماید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) خداوند است که بر مؤمنین ولایت دارد و در راستای پذیرفتن ولایت الهی، خداوند مؤمنین را از ظلمات خارج میکند، به سوی نور.
پس بحث در تقابل دو نوع ولایت بود، ولایت طاغوت به هر شکلی که باشد و ولایت خداوند و حضرت امام خمینی متذکر شدند که اسلام را نباید در امور فردی محدود کرد و اسلام این نیست. اسلام نیامده است تا ما جهان سیاستمان را از دیانتمان جدا کنیم و بر آن جمله مشهور تأکید کردند که: «والله همه اسلام سیاست است».
با توجه به نکات فوق، بحث را باید ابتدا به اینجا ببریم که به قول آقای میشلفوکو انسانِ جدیدی از قرن 18 میلادی متولد شده است و باید بدانیم این انسان بیش از آنکه هویت خود را در فردبودنِ خود دنبال کند، خود را در اجتماعیبودن دنبال میکند، امری که کانت و هگل به خوبی متوجه آن شدند. اینجا است که ما مجبور هستیم فکر کنیم، حال که معنای انسان تغییر کرده، این انسان باید شخصیت اجتماعی خود را در هویتی دینی دنبال کند یا در هویتی سکولار؟
در قرون وسطی تصوری که انسان از خود داشت، بیشتر تصور فردی بود و نه اجتماعی و اساساً اجتماع به معنای امروزینِ آن شکل نگرفته بود تا نسبت به آن حساسیتی در میان باشد مبنی بر اینکه مناسبات آن اجتماع باید بر اساس آموزههای دینی باشد و یا غیر دینی. ولی با شکلگیری اجتماع به معنای امروزین آن این حساسیت شکل گرفت و در غرب موضوعِ جدایی سیاست از دیانت مطرح شد و کلیسای کاتولیکی آن را پذیرفت، در حالیکه در کشور ما هنوز به آن صورت جامعه و اجتماع شکل نگرفته بود مگر در شهرهای بزرگ، آنهم به صورتی محدود. هرچند خواه ناخواه آن نوع تلقی از انسان و از اجتماع در حال شکلگیری بود. ولی محافل مذهبیِ ما بر عکسِ حضرت امام، چندان متوجه این امر نبودند و متأسفانه هنوز هم بعضاً متوجه نیستند، تاریخی شروع شده که انسانها در این تاریخ معنای جدیدی از خود را دنبال میکنند، به طوریکه عموماً «بودنِ» خود را مقدم بر دانش و باورهای خود میدانند. قبلاً دانش انسان و باورش بر بودناش مقدّم بود. قبلاً شما اگر مؤمن بودید و به خدا و به معاد باور داشتید، خودتان همان باورهایتان بودید. ولی انسان جدید نظر به «بودنِ» خود دارد و اگر دین بتواند بودن او را متعالی کند با دین همراهی میکند و اگر در بودنِ خود راضی به آن نوع دینداری که به او پیشنهاد میشود، نگردد امکان ندارد با آن دین همراهی کند.
حیرت بنده از آن است که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» چگونه با آن بصیرت بینظیرِ خود در آن زمان به آن صورت متوجه شدند مسئله بزرگتر از آن است که «شاه تنها باید سلطنت کند و نه حکومت» و امکان ندارد آن دینداری که به ابعاد اجتماعی و سیاسی انسان نظر ندارد، ادامه پیدا کند و با جمله مشهوری که میفرمایند: «والله همه دین سیاست است»، روشن کردند نظر به ابعاد اجتماعی انسان دارند یعنی «دین» امری است وسیعتر از باورهای فردی انسان. حتماً در جریان هستید که پس از سخنرانی مشهور حضرت امام و اعتراض به کشتاری که کماندوهای شاه در مدرسه فیضیه راه انداختند، ایشان را در شب 15 خرداد سال 42 گرفتند و زندانی کردند و پس از اعتراضِ علما، در 11 مرداد همان سال امام را به خانه خصوصیِ ساواک منتقل کردند. در 12 مرداد روزنامهها نوشتند: « چون بين مقامات انتظامي و آقايان، خميني و قمي و محلاتي تفاهمي حاصل شد كه در امور سياسي مداخله نكنند، آقايان به منازل خصوصي منتقل شدند». انتقال امام به منزل آقاي روغني كه از تجار محترم بازار بود از یک طرف و سكوت طولاني امام در زندانِ به اصطلاح خصوصي، يعني منزل آقاي روغني از طرف دیگر باعث شد تا به شاه گزارش دهند «آقاي خميني خود را باخته».
در 16 فروردينِ همان سال آقای حسنعلی منصور نخست وزیر وقت گفت: «ما معتقديم ملت و دولتِ مسلمان و دين اسلام يكي از مترقيترين و برجستهترين اديان جهان ميباشد. مقام روحانيت براي ما ارزش دارد. اينجانب مأموريت دارم كه عطوفت خاص شاهنشاه را به مقامات روحاني ابلاغ نمايم». در 17 فروردين: وزير كشور با امام ملاقات كرد و گفت: شما آزاديد. امام«رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند: «اگر بناست شما به كارهاي سابق ادامه دهيد و با مردم رفتار سابق را داشته باشيد، بودن من در اينجا اصلح است». سرهنگ مولوي گفت:« به درجهام قسم كه ديگر آن حرفها نيست». در 18 فروردين، ساعت ده شب امام به قم رسيدند، چند تن از دانشآموزان كه در خيابان مشغول درس حاضر كردن بودند، امام را شناختند و از عمق جان فريادي كشيدند و خود را روي دستهاي امام انداختند. با اينكه ساواك تلاش داشت مسأله بيسروصدا خاتمه بيابد ولی سريعاً مردم در منزل امام جمع شدند و شعار و صلوات براي سلامتي آيت اللّه العظمي امام خميني بالا رفت و مردم تا يك ساعت بعد از نيمه شب با امام ملاقات داشتند. روزنامه اطلاعات نوشت: « اتحاد مقدس به خاطر هدفي مقدس، چقدر جاي خوشوقتي است كه جامعه روحانيت نيز اكنون با همه مردم همگام در اجراي برنامههاي انقلاب شاه و مردم شده است».
چند روز بعد حضرت امام براي هزاران نفر از دانشجويان دانشگاه تهران كه با حلقه گلي به حضور امام آمده بودند، فرمودند:
«از زنداني بودن چند نفر افسرده نباشيد... هدف، بزرگتر از آزادشدن عدهای است. هدف، اسلام است، استقلال مملكت است، طرد عُمّال اسرائيل است... دو هواپيمايي كه قرار بود حجاج را امسال به مكه ببرند مال اسرائيل بود، بعد دولت عربستان سعودی به این عمل اعتراض كرد و ناچار شدند از اين عمل خودداري كنند. بايد صفها را فشرده كنيد. آقايان! سعي كنيد در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببريد... اگر علاقه به استقلال ايران داريد، وحدت مذهبي داشته باشيد. بعد از اينكه دستگاه دید نمیتواند مرا نگهدارند، آزاد كردند و خواستند مرا در نظر مردم خوار كنند. در روزنامهها نوشتند« با روحانيت تفاهم شده، روحانيون با انقلاب سفيد شاه و ملّت موافق هستند! كدام انقلاب؟ كدام ملت؟ اين انقلاب- منظور انقلاب به اصطلاح، انقلاب سفید شاه است- مربوط به روحانيت و مردم است؟! ... گفتند: روحانيت در سياست مداخله نخواهد كرد… والله اسلام تمامش سياست است... مردم فقيرند و اينها براي استقبال از اربابان خود از هلند گل ميآورند، اجاره هواپيما كه از هلند گل میآورد 300 هزار تومان است».(21 فروردین سال 1343)(صحیفه امام، جلد 1، ص 269- 267)
اینکه چرا اسلام همهاش سیاست است، امری نبود که در آن زمانه حتی توسط نخبگان دانشگاه و یا...
برای مطالعه کامل،لطفا فایل های docوpdf را دانلود نمایید