متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی:
با آرزوی قبولی طاعات و عزاداری های حضرت عالی و تشکر وافر بابت پاسخ گویی به سؤالات. به یاد می آورم که در یکی از مطالبی که از حضرت عالی خواندم، اشاره ای داشتید به نظریه بت های فرانسیس بیکن. منتها هر چه قدر فکر کردم به یاد نیاوردم کجا بود. می خواستم لطفا راهنمایی فرمایید که در کدام یک از آثار یا سخنرانی هایتان بوده.
با تشکر فراوان و التماس دعا و آرزوی توفیقات روز افزون برایتان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوات «تاریخ فلسفهی غرب» مطرح شده، در ضمن مطلب را در تاریخ فلسفهی غرب از کاپلستون میتوانید دنبال کنید. موفق باشید.
بتهاى بیکن.
یکى از معروفترین قسمتهاى فلسفه بیکن، برشمردن چیزهایى است که خود او آنها را «بُت» مىنامد و منظورش از آنها عادتهاى بدِ فکر است که مردم را به اشتباه مىاندازد. او چهار بت، از این بتها را مىشمرد:
«بتهاى قبیله»
آن عادتهایى است که غریزى بشر است ازآن جمله؛ خصوصاً این عادت را ذکر مىکند که «بشر از پدیدههاى طبیعى، نظمى بیش از آنچه واقعاً در آنها موجود است انتظار دارد». در حالىکه برعکسِ بیکن، در یک اعتقادِ دینى جهان، صنعِ قادر حکیمى است که هیچ خللى در آن نیست و اگر چنین تصور مىشود که نظم آن مطابق با زندگى ما نیست به این علت است که ما میلها و هوسهایى را براى خود گزینش کردهایم که خالق هستى، جهان را براى جوابگویى به آن هوسها نیافریده است. و در این حالت کار حکیمانه آن است که ما خود را با صنعِ حکیمانه خداوند هماهنگ کنیم و نه برآن بر آشوبیم و بخواهیم با تغییرات ممتد، همه زندگىمان تغییر جهانْ بشود و تغییر جهان را زندگى بپنداریم و آرامآرام هدف اصلى زمینى بودنمان فراموشمان شود و این مسئلهاى است که از دیدِ بیکن دور مانده است.
«بتهاى غار»
از دیگر بتها که مىشمارد «بتهاى غار» است. حاصل گرفتارشدن به آن بت، این است که هرکس اشیاء را جز از طریق روزنه شخصى خود نمىنگرد و مثل غارنشینان افلاطون است و مىگوید: باید متوجه این نقص خود بشویم.
تاریخ فلسفه غرب، ص: 118
«بتهاى بازارى»
این بت با اشتباه از الفاظ و جملات ناشى مىشود، با کلمات مبهم زندگى کردهایم بى آنکه استعداد خود را در روشنکردن آنها بهکار بریم و لذا این کلمات ذهن و فکر ما را مغشوش مىکنند، ما از تقوى و از درستى و از زیبایى صحبت مىکنیم بدون آنکه بدانیم این الفاظ داراى جوهر وجودى نمى باشند.
«بتهاى تئاتر»
مىگوید: دنیا یک تئاترى است و مردان بزرگ یکى پس از دیگرى وارد آن مىشوند و هرکدام نظر و عقیدهاى دارند و مردم بدون آنکه در مورد آنها فکر کنند نظرات آنها را تکرار مىکنند. مثل اینهمه موهوماتى که فیثاغورث و افلاطون ترویج کردهاند. بیکن مىگوید: باید مواظب اشتباهاتى شد که از طریق این بتها و یا اشباح ذهنى به ما تحمیل مىشود و ما را در تحقیق صحیح مىلغزاند.
در واقع بیکن اندیشه قدرت بیشتر در طبیعت را در بین مردم غرب رونق بخشید و بشر دوره جدید بر اساس همین فکر بهوجود آمد لذا غرب از طریق استیلاى بر عالم و آدم به امکاناتى دست یافته که مىتواند با یک اشاره تمامى روى زمین را به آتش بکشد اما فلسفه بیکن متوجه نبود و نیست که کمال بشر در این قدرتمندى بر طبیعت نیست بشر مسلم به بمب هیدروژنى نیازمند نیست و ساختن آن هم در آزادى او اثرى ندارد.