بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38017
متن پرسش

بسم الله. بنده از علاقه‌مندان به انقلاب اسلامی هستم و برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری به خارج ایران رفتم تا دانش سودمندتری کسب کنم و به ایران برگردم. اکنون در اروپا ساکن هستم. پیش از آنکه به اروپا بیایم، یک بار شما را در اصفهان دیدم و گفتگوی کوتاهی کردیم. اگر فراموش نکنم فرمودید هرجا که بروم اگر قدر انقلاب اسلامی را بشناسم راه خوبی در پیش دارم. من هنوز علاقه‌مند به اسلام و انقلاب هستم، اما در راهم در تحصیل در اروپا به مشکلاتی برخوردم. مشکلاتی نظیر استرس فراوان، تنهایی شدید و هم‌چنین احساس پوچی زیاد در این فرهنگ. با خود گفتم در روز عاشورای حسینی از شما بپرسم که چگونه نسبت خود را با محیطی که در آن هستم_ محیطی که گویی انسان‌ها در آن ده‌ها سال است مرده‌اند هرچند خود متوجه نباشند_ باز تعریف کنم تا از گزند این هجمه اضطراب و پوچی در امان بمانم و سرمایه‌ای برای دنیا و آخرتم از سال‌های زیستنم در اروپا فراهم کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً همه حرف در این است که چگونه انسان غربی و جهان مدرن گرفتار این‌همه نیست‌انگاری و نیهیلیسم شده است؟ و راه عبور از آن چیست؟ متفکرانی همچون هایدگر که در دل جهان غرب، آن نوع نیست‌انگاری را با جان خود تجربه کرده است؛ جهت عبور از آن متذکر حضور در تاریخ می‌شود که به گفته دکتر احمد فردید همین حضور در انقلاب اسلامی می‌باشد. عرایضی اخیراً تحت عنوان «معنای درک حضور تاریخیِ اصحاب امام حسین «علیه‌السلام» شده است امید است که راهگشا باشد. https://lobolmizan.ir/sound/1520 موفق باشید 

37950
متن پرسش

سلام علیکم: خدای بزرگ را بی نهایت سپاسگزارم که بر بنده منت گذاشت تا در سفر معنوی که به شهر مقدس مشهد داشتم، در تاریخ پانزدهم تیر ماه ۱۴۰۳ در اردوگاه فرهنگی امام رضا علیه السلام، ساعتی را با شما دیدار و گفت‌وگو کنم. در آن ساعت، هرچند که اندک بود، اما برکات آن تا سالها برای بنده ماندگار است. مدت‌هاست در این فکر هستم که فلسفه امروزی ما، با همه حامیان و موافقان، مخالفان و منتقدانی که دارد، نیازمندِ اندیشمند جدیدی است که مانند کانت و هگل روح تازه و طرح تازه ای به آن دراندازد. گمان می‌کنم تا این مرحله طی نشود و هسته سخت و اصلیِ فلسفهِ ما _که البته بر مبنای مبانی اسلامی باید شکل یابد_ مورد بازبینی و تازه سازی قرار نگیرد، مابقی مشکلات جامعه کنونی ما حل نخواهد شد. اسپینوزا و کانت و هگل و دیگر فیلسوفانِ _بقول خودشان دسته دوم_ مانند لایب نیتس و بارکلی آمدند و رفتند تا غرب توانست سینه خودرا ستبر کند و دم از عبور از سنت و رسیدن به دروازه های تمدن و مدرنیته بزند و سپس _متاسفانه_ شروع به استعمار نماید. لکن در گفت‌وگویی که خداوند بر اینجانب منت گذاشت تا با شما داشته باشم، فرمودید مشکل انسان امروزی عدم وجود دیالوگ صحیح است. سپس در ادامه فرمودید که دونکته در مواجهه با این چالش باید مد نظر قرار گیرد: ۱- (دیگر کسی مانند گذشته نمی‌تواند در مرکزیت قرار گیرد و همه باید باهم مسیر را طی کنند. نه اینکه کسی مسیر را برای دیگران تبیین کند.) همین نکته با عرایضی که چندسطر بالاتر عرض کردم در تضاد است. چراکه بزرگانی که نام بردم همه در مرکزیت بودند. ۲- (انسان باید نقش و جایگاه تاریخی خویش را بداند.) نکته دوم، محل پرسش اینجانب نیست. حال با ذکر این مقدمه و بیان برخی از فرمایشات شما، سئوال اصلی که از حضرت‌عالی دارم این است که بنده بعنوان کسی که احساس «ضرورت» و «وظیفه» بر روی دوشم سنگینی می‌کند و بیشتر اوقات آرامشِ فکری و روانی را از اینجانب سلب نموده، _تا جایی که از نظر معنوی ابدا نفس خویش را آماده چنین مسیری نمی‌دانم و عذاب وجدان برای گناهان و عمر از دست رفته روانم را هر روز بیش از پیش مخدوش می‌نماید، درحالی که هرروز درحال تکرار گناهانم هستم و اراده ترک معصیت ندارم، «چه هدف کلی را برای خود انتخاب کنم؟» که بر اساس آن هدفِ کلی، زندگی خویش را تا لقاءالله برنامه ریزی و پی ریزی نمایم؟ بازسازی هسته سخت و مرکزیِ فلسفی (که فرمودید با تکیه بر ملاصدرا شدنی است) یا برنامه ریزی برای تعامل و تزریق آگاهی و سبک زندگی و رفتار صحیح در میان مردم؟ این دو آنقدر عظیم هستند که گمان می‌کنم اگر بخواهم در مسیر یکی از آنها به شکلی کامل گام بردارم، قطعا از رسیدن به دیگری باز خواهم ماند. همین دوراهی عظیمی که گمان می‌کنم برای بنده سرنوشت‌ساز ترین دوراهی است، دو سال است که باعث شده حتی برای انتخاب رشته دانشگاهی خود ناتوان باشم. گاهی به روانشناسی فکر می‌کنم: روانشناسی اجتماعی، مشاور خانواده و . . . و گاهی به فلسفه و رشته های مربوط به آن. در فرمایشات حضرت‌عالی متوجه شدم این احساس ضرورت و میل به آگاهی را مانند این حقیر داشته اید. همین نقطه اشتراک را که تا کنون در کسی ندیده بودم، کافی است تا دست کمک را پس از خدا و حضرت صاحب امر بسوی شما دراز کنم. از خداوند متعال تقاضای طول عمر و سلامتی برای شما دارم و از او می‌خواهم افتخار زیارت مجدد شما را بارها و بارها نصیب این بنده روسیاه نماید. شدیدا محتاج دعای شما هستم . یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله با ملاقات جنابعالی و چند نفر از دوستانی که مانند جنابعالی در دانشگاه فرهنگیان دارای دغدغه‌هایی این‌چنین بزرگ بودند؛ علاوه بر آن‌که بسیار مسرور گشتم، امیدوار شدم که خداوند در دانشگاه فرهنگیان چه تقدیر بزرگی را رقم زده است. اما در مورد نکاتی که فرمودید ۱. در رابطه با مرکزیت فیلسوفان غربی که نام بردید، همین اندازه باید عرض کنم که نظر و اشاره آن‌ها به افق تاریخی بود که با تاریخ مدرن، گشوده شد ولی با پیش‌آمدنِ جنگ جهانی، آن افق که حتی هگل معتقد به ظهور شخصیت حضرت مسیح «علیه‌السلام» در انسان غربی بود، تا حدی تیره گشت. ۲. در مورد دو نوع حضوری که می‌فرمایید و به نظر می‌آید در ابتدای امر قابل جمع نیست، می‌توان حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را مدّ نظر آورد و به میان‌آوردنِ جناب صدرالمتألهین در میدان جامع «اصالت وجود»، تا انسان به حضوری نزدیک شود به گستردگیِ جمع کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، که البته بحث در این مورد بسیار است. عرایضی تحت عنوان «راز طلوع بشر جدید و نسبت آن با اصالت وجود در حکمت متعالیه» شده است خوب است در این رابطه تأمّلی بفرمایید https://lobolmizan.ir/sound/1398?mark=%D8%B7%D9%84%D9%88%D8%B9 موفق باشید    

37861
متن پرسش

سلام علیکم و رحمه الله: یکی از دوستان خوب من، که از بچه های فعال حزب‌اللهی بود، بعد از اغتشاشات و مسائل اینچنینی، به‌کلی از اسلام و انقلاب بریده. می‌گوید که دیگر حرف از آسمان ها و ایمان قانع‌اش نمیکنه. و جمهوری اسلامی و رهبری رو یک نظام و رهبر مستبد، دیکتاتور و فشل میدونه چونکه اولیات زندگی مردم رو نتونسته تامین کنه، امنیت روانی رو به خطر انداخته، عدالت رو نتونسته برپا کنه، با کل دنیا تنش درست کرده و منزوی است و از این جهت کشورهایی مثل امارات و آلمان و سوئد را برای فراهم کردن همه اینها من جمله عدالت اقتصادی و اجتماعی که واقعا هم در نروژ و دانمارک وجود دارد، تمجید میکنه ولی از این طرف نظام رو مستحق ذم و تحقیر میبینه. از عدالت در کشورهای شمال اروپایی و نه آمریکا که حرف زد، نتونستم پاسخ بدم که چطور اونها میتونن عدالت برقرار کنن ولی ما نه، و به کلی رشته سخن از دستم رفت. با یک چنین فردی چطور می‌توان صحبت کرد، و چطور میشه قانعش کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این بنده‌های خدا نه از واقعیات جهان و انسان جدید خبر دارند و نه از واقعیات کشور ایران. و دلسوزیِ ما از این افراد به عنوان فرزندان خود از آن جهت است که ضربه‌های سختی به روح و روان و زندگی خودشان وارد می‌شود. شاید مطالعه کتاب «مدرنیته و توهّم» که روی سایت هست، افقی در رابطه با تفکر در مقابل این عزیزان بگشاید. موفق باشید

37755
متن پرسش

سلام و عرض ادب: ممکنه شورای نگهبان کسی رو تایید صلاحیت کنه که انقلاب اون فرد رو پس می زنه؟ یعنی قوانین ما کافی نیستند؟‌ یا افراد در تایید صلاحیت اشتباه میکنن؟‌ وقتی شورای نگهبان تایید میکنه و رهبر امضا می‌کنند، بازم میشه گفت انتخاب کاندیدای دیگه ای یعنی ما غیرانقلابی عمل کردیم؟‌ یعنی اگر من به کسی غیر از جلیلی رای بدهم غیرانقلابی عمل کرده ام؟‌ اگه تشخیص متفاوتی داشتم چی؟‌ یعنی مثلا همه افرادی که به قالیباف یا بقیه کاندیداها رای بدن اینها غیرانقلابی عمل کردند؟‌ منتظر راهنمایی شما هستم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند افرادی که نظر شورای نگهبان را احراز نمودند؛ مطابق قانون اساسی می‌توانند نامزد ریاست جمهوری باشند. حال این مائیم که در بین آن افراد بنگریم کدامیک به اهداف انقلاب نزدیکترند و متوجه حقیقت انقلاب اسلامی هستند که آغازی است برای حضور انسان در ساحتی غیر از ساحتی که جهان مدرن برای انسان تعریف کرده است وگرنه ملاحظه می‌فرمایید که افق نگاه بعضی از نامزدها در عین دلسوزی، نگاهی است که جهان مدرن با فرهنگ توسعه غربی مدّ نظرها آورده و این به یک معنا ادامه فرهنگ نئولیبرالیسم می‌باشد با تضاد طبقاتی فراوانی که امثال آقای هاشمی پیش آوردند و به نظر بنده جناب آقای دکتر جلیلی در این مورد بصیرت خوبی را مدّ نظر دارند هرچند که کار، یک شبه درست نمی‌شود ولی حداقل باید مسیر، تغییر کند. آیا نامزدهای موجود متوجه آثار منفی اقتصاد نئولیبرالیستی هستند؟ موفق باشید        

37752
متن پرسش

سلام: ببخشید اگر ممکنه یکم توضیح بدهید اشکال کار من و امثال من درچی بوده که دختری در کشور دیگر متوجه می‌شود کشور ایران حکم کشتی نوح را دارد و به ایران می آید و با نشاط کار می‌کند ولی ما در کشور جمهوری اسلامی دچار سرگردانی و افسردگی شدیم. اشکال از سبک زندگی و خصوصیات اخلاقی و گناه و غفلت بوده چون ایشون هم قاعدتا مطالعه خاصی در زمینه امام خمینی و سلوک که نداشته اند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان متوجه حقیقت یک تاریخ بشود که در حالِ آغاز است، نسبت به آنچه در حال وقوع می‌باشد، بصیرت پیدا می‌کند به همان معنایی که حضرت صادق «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «عَلَی العَاقِلِ أن یَکوُنَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ» عاقل آن است که نسبت به زمانش بصیرت داشته باشد. «مُقبِلاً عَلَی شَأنِه». در این نگاه است که رهبر معظم انقلاب فرمودند اسرائیل در حال ذوب‌شدن است زیرا متوجه اراده الهی در زمانه خود می‌باشند و در واقع، زندگی با توجه با چنین حضوری معنا مییابد وگرنه انسان گرفتار آرزوهای سراسر توهمی جهان مدرن می‌شود چیزی که بعضاً در بعضی از نامزدهای ریاست جمهوری می‌یابید که حتی متوجه تاریخ خود و این انقلاب نیستند و بیشتر با آرزوسازی‌هایی که نظر به زندگی سراسر توهمیِ جهان مدرن دارد، با مخاطبان خود صحبت می‌کنند که این نوع، بی‌تاریخی است امری که رهبر معظم انقلاب به خوبی متذکر آن هستند و به ما توصیه می‌کنند به نامزدهایی رجوع شود که به شعارهای انقلاب و آینده‌ای که در بستر همین انقلاب در پیش است؛ نظر دارند. موفق باشید                

37748
متن پرسش

سلام و سپاس: واقعا منظور شما که گفتید در غرب خانواده از بین رفته را متوجه نمیشم. اتفاقا در غرب هم خانواده هست هم وضعیت خانواده بهتر از ایرانه. بر مبنای چه دانشی این صحبت رو فرمودید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در این مورد علاوه بر آن کتاب که عرض شد، متفکران غربی معتقدند چیزی به نام خانواده دیگر در غرب معنا ندارد که البته لازم است جنابعالی خودتان در این مورد تحقیق و بررسی نمایید. موفق باشید

37577
متن پرسش

سلام و ادب: در مطالب بعضی از منتقدین غرب و مدرنیته جمله‌ای هست که می‌گوید «در عالم جدید ساحت قدس فروبسته است.» من به طور دقیق متوجه نمی‌شوم که این فروبستگی به چه معناست؟ حیثیت فردی دارد یا جمعی؟ یا این فروبستگی مطلق است؟ اگر عالم جدید که حدود ۳۰۰ سال سابقه دارد و در این مدت عالم قدس بسته بوده است، پس این انسان های قدسی دوران معاصر ما از کجا آمده اند؟ علامه طباطبایی ها و حسن زاده آملی ها و بهجت ها چطور در این فروبستگی عالم قدس، قدسی شده اند؟ در حیثیت جمعی، آیا نمی‌شود گفت این جامعه و تاریخ است که از عالم قدس فاصله گرفته نه اینکه ساحت قدس مستور شده باشد؟ اگر عالم قدس فروبسته است، حاج قاسم در این عالم چکار می‌کند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فروبستگی ساحت قدس به معنای آن است که افق نظر به حقیقت در نگاهی که انسان سوبژه خودش می‌شود، بسته می‌گردد. آری! خودآگاهی به این موضوع، موجب می‌شود تا انسان از خود معنا و تعریفی غیر از آنچه در فرهنگ غربی پیش آمده در خود بیابد و در نتیجه انسان‌هایی مانند عزیزانی که نام بردید به میان آیند. موفق باشید

37573
متن پرسش

سلام وقت بخیر: پرسشی داشتم و بنا بر پرسش، منبعی از مطالب استاد اگر وجود دارد. اگر ما می‌گوییم غرب یک کلی (منطقی) یا کل (اجزاء مشخص) است دلایل ما برای اثبات آن چیست که آنگاه جهتمندی او را اثبات کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید با مطالعه کتاب «مدرنیته و توهّم» که در سایت هست، بتوانید در این مورد تفکر بفرمایید. موفق باشید

37493
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: با توجه به اینکه جهان امروز جهان سیطره مدرنیته و فرهنگ منحط غربی است و گناهان و ظلمات همواره در حال گسترش یافتن است، به نظر حضرتعالی طرح و برنامه خدای متعال برای اینکه به صورتی اساسی ترمز بشر مدرن را بکشد چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما با پایداری در راهی که خداوند مقابل‌مان قرار داده می‌توانیم به لطف الهی با بشر این زمانه گفتگو کنیم تا او عزم دیگری به میان آورد. موفق باشید

37468
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: ۱. نظر حضرتعالی در رابطه با جایگاه تاریخی جناب هایدگر و حضور و ظهور تفکر ایشان در جهان غرب چیست؟ ۲. آیا هنوز هم عظمت سابق را برای تفکر ایشان قائل هستید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بنده اتفاقاً در نسبت با نگاهی که هایدگر به انسان در رابطه با حضور تاریخی‌اش دارد، بسیار در حیرت هستم. و همان‌طور که مکرر خدمت طلاب عزیز عرض شده، پس از حضور کافی در «حکمت متعالیه» جناب صدرالمتألهین، نمی‌توانند جناب آقای دکتر رضا داوری و جناب آقای مارتین هایدگر را برای حضور در این تاریخ و در نسبت با این بشر، نادیده بگیرند. موفق باشید

خوب است به متنی که تحت عنوان فراسوی_ایمان_و_کفر  در کانال وارستگی نوشته شده توجه بفرمایید.https://eitaa.com/varastegi_ir/1021

37361
متن پرسش

«رهبر عظیم و حکیم انقلاب اسلامی: دولتهای غربی در حوادث امسال، ذات شریر تمدّن غربی را علناً به دنیا نشان دادند. ماها می‌گفتیم، منتقدین تمدّن غربی بارها تکرار می‌کردند، می‌گفتند که این تمدّن بر پایه‌ی شرارت بنا شده، بر پایه‌ی جدایی و عناد با معنویّت و فضایل معنوی و ارزشهای معنوی بنا شده است؛ از آن انتظار خیر نمی‌شود داشت؛ این را همه می‌گفتند، امّا در حوادث این شش ماهِ گذشته در مسئله‌ی غزّه و فلسطین، خود دولتهای غربی این ذات شریر را در مقابل چشم همه‌ی دنیا قرار دادند؛ نشان دادند که این تمدّن چه تمدّنی است؛»

سلام حاج آقا‌. انصافاً وقتی چنین کلماتی را از شخصیت و زبان پاک و مطهر رهبر معظم انقلاب مشاهده می کنم چقدر لذت می برم و خدا را شکر می کنم. چقدر عالمانه اشاره به «ذات» تمدن غربی داشتند. ذاتی که اکنون بیش از همیشه لخت و عریان در مقابل دید همگان جلوه گری می کند. ذاتی به تمام معنا وحشی و درّنده که حاصل انقطاع از عالم قدس و قیامت است. و البته احتمالاً در آینده بیش از اینها جلوه گری خواهد کرد. استاد، بنده قبول ندارم که این تمدن از طریق سازمان ملل و امثال آن «صلح» به ارمغان آورده. بلکه اتفاقاً آن چه مشاهده می شود سیطره «ترس» است. دولت های مدرن از ترس یکدیگر و اسلحه‌های مخوفی که دارند فعلا به همدیگر کاری ندارند. مثل امنیت ظاهری گله گرگ ها در کنار یکدیگر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است و خدا را شکر که شرایطی پیش آمد تا یک بار دیگر معلوم شود جهانی که به دیانت و شرافت قدسی انسان پشت کند نه‌تنها در جنگ‌های جهانی اول و دوم نشان دادند تا چه اندازه نسبت به خود، خونریز و شریرند؛ در این زمانه نیز معلوم شد چه اندازه خودخواه و نژادپرست می‌باشند. باز باید به جمله رهبر معظم انقلاب با دقت نظر کرد که آن حکایت بصیرت تاریخی همه ما می‌باشد. موفق باشید

37297
متن پرسش

سلام استاد عزیزم: طاعات و عبادات قبول درگاه احدیت؛ داشتم با خود می‌اندیشیدم که به این احساس دست یافتم: احساسی تاریخی که درونم را به آتش می‌کشد! حس می‌کنم برای گذر از این تاریخ سوزان، انقلابی از جنس نیچه نیاز است که با مته‌ای از جنس الماس خرد، سقف آهنین عقلِ فکرباز را سوراخ می‌کند و به تفکر می‌رسد. احساس می‌کنم با انقلابی از جنس تفکر نیچه می‌شود قرآن عصر نوین را ترجمه کرد، نیچه‌ای که با زیر پا گذاشتن افکار جاهلی، تفکر انقلابی را به صحنه می‌آورد که شدنی است بسیار متعالی در منظر جان و روح آزاد ما. این همان خورشیدی است که از غرب طلوع می‌کند و از مسجد و مدرسه بیزار است و در پی ورود به میخانه تفکر است. او در پی خلیفه‌اللهی همه چیز حتی مرگ کالبد را به جان می‌خرد و مرگ را شیرینتر از عسل و ماندن در اینجا می‌یابد؛ از خدایی که ساخته و پرداخته دست شیطان است به خدایی نو پناه می‌برد و بی‌رنگی‌اش را فریاد می‌کشد و می‌گوید: بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگری هست! به هرچه سابقا دوست داشته بی‌اعتماد می‌شود و «یا ایها الانسان انّک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» را با جانش زندگی می‌کند. با خرق عادات عامه خلق، اخلاقی خواص‌گونه برایش پدیدار می‌شود که در اوج بی‌هدفی هدفمند است و همین تضادها او را به سر منزل مقصود خواهد رساند چرا که مقصود خود می‌گوید: عرفت الله بجمع بین الاضداد. شما می‌دانید و تعرف الاشیاء با ضدادهای شما... گاهی برای رهایی از مشکلات بجای چنگ زدن محکمتر به دستاویزهای مشکل آفرین قبلی باید مشکلات را قلاب جوابهایی خردمندانه کرد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد اگر نیچه در منظر خود، حضرت مولا علی «علیه‌السلام» را یافته بود به جهت طلب بزرگی که در جان خود احساس می‌کرد به آن بحران روحی که در آخرین روزهای زندگی گرفتار شد؛ فرو نمی‌افتاد، زیرا به نهایت‌ها می‌اندیشید و نسبتی که با نهایی‌ترین انسان باید برقرار کند به عنوان اَبَر انسان. آری! نیچه به خوبی متوجه شد بشر جدید ظرفیتی بیش از ظرفیت انسانِ دیروزین دارد، امری که امامان شیعه به عنوان انسان‌های فراتاریخی با شخصیت عجیب و بزرگ خود مدّ نظر آوردند. از این جهت آری! اگر با نظر به چنین نکته‌ای ما به آخرین دین و نهایی‌ترین انسان‌ها نظر کنیم، می‌یابیم زندگی یعنی چه. امری که جناب نیچه سختْ به آن می‌اندیشید و بر سرِ کلیسا فریاد برمی‌آورد که آنان با زندگی دشمنی می‌کنند. به گفته او «راستی! مایه فریب ما در کجا نهفته است وقتی عده‌ای با تحجّر دینیِ خود با زندگی دشمنی می‌ورزند؟ اینان حتی خدای را با زندگی دشمن می‌کنند.» موفق باشید

37280
متن پرسش

سلام و عرض ادب: برای خواندن و فهم کردن سیر تفکر غرب؛ بنده ان‌شاءالله می‌خواهم یک دوره فلسفه غرب را به صورت کامل اما خودخوان بگذرانم. به دنبال یک استاد یا مسیر درستی هستم که این کار را شروع کنم و پیش بروم ان‌شاءالله. در فلسفه و عرفان اسلامی چند وقتی ست با استادی همراه شدم و از بدایه شروع کردیم. چون دغدغه نهایی ام این است که گامی در جهت تمدن سازی نوین اسلامی که از رهگذر اسلامی شدن علوم انسانی می‌گذرد بردارم ان شاءالله. آثار و مباحث شما را نیز دنبال می‌کنم؛ اما برای فهم فلسفه غرب و دال مرکزی‌ تفکر آن، که از یونان باستان تا به امروز امتداد یافته؛ نیاز به راه نمایی استادی در ابتدای مسیر دارم و مشورت شما می‌تواند راه را بنماید. ان‌شاءالله.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید اگر با جزوات «تاریخ فلسفه غرب» که روی سایت هست، شروع فرمایید شروعِ خوبی باشد. موفق باشید

37185
متن پرسش

با سلام و آرزوی قبولی طاعات: قصد بازخوانی و تبیین کتاب گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی را برای عده ای از دانشجویان و جوانان دارم. سابقا با پرسش هایی رو به رو بودم که دلیل این صحبت ها را می‌خواست. اینکه سند این ادعا که تکنولوژی امروز مقصد غیر توحیدی دارد و مبدا آن خداناباوری و اومانیسم است و.... . شاید لازم باشد از کتاب های خودشان و منابع دست اول به آنها پاسخ داد. برای این موضوع، از شما طلب راهنمایی دارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به مقاله‌ای که آقای مارتین هایدگر تحت عنوان «پرسش از تکنولوژی» نوشته‌اند، رجوع شود و البته کتاب «عقل تکنیکی» که روی سایت هست؛ با نظر به همان مقاله مطرح شده است. موفق باشید 

37170
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: فرهنگ مدرنیته چیست؟ چگونه می توان با فرهنگ مدرنیته روبرو شد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد مفصل است. خوب است به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/93?mark=%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%AA%D9%87%20%D9%88%20%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85

37161
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: چند جلسه ی پیش شما عرض فرمودین که غرب فضایی برای انسان ایجاد کرده که انسان‌ها جهنم یکدیگر شده اند. چرا جهنم یکدیگر شده اند؟ و راه بیرون آمدن از این مشکل چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! فرهنگ مدرنیته، عاملی می‌شود تا انسان‌ها زندگی خود را در چشم و هم چشمی با همدیگر تنظیم کنند، حکایت از آن دارد که هرکس جهنم دیگری شده، بر خلاف آن‌که در فضای ایمانی، هرکس آینه ایمان دیگری می‌گردد. 

37108
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم/ دلنوشته ای از همراه و دلسوز برادران و خواهران عزیزم در رابطه با حالاتی که بر ما می‌گذرد, باشد که با شناخت بهتر خود امیدوار و شاداب و محکم تر در زندگی قدم برداریم تا خود را برترین بسازیم ان شاءالله. با عبرت و تجربه عرض می‌کنم ما غالباً غم هایمان بخاطر قرار نگرفتن در جایگاه درست نفسمان است! یعنی نه می‌توانیم با ایمان گذشتگان خود را بنا کنیم و نه با روح تمدن مدرن و در بین این دو همواره سرگردانیم پس هر یک را ناچاراً انتخاب کنیم خطایی از ما سرخواهد زد به اسم گناه پس بار گناهی را در خود حِس می‌کنیم که رنج آور است اگر بهشت می‌خواهی باید خود حقیقی ت را بیابی. گناه جهنم به بار می‌آورد و چشیدن رنج جهنم درد شدیدی را می‌چشاند، این لطف خداست! اگرچه اوایل خودم از این مسئله ناراحت می‌شدم اما اگر این باعث شود جایگاه اصلی برای استقرار خود را پیدا کنیم، تا بزرگتر از هر دو روان رایج در عالم بشویم چرا بد بخوانیمش اگر مُسلَم است انسان با رنج پرورش پیدا می‌کند؟! این ها را تجربه بخوانیم برای کمال! و عبرت بگیریم تا راهی مسیر درست خود شویم تا روشن شود صراط انقلاب اسلامی ما را انسانهایی بسیار برتر از شرق و غرب و مقلوب هر تمدنی خواهد کرد ما مرکز تمدن اسلامی و در مرکزیت هر تمدنی غنچه و اوج آن تمدن شکوفاست. به ما علمی برتر از علوم تجربی و عقلی برتر از هر عقل عالی رایج و قلبی مستحکم تر از هر مضطربی عطا می‌بخشد و راه انس با حقیقت را که عبودیت است درست نشناختیم. مشکل ما این است نمی‌دانیم در پَسِ تعریف مدرنیته از یک انسان امروزی چه انسان بزرگی را دارد مخفی می‌کند برای همین است که رشدمان را انکار می‌کنیم در نتیجه رشد نمی‌کنیم. شما خودتان پادشاهی هستید برتر از حسودانِ اَبَر قدرت که اصرار دارند با خار کردن شما نگذارند بزرگیتان را بیابید تا مجبود نباشند خارتان شوند. حرف آنها این است برای شما در عین گول زدنتان که می‌گویند: کوچیکتم تا بزرگ نشی! نمیخوام خبر بیاد که یه روز شاه کُشت وزیر!. آیا می‌بینید؟ آنها نمی‌خواهند شما رشد کنید برای همین دوست دارند برده باشید البته با حرف های گول زدنانه، ولی ما داریم بزرگ می‌شویم دشمن چشمش کور باد... . این زاغ با صد شرمساری از گلستان می‌رود این خماری از سَرِ ما می‌گساران می‌رود (شعر از رفیق غمخوار ما حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه).

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته شما « در پَسِ تعریف مدرنیته از انسان امروزی، چه انسان بزرگی دارد مخفی می‌شود» و از این جهت کافی است متوجه تاریخی باشیم که در آن به‌سر می‌بریم. انسان آزاده نشان می‌دهد که بر هیچ امر و باور باطلی سر فرود نمی‌آورد، امور باطلی که انسان را همچون بردگان از خود بیگانه می‌کند و انسان را به نام زندگی در گورستانی خاموش فرو می‌برد، زیرا جرأت نمی‌کند در راستای رجوع به حقیقت در مقابل هر امر و باور باطلی همچون «متعمّقون» ایستادگی کند. 
اگر زندگی همان حضوری است که انسان هم‌اکنون خود را در بیکرانه وجودش به سوی او احساس می‌کند، به همان معنای احساس فقر ذاتی و فقیر الی الله‌بودن، هر چیزی که می‌خواهد ما را از چنین حضوری باز دارد، دشمن ما می‌باشد، حتی اگر در قالبی مقدس عرضه شود و به نام اخلاق بخواهد ما را از آن حضور و از آن زندگی محروم کند. موفق باشید
 

37102
متن پرسش

سلام علیکم: عرض ادب. در کتاب عالم انسان دینی عبارتی از ایوان ایلیچ آورده‌اید که: از طریق سرعت های افراطی بی عدالتی ایجاد شد و حالا می‌خواهند با ایجاد سرعتهای زیاد تر این بی عدالتی را جبران کنند. در این رابطه سوال شد که آیا در گذشته که عالم، عالم سرعت های افراطی نبوده عدالت وجود داشته؟ بی عدالتی هایی که در گذشته بوده اعم از اقتصادی و اجتماعی و... که قابل انکار نیست (البته شاید گفته شود که طلب این مسایل نیز نبوده) بطور کلی گفته می‌شود که مدرنیته ما را از عالم دینی دور کرده و دچار پریشانی شده‌ایم، این به معنای این است که در گذشته سردرگمی و پریشانی نبوده و همه در عالم دینی بسر می‌برده‌اند؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه ایوان ایلیچ متذکر می‌شود غفلت از عدالتی است که تمدن جدید، بشر جدید را گرفتار آن کرده است و این غیر از بی‌عدالتیِ فردی می‌باشد که فردی نسبت به فردی اعمال می‌کند. موفق باشید

37101
متن پرسش

وحید یامین‌پور سکانسی از فیلم «طعم گیلاس» اثر مشهور عباس کیارستمی را منتشر کرده که‌ در آن مردی خاطره خودکشی ناموفقش را برای کسی که به‌ فکر خودکشی است نقل می‌کند و توضیح می‌دهد چگونه با چشیدن اتفاقی چند توت شیرین زندگی را احساس کرده است و از فکر خودکشی بیرون آمده است. یامین پور نوشته است: «خدا در چشیدن شیرینی یک توت رسیده است... خدا در مفاهیم متافیزیک نیست... خدا را می‌توان در متن زندگی پیدا کرد... در گشودگیِ چشم‌ها همه‌ی جهان پر از امید و سرزندگی می‌شود...» کاملاً با این نگاه موافق هستم که با انتزاعیات نمی‌توان به خدا رسید و به قول عرفایی مانند سید احمد کربلایی: فدایت! مسائل راه آخرت آموختنی نیست بلکه نوشیدنی است (کهکشان نیستی، ص۳۶۲). اما کیارستمی که مدعی «زندگی و دیگر هیچ» بود به مرگ و دنیای پس از آن کاری نداشت، همچنانکه در فیلم «باد ما را خواهد برد» گفت: کی به آن دنیا رفته و کی برگشته؟! در حالی که تا نمیریم به خدا نمی‌رسیم. زندگی خالص در مرگ اختیاری است و زندگی این دنیا ناخالص است. این چیزی بود که کیارستمی نفهمید تا اینکه مرگ ناگهان گریبانش را گرفت و خودش گفت مانند قماربازی شدم که همه چیزش را باخته! در پایان همین فیلم طعم‌گیلاس می‌بینیم که بعد از اقدام به خودکشی، صحنه عوض می‌شود و مرد از قبر بلند می‌شود و گروه فیلمسازی را در حال کار می‌بیند! گویا دنیای پس از مرگ فراتر از دنیای سینما نیست!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که آقای دکتر یامین‌پور و پیش از آن آقای مارتین هایدگر متذکر شده‌اند؛ ما اگر از طریق حکمت وارد هنر شویم و از جمله سینما، می‌توانیم از سیطره نیست‌انگاریِ جهان مدرن عبور کنیم، وگرنه همان هنر، ادامه نیست‌انگاری خواهد بود. موفق باشید 

37100
متن پرسش

سلام: نظر شما درباره سید جواد طباطبایی و نسبتش با داوری اردکانی چیست؟ من معتقدم اسلام گریزی این سید! در گزارش سردبیر سیاست‌نامه (از مروجان و شیفتگان او) تصریح شده که پس از مرگش در یادنامه‌اش نوشت: او هماره در پی تکوین تعریف ایران در استقلال نظری از جهان اسلام بود (سیاست‌نامه۲۶، ص۲۱). جواد طباطبایی اصطلاح اسلام‌ایرانی کُربن را دو تکه کرد و کلمه ایرانی‌اش را مستقل از اسلام انگاشت. نهایتاً او با روشنفکران دینی، که بی‌ملاحظه نقدشان می‌کرد، تفاوتی ندارد که بگوییم به جای اینکه ایران را غربی کند، غرب را ایرانی دانست و به تجدد ایران معتقد بود. او هم مانند بسیاری تجدد‌گرایان نتوانست بفهمد تاریخ توحید از تاریخ ایران طولانی‌تر است و اسلام کامل‌ترین دین در معرفی توحید است و ایرانیان از مستعد‌ترین اقوام در فهم این حقیقت بزرگ هستند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. حتی متأسفانه آقای سید جواد طباطبایی معتقد بودند علت انحطاط ایران و عقب‌افتادن از غرب، فلسفه صدرایی می‌باشد. آقای دکتر مهدی امامی جمعه در کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» نقدِ عالمانه‌ای نسبت به نظر ایشان داشته‌اند. موفق باشید

37024
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی: استاد در مورد جنگ اخیر غزه یورگن هابرماس به عنوان بلا نسبت یک متفکر که نظراتش در جهان غرب مطرح است اظهاراتی داشت که می‌شود این اظهارات را حمایت تلویحی از جنایات رژیم سفاک، کودک کش و غاصب صهیونیستی تلقی کرد مبنی بر اینکه هدف رژیم صهیونسیتی صرفاً دفاع از خود است و مرتکب نسل کشی نشده است! با توجه به اینکه این اظهارات نه از زبان یکی از رجل سیاسی غربی بلکه از زبان یک متفکر محیط در حوزه فلسفه گفته می‌شود سؤال اینجاست که: تفکر در جهان غرب به چه روزی افتاده است که چیزی که فطرت پاک هر انسان آزاده ای ولو عامی و بدون سواد فلسفی و سیاسی می‌تواند در آیینه غزه ببیند و حق را از باطل بخوبی جدا کند چرا یک متفکر مطرح در غرب از دیدن آن عاجز است!؟ آیا این مصداقی از عاجز بودن فلسفه غرب و تفکر منقطع از وحی در حل مسائل حیاتی بشریت نیست؟ با نظر به سخنان اخیر رهبری مبنی بر نیاز شدید بشریت به تدبر و عمل به معارف قرآنی در جهان کنونی خواستم نظر استاد ارجمند را جویا شوم. با التماس دعا از جنابعالی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان نتوانست حق را از باطل تشخیص دهد و گرفتار تحلیل‌های سکولار شد، چه آن شخص هابرماس باشد و چه زیدآبادی و چه صادق زیباکلام؛ به راحتی تحت تأثیر ملاکهای اراده معطوف به قدرت قرار می‌گیرد و عملاً متوجه اراده معطوف به حق که در میدان مبارزه غزه ملاحظه می‌شود، نخواهند بود و اتفاقاً همین امر، شروع افول و سقوط جهان مدرن را پیش می‌آورد. موفق باشید

36809
متن پرسش

بی وضو نام سیمین تنان را نبر ای زرد روی / که لا یمسهم الا المطهرون به خون... آری وضو ساختن به آب علم است و وضو سوختن و طاهر شدن به خون دل عاشق که همه‌اش طلب است و هیچش مطلوب در کف نیست! و فراری هم ازین حکومتش نیست! تقدیرش عاشق شدن است! لا یمکن الفرار من حکومت عشق تو... و چه خوش است نرسیدن و مردن در طلب! تشبیه و تنزیه به چکارمان می‌آید وقتی او اوست؟ جالب است مرکب معشوق که با آن از عشق عاشقان می‌گریزد عقل است! سبحان الله مرکبی را نفی می‌کند که بر آن سوار است! و آیا واقعا بر آن سوار است؟ اگر جمل عقل این اشتر جلوه‌گر را نحر کردی عشق و عاشق و معشوق پیش رویت سجده می‌کنند و عشق چیست؟ هیچ و همه! همه و هیچ! تو کیستی؟ نگاهی که بوی گند گناه می‌دهد. در مسلک ما تکذیب و تصدیق یکی‌است. چه چیز بدتر از این که هستم؟ و باز صبح می‌شود و عاقل می‌شویم! آه ای صبح قریب از شب حیرتم دور شو. نوشتم به آن امید که روزمان سیاه شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به آنچه در پیش است و در عین حال، در اجمال؛ نوشتن به کار می‌آید. در نوشته‌ای این‌طور عرض شد:
اگر جهان ما، همان زبان ما است. بنابراین آیا باز هم می‌توان متوهمانه، زبان را صرفا ابزاری برای بیانِ نیازها دانست؟
🔹 هیدگر می‌گفت: جهان، یکی از ویژگی های ساختارهای تشکیل دهنده ی اگزیستانسیالِ دازاین است.
🔸 در بخش دیگری از هستی و زمان می‌گفت: زبان هم یکی دیگر از امکاناتِ وجودی یا اگزیستانسیال دازاین است.
🔹 بنابراین زبان و جهان، مقومات اصلی دازاین می‌باشند. اما جالب آن که زبان از جهان و دازین هم فراتر می‌رود.
🔸 تا جایی که زبان می‌شود پناه گاهِ دازاین و حتی برتر و بالاتر «خانه‌ی وجود» و این دازاین، شبانِ آن پناهگاه!!!
🔹 «زبان، خانه‌ی وجود است، و در پناهِ آن، آدمی سُکنی می‌گزیند، و متفکران شبانِ این پناهگاه اند»
🔸 و ما آن حضور را در کلمات مولایمان علی علیه السلام می‌توانیم احساس کنیم، از آن جهت که آن حضرت در جهانی حاضر شدند که تا قیام قیامت حضور خود را در آن حس می‌کردند و ذیل او آیا این شهید مرتضی آوینی نیست که خود را در جهان انقلاب اسلامی با کلماتش حاضر کرده؟
🔹 آیا ما با چنین رویکردی با نهج البلاغه مواجه هستیم؟ مسئله قرآن که جای خود دارد.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
موفق باشید

 

36787
متن پرسش

با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: استاد انسان وقتی مدتی در جامعه غرب زندگی کرده باشد گاهی با تفاوت هایی روبرو می‌شود که گرچه این تفاوت ها در نگاه اول بی اهمیت جلوه کنند ولی با نگاهی عمیق تر، ریشه در دو جهان بینی متفاوت دارند. در آلمان وقتی بچه ها کار بدی انجام م‌یدهند والدین و یا معلمین به آنها می‌گویند تو اجازه نداری این کار را انجام دهی و یا این حرف بد را به زبان آوری؛ در حالیکه در جامعه ما وقتی بچه ای کار بدی انجام می‌دهد یا حرف بدی می‌زند والدین و یا معلم و استاد به آنها می‌گویند این کار کار بدی بود که انجام دادی و یا این حرف حرف خوبی نبود که به زبان آوردی. در واقع ما به حسن و قبح اخلاقی کار اشاره می‌کنیم و در جوامع اومانیستی مثل آلمان وقتی به بچه تذکر داده می‌شود تو اجازه نداری به جایز بودن یا نبودن آن عمل یا آن حرف‌ از نظر حقوقی اشاره می‌شود. به نظر جنابعالی که دارای تجارب ارزشمندی در زمینه آموزش و پرورش هستید آیا این دو رویکرد متفاوت در تربیت فرزندان نمی‌تواند منشأ دو اثر کاملاً متفاوت در شکل گیری شخصیت و دید آنها نسبت به امور اخلاقی در آینده شود؟ چراکه وقتی فقط منشأ حقوقی امری ملاک باشد و حقوق هم حقوق اومانیستی و بریده از احکام دینی باشد دیگر حسن و قبح اخلاقی آن امر به حجاب می‌رود و به فرد اینطور القاء می‌شود که هرچه حق دارم پس آن امر حتماً اخلاقی هم هست. حال آنکه در حقوق بر پایه اومانیسم صرفاً خود بشر منبع تشخیص است و این تشخیص تا آنجا پیش رفته که خیلی از مرزهای اخلاقی که مبنای دینی داشته اند را زیر پا گذاشته و بیشتر هم خواهد گذاشت. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و این نکته که در رابطه با غرب فرمودید ریشه در تاریخ ۴۰۰ ساله آن‌ها دارد که اصالت را به هویت شهروندی افراد می‌دهند به این معنا که یک شهروند به عنوان شهروند اجازه ندارد چنین کند بدون هرگونه توجهی به ابعاد ملکوتی و متعالی انسان. در حالی‌که وقتی در فضای توحیدی باطل‌بودنِ امری را به میان می‌آوریم، نظر به راهی داریم که به عنوان راهِ رجوع به حق مقابل‌مان گشوده شده. اخیراً عرایضی در جلسه دوشنبه‌ها بحثی تحت عنوان « جایگاه نسبت اخلاق با توحید» شد https://eitaa.com/matalebevijeh/15724 که می‌تواند در رابطه با این موضوع، راه‌گشا باشد. موفق باشید

36635
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: استاد اگر زحمتی نیست نظرتان را راجع به متن زیر بفرمایید با تشکر. بسم الله الرحمن الرحیم ♦️دوران کنونی و امروزی ما مسلمانها، از یک جهت شبیه دوران بنی اسرائیل بعد از وفات حضرت یوسف است. توضیح آنکه حضرت یوسف هنگام وفاتشان خبر می‌دهند که بنی اسرائیل بعد از ایشان دچار بلا و شدت سختی خواهند شد و این سختی تا چهارصد سال طول خواهد کشید و باید صبر کنند و منتظر منجی خود باشند که همان حضرت موسی است. حضرت یوسف که عزیز مصر است رحلت می‌کنند و در مدت کوتاهی حکومت و حاکمیت مصر به دست قبطی‌ها و فرعون‌ها می‌افتد در این دوران فرعون‌ها، چهار استراتژی بزرگ برای حذف و ضعف بنی اسرائیل به کار می برد:  قتل جوانان و قتل نوجوانان پسر، از بین بردن حیاء دختران و زنان، بردگی جوانان و مشغول کردن کارهای سخت و طاقت فرسا و هجوم به مبانی اعتقادی بنی اسرائیل. در دوران کنونی ما، تمدن غرب و سبک زندگی غربی در ابعاد بسیار بزرگتری، همان فرعونیت را اجرا می‌کند. با قتل کودکان در غربالگری دوران حاملگی و داروهای سقط جنین و وسایل و داروهای پیشگیری از بارداری، مانع افزایش جمعیت شده است. با طرح عقیم سازی مردان و زنان از طریق مواد غذایی و دارویی مانع ایجاد کرده است. و همچنین با تحصیل غیر ضروری اکثر دختران در دانشگاهها سن ازدواج و سن بارداری را بسیار بالا برده است. (تحصیلات لازم است، نه آنکه همه دختران دانشگاه روند و همه ۱۶ سال تحصیل کنند و تازه بعد از ۲۲ سالگی سر کار روند و ازدواج کنند و اولین فرزندشان را در۲۴_ ۲۵ سالگی به بعد به دنیا آورند) تمدن غرب با آپارتمان سازی و خانه های تک خوابه یا دو خوابه، کمر به کاهش جمعیت همه اقوام و خصوصا مسلمانها و خصوصا جوامع شیعی بسته است. تمدن فرعونی غرب، در حیطه بی حیایی زنان و بی حیایی مردان قدم های بسیار بزرگی برداشته است. به گونه ایی که الان شاهد اوج بی حیائی در فضای مجازی و خیابانها و تفریح گاهها و ... هستیم. در فیلم ها و سریالهای چند صد قسمتی، روابط بین نامحرمان را عادی سازی کرده و امروز این عادی سازی به خیابانها هم کشیده شد‌. در حیطه بیگاری و بردگی جوانان، کارخانه ها زده شده‌اند و کارگران برده آنها شدند. هشت الی دوازده ساعت کار مستمر همراه با ۲ ساعت رفت و برگشت به محل کارخانه، کلا ۴ الی ۶ ساعت آنها را آزاد گذاشت چون هشت ساعت هم وقت خواب و استراحت است تا کارگران، فردا هم بتوانند سر کار بروند. در این چند ساعت باقیمانده است که فرد باید به کارهای شخصی و خانواده برسد و صله رحم انجام دهد و مسجد هم برود و هزارتا کار دیگر.  در حیطه هجوم به مبانی فکری و پراکندن شبهه در میان ما مسلمانها و شیعیان نیز کارهای بسیار بزرگی انجام داده اند. و ماهواره ها و رسانه های صوتی و تصویری و البته فضای مجازی، بنگاه شبهه پراکنی در میان مردم شدند. با همه این اوصاف باید نکته ایی را در نظر داشت که در این دوران شدت و سختی، همه بنی اسرائیل خودشان را مستحل در آل فرعون و فرهنگ فرعونی ندیدند. خواص آنها جمع تشکیل دادند و در ارتباط با علما، فرهنگ انتظار را میان خودشان تقویت می‌کردند. خواص آنها همت داشتند و با دعا و تضرع و فعالیتهای دیگر نظیر دستور به فرزند آوری توسط عمران (پدر حضرت موسی) و ... ظهور منجی را تسریع بخشیدند و نزدیک صد و پنجاه سال از مدت معین شده توسط حضرت یوسف، کاسته شد و حضرت موسی ظهور کردند. ما چه کاری باید انجام دهیم: خواص مسلمانان و شیعیان هم باید اقدامات جمعی انجام دهند و فرهنگ انتظار را در میان مسلمانان و خصوصا شیعیان تقویت کنند و ان شاء الله زمینه ساز ظهور حضرت بقیه الله الاعظم شوند. خواص باید همت کنند و به صورت جدی در مورد مشکلات جامعه بیندیشند و هم فکری کنند. همدل شوند و مشکلاتی که قابل حل هستند را حل کنند تا زهر مشکلاتی که قابل حل نیستند، کم شود. (مشکلات قابل حل مانند کاهش سن ازدواج و مشکلات غیر قابل حل مانند آپارتمان ها که مانع جدی افزایش جمعیت است). در مجموع باید دو کار را در این دوران غیبت انجام دهند: باید با جهاد تبیین، دوران کنونی تبیین شود تا جمع تشکیل شود و به صورت جمعی مشکلات قابل حل شدن، حل شود. دومین کار هم تقویت فرهنگ انتظار و استغاثه برای ظهور حضرت بقیه الله الاعظم، برای حل مشکلات غیر قابل حل. والسلام اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها https://eitaa.com/tabeensade

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نیز همین‌طور است و حقیقتاً راه حلّ آن همانی است که آنچه بصیرِ دوران که به نور حضرت صاحب الأمر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در مسند ولایت الهی با ما سخن می‌گوید؛ اجرا شود و هرکس در هر میدانی که حاضر است چنانچه در راستای به میان‌آوردنِ رهنمودهای رهبر معظم انقلاب عمل کند؛ اولین نتیجه‌اش که احساس زندگیِ حقیقی است را به دست می‌آورد. موفق باشید

36600
متن پرسش

با عرض سلام و ارادت خدمت استاد بزرگوار و آرزوی سلامتی و تندرستی همیشگی از درگاه حق تعالی برای جنابعالی. استاد مدتی ست سوالی ذهن مرا مشغول به خود کرده که چطور می‌شود یکی مثل بنده که بیشتر عمر خود را در جامعه غرب گذرانده ام وقتی صحبت های جنابعالی را در مورد به بن بست رسیدن تمدن غرب و ضرورت ایجاد تمدن نوین اسلامی به عنوان تنها راه ادامه تمدن بشری می شنوم کاملاً درک می‌کنم و می‌پذیرم ولی بعضاً جوان های دیندار و به ظاهر مذهبی که شاید بیشتر از بنده به احکام شریعت اسلام مقید هستند به عمق سخن شما پی نمی برند و یا شاید آنطور که باید چنین سخنانی را جدی نمی‌گیرند! آیا این به خاطر این نیست که جوان ما اگر چه دین اسلام را دوست دارد و احکام آن را هم اجرا می‌کند ولی هنوز درک درستی از روح حاکم بر جوامع غربی ندارد؟ و برعکس وقتی جنابعالی از روح حاکم بر تمدن غرب سخن می‌گویید امثال بنده این روح حاکم را در مناسبات انسانی و در محیط کار کشورهای غربی به صورت کاملاً ملموس تجربه کرده و لذا به تمدن غرب نه به عنوان یک راه بلکه به عنوان یک بن بست نگاه می‌کنیم؟ آیا مشکل جوان ما نداشتن ذهنیتی درست از تمدن غرب و روح اومانیستی حاکم بر آن و مشکلات ناشی از آن نیست؟ آیا مشکل جوان ما این نیست که نه درک درستی از جوامع غربی دارد و نه دوران شاهنشاهی ایران را تجربه کرده تا بداند ذیل فرهنگ لیبرالیسم غرب زیستن چه مشکلاتی می آفریند؟ به طور مثال جوان ما فقط ماشین بنز را در ایران می‌بیند و تحسین می‌کند ولی امثال بنده علاوه بر محصولات تکنولوژی، کارگران بی روح این شرکت ها را دیده و مناسبات مادی حاکم در محیط کار و فرهنگ حاکم در جامعه غرب را با پوست و گوشت خود تجربه کرده ایم و می‌دانیم خوشبختی و سعادت هر چه هست این نیست و راهی دیگر باید گشوده شود. لذا وقتی در ایران هستیم در کنار دیدن مشکلات، به آن راهی که با انقلاب اسلامی در مقابل تمدن غرب گشوده شده امیدوارانه نگاه می‌کنیم و ایجاد تمدن نوین اسلامی را به عنوان تنها آلترناتیو در مقابل تمدن غرب می‌دانیم. خواستم نظر و راهکار استاد را در این مورد جویا شوم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نکته آخر سخن‌تان شروع کنم که به خوبی متوجه شده‌اید که ایجاد تمدن نوین اسلامی، تنها راه و آلترناتیوی است که می‌توانیم با نظر به آن، نسبت به آینده بشر امیدوار بود آن هم به عنوان آغاز تاریخی که آدمیان تلقیِ دیگری از «خود» خواهند داشت، نه آن نگاهی که تفکر اومانیسم به انسان دارد و انسان را ملاک هست‌ها و نیست‌ها و بایدها و نبایدها می‌داند، بلکه حضور انسانی که مانند حاج قاسم سلیمانی به انسانیت انسان‌ها که پرتو نور انسان کامل‌اند؛ نظر دارد و از این جهت آینده‌ای در پیش است و این است آنچه مورد غفلت بعضی از جوانان ما قرار گرفته، زیرا متوجه نبودیم تمدن غربی اگر وعده رفاه داد، اتفاقاً با بحران‌هایی که در درونش به‌وجود آمد همان رفاه را نیز از بشر گرفت.
بزرگان اهل اندیشه معتقدند اتفاقاً وقتی می‌توانیم از غرب عبور کنیم که غرب را به خوبی بشناسیم، آن‌طور که بنده در سخنان شما احساس کردم و تنها در آن صورت است که متوجه می‌شویم باید به انسان دیگری فکر کرد. اگر این ما هستیم و نحوه تلقی که باید از خود داشته باشیم، آیا این حاج قاسم سلیمانی نبود که در این تاریخ یعنی تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شد؛ ما را متوجه تأمّل هرچه بیشتر در خود کرد تا معلوم شود چگونه باید بود؟ و از جهانی که سخت از مرگ هراسان است با حضوری که در خود پیدا می‌کنیم، نه‌تنها مرگ و زندگی برای‌مان یکسان می‌شود، بلکه به دنبال مرگی تاریخی هستیم که در این تاریخ از هزار زندگی، حیات‌بخش‌تر است به همان صورتی که حاج قاسم سلیمانی در مورد آن مرگ به دخترش فاطمه آن نوشته را نوشت. موفق باشید  
 

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!