بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38894
متن پرسش

استاد آنچه در پرسش ۳۸۸۷۸ ادعا کردند مربوط به کدام سوالات است؟ بنده سوالات قابل توجهی دیدم که اتفاقا هیچ‌یک مخالف فلسفه و عرفان نبود، هیچکدام هم تکفیر نکرده بودند، شما تلویحا این ادعای پرسش کننده را تایید کردید که اینان مخالفان فلسفه و عرفان و تکفیر کننده هستند؟ حداقل آنهایی که من خواندم سوالات قابل توجهی که اتفاقا عقلی ست پرسیدند مثل تضاد ظاهر و باطن، اشکالاتی که به دکتر دینانی و امثالهم در تایید شطحیات منصور و عین القضات مطرح شد، مثل مکاشفات مرحوم علامه طباطبایی، مثل تناقضات مکاشفاتی که نمی‌توانند مراتب تشکیکیِ یک حقیقت باشند، مثل اشکالاتی که به تفسیرهای ابن عربی راجع به فرعون و..‌. موجودست، مثل معیار تصدیق و تکذیب یک جزو با وجود امکان برداشت خلاف نص و ظاهر و... ، اما همانگونه که در یک پاسخ همگی اینان را ضد انقلاب های دشمنِ خود معرفی کردید، الان هم همگی را مخالفان فلسفه و عرفان می‌دانید؟ این منطق و روش حداقل از شما بعید بوده و هست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکته‌ای که کاربر محترم متذکر می‌شوند مربوط به جریانی است که به بهانه سخنان حلاج، همه عرفا را به شدت نفی و تکفیر می‌کند و در چندین سؤال چنین مسائلی را مطرح کردند وگرنه نقدِ به عرفا کار بی‌جایی نیست، ولی ادامه سخن با کسی که توهین به هرکس که به نحوی از عرفان سخن می‌گوید و عملاً با تحجّر خود امام و انقلاب را نفی می‌کند؛ مصلحت نبود. و از این جهت عرض شد چون کار به مراء می‌کشد از ادامه سؤال و جواب معذور هستیم. همین را بهانه کردند و با جملاتی بسی خارج از ادب، حق را به جانب خود پنداشتند. موفق باشید 

38878
متن پرسش

سلام استاد: تو رو خدا استاد پیام های کسانی که مخالف فلسفه و عرفان هستند و همه را مثل علامه طباطبایی، علامه حسن زاده، شما و دیگر بزرگان عرفان و فلسفه را کافر و منحرف حساب می‌کنند را به صورت عمومی در بخش پرسش و پاسخ ها قرار ندین. حقیقتا از اعماق وجود ناراحت میشم که می‌بینم این اشخاص اینقدر راحت به شما توهین می‌کنند باور کنید قلبمون به درد میاد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند شما را محفوظ بدارد. این‌که این افراد ذوق درک آن نوع حضوری را که عرفا مطرح می‌کنند؛ ندارند، عجیب نیست. عجیب آن است که به جای تفکر نسبت به سخنان آن بزرگان و گشوده شدن نسبت به آن‌ها به کلی همه را نفی می‌نمایند. موفق باشید

38698
متن پرسش

سلام و ادب: آیا ذات خداوند (که هیچ ظهوری ندارد) _ نه ظهورات آن_ برای انسان کامل قابل شناخت است؟ برای سایر انسان ها اگر به رتبه انسان کامل برسند چطور؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را باید با رجوع به مبانی عرفانی مانند کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از استاد یزدان‌پناه دنبال بفرمایید. از آن جهت که به هر حال ذات، به اعتبار ذات، ظهور برایش معنا ندارد. موفق باشید

38627
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهر زاده عزیز: در فص حضرت هود علیه السلام ذیل اشعار محی الدین فرمودید: ما به اندازه ای که عین ثابته ی مان از حق انقیاد و اطاعت کند حق هم به همان اندازه نسبت به ما انقیاد و تبعیت می کند و ریشه ی این موضوع که در بعضی مواقع مخلوقات حرف ما را گوش نمی کنند و تبعیت نمی کنند همین مطلب است، استاد جسارتاً نفرمودید در مورد انسان کامل این موضوع به چه نحو است؟ (زیرا که انسان کامل در مقام انقیاد و تبعیت محض از حضرت حق اند.)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: و به همین جهت حق در انقیاد با انسان کامل است و دیگر انسان ها به همان اندازه که در انقیاد با حق نیستند، در انقیاد با انسان کامل نمی باشند. آری! اگر انسان ها در انسانیت خود حاضر باشند، در انقیاد با انسان کامل می باشند، و بر عکس. موفق باشید 

38480
متن پرسش

پیروی پاسختان به سوال ۳۸۴۷۵ : اولا همین مقاله نیز آنجا که فرضا گزارشات ادعای نیابت امامت زمان توسط منصور حلاج را پذیرفته اما آن را دلیل بر بطلان ادعاهای عرفانی منصور ندانسته چنانچه در سوالی این گزارشات تاریخی ارسال شد که پاسخ نداده و به نوعی از انتشار آن جلوگیری کردید، گزارشاتی که عظام علمای شیعه و اهل سنت صراحت دارند که منصور در زمان حیات حسین بن روح ادعای وکالت و نیابت امام زمان و مهدی ع داشت. حرف در باره ی مقاله ی جناب امینی خواه زیاد است اما بنده یک سوال در همین مورد فوق مطرح می‌کنم: اگر منصور به جهت ادعای نیابت ملعون باشد چنانکه شلمغانی و ... لعن شده اند، چگونه حضرت عالی فردی که امام و حجت الله او را لعن کرده و به دروغ یا توهم خود را نائب اسم الله اعظم دانسته و در جهت تضعیف سیستم نیابت و وکالت کوشیده و توسط اعاظم شیعه بخاطر شعبده بازی کتک خورده را عارف کامل و نائل به عرفان نابی می‌دانید که مولوی و ابن عربی نیز همان سلک را داشتند به گونه ای که یکی بر اشعارش لا یمسه الا المطهرون سر می‌دهد و دیگری مکاشفات خلاف قرآن و حدیث را از جنس وحی و اهدای رسول الله می‌داند. همچنین ادعاهای عرفانی حلاج چه بود که به ادعای مقاله ی مذکور مورد تایید امام زمان بوده؟ اینکه ابلیس عاشق بود نه عاصی؟ ابلیس موحد بود و غیور؟ سبحانی ما اعظم شانی؟ دختر سمری باید به او سجده کند؟ بزرگان شیعه به جای حسین بن روح باید با او بیعت کنند؟ از طرفی سوالاتی که در پرسش نام برده شده در ۳۸۴۷۵ بود در مقاله ی مذکور نیست. کدام میدان برای پاسخ به آن سوالات مناسب است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال تصمیم با خودِ شماهاست. آنچه ما از حضرت روح الله «رضوان‌الله تعالی‌علیه» یافتیم ذیل اسلام و قرآن و روایات اهل بیت «علیهم‌السلام» توجه به نگاه شخصیت‌هایی همچون ابن عربی و خواجه عبدالله انصاری و جناب صدرا به اسلام می‌تواند جوابگوی سؤالات بشر جدید باشد که ظرفیت آخرالزمانی دارد. موفق باشید

38390
متن پرسش

سلام علیکم: حضرت امام در بیت «فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم / همچو منصور خریدار سر دار شدم» اشاره به حالت فراغ و خریدار شدن دار دارند و نه تایید مدعای منصور، اگرچه شعر شعر است نه وحی و نه کلام صاحبان علم اولین و آخرین معصومین علیهم السلام، امام نیز کارشناسی ست که هم تغییر نظر داشته و هم معصوم نبوده و هم برای اشعارش لایمسه الا المطهرون سر نداده. چنانچه در ابیات زیر بطلان این ادعای صوفیانه ی پر از تزویر را صراحتا بیان می‌دارند : ایشان در شعری خطاب به حلاج می فرمایند: گرتو آدم زاده هستی علّم الاسماء چه شد / قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه شد؟ / بر فراز دار، فریاد انا الحق می زنی / مدعی حق طلب إنّیت و إنّا چه شد؟ مرشد از دعوت به سوی خویشتن بر دار دست / لا الهت را شنیدستم ولی الاّ چه شد؟ (دیوان امام خمینی(ره)/ص94) ایشان در جای دیگر می فرمایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز / زین مدعیان که فاش انا الحق گویند / با خودبینی فنا ندیدم هرگز (دیوان امام خمینی(ره)/ص217) تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی / در سرّ هویّتش تو نا آگاهی / بردار حجاب خویشتن از سر راه / با بودن آن هنوز اندر راهی (دیوان امام خمینی(ره)/ص248) گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی / با دعوی پوچ خود معلق نزنی / تا خودبینی تو، مشرکی بیش نیی / بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی (دیوان امام خمینی(ره)/ص246) و در بیتی دیگر سروده : فریاد انا الحق ره منصور بود / یارب مددی که فکر راهی بکنیم (دیوان امام خمینی(ره)/ص226)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نامه حضرت امام که در اواخر عمر به گورباچف نوشتند و بر صدرا و ابن عربی تأکید نمودند؛ می‌توانید بیندیشید از آن جهت که اندیشه و شهود آن دو بزرگوار می‌تواند جواب سؤالات بشر امروز باشد که آقای گورباچف نماد آن بوده‌اند.

38372
متن پرسش

حضرت استاد، واکنش های امیرالمومنین و دیگر معصومین به حسن بصری نیز به خاطر ظاهری بودن ائمه و عدم تحمل نظرات دیگر و عدم فهم زبان یک عارف بوده؟ به جای کپی کردن هزار باره ی نامه ی گورباچوف پاسخ عقلانی بدهید. ظاهر و باطن تطابق دارد یا تضاد؟ اگر تضاد دارد که فقه و احکام پوچ و بی ارزش ست و هر کسی می تواند عقیده ی خویش را باطنِ ظاهر معرفی کند، مثلا ده فرقه باطنی که همه با هم متضادند ده عقیده را باطنِ فلان ظاهر معرفی می‌کنند، اگر معیار همان ظاهر نیست بلکه به عقیده ی شما همین که جناب مولانا خودش بداند اشعارش کلام خودش نیست پس می تواند به شعر هایش بگوید لا یمسه الا المطهرون، کافی ست، پس فاتحه ی دین را بخوانید. بعد از اینکه فاتحه ی عقل را خواندید. اینکه نظر نائب خاص امام عصر را تحقیر کنید چون نائب عامی (از میان صدها نائب عام با نظر متفاوت) نظری داده فقط باید گفت: خدا عاقبتمان را به خیر کند که دینمان بازیچه ی جهل و خرافاتی شده که خود را عقل و مخالفینش را نفهم و مشرک می‌داند...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست در این مورد سری به سؤال و جواب شماره 38370 بزنید. و سعی بفرمایید به بهانه‌های مختلف خود را از اشارات قرآنی که ماورای عبارات است و عرفای ما نظر به آن اشارات دارند؛ محروم نفرمایید. به همان معنایی که امام حسین «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «انّ کتابَ اللّهِ عَلى أربَعَةِ أشياءَ : عَلَى العِبارَةِ ، وَ الإشارَةِ ، وَ اللَّطائِفِ ، وَ الحَقائِقِ . فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ ، وَ الإشارَةُ لِلخَواصِّ ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِياءِ ، وَ الحَقائِقُ لِلأنبِياء». موفق باشید 

38358
متن پرسش

با سلام: شما در چندین جا از آثار خودتان بیان کردید که تشکیک در وجود ملاصدرا برای آموزش بوده است. آیا سخن شما بدین معناست که اصالت وجود، تشکیک در وجود و... نظر گاهی که ملاصدرا بیان کرده همه کشک است. آیا ملاصدرا این مطالب را بیان کرده تا عرفان را توجیه کند؟ لطفاً توضیح کامل بفرمایید و با چند کلمه پاسخ را سر هم بندی نفرمایید!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی بناست از طریق صدرا سخن عرفا تبیین شود، عرفا معتقد به تشکیک در ظهورند و بنده نیز در شرح بحث عرفانی کتاب «از برهان تا عرفان» متذکر این امر بودم. ولی وقتی بناست در نگاه فلسفی به «وجود» به عنوان حقیقت ذات مشکک نظر کنیم، آن‌جا حقیقتاً «وجود» تشکیکی است. موفق باشید

38353
متن پرسش

با سلام: در بحث وحدت شخصی وجود و اختیار من دچار نوعی تناقض میشم. چون وقتی با نگاه وحدت شخصی وجود جلو می‌روم، خودم نفی می‌شوم. فقط خدا می‌ماند و من و دیگر اشیاء محل ظهور اراده های خداوند می‌شیم. چطور می‌توان از یکسو اراده و اختیار باشد و از سوی دیگر نگاه وحدت وجودی داشت؟ من از دیدگاه نظری نمی‌توانم این دو را با هم جمع کنم. اگر به وحدت وجود اصالت دهم به الکل اختیارم سلب می‌شود. اگر دیدگاه وحدت وجود درست است، چطور خود شما در اربعین، اعتکاف شرکت می‌کنید. آیا غیر از این است که می‌خواهید اراده شما فانی شود. خوب هرچه فانی تر شوید باید بی اختیار تر شود. حال اینکه می‌بینم شما خلاف وحدت وجود حرکت می‌کنید و سعی می‌کنید بر سرنوشت خودتان حاکم شوید. چگونه این تناقض اختیار و نگاه وحدت وجودی را حل می کنید؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای «وحدت وجود» به معنی نفی اختیار نیست. برای درک معنای حقیقی وحدت وجود، خوب است به کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از استاد یزدان‌پناه رجوع شود. موفق باشید

38348
متن پرسش

چه شده که رهبری معظم در نامه های خویش به جوانان در گوشه گوشه ی جهان به جای رجوع به ابن عربی و... به عنوان تنها راه نیل به اسلام ناب، به متون اصلی و غیر قابل انکار قرآن و مسلمات حدیثی رجوع می‌دهند؟ خدا با اسم دیگری به میان آمده؟ اگر آقا جوانان غربی را به نصوص قطعی اسلامی و غیر قابل انکار و مورد اجماع اسلامی رجوع می‌دهند، چرا شاگردان شما فهم آن نصوص را مشروط به اندیشیدنی همچون ابن عربی می‌دانند؟ کسی که یکبار قرآن و احادیث مسلم اسلامی را مطالعه کند می تواند همچون ابن عربی عذاب را گوارایی و شیرینی ترجمه کند؟ ۲. تحلیلتان از خاطره ی رهبری از ماجرای افسوس مرحوم امام (ره) در اواخر عمر بخاطر عدم درک محضر میرزا جوادآقا تبریزی به جهت عدم پسند بودن، بخاطر پر بودن ذهنشان از عرفان نظری چیست؟ ۳. بنده شب ها اشعاری بر دلم می آید که خود متوجهم از جایی دیگر ست، برخی چیزهایش هم خلاف حرف های متکلمین شیعه ست، قصد دارم این اشعار را نوشته و در مقدمه اش بیان کنم این اشعار را لا یمسهه الا المطهرون... سپس نوشته ها را در بین الحرمین چال کنم تا هرجایش باطل است سوسک های عربی آن را بخورد. نظر مبارکتان چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره قرآن راهی است که با تدبّر در آن ممکن است بعضی از انسانها بتوانند به معارفی دست یابند که امثال ابن عربی به آن رسیده‌اند به همان معنایی که حضرت امام خمینی در آخر عمر در نامه به گورباچف متذکر آن معارف شدند که از مو باریک‌تر است. دیگر قسمت‌های سؤالتان را باید خودتان فکر کنید. قسمت آخرِ سؤال، کار عامیانه‌ای است. موفق باشید

38304
متن پرسش

سلام علیکم عزیزتر از جان: در پاسخ به سوال ۳۸۲۵۷ که به نظرم مقدمات عقلی و صغرا و کبرای کاملی داشت به نظر آقای جوادی آملی ارجاع داده اید، درباره ی هاشمی رفسنجانی نیز حاضرید نظرات علامه جوادی آملی را بپذیرید و به آن ارجاع دهید؟ استدلالتان برای جناب عطار را نیز اگر بپذیریم باید امید دانا را نیز انقلابی و نفوذی انقلاب بدانید چون آنطرفی ها بعضا او را به همین اتهام طرد کردند. استدلالتان در نقل کتاب روح مجرد اگر پذیرفته شود، نقل همین کتاب در عدم تشیع و انکار ولایت امیرالمومنین توسط ابن عربی در مکاشفه و نظر صریح علامه طباطبایی را هم باید بپذیرید. این همه تناقض؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه به نظر می‌آید باید در این موارد دقت کرد، ظرایف خاصی است که در این امور باید مدّ نظر باشد و بی‌حساب نیست که حضرت امام خمینی در نامه‌ای که به آقای گورباچف می‌نویسند در مورد نکات مطرح شده توسط ابن عربی می‌فرمایند: « .. و از کتب عرفا و بخصوص محیی‌الدین ابن‌ عربی نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.». موفق باشید

38287
متن پرسش

پیرو پاسخ جنابتان به سوال 38245 همان اسماء الله علیهم السلام زبانی داشتند در ظاهر همسو با ادبیات قرآن و نه ظاهرا خلاف قرآن که عقلا و نقلا اثبات می‌شود که آن زبان (عربی مبین) کاملترین زبان یعنی نمود کاملترین عقل بشریست و اگر مدعی هستید بشرِ توحیدی به سمت اکمال عقل پیش می‌رود نمی‌توانید همزمان ادعا کنید زبان دیگری برای دین لازم‌ست. ثانیا همان اسماء الله علیهم السلام در بحث ابلیس فرمودند «اول من قاس ابلیس»، ابلیس بین چه چیز قیاس کرد؟ میان خود و آدم، اگر بگویید ابلیس جرمش آن بود که در آینه روی تو ندید و عدم سجده، به خودی خود چیز بزرگی نبوده، نتیجتا باید بگویید جرمش به خلاف فرموده ی قرآن و احادیث تمرد تبعیت از فرمان الهی نبوده بلکه جرمش این بوده که نتوانسته نورانیتِ بیشتر گوهر انسانی را در مقابل گوهر خویش ببیند، چراکه: عن الصادق عليه السلام : أنّ إبليس قاس نفسه بآدم فقال خَلَقْتَنِي مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فلو قاس الجوهر الذي خلق اللّٰه منه آدم بالنّار كان ذٰلك أكثر نوراً و ضياءً من النار. پس به آن منطقی که راه حل مشکل دانسته اید (محی الدین الهی قمشه ای)، گناه آدم این بود که توان قیاس نداشت و به بیان دیگر، توان رویت نورانیتِ جوهر آدم را نداشت، و الا ترک سجده و ترک اطاعت از امر خداوند گناهی نبود که مستحق این لعن و طرد باشد. با این فرض، ابلیس توان رویت آن نورانیت را داشته و بر اساس آن عمل نکرده؟ اگر نداشته که مختار نبوده و مجبور شده پس طرد و لعن و عذاب و... برای او خارج از عدالت الهی است. چنانکه برخی همچون ابن عربی عذاب را حتی به شیرینی و گوارایی تاویل برده اند. اگر داشته و عملی خلاف آن انجام داده \، وجهی نداشته که ائمه برای نهی از قیاس در احکام، از این موضوع (قیاس ابلیس) یاد کنند و در ادامه هم احکامی را با مدافعین قیاس مطرح‌کنند و جهل آن ها به مناط حکم را به رخشان بکشند. همانگونه که اسم الله الاعظم فرمودند: و لَو أرادَ اللّه ُ أنْ يَخلُقَ آدَم مِن نورٍ يَخطِفُ الأبْصارَ ضِياؤهُ لَفعَلَ ، و لَو فَعلَ لَظلَّتْ لَهُ الأعْناقُ خاضِعةً ، و لَخَفَّتِ البَلوى فيهِ على الملائكةِ ، و لكنَّ اللّه َ سبحانه يَبْتَلي خَلقَهُ بِبَعضِ ما يَجْهلونَ أصْلَهُ ، تَمييزا بالاخْتِبارِ لَهُم و نَفْيا للاسْتِكبارِ عنهُم « اگر خدا مى خواست آدم را از نورى خيره كننده بيافريند بى گمان مى توانست چنين كند و اگر چنين مى كرد، گردنها در برابر او فرود مى آمد و كار آزمايش بر فرشتگان آسان مى شد، ليك خداوند سبحان، آفريدگان خود را به چيزهايى كه اصل آن را نمى دانند مى آزمايد، تا با امتحان ايشان را جدا سازد و خصلتِ خودْ بزرگ بينى را از آنان بزدايد و تكبّر را از ايشان دور سازد.» پس نتیجتا امتحان ابلیس در همین عدم اطلاع کامل از جوهر ها بوده و الا قیاس در احکام ممنوع نبود. چرا که اصل قیاس با علمِ کامل اشکالی ندارد، اشکال اینجاست که ناقص العلم را چه به قیاس و یکه به دو کردن و بهانه تراشی و تکبر مقابل مولایی که به مولایی‌اش یقین دارد. حال سوال اینست که بر مبنای شما، ممنوعیتِ قیاس در احکام چگونه در زبان اسماء الله الحسنی مکررا آمده اما در منطق باطنی ها و صوفیان مکررا به قیاس در احکام و تاویل به رای عمل شده؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را مطرح می‌فرمایید. عنایت داشته باشید که قیاس در روایات که مقایسه دو امر جزئی است غیر از قیاس در منطق است. در مورد ابن عربی خوب است به نکته‌ای توجه شود که حضرت امام خمینی در نامه خود به گورباچف متذکر شدند و فرمودند: « .. و از کتب عرفا و بخصوص محیی‌الدین ابن‌ عربی نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.». موفق باشید

38245
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم استاد معظم. اخیرا جناب دکتر دینانی در مصاحبه با شبکه ی عمانی مطالبی گفتند از جمله: «ابن عربی بعضی حرف های ظاهرا کفر آمیز دارد که ظاهرش کفر و باطنش توحیدست، ابن عربی می‌گوید اولین موحد خداوند است، دومین موحد ابلیس ست چون به غیر خدا سجده نکرد و غیرت داشت و سومی حضرت محمد. ما می‌گوییم ابلیس لعین اطاعت نکرد استکبار کرد اما تاویل باطنی قرآن این نیست. این غیرتِ توحیدست. تکوین با ظاهر فرق دارد، قرآن و حدیث ظاهرست، باطن این حرف ها همین ابن عربیست. دیانت را تاویلی نکنیم دچار مشکل می‌شویم، شرع و ظاهر برای عوام ست. متکلمین نمی‌فهمند، فلاسفه و ملاصدرا می‌فهمند. صوفی ها خوب فهمیدند» سوالم اینست: قبلا بحث تحریف و اضافه شدن برخی مطالب به مطالب ابن عربی را مطرح کرده اید، همچنین موضوع استبصار او را طرح کرده بودید، این مطالبی که جناب دینانی گفته اند از کدام بخش است؟ تحریفات؟ یا مطالب قبل از استبصار؟ و یا مطلبی همچون تفسیر ذیل که مشابه آن در آثار ابن عربی بسیار زیادست: ابن عربي در ذيل آيه «خَتَمَ الله عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم» مي‌گويد: «خلاصه مفهوم اين آيه چنين است: يا محمد، اينان كه محبّت مرا در دل پنهان داشتند (كافران)، برايشان تفاوتي ندارد. چه آنان را به وعيد خود بيم دهي و چه بيم ندهي به سخن تو ايمان نمي‌آورند؛ زيرا اينان جز مرا نمي‌بينند و درك نمي‌كنند. چگونه به تو ايمان آوردند در حالي كه بر دل‌هايشان مهر (محبّت خود) زده‌ام. تا جايي براي چشم‌هايشان پوششي از بهاء و عظمت خود افكنده‌ام تا ديگري را هرگز نبينند. اگر توجّه‌شان را از سوي خود به تو معطوف دارم، به رنج و اندوه مي‌افتند. در حالي كه محو جمال والاي من گشته‌اند و مبهوت، به اين منظر تابناك مي‌نگرند. پس چگونه اينان را از خود بازدارم و متوجّه بيم دادن‌هاي تو كنم!» پذیرش این مطالب با مبنای باطنی ها (تضاد باطن و ظاهر به خلاف ارتباط بطن با ظاهر) چه مشابهت و چه تفاوتی دارد؟ ارتباط این مطالب با مطالب عین القضات همدانی و منصور حلاج چیست که می‌گفتند: «هر کس در این معنی راه نبرد، ابلیس داعی است در راه، و لیکن دعوت می‌کند ازو، و مصطفی دعوت می‌کند بدو. ابلیس را به دربانی حضرت عزّت فروداشتند و گفتند: تو عاشق مایی، غیرت بر درگاه ما و بیگانگان از حضرت ما بازدار.» «ای دریغا گناه ابلیس عشق او آمد با خدا و گناه مصطفی دانی که چه آمد؟ عشق خدا آمد با او» سیر این افکار و عقاید چه ارتباطی با تصوف دارد؟ از تصوفی که در زمان ائمه می‌زیستند تا به حال؟ منظور جناب دینانی از تاویلی کردن دین چیست؟ همان چیزی که در احادیث متوار تحت عنوان تفسیر به رای معرفی شده؟ متشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید نکته‌ای که آیت الله محی الدین الهی قمشه‌ای در این رابطه با عدم سجده شیطان به آدم فرموده‌اند بسیار کارساز است. آن‌جا که می‌فرمایند: 
جرمش آن بود که در آینه روی تو ندید     ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
همه حرف جناب ابن عربی آن است که حضرت حق در جلوه اسمای حسنایش در میان است و به اسماء حسنایش هست. و این راز بزرگی است در مکتب ابن عربی که چگونه ما او را از طریق اسماء حسنایش آن هم در آینه و مظاهر اسماء حسنایش بنگریم، وگرنه اگر به او نظر کنیم بدون اسماء‌اش، موحد هم که باشیم، شیطانیم. و ابن عربی به صورت‌های مختلف می‌خواهد این نکته را متذکر شود. و این درست مقابل این کلام الهی است که می‌فرماید: «له الاسماء الحسنی فدعوه بها». آری! رجوع به او به همان معنای «فدعوه بها» از طریق اسماء حسنا می‌باشد، آن هم از طریق مظاهرِ اسماء حسنا، که به گفته حضرت صادق آل محمد «صلوات‌الله‌علیه‌وآله»: «نحن والله الاسماء الحسنى التي لا يقبل الله من العباد عملا إلا بمعرفتنا» . و درک این موضوع از ظرائف توحید است و بحث آن بسی حساس و دقیق می‌باشد به همان معنای مرز کفر و ایمان. موفق باشید 
 

38073
متن پرسش

سلام علیکم: بنده یکبار در زمانی این سئوال را پرسیدم حال دوباره آن را می‌پرسم. کِی این حرکات سفر اول تمام و زندگی با سفر دوم آغاز می‌شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع حرکات، زمان‌بردار نیست. شواهدی است که در هر سفری پیش می‌آید. موفق باشید

38072
متن پرسش

سلام علیکم: روز به خیر. تفسیر نظر ابن عربی که می‌گوید عذاب از عذب می آید و گوارا می باشد چیست؟ آیا جهنم واقعا این تصور مشهوری هست که ما داریم و اینکه چرا بعضی از فلاسفه می گویند آخر کار همه به جنت می آیند حتی ملاصدرا در تفسیر خود این نکته را می گوید و خیلی های دیگر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی از بزرگان از جمله آیت الله جوادی در شرح این قسمت از فصوص با برداشت جناب ابن عربی همراهی نکرده‌اند زیرا بعضاً افرادی هستند که مبنای شخصیت و انتخابشان شرک‌آلود است و اگر هم در جهنم گیاهی روئیده شود که حکایت از صورت رحمت باشد؛ این افراد در درون خود مانند یک انسان مالیخولیایی با خود درگیر هستند.
علامه طباطبایی «رحمه اللّه علیه» پس از بحث بر روی آیات ۱۶۳ تا ۱۶۷ سوره ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می کشند و می فرمایند: «این مسئله مطرح است كه آیا عذاب قیامت انقطاع مى پذیرد و یا خالد و جاودانه است، مسئله اى است كه نظریه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در این باره می توان گفت، این است كه از جهت ظواهر لفظى، باید دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى فرماید: «وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ»، ایشان به هیچ وجه از آتش بیرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه ی اهل بیت «علیهم‌السلام» نیز آن قدر زیاد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسیده. از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى شوند، به خاطر تجرّدش و تخلّقش به اخلاق و ملكات فاضله یا رذیله و یا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. این احوال و ملكات در نفس، صورتى نیكو و یا قبیح ایجاد مى كند كه نفسِ سعیده از آن صورتِ نیكو متنعّم، و نفسِ شقیّ از آن صورتِ قبیح متألّم می شود. و در صورتى كه این صورت ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زایل مى گردد، براى این كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثریت نمى بیند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذاتِ نفس، سعیده باشد، صورت هاى رذیله و زشت دیر یا زود از آن زایل مى گردد و اگر ذات نفس، شقی باشد، صورت هاى نیكو و جمیل كه در آن نقش بسته، به زودى زایل می شود). و نفس خودش می ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتی ا ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى، صورت هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت ها از بین مى رود، چون با ذات نفس سازگار نیست هم چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهای صالح صور حسنه اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زایل می شود، چون محیط نفس با آن سازگار نیست و همه ی این مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتیجه صورت جدیدى و نوعیت تازه اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانیه بود، بخیل كند كه چنین انسانى یك نوع جدیدى از انسانیت است، همان طور كه ناطقه وقتى با جنس حیوان ضمیمه شود یك نوع حیوان درست مى كند كه نامش انسان است و این هم معلوم است كه این نوع یعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتیجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعیده باشد و با گناه سنخیت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنین صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاك می شود، و از عذاب نجات مى یابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخیت داشته باشد در این صورت هرچند كه هرچه از چنین نفسى سر مى زند به اذن خدا است و لیكن از آن جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنین نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنین انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خویش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض مالیخولیا و یا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت هایى هول انگیز و وحشت آور و زشت از قوه ی خیالیه اش سر مى زند، چنین كسى همواره از آن صورت ها فرار مى كند و با آن ها در جنگ و ستیز و بالأخره در عذاب است، با این كه خود او این صورت ها را درست می كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نیست، و كسى این صورت ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت ها رنج مى برد و از آن صورت ها مى گریزد و مگر عذاب، غیر آن چیزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن می گریزد؟ و بعد ازآن كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى آید؟ و این تعریف و مثال بر آن امور زشت و صورت هاى غیر جمیل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن ها روبه رو می شود، صدق مى كند، پس معلوم شد كه عذابِ جاودانه و انقطاع ناپذیر، از انسان شقى، خودِ شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. موفق باشید
 

38037
متن پرسش

سلام استاد وقت بخیر: قبول باشه عزاداری های شما. ان‌شاءالله برای خرید کتاب فصوص الحکم، بهترین شرح کتاب را معرفی کنید. لطفا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به ذوق افراد دارد. شرح‌های فارسی مثل شرح بابارکنا و شرح آیت الله حسن‌زاده در بازار هست. البته هیچ شرحی بدون شرحِ صوتی نمی‌تواند ما را با متن ابن عربی مرتبط کند. موفق باشید

38028
متن پرسش

سلام استاد: خدا قوت. استاد نسبت به جواب این سؤال بیگانه نیستم اما از شما پاسخ رو شنیدن به ما قوت قلب میده. استاد نظر به ذات داشتن چه تفاوتی با نظر به کشف و شهود داشتن یا حتی نظر به اسماء داشتن داره؟ علامه حسن زاده بیشتر به کشف کردن و شکار کردن تشویق می‌کنند ولی امام خمینی (ره) فقط نظر به ذات دوختن رو تاکید دارند. استاد من میتونم مصباح الانس رو کار کنم؟ خدا حفظ تون کنه

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مصباح الانس» البته که در جای خود بسیار عالی است و در این مورد که می‌فرمایید همان نگاه نظر به وحدت در عین کثرت و نظر به کثرت در عین وحدت مهم است که همه عزیزان اهل عرفان متوجه آن هستند. موفق باشید

37826
متن پرسش

با سلام: این متن را یکی از دوستان منتشر کرده است نظرتان را درمورد این متن بفرمایید. (از دیدگاه ابن عربی موحد ترین وجود خود خداوند است و بعد از آن شیطان و پس از آن حضرت محمد (ص) اما آنچه موجب شد که شیطان دومین موحد عالم ملعون شود این بود که بولایت علی (ع) گردن ننهاد در حالی که پیامبراکرم (ص) به ولایت علی (ع) اقرار کرد)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن دوست عزیز باید مشخص کند این متن را از کجا آورده‌اند و جایگاه آن از نظر نگاه هرمنوتیکی کجاست؟ موفق باشید

37587
متن پرسش

سلام استاد گرامی: ۱. استاد همیشه این سوال با بنده همراه بوده است که با توجه به اهمیت جمعه چرا امام خمینی دوشنبه و پنج شنبه ها را برای روزه گرفتن دستور داده اند؟ ۲. استاد برای رجوع به مصباح الانس چه راهی و چه شرحی را پیشنهاد می‌کنید؟ ۳. استاد بنده نمی‌دانم آیا ارتباط با مطالب کانال ویژه برایم کافی است یا باید به اساتید دیگر هم رجوع کنم؟ رجوع به آنها وقت بسیار نیاز دارد چونکه از بدایه الحکمه بایستی شروع کرد البته به دستور شما حاضرم اینها را کار کنم ولی در وجودم هیچ نیازی به این مطالب احساس نمی‌کنم. حقیقت که در جلو ما حاضر است چه نیازی به استدلال و... است؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. گویا شرایط زمین و زمان برای چنین حضوری آماده‌تر باشد بخصوص که زیارت اموات نیز در این زمان بیشتر تأثیر دارد. ۲. به نظر می‌آید ابتدا باید با «فصوص الحکم» شروع کنیم زیرا در واقع «مصباح الانس» بر مبنای نگاهی که ابن‌عربی به میان آورده است و جناب قونوی متنی را تنظیم کرده است؛ جناب فناری به نگارش آن کتاب پرداخته است. ۳. به هر حال بستگی دارد که ما در رجوع به مثلاً کانال مطالب ویژه چه اندازه احساس کنیم آنچه را از نظر روحی و معرفتی نیاز داریم، آن کانال به میان می‌آورد بخصوص مباحث قرآنی و روایی و مثلاً شرح سوره «حمد» حضرت امام خمینی و یا شرح «دعای مکارم». در ضمن عقل، در مکتب صدرایی از نوعی حضوری متعالی آخرالزمانی سخن می‌گوید و کتاب «بدایه الحکمه» مقدمه‌ای است برای آن نوع تعقل. موفق باشید

37569
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار: منظور از انسان صغیر و عالم کبیر در عبارت زیر چیست: «این عالم همان انسان است که گشوده شده، انسان همان عالم است به جامعیت. انسان، عالم کبیر است به اعتبار جامعیت اسـما و صفات و عالم، انسان صغیر است به اعتبار کثرتها»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن بسیار مفصل است. آری! در نسبت اوج محتوا، انسان، عالم کبیر است و در نسبت با وسعت مادی و حضور کثرات، انسان، عالم صغیر و عالم غیر انسان، عالم کبیر است. موفق باشید

37568
متن پرسش

سلام استاد: امیدوارم سوالی که بیان می‌کنم برای کسی سوءتفاهم پیش نیاد خیلی سخته بیان این مسئله. به تازگی فیلمی ساخته شده به نام «مست عشق» از زندگی مولانا اولین سوالی که دارم آیا مورد تأیید شما هست؟ دوست دارم نظر شما را در این باره بدونم ولی احتمال میدم که نه. استاد به نظر شما نقد به عرفای عزیز وارد هست که چرا در مسئله ی عرفان کوتاهی کرده‌اند و گذاشتند انقدر این مسئله پنهان بمونه و الان بصورت های مختلف ازش سوءاستفاده بشه چرا زود تر شعر های مولانا، حافظ، شیخ بهایی و... ، تفسیر سوره حمد امام خمینی و نگاه عرفانی ایشون و برای ما جوانان نگفتند که الان از شعرهای فوق العاده زیبا و با مفهوم مولانا بصورت های مختلف سوءاستفاده نشه؟ چرا زودتر فیلم هایی درباره ی سلوک ساخته نشده که واقعا راه رسیدن به حضرت حق را نشان بدهند و امروز این همه مشکل در جامعه پیش نیاد و اینکه چرا الان هم همه سکوت کرده‌اند در مقابل این همه مشکلات اقتصادی و فرهنگی که متأسفانه امروز فیلم هایی در شبکه خانگی جمهوری اسلامی پخش میشه که دست سریال های ترکیه‌ای را از پشت بست اند. موسیقی های حرام تو رادیو آوای جمهوری اسلامی پخش میشه مگه عرفای معرفتی سفر چهارمی ندارند که باید به جمع هم کمک کنند تا رجوع الی الله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. البته آن فیلم را ندیدم ولی کتاب «ملت عشق» را خوانده‌ام و می‌توانید نقد آن را در قسمت پرسش و پاسخ‌های سایت جستجو بفرمایید. ۲. به نظر می‌آید بحمدالله در ارائه حقیقت عرفان کارهای زیادی شده. حال این مائیم که باید بدانیم برای یافتن حقیقت به کجا رجوع کنیم و به گفته علامه طباطبایی «رحمۀ‌الله‌علیه» دشمنیِ شیطان را بشناسیم وگرنه او قسم می‌خورد که از ناصحین است. در مورد جناب حافظ بنده مشغول شرح غزل شماره ۱۳۳ هستم تا معلوم شود جناب حافظ چه اندازه در راستای عالیترین حضور در دینداری سخن‌ها دارند و همه آن شروح، در سایت هست. موفق باشید

37520
متن پرسش

سلام علیکم: ارادتمندم استاد گرامی. مرحوم امام خمینی در صفحه ۳۱۰ تعلیقات فی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، روایتی‌ میآورد که دال بر وجود صفات نیکو در خلیفه اول ابوبکر است. علی الظاهر در اثبات بحث وحدت وجود به روایتی که پیغمبر خطاب به ابوبکر می‌گوید همگی صفات بهشتیان در توست، استناد می‌کند. آیا این روایت جای توجیه دارد؟ چرا که ما معتقدیم تا روز قیامت هر ظلمی بشود ایشان در آن ظلم شریکند و خلود در جهنم دارند. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که در آن متن، بحث در «وحدت وجود» است و این‌که هر موجودی به اعتبار وجه تکوینی او همه کمالات را دارا می‌باشد. به همین جهت در جملات قبل متذکر می‌شوند: «جمعها بین الوحدۀ و الکثرۀ من اثر الجمعیۀ البرزخیۀ الکبری» و در آخر متن، نکته‌ای را که به حضرت موسی «علیه‌السلام» وحی شده است را می‌آورند به معنای «موجودٍ اخس». موفق باشید

37450
متن پرسش

با سلام: در متن زیر شهید مطهری مخالف نظریه وحدت وجود عرفاست. مگر شهید مطهری مخالف عرفان بود؟ با تشکر! «ما ، درباره نظريه عرفا كه در متن منظومه طرح نشده بحثي نمي‌‏كنيم. لازمه‏ نظريه عرفا اينست كه هيچگونه كثرتي در متن واقعيت نباشد، از نظر فلاسفه‏ اين نظر قابل قبول نيست، زيرا همانطور كه بالبداهه مي‏‌دانيم «واقعيتي هست‏» و جهان بر خلاف نظر سوفسطاييان پوچ اندر پوچ نيست، مي‌‏دانيم واقعيت‏ داراي نوعي كثرت است و ماهيات گوناگون به تبع وجود موجودند و اين‏ ماهيات عين يكديگر نمي‏‌باشند و ممكن نيست وجودي كه هيچ نوع كثرتي در او نيست منشأ انتزاع ماهيات گوناگون باشد.» شرح منظومه ۱ صفحه ۴۸

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن نوع «وحدت وجود» که امثال شهید مطهری نپذیرفته‌اند، غیر از «وحدت وجودی» است که حضرت امام و جناب ملاصدرا تحت عنوان «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» مطرح می‌کنند. موفق باشید

37444
متن پرسش

سلام علیکم: ببخشید می خواستم نظرتون رو درباره برخی از مسائل فلسفی که بسیاری از علما آنها را قبول دارد و بسیاری حتی آنها رو کفر می دانند بدونم به طور مثال بحث «وحدت وجود» آیا واقعا طبق نظر برخی از علمای عرفانی فلسقه در ابعاد بالا باعث کفر می شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً این افراد تصور درستی از «وحدت وجود» ندارند و از این جهت آن را کفر می‌دانند. و البته از نظر آن‌ها عملاً حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیهما» کافر محسوب می‌شوند. زیرا گمان می‌کنند لازمه اعتقاد به «وحدت وجود» آن است که همه مخلوقات را خدا بدانیم؛ غافل از آن‌که همه عالم، جلواتِ انوار اسماء الهی می‌باشند و نه ذات حضرت حق. جناب استاد ملکی تبریزی در کتاب شریف «لقاء الله» نکات ارزشمندی در این رابطه دارند. موفق باشید

37386
متن پرسش

سلام علیکم: استاد عزیز آیا برای سیر در عرفان عملی و رسیدن به تمکن در توحید که راه بزرگان می باشد آن اندازه از معرفت نفس و عرفان نظری که در سیر مطالعاتی مطرح شده در سایت می باشد به عنوان توشه برای سیر در وادی عمل کافی و وافی است؟ یا صرفا برای شروع خوب است؟ چون بنده مطالعات حوزوی و ادبیات عرب و فلسفه نداشته ام و چون به لطف حق ضریب هوشی و فهم خوبی دارم آیا از ادبیات عرب و بدایه و نهایه شروع کنم تا به اسفار و فصوص و منازل السائرین برسم یا کمال گرایی را کنار بگذارم و با توجه به اینکه ۳۰ سالم شده و شاکله ام در حال سفت شدن است و چهل سالگی بسی قریب است به همین برداشتن توشه ای مختصر از معرفت نفس طبق سیر مطالعاتی سایت اکتفا کنم و تاکیدم به انجام دستورات عملی معطوف شود؟ خواهش می‌کنم اگر مقدور است مبسوط بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به روحیه خودتان دارد که یا سیر مطالعاتی سایت را ادامه دهید و پس از طی مقدمات، با مباحث قرآنی و روایی و مباحث نهج‌البلاغه که در سایت هست، کار را دنبال کنید. و یا اگر ذوق جنابعالی در طلب آن نوع مباحث فلسفی و عرفانی است، خوب است ابتدا با «بدایۀ الحکمه» کار را شروع فرمایید و سپس سراغ «منازل» و «فصوص» بروید. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!