نقش خیال در نگاه ابن عربی
باسمه تعالی
کتاب نقش خیال در ابن عربی که آقای محمود محمود الغراب تالیف نمودهاند و آقای دکتر محمد فرهمند ترجمه کردهاند نکات ظریفی را در رابطه با عالم خیال با خواننده در میان میگذارد که بنده لازم دیدم فرازهایی از آن کتاب را در معرض نگاه و اندیشه کاربران محترم قرار دهم.
طاهرزاده
نقش خیال در نگاه ابن عربی :
1- علم خیال یکی از انواع علوم معرفتی
2- عالم خیال مجمع البحرین بین عالم معنا و عالم حس است.
3- خداوند خیال را هیولای عالم مثال و مجلای جلال و جمال خود قرار داد، آن عالم غریبِ بعید است و برای هرکس نصیبی از آن خیال هست... آن عالم چراگاه چشم عارفان و غایت ادراک طالبان است، حق در آن تجلی می کند.
4- برزخ فاصله بین معلوم و غیر معلوم. معدوم و غیر معدوم است
5- حق، انسان کامل را برزخی بین حق وباطل قرار داد و او مظهر اسماء الهی نسبت به حق و مظهر حقیقت امکان نسبت به خلق است.
6- برزخ؛ دگرگونیاش سریع است و عارفان حال آن را در مییابند... در عین انباشتگی و تراکم، تلطیفپذیر است.
7- برزخ شامل دو طرف است و آن مقام اسماء الهی است که برزخ بین ما و بین مسما می باشد.
8- شأن برزخ آن است که با عقل و حواس درک می شود، سنت پروردگار عالم این است که معانی را در کلیهی خطابات به صورت محسوساتِ صوری جاری میکند و محل آن را حضرت خیال قرار داد.
9- پیامبر خداf در خواب، علم را به صورت لَبن دیدند... اگر مناسبتِ جامع بین علم و لَبن نبود، علم به صورت لبن در عالم خیال ظاهر نمی شد.
10- بین وجود مطلق و عدم مطلق، برزخی است و این فاصله همان برزخ اعلا است و آن برزخ و الْبرازخ است که وجهی به «وجود» و وجهی به «عدم» دارد، آن معلوم سوم است.
11- در خیال مطلق، ارواح صورت اجسام میگیرند، مانند جبرائیل در صورت «دُحیهی کلبی».
12- عالم برزخ، سایهی وجود مطلق است از «اسمُ النّور».
13- مرتبهی خیال وسیعترین مراتب است، به لحاظ جود و بخشش، زیرا جامعهی دو عالم و مجمع البحرینِ محسوسات و معانی است.
14- خیال، نه موجود است و نه معدوم. مثل صورت انسان در آینه که انسان از یک جهت یقین دارد صورت خود را درک کرده و نیز یقین دارد که صورت خود را ادراک نکرده است... صورت در آینه، جسد برزخی است مانند صورتی که خفتهی آن را می بینند.
15 - معرفتِ کشف خیالی نیاز به تعالی روح دارد.
16- در میان موجودات، وجودی عظیمتر از خیال نیست. به واسطهی خیال است که قدرت و اقتدار الهی ظاهر میگردد.
17- بعضی از آنچه را که بنده خواهان آن است، در خیال واقع میشود مانند مشیّت حق در ایجاد هرچه اراده کند و حضرت حق در این مرتبه همراه بنده است بر آنچه که بنده آن را بخواهد.
18- همانطور که باطن انسان در دنیا در صورتی که در آن تجلی الهی است، تنوع مییابد و بدان رنگپذیر میگردد، ظاهر او در آخرت تنوع مییابد... لذا حکم خیال در آخرت همراه انسان است و از اهل سعادت در آخرت حقیقتاً آن چیزی موجود میگردد که اینجا در دنیا در خیالش آن معنا موجود میگردد.
19- عالم خیالِ منفصل، سرزمین حقیقت، گردشگاه و تماشاگاه دیدگان عارفان است... برای عارفان در این سرزمین تجلیات الهی واقع می شود.
20- چون روحی از ارواح را عارف خواست مشاهده کند، صورتی بر آن روح پوشانده میشود مثل صورت دُحیهی کلبی که بر جبرائیل پوشیده شد.
21- مرگِ بین دو نشئهی دنیا و آخرت، حالتی است برزخی که ارواح در آن، اجسامِ برزخی را ایجاد میکنند، مانند آنچه که ارواح در خواب آن اجسام را ایجاد مینمایند.
22 - حق تعالی را به حکم موطن خیال در صورتی مییابی همانگونه که در موطن نظرِ عقلی او را منزه از صورت میفهمی.
23- پیامبر خداf در جواب جناب جبرائیل که پرسید احسان چیست؟ فرمود: «اَلْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ» این تنزیل که بشود خدا را دید، خیالی است و خداوند نفساش را در تخیل به جهت کاف تشبیه داخل کرد، زیرا آن احساس عیان است و در مرتبهای است که گویا آن عیان است به فرود آمدن معنا در احساس.
24- فرمود: «واللّه فی قبلةِ المصلی» خداوند در قبلهی نمازگزار است. یعنی او را در قبلهی خود تخیل کن و تو رو در روی او هستی.
25- عالمِ روحانی چون شکل گرفت و در صورت حسی ظاهر شد، چشم آنچنان آن را مقیّد میکند. وقتی چشم به خاصیت بدان مینگرد قدرت خروج از آن را ندارد لکن اگر انسان با حالتی روحانی به آن نگاه کرد، حالت برزخی آن صورت را مییابد. هریک از آن صوَر به قوهی الهیهای نیازمندند تا معنایی را که در آن صورت آشکار شده است را ظاهر و آشکار کند و آن قوهی خیال است.
26- همچنان که اگر نور نبود چیزی را درک نمیکردی، خداوند خیال را نوری قرار داد تا معنای هر چیزی و هر امری به وسیله آن ادراک شود و از این جهت خیال مظهر «اسم النّور» است که به وسیلهی آن تجلیّات الهی درک میشود.
27- ادراک جبرائیل توسط حضرت مریمi با چشم خیال بود. کماند آنهایی که چون صورتی برایشان متمثَّل شود آن را از صورت محسوس در حس تفکیک کنند. آری! گاهی با چشم حسّ آنچه را متخیَّل است ادراک میکنند. مانند سخن پیامبرf که فرمودند: «مُثِّلَتْ لِي الجنة فی عرض هذا الحائط» بهشت در جانب این دیوار برایم متمثل شد. از آن جهت تمثل بهشت با چشم حسّ بوده که چون بهشت را دیدند پای پیش نهادند تا میوهای از آن بچینند و یا چون در موقع نماز جهنم را دیدند پا پس کشیدند.
28-بین «وَهم» و «خیال» تفاوت ظریفی هست. کلّ خیال حق است، ولی متخیَّل چنانچه به باطل گرایش یافت به آن «وَهْم» گویند. شیطان در تخیّل نفوذ میکند و آن را به صورت «وَهم» در میآورد.
29- نمونهی تأثیر خیال در حسّ را در احتلام میتوان متوجه بود که انسانِ خفته در خیال نزدیکی میکند و در حسّ، محتلم میشود.
والسلام