شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصاری
اصغر طاهرزاده
تاريخ انتشار: 1404
فهرست مطالب
مقدمه. 11
مقدمه مؤلف.... 13
مقدمه جناب عبدالرزاق کاشانی.. 17
مقدمه خواجه. 23
قسم اوّل قِسمُ البِدايات... 25
1- باب الیقظة. 25
2- باب التوبة. 29
3 - باب المحاسبة. 35
4- باب الإنابة. 38
5- باب التّفکر. 40
6- باب التّذکر. 44
7- باب الاعتصام. 49
8- بابُ الفرار. 52
9- باب الریاضة. 56
10- باب السماع. 59
قسم دوم قسم الابواب... 65
11- باب الحزن. 66
12- باب الخوف... 70
13- باب الاشفاق.. 72
14- باب الخشوع. 74
15- باب الاخبات... 76
16- باب الزهد. 78
17- باب الورع. 80
18- باب التَبتُّل.. 82
19- باب الرّجاء. 85
20- باب الرّغبة. 88
قسم سوم قسم المعاملات... 91
21- باب الرّعاية. 92
22- باب المراقبة. 94
23- باب الحرمة. 97
24- باب الإخلاص.... 100
25- باب التهذيب... 102
26- باب الاستقامة. 105
27- باب التوكّل.. 108
28- باب التفويض.... 112
29- باب الثقة. 114
30- باب التسليم. 118
قسم چهارم قسم الأخلاق.. 121
31- باب الصبر. 122
32- باب الرّضا 130
33- باب الشكر. 133
34- باب الحياء. 137
35- باب الصّدق.. 139
36- باب الإيثار. 142
37- باب الخُلق.. 145
38- باب التواضع. 149
39- باب الفتوّة 152
40- باب الانبساط.. 155
قسم پنجم قسم الأصول.. 159
41- باب القصد. 160
42- باب العزم. 162
43- باب الارادة 164
44- باب الأدب... 167
45- باب اليقين.. 170
46- باب الأنس.... 172
47- باب الذّكر. 176
48- باب الفقر. 180
49- باب الغنى.. 183
50- باب مقام المراد. 184
قسم ششم قسم الاوديه. 189
51- باب الإحسان 189
52- باب العلم 192
53- باب الحكمة. 195
54- باب البصيرة 197
55- باب الفراسة. 199
56- باب التعظيم 201
57- باب الإلهام 203
58- باب السكينة. 207
59- باب الطمأنينة. 211
60- باب الهمّة. 215
قسم هفتم قسم الأحوال 217
61- باب المحبة. 217
62- باب الغيرة 223
63- باب الشوق 224
64- باب القلق 227
65- باب العطش 228
66- باب الوجد. 230
67- باب الدهش 233
68- باب الهَيَمان 236
69- باب البرق 238
70- باب الذوق 241
قسم هشتم قسم الولايات... 243
71- باب اللحظ.. 244
72- باب الوقت 247
73- باب الصفاء. 250
74- باب السّرور. 252
75- باب السرّ. 254
76- باب النَّفَس 257
77- باب الغُربة. 259
78- باب الغرق 262
79- باب الغيبة. 264
80- باب التمكّن 265
قسم نهم قسم الحقائق.. 269
81- باب المكاشفة. 270
82- باب المشاهدة 272
83- باب المعاينة. 275
84- باب الحياة 276
85- باب القبض 279
86- باب البسط.. 280
87- باب السُّكر. 283
88- باب الصَّحو. 285
89- باب الْاِتّصال 286
90- باب الْاِنْفصال. 288
قسم دهم قسم النهايات... 291
91- باب المعرفة. 291
92- باب الفناء. 295
93- باب البقاء. 298
94- باب التحقيق 299
95- باب التلبيس 301
96- باب الوجود. 304
97- باب التجريد. 306
98- باب التفريد. 307
99- باب الجمع 310
100- باب التوحيد. 312
مقدمه
باسمه تعالي
1- ضرورت بازخوانی و ارائۀ اثر گرانسنگ «منازل السائرین» جناب خواجه عبدالله انصاری به صورتی که مقابل خوانندگان عزیز است به آن دلیل میباشد که احساس شد از یک طرف جوانانِ طالب علم با توجه به ظرفیتی که دارا هستند نیاز به این نوع معارف و سلوک دارند و از طرف دیگر نمیتوان آنان را به شرحهایی از «منازل السائرین» حوالت داد که علاوه بر عربیبودن از جهت زبان، طوری شرح داده شده که تنها کسانی متوجه میشوند که با اصطلاحات عرفانی آشنا باشند و اینجا بود که از طرف استاد طاهرزاده لازم دیده شد تا این اثرِ گرانبها همراه با شرح صوتی آن در اختیار جوانان مستعد و آماده سلوک قرار گیرد.
2- آنچه باید مدّ نظر خوانندگان محترم قرار گیرد توجه به نیازی است که این نسل نسبت به معارف عالیه و حضور در فضای توحید ربانی دارد و چنانچه نسبت به آن نیاز بیتوجهی شود ملاحظه خواهید کرد که چگونه گرفتار دامهایی میشود که با انواع عرفان حلقهها ادعا دارند میتوانند جوانان ما را با حقایق ماورایی مرتبط سازند، در حالی که ادعای آن ها توهّمی بیش نیست و پس از مدتی آن جوانان را با انواع افسردگیها و پوچیها رها میکنند و از این جهت ضرورت طرح معارفی اصیل و سلوکیِ مطمئن بیش از پیش در میان است. استاد طاهرزاده سعی کردهاند در حدّ ممکن علاوه بر ترجمه و شرح متن «منازل السائرین»، با تدریس خود مطلب را تا آنجا که ممکن است برای عزیزان با شرح صوتی، قابل درک نمایند.
3- همانطور که استاد تأکید دارند مهم آن است که متوجه باشیم آثاری مانند «منازل السائرین»، آثاری هستند فراتاریخی و مربوط به همه دورانهایی است که انسانها بنا داشته باشند در دورانهایی که بحرانهای روحی شدت مییابد، به آن آثار رجوع کنند و خود را در تعادل روحی لازم حاضر نمایند، امری که امید است بشر جدید با خودآگاهی لازم در بستر انقلاب اسلامی متوجه آن حضور و تعادل بشود و در تاریخی که تاریخ حضور قدسی است حاضر گردد و از این جهت البته نگاه تاریخیِ استاد به چنین متونی مهم است.
شرح استاد طاهرزاده بر این کتاب، در سایت لبّ المیزان بارگذاری شده است، می توانید به آدرس زیر رجوع کنید:
https://lobolmizan.ir/sound/1604
گروه فرهنگي الميزان
مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحيم
1- از آنجایی که هر چه کفر با ظلمات بیشتری ظهور کند ایمان باید با نور عمیقتر و نافذتری با آن مقابله نماید، و از آنجایی که امروز کفر و استکبار شدیدترین ظلمات خود را به صحنه آورده، ما نیز باید عمیقترین لایههای ایمان را به صحنه آوریم. بدین لحاظ بیش از همیشه نیاز است که ایمان در ساحت حضوریِ خود به صحنه آید که همان عرفان است، چه در دستگاه نظری و چه در دستگاه عملی. کتاب «منازل السائرین» اثر جناب خواجه عبدالله انصاری یکی از ذخیرههای ایمان حضوری در بُعد عملی آن است که آموزههای آن برای نجات این نسل حتماً مفید خواهد بود. زیرا خواجه عبداللّه انصاری با مبانی معرفتی عمیقِ عرفانی، منازل صدگانه را در مقابل بشر تشنه حقیقتِ این دوران قرار میدهد و ما میتوانیم با رعایت آنچه باید رعایت شود به شوق عرفانیِ کارسازی برسیم.
2- کتاب «منازل السائرین» موجب متعالیشدن انگیزه عبادت و دینداری میگردد و رویکرد انسان را نسبت به حیات دینی به سوی بهترین مقاصد، سیر میدهد. این رویکرد آن چیزی است که امروز بشریت فراموش کرده است و از این جهت نیاز دارد که به آثاری مانند «منازل السائرین» رجوع داشته باشد.
3- با توجه به اینکه کار بزرگ خواجه عبدالله باید شرح داده میشد بزرگانی که در عرفان نظری توانایی کامل داشتند از جمله «عفیف الدین تلمسانی» با مبانی عرفان نظریِ محی الدینی این کار را به عهده گرفتند و در ادامه، جناب عبدالرزاق کاشانی(متوفی به سال 736 ق) به استقبال شرح تلمسانی رفته و شرح خود را بر مبنای آن شرح تدوین نموده و ظرایفی بر آن افزوده است.[1] در راستای شرح منازل السائرین، شیفتگان عرفان آثاری را ارائه دادند که همه در جای خود ارزشمند است. از جمله جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد سید یدالله یزدانپناه نیز که رشد یافته در مکتب عرفا و حکمای عصر حاضراند با نظر به شرحهایی که تا به حال بر منازل السائرین نوشته شده، شرح جناب عبدالرزاق کاشانی را تدریس نمودند. تلاش ایشان فتح بابی است برای استفاده نسل تعالیطلبی که آماده فهم عرفان نظری و عملی است تا از این طریق از میراث گرانبهای عرفانیِ مکتب اسلام بیبهره نباشد. ایشان به حق در کار خود موفق بودند. بنده نیز سالهای سال معتقد بودم مشتاقان معرفت عرفانی باید در کنار درس فصوصالحکمِ محیالدین، سلوک عرفان عملی را نیز پیشه کنند لذا بر آن شدم منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری را به کمک شرح اساتید، به زبان فارسی تدوین کنم تا در اختیار عزیزان قرار گیرد. به امید آنکه نسل امروز در مسیر رسیدن به تمدن اسلامی از این معارف که لازمه تحقق آن تمدن اشراقی است، محروم نباشد. زیرا تفاوت تمدن اسلامی که در ذیل نور فرهنگ اهل البیتh محقق میشود با سایر تمدنها تنها در اشراقیبودن آن است که موجب ظهور انسانهایی خواهد شد که از طریق اُنس با ملکوتِ عالم، زندگی زمینی را شکل میدهند.
4- آنچه باید با جدّیتِ تمام در این نوشتار، همراه با شرح صوتی آن مدّ نظر عزیزان قرار گیرد؛ توجهی است که در مکتب حکمت متعالیه به «اصالت وجود» و نیز درک «هستی» از طریق درک هستی خود، به همان معنای «عین الربط»بودن هستیِمان، شده است.
5- در نگاهی که با حکمت متعالیه به هویت تعلّقی و عینالربط بودنِ انسان میشود، حضوری برای انسان پیش میآید که از حضوری که عرفا با کشفیاتِ در حالت فردی خود روبهرو میشدند که در جای خود حضور مبارکی است، بسی فراتر است و با همه عالم و آدم در آینه «وجود» در جمع «عقل» و «قلب» مواجه میشود، به همان معنای «قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها»(حج/46) قلبهایی که منوّر به نور عقلاند. این امری است که بشر آخرالزمانی آماده حضور در آن میباشد.
6- وقتی در این تاریخ با حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» روبهرو شویم، متوجه خواهیم شد که میتوان در میدان گسترده انسان جدید در انواع خوبیها حاضر شد و این بسیار بالاتر از آن انسانی است که چون نسبت به ارتکاب بدیها ناتوان است، نیک پنداشته میشود. در این فضا ضرورت سلوکی که کتاب «منازل السائرین» در مقابل ما میگشاید بهتر احساس میشود که همان «ایمانِ به ایمان» است، تا انسان خود را در زمره کسانی احساس کند که تفکر آنان همان حضور و همان ایمانی میباشد که انسان آخرالزمانی به آن نیاز دارد. چنین انسانی در هر منزلی از منزلگاههای وجود که باشد، به جهت هویت تعلّقی که آن منزل نسبت به منزل بالاتر دارد، خود را هیچ مییابد ولی امیدوارانه در حرکت به سوی افقی است که مقابل اوست.
7- درک انسان از خود در جهان و در حوادث گوناگون، در عین حضور در «وجود» خویش، به عنوان راهی به سوی منازل صدگانهای که جناب خواجه عبدالله انصاری متذکر آن است، نیاز بشر آخرالزمانی و فتح و دستآوردی است شگفتانگیز؛ زیرا متوجه درخشش خود در قلمرو «وجود» میشود، با همه گستردگی و شدتی که در ذاتِ «وجود» هست و در عین حال «وجود»، هیچ چیزِ مشخصی مانند دیگر چیزها نیست و این یعنی ما آنچه که نیستیم، هستیم، نه آنچه که گمان میکنیم. اگر گمان کنیم که هستیم، این اصالتدادن به ماهیت است که حجاب بودن هر بودنی است. در حالیکه انسان در استقراری که در «وجود» پیدا میکند، بودنی است بیتعیّن. بر عکس اومانیسم که به انسانی نظر دارد که با خود بنیادیاش میخواهد محور همه چیز باشد، یعنی درست مقابل حضور خلیفۀ اللّهی انسان که بنا دارد به حضوری نظر کند که در واقع حضوری است فانی در حضور خداوند. حضوری که در وصف او داریم: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى» این یعنی خودآگاهی به بیتعیّنی خود. بر عکسِ حضوری که در وصف آن داریم: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» (انفال/17) که انسان در این حالت، حضوری الهی را در خود احساس میکند، بدون خودآگاهی به آن حضور، از این جهت خطر دنبالنکردن آن حضور در او هست، و اینجا است که جایگاه حضور در «منازل السائرین» معلوم میشود، به عنوان حضوری که با خودآگاهی همراه است.
8- با توجه به اینکه نمیتوانیم به انسانی که در حال تحول است و آینده را در معنایِ فردایی که امروز نیست، مدّ نظر دارد، فکر نکنیم، اگر این انسان در این تاریخ در ذات خود با نوعی نارضایتی روبهروست آیا حکایت از آن ندارد که خود را در موقعیتی مییابد که همان موقعیت انسانِ منتظر است. انتظاری که تنها با حضور در درون خود میتواند از آن جواب بگیرد. درون گستردهای که با استقرار در «وجود»، خود را مینمایاند و هوشیاری نسبت به این امر امیدواری به حضور در فردایی را که امروز نیست پیش میآورد، به همان معنایی که قرآن میفرماید: «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» (یوسف/87) تنها آنهایی که انکار حقیقت کردهاند نسبت به گشودگیِ جلوات الهی به سویشان، مأیوساند. طی منازلی که جناب خواجه عبدالله انصاری با ما در میان گذاردهاند، راهی است تا انسانِ این دوران به وسعت تاریخی که در آن قرار دارد، خود را در عالم قدس حاضر نماید.
طاهرزاده
مقدمه جناب عبدالرزاق کاشانی
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب عبدالرزاق کاشانی قبل از ورود به بحث بدایات در مقدمه خود نکات دقیقی با نظر به عرفان نظری در رابطه با منازل نفس و قلب و روح، مطرح میفرمایند که خلاصه آن بدین شرح است:
از دلِ این صد منزل، هزار مقام به دست میآید زیرا اصول در فروع ظهور میکند و برعکس، هر مقامی اصلی دارد و هر مرتبه عالی، صورتی در سافل دارد که صورت متعالیشده سافل همان مقام عالی است.
نگاه عارف به انسان یک نگاه طولی است و همواره جلو میرود تا به عمق برسد. با این که سیر انسان به سوی حق، باطنی است ولی از ظاهر استعانت میکند چون از یک طرف ظاهر، که همان بدن است، به باطن و درون انسان صعود میکند و از طرف دیگر باطن نیز به ظاهر هبوط مینماید مثل آن که خوشدلی در انسان منجر به انفاق میشود یا خوشحالیِ نفس در چهره ظهور میکند، همانطور حرکات ظاهری نیز جزء جان انسان میشود. سیر باطنی از نفس به قلب و سپس به روح میرسد که سالک در این سیر همچنان به عمق بیشتری از حقیقت خود که در واقع حقیقت انسان است نزدیک میشود.
عبدالرزاق کاشانی مراحل بطونی انسان را چنین برمیشمارد: 1- غیب قوا 2- غیب نفس 3- غیب قلب 4- غیب عقل 5- غیب روح 6- غیبالغیوب که غیب ذات احدی است. به حسب سیر و ترقی برای نفس دو مرتبه ذیل قلب قبل از توجه به حق، حاصل میشود و آن امّاره به سوءبودن نفس است که ابتدا به نفس لوّامه و سپس به نفس مطمئنه تبدیل میشود. برای قلب نیز مرتبهای است فوق مقام عقل و دون مقام روح که به آن «سرّ» میگویند. به این معنا که سرّ همان قلب است که به روح نزدیک شده و صفای بیشتر یافته و مقام مناجات با حق را یافته است. برای روح نیز مرتبهای است به نام «خفی» که با نزدیکشدن به مقام وحدت برایش حاصل شده است.
قلب تفصیل یافته و نازل شده روح است. وقتی قلب تحت سایه روح قرار گیرد آرامش مییابد و اگر به نفس نزدیک شود به اضطراب نزدیک میشود، چون نفس با خود وَجه خاکی دارد و سالک باید غبار خاکی آن را از آن خارج کند.
نفس حیوانی مَرْکب قلب است، و روح، باطن قلب میباشد، به این معنا قلب همان روح است که نازل شده و به نفس نزدیک گشته است. عقل در فلسفه، همان روح است در عرفان.
صدر، پائینتر از قلب است و فوأد بالاتر از قلب. قلب هویت نوری دارد که همان فطرت است و به همین جهت گناه مناسب قلب نیست و بدین لحاظ گناه را به این زودی نمینویسند ولی عمل خیر را سریعاً مینویسند چون آن عمل مطابق قلب است.
عقلِ نظری و عقلِ عملی را قوای قلب میدانند وقتی عقل حقایق را مییابد و میفهمد، در واقع به یک فهم رسیده ولی هنوز به مشاهده نرسیدهاند.
وقتی نورِ روح به قلب بتابد به آن قلب، عقل میگویند و سرّ، حالت مکاشفه قلب است که این غیر از مکاشفه خودِ روح است. شدت محبت، سالک را از قلب به روح سیر میدهد که در این حالت، کشف و شهود کاملتری در میان است و حالت نجوا و مناجات درونی ظهور میکند.
سرّ را قُلوبُ القلب میگویند که محل مناجات است، با توجه به اینکه عنایت داشته باشید سرِّ روحی غیر از سرِّ قلبی است. بعد از روح، غیب الغیوب ظهور میکند که سالک با وحدت شخصی حق روبهرو میگردد.
بدایات: عبدالرزاق ابواب دهگانه را در مقدمه خود جمعبندی میکند که خلاصه آن بدین شرح است: اگر توفیق حاصل شود یک نوع حضور در مسیر سعادت برای سالک پیش میآید و سلوک او شروع میگردد که آن را بدایات میگویند در این مرحله به جهت توفیق الهی همهچیز همراهی میکنند و بدایات با یقظه شروع میشود و به سماع که دهمین مرحله بدایات است ختم میگردد. یقظه به عنوان اولین مرحله بدایات، حالی است که انسان میفهمد در باتلاق است و لطف حق را مییابد که حضرت حق راه برونرفت را بر روی او گشوده است. قلب؛ مقام تحقق فطرت است که نسبت به خوبیها تصدیق دارد و به همین جهت هر وقت موضوع قلب یا فطرت مطرح میشود موضوع خدا مطرح میگردد. خدا در حدیث قدسی فرمود: «لَاْ يَسَعْنِي أَرْضِي وَ لَا سَمَائِي وَ لَکن یسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِن» (الوافی، ج11، ص536) نه زمینِ من ظرفیت پذیرش من را دارد و نه آسمانم، لکن قلب بنده مؤمنِ من ظرفیت حضور من را دارا است. به همین جهت قلب موج میزند در گرایش به سوی خدا و با تجلی نور خدا انسان میل شدیدی به خیر پیدا میکند و از گناه فاصله میگیرد که این یک نحوه عصمت است. در همین راستا باید متوجه بود شکوفایی فطرت از طریق سلوک در پرتو نور شریعت، ممکن و نتیجهبخش است.
وقتی نفس انسان مؤدب به آدابی شده که آن آداب، آدابِ سلوک به سوی حق است و قصد و عزمش شروع شد که آن در اصطلاح عبارت از اصول و مبادی سلوک است، انسان از توبه عوام به توبه مرید یا توبه سالک وارد میشود و معلوم است که چون حضور قلب آمد آداب هم میآید و سالک در این مرحله وارد «یقین» میشود که آن استحکام قلبی است، بدون آنکه در این مرحله به شهود قلبی رسیده باشد هرچند ذکر او در این مرحله، قلبی است و همهجا این احساس قلبی را دارا است و به همین جهت التفاتی به غیر ندارد.
با توجه به اینکه روشن شد خطا در قلب راه ندارد و انسان در آن مرحله به یک نحوه از عصمت میرسد، کسی که به مرحله قلب رسید از آن به بعد خدا او را میخواهد و نظر خاص به او دارد و این همان است که قرآن در مورد حضرت یوسفu فرمود آن حضرت «رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء»(یوسف/24) نور هدایت پروردگارش را دید و بدینگونه ما او را از بدی و فحشاء منصرف کردیم. بعد از مرحله قلب با آن خصوصیاتی که قلب دارد، «عقلِ منوّر» ظهور میکند و سالک به عقلی میرسد که منوّر به نور قدس است.
این عقل هم نور است و هم آتش و هم خطر. حضرت موسیu که عقلشان منور به نور قدس شد از دور آتش دید که همان نور پروردگارش بود و قرآن در وصف آن حال میفرماید: «فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا»(طه/10) پس به خانواده خود گفت: کمی بمانید من آتش را میبینم. البته گاهی این نور از جنّیان است و گاهی از خدا، چون سالک در ادامه، وارد وادی سلوک شد به مقام احسان که ابتدای وادی است میرسد که ابتدای شهود است و بعد از آن علم و حکمت و بصیرت است که برایش پیش میآید و بصیرت، دیدن به چشم قلب میباشد که بعد از آن «فراست» ظهور میکند و باب الهام برایش گشوده میشود تا سکینه برایش نازل شود.
در مقام ولایت بعد از «لَحْظْ»، «وقت» پیش میآید که ماندگارتر است و حال فنا بر حال «علم» که آن علمی که عامل مغایرت بین فرد یا سالک است، غلبه میکند، بعد به صفا میرسد که تلوین در آن نیست، در این حال که در حال صقع ربوبی است سُرُور حادث میشود، چون از دوگانگی رسته است و اتصالِ همیشگی ظهور میکند و در این حال از خوفِ انقطاع دیگر خبری نیست.
با نظر به صفا که دیگر در آن برای سالک انقطاع نیست و بعد از سُرور که اتصال همیشگی ظهور میکند، «سرّ» قرار دارد که در آن مقام حال عبد بر او پوشیده میشود و نمیداند در چه حالی است، سپس مقام «نَفَس» است که یک نوع سرمستی است از این که از ظلمات رسته. سپس غربت است که سالک غریب میشود و خدا شاهد و مشهود او میگردد تا میرسد به مقام ولایت در مقامی که تفرُّق از حق به کلی برطرف میشود تا میرسد به غَرْق و غیبت که از حال خود غایب میشود و سپس تمکُّن و پایداری است. تا به مرحلهی نهایات میرسد که در آن فنا است تا به مرحله خفا میرسد که سرّ روحی است که این مرحله نهایی روح است و از این به بعد مکاشفات روحی صورت میگیرد و سالک به حیات حق، حیات پیدا میکند. خداوند او را قبض میکند تا به خودش ننگرد و در نتیجه به خلق هم به نور حق مینگرد.
حالت روحی؛ حالتی است که سالک را به سُکر میرساند و به مرتبه مجانین العقلاء مشهور است، زیرا سالک در این مرحله به جهت شدت طَرَب نمیتواند مواظب خود باشد. این سُکر، سُکر حقّانی است و کاملتر از صحو بعد...
----------------------------------------------------------
[1] - از جمله شروحی که میتوان در این مورد نام برد عبارتند از: شرح «سديد الدين عبد المعطى اسکندری؛ و شرح سليمان بن على بن عبد الله تلمسانى؛ متوفى در سال 690 ق و شرح أحمد بن إبراهيم واسطي؛ متوفى در سال 711، به نام «تنزّل السافرين»؛ وشرح عبد الغنى بن عبد الخليل تلمسانى؛ وشرح شمس الدين تسترى، كه در اوايل قرن هشتم نگاشته شده است؛ وشرح محمود بن محمود دركزينى، متوفى در سال 743»؛ و شرح شمس الدين محمد بن ابى بكر، معروف به ابن قيّم جوزيه، متوفى در سال 751، به نام مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد و إياك نستعين؛ و شرح على شيروانى و شرح اسماعيل منصوري لاريجاني است.
برای مطالعه کامل کتاب میتوانید فایل های pdf و doc آنرا دانلود فرمایید