بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: وجود و عدم

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
39815
متن پرسش

با عرض سلام و ادب و احترام: در دعای سمات منظور از خلقت بها الظلمه چیست؟ با عنایت به اینکه ظلمت نقص است و نیستی نور می باشد. منظور از خلقت ظلمت چیست؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن‌جا منظور، ایجاد از عدم است به آن معنا که از چیزی خلق نکرده‌اند بلکه بدون آن‌که از جایی الهام گرفته باشند، خودِ خداوند در خلقت عالم مبدأ بوده‌اند. موفق باشید

39695
متن پرسش

سلام و ادب و احترام: آیا می تونم از جوابتون به سوال 39692 نتیجه بگیرم که «وجود مشکک است ولی نه مبتنی بر ذاتش، بلکه به اعتبار ظهوراتش»؟ یعنی وجود حقیقتا همچنان مشکک به طور غیرذاتی است؟ یا اصلا مشکک نیست ولو غیر ذاتی؟ و سوال دوم اینکه خود قالب ها که وجود به طور مشکک از اونها ظهور کرده، از وجودند و بدون وجود، چیزی نیستند پس به نوعی مندمج در ذات هستن ولو اینکه در ذات چنین تفکیکی نیست؟ آیا برداشتم درسته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده «وجود» در ذات خود مشکک است و هرچیزی که مشکک باشد، وجهی متعالی دارد که ذات آن چیز است مانند «حیات» که در عین شدت و ضعف‌داشتن، بالاخره مبتنی بر عین حیات است. ۲. آری! هرچیزی که جنبۀ وجودی دارد، مشکک می‌باشد مانند همان حیات و یا علم. و این برعکسِ ماهیات است. موفق باشید

39692
متن پرسش

سلام و ادب: در فایل صوتی فرمودین ملاصدرا در جلد هفتم اسفار فرمود من خودم وحدت وجودی هستم نه تشکیک وجود. امکان داره تفاوت این دو رو بفرمایید؟ مگه وحدت وجود با تشکیک وجود تناقض داره؟ یعنی از نظر نگاه وحدت شخصیه، وجود مشکک نیست و هرچه از مشکک بودن وجود قبلا شنیده بودیم نادرسته؟ (دقیقه ۱۲ شرح مصباح الهدایه) یا منظورتون چیز دیگری است؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یک بحث در جناب صدرا همان تشکیک وجود است به همان معنایی که وجود در ذات خود شدت و ضعف دارد. و یک بحث دیگر در سخنان ایشان مطرح است که بیشتر سعی دارند با عرفا همراهی کنند و تشکیک در ظهور را به میان می‌آورند. و این‌جا است که «وحدت وجودِ» مصطلح بیشتر مطرح است. وگرنه همان‌طور که متوجه شده‌اید در تشکیک وجود هم آنچه در صحنه است «وجود» است و عملاً همان معنای «وحدت وجود» پیش می‌آید. موفق باشید

39554
متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامیم: شما در صوت سوم دقیقه ۲۹ شرح خطبه یک نهج البلاغه می‌فرمایید که: عارف نمی‌گوید که یک فرد نسبت به فرد دیگر عدم است. بلکه فقط نسبت به خدا عدم هستیم. سوالم این است که وقتی وجود مطلق خداست، دیگر وجودی نمی‌ماند چه نسبت به خدا چه نسبت یک فرد انسانی نسبت به فرد دیگر انسانی؟ باتشکر از زحمات استاد عزیزم!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. به حکم تشکیک وجود، هرچه هست از جهت وجود، جلوه‌ای از جلوات وجود است و «وجود» در نهایت خود و در کمال عالیه‌اش همان حضرت حق است که منشأ وجود همۀ موجودات است که مظاهر جلوات او هستند و هیچکدام، او نیستند، اوست که اوست. موفق باشید 

39514
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیزم! ما یک واجب الوجود داریم یک ممتنع الوجود داریم یک ممکن الوجود. ممتنع الوجود که هیچ گاه به وجود نمی‌آید. واجب الوجود که بودنش به خودش است و در بودنش بی‌نیاز از غیر است. اما ممکن الوجود نسبت آن به وجود و عدم مساوی است. یکی می‌خواهد که به او وجود دهد و این واجب الوجود است که به او وجود می‌دهد و او را واجب بالغیر می‌کند. ممکن الوجود هم در ایجاد و هم بقا نیازمند واجب الوجود است. یعنی این واجب الوجود است که با دادن وجود به ممکن الوجود خودش را ظاهر کرده است. پس هرچه ما می‌بینیم، ممکن الوجود بالذات است که واجب بالغیر شده است که مظهر و ظهور واجب بالذات است. نتیجه وجود فقط از آن واجب بالذات است و اوست که با واجب بالغیر کردن ممکن الوجود خودش را ظاهر کرده است. پس ما در جهان واجب الوجود بالذات (الله) و مظاهرش (واجب بالغیر) داریم. نکته: اگر ممکن بالذات، واجب بالغیر نمی‌شد و مظهر واجب بالذات نمی‌شد، محال بود که واجب بالذات شناخته شود. نتایج بالا را از گوش دادن شرح تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) رسیده ام نظر استاد گرامی در رابطه با مطالب بالا چیست؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. به اعتبارِ همان روایتی که می‌فرماید: «کنت کنزاً مخفیا فاحببت ان اُعرف فخلقت الخلق لکی اُعرف». ولی باید متوجه بود واجب بالغیر که مظهر انوار و اسماء حضرت ذات می‌باشد، منحصر به مخلوقات مادی و محسوس نیست. موفق باشید

39505
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیزم: ما همه ممکن بالذات هستیم و واجب بالغیر. آیا میشه بگیم که پیمان الست آن زمانی بود که خداوند ما را از ممکن بالذات بودن به واجب بالغیر رساند؟ اگر این طور باشد ما با رجوع به ذاتمان که ممکن بالذات است، واجب بالذات را در درون خودمان احساس خواهیم کرد؟ آیا درست فهمیدم؟ با تشکر از زحمات شما استاد گرامی!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید پیمان عهد الست مربوط به نسبت علم خداوند است با مخلوقات قبل از آن‌که خلق شوند و به اصطلاح هویت واجبّ بالغیر بگیرند. موفق باشید

39447
متن پرسش

سلام استاد وقت بخیر: نظریه زندگی موازی و دنیاهای موازی آیا امکان داره دنیاهای موازی داشته باشیم؟ برخی می گویند انسان هنگام تولد در هفت نقطه و هفت زمان مختلف متولد می شود و زندگی می کند و می میرد دنیای موازی این زمین، زمان دیگری دارد و ... توضیحاتی که سر در نمی آوریم در همین لحظه ولی در زمان های متفاوت تاریخی اینکه زمان دنیا در ماورا به این صورت که ما درک می کنیم معنایی ندارد و زمین های هفت گانه که در روایات داریم و در قرآن به آن اشاره شده است را به این موضوع نسبت می دهند این موضوع شواهد روایی و یا قرآنی دارد یا خیر و یا اینکه محکمات متضاد، قرآنی و روایی دارد یا خیر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد، مواردی نیست که دلایل محکمی در صحت آن داشته باشیم. نوعی غفلت از مراتب وجود و عوالم متعالی در میان است. موفق باشید 

39235
متن پرسش

با سلام استاد عزیز: اول تشکر که به لطف خدا و نور قرآن و اهل بیت به ما یاد دادید در این آشفته بازار امروز جای درستی بایستیم. استاد ببخشید شاید یک مقدار طولانی شود. مواردی است که نظر شما برایم مهم است. پس برای اینکه وقت شریفتان را نگیرم اگر طی چند روز هم پاسخ فرمودید باز هم سپاسگذارم. ۱. استاد عزیز به نظر شما اینکه یک سری ها بعد از امام خمینی (ره) نتوانستند یار انقلاب و رهبری بمانند و ریزش کردند را می توانیم اینطور بگوییم که آنان که ماندند پای انقلاب، گفتند ما انصارالله ایم یعنی در انقلاب اراده خدا را دیدند اما ریزش ها شاید این عمق را نداشتند. در کل آیا می شود در این انقلاب اراده خدا را ندید و پای انقلاب ماند؟ استاد پس آنان که پایدار ماندند این جهان بینی و هستی شناسی درست را چگونه پیدا کردند؟ ۲. استاد عزیز در بحث «هست» و «وهم و نیستی» زمانی که کنجکاو می شویم به این می رسیم که بنده ی نوعی در زندگی با این موارد هستم و سرو کار دادم الف.علم  ب.دین. ج.سنت الهی که در مجموع همه مثل یک نظم و قانون است البته اگر با قوانین وضعی بشر خلط نکنیم است. علم، اجزای اشیاست. مثلا جسم من تشکیل شده از سلول و... که در نهایت این نظم اجزا، یک قانون است. دین، نظمی است بین انسانها که یک قانون است. سنت های الهی در مقیاس بزرگتر و شاید فراگیر همه موارد قبل باشد و نظمی است در وسعت تاریخ انسانها و یک قانون تاریخی است. استاد آیا این بیان درست است؟ ۳. استاد عزیز اگر واژه عشق و محبت را در قالب و معنای یک نوع همبستگی اجزا و یکی شدن بدانیم، آیا این درست است که بگوییم آنچه در صحنه است که باطن و اصل نظم و قانونی است که در بالا ذکر شده است، عشق و محبت است؟ ۴. استاد عزیز در باب ریشه شناسی ترس و غضب فکر می کردم در مورد ترس و غضب های مذموم به این نتیجه رسیدم که اگر هر آنچه غیر از آنچه که « هست» و «در اصل موجود است»، را برای خود بسازیم و به اشتباه، مهم بدانیم برای نگه داشت آن وهم، مجبور به سیستم تدافعی می‌شویم به نام ترس و غضب. سیستم تدافعی جهنم ساز. ۵. اینکه البته دو تا از سوالاتم تکراری ست با عرض پوزش شاید سوالی باشد که احساس شود ضرورتی ندارد ولی موردی است که در ذهنم مانده و جواب شما برایم موثق است. استاد شخصی می گفت که از آنجایی که تمام کهکشانها تجلی وجود است و وجود بی نهایت است پس کهکشانها هم انتها ندارد و این بیان این مشکل را دارد که ماده که بی نهایت نیست به هرحال نهایتی دارد. ببخشید وقت گیر شد ولی احساس می کنم که اگر به فرض انسانی قصد کشف انتهای کهکشانها را داشته باشد عمرش کفاف نداده و به ملکوت می پیوندد. استاد آیا این صحیح است که بگوییم که نقطه ی مرز بین جایی که ماده به معنا تبدیل شود وارد عالم دیگر شویم مثل همان نقطه به ملکوت پیوستن است؟ یعنی نقطه ای که من به ملکوت می پیوندم همان جا مرز ماده و معناست که خلا هم نیست. ۶. سوال آخر اینکه استاد عزیز در مورد اینکه وقوع قیامت، زمان خاصی ندارد و کلا زمان ندارد چون عالم از لا زمان آمده و به آن برمی گردد. استاد اینکه عالم از بی زمانی آمده برایم متصور است ولی اینکه در بی زمانی پایان می یابد را نمی توانم بفهمم، چون اگر از جانب ما انسان در تاریخ و زمان حساب کنیم بالاخره زمان وقوع یک تاریخ و ساعتی زمینی دارد. ممنون میشم بفرمایید کجای کار دارم اشتباه میرم که نتیجه نمی‌گیرم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه ۲. مکتب فکری امام خمینی ذیل قرآن ۳. نکات بسیار خوبی را مطرح فرموده‌اید. آری! یگانگی واقعی به نور توحید پیش می‌آید و غوغا می‌کند. ۴. همین‌طور است. ۵. نه. کهکشانها مرتبۀ نازلۀ عالم وجود است که همان ماده می‌باشد و محدودیت‌های ماده را دارد و لذا هرچه هم در عالم ماده جلو و جلوتر برویم از ماده خارج نمی‌شویم ۶. در این موارد رجوع به «برهان صدیقین» که صوت و شرح آن در سایت هست، ان شاءالله کارساز است. موفق باشید 

39210
متن پرسش

با سلام استاد عزیز: اینکه در بیرون از ذهن ما میز نداریم بلکه چوب است که به آن شکل درآمده و جزئی تر که بنگریم چوب هم نداریم در مرحله بعد اجزای ساختاری مولکولی آن در صحنه است و در مرحله بعد همان اجزا هم از ساختاری کوچکتر ساخته شده اند والی آخر که تنها وجود، در صحنه است تا آخر اینطور به ذهنم می رسد که شخصی از شخصی پرسید که انتهای کهکشانها وآسمانها به کجا می رسد؟ دیگری پاسخ داد که چون تجلی وجود است و وجود بی نهایت است پس آنها هم فراتر از ذهن وجسم هستند و انتهای آن ورود به عالم ملکوت است. حال سوال اینکه: ۱. استاد آیا پاسخ این شخص درست بوده؟ ۲. آیا اگر که انتهای کهکشانها به ملکوت می رسد می توانیم بگوییم که انتهای جزییات مواد در صحنه بعد از مولکول و... ورود به ملکوت وجود است؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث را باید در دو ساحت مطرح کرد. بالاخره انتهای کهکشان‌ها به عنوان ساحت ماده همچنان کهکشان است و ماده، و ملکوت، ساحتِ دیگری از وجود است مثل ساحت نفس و بدن که دو ساحتِ متفاوتند. موفق باشید

39019
متن پرسش

«الحمدلله علی کل نعمه». سلام استاد: برداشتی هست خدمت تان تقدیم می کنم: از آنجا که «نیستی» نیست و هر چه هست «هستی و وجود» است و سراسر عالم را هستی و وجود پر کرده، و انسان هم وجود گسترده ای است که از حضرت حق تجلی کرده و آویخته شده، ما وقتی به زیارت اولیای معصوم «صلوات الله علیهم اجمعین» شرفیاب می شویم، در واقع پرتو نازله ای هستیم که به سوی پرتوِ وجودی بالاترِ «خودمان» حرکت می کنیم. یعنی خودمان در خودمان حرکت کرده ایم. لذا در مرتبه وجودیِ بالاترِ خودمان که همان نور اولیای معصوم هست، با شدیدترین و جامع ترین تجلی حضرت حق که همان صادره اول هست مواجه هستیم. گویا در زیارت، نازل ترین پرتو خورشید که در پایین هست، به سوی بالاترین و اولین تجلی از خورشید سفر کرده! البته مشکلی که هست انبوه حجاب هایی است که قلب ما رو احاطه کرده😔

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته خوبی است. موفق باشید

38941
متن پرسش

سلام علیکم: با توجه به سوال ۳۸۹۳۱ اگر من «صرف الوجود کل الاشیا و لیس بشی منها» را مساوی غیب الغیوب هم بگیرم درست است؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صرف الوجود، وجود است با شدت و ضعف که مرحله اشدّ آن از جهتی همان غیب الغیوب است. موفق باشید

38768
متن پرسش

عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده گرامی: ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید. استاد در مورد اینکه قبل از بودن این دنیایی مان بودن و مدل بودن خودمان را خودمان انتخاب کرده ایم. آیا اینجور درست است که بگوییم. از آنجایی که وجود بی کرانه است و ظهورات دارد و وجود در ذاتش جز ظهورات نیست پس (نمی‌دانم چقدر این لغت در اینجا درست است) پس اگر بودن های اشیا و ماهیات را مانند پازل در نظر بگیریم که هرکدام در هستی جای خود را دارند پس از آنجایی که هر شیی در ذات خود جزیی از هستی هست پس بودن آن در نسبت با بودن کلی است که معنای درست خود را می یابد و حکمت نحوه خلقتش معنا می یابد و این جمله که آن قبل از بودن این دنیایی، بودن خود را در علم خدا انتخاب کرده بوده، منظور از انتخاب، نحوه بودن آن شی در نسبت کلی پازل است که مثلا می گوییم تو بودنت در نظام هستی جز این نمی‌توانسته باشد چون تو جزیی از پازلی هستی که آن پازل زیباترین و کامل ترین وجه ممکن را دارد. پس اینگونه مثلا یک انسان ناقص الخلقه از هرجهت همانند یک انسان سالم زیبایی دارد ولی نیاز به چشم کل بین هست. ۲. استاد در مورد بحث تقدیر و قضا به نظر شما این مثالها درست است؟ در مورد تقدیر مثلا یک دیوار در حال ریختن اینجور عقل می گوید یا تقدیر شده که می ریزد پس انسان می تواند در کنار آن قرار نگیرد. در مورد قضا الهی یعنی حکم قطعی شده که دیگر انسان قدرت یا امکان فرار از آن را ندارد. ۳. استاد چه می شود که یک چیز را که انسان در ذهن دارد و اراده به انجامش دارد باز هم در موقع عمل نمی‌تواند انجام دهد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان‌طور که فیلسوفان متذکر هستند «امکان»، ذاتیِ مخلوقات است و اینکه هر موجودی که امکان بودن دارد، به حکم عدم بخل خداوند، خداوند به آن وجود می‌دهد. ۲. مرحوم شهید مطهری نیز در کتاب خوب «انسان و سرنوشت» همین نکته را مطرح می‌کنند. ۳. نمی‌دانم. موفق باشید

38631
متن پرسش

سلام علیکم: سه سوال دارم. لطفا اگر امکان دارد، هر سه سوال را جداگانه پاسخ دهید و با هم پاسخ ندهید! سوال اول: آیا قاعده بسیط الحقیقه... را می‌توان در صفات خدا به صورت تک تک پیاده کرد؟ مثلاً د باره اسم جمال بگوییم: خداوند همه زیبایی های است اما نواقص و حدود آنها را ندارد؟ سوال دوم: آیا قاعده بسیط الحقیقه در مجردات هم جاریست؟ سوال سوم: آیا قاعده بسیط الحقیقه با قاعده جامعیت (مثلاً جامع بودن الله) فرق دارد؟ با تشکر از وقتی که صرف پاسخگویی می‌نمایید!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بحث بسیط الحقیقة یک بحث فلسفی در رابطه با موضوع «اصالت وجود» است که در هر مرتبه از «وجود» به اعتبار جامعیتی که در آن جاری است، «کلّ الاشیاء» است و هیچ شیئ هم نیست. بنابراین نمی توان آن را به موضوعاتی مانند صفات خدا سرایت داد. آری! به یک معنا بسیط الحقیقۀ، هویتِ جامعیت دارد. موفق باشید  

38610
متن پرسش

سلام جناب استاد عزیز و گرامی: اعیان ثابت حیوانات از کدام اسما منشا می‌گیرند؟ بعضی حشرات خودبخود از خاک و رطوبت بوجود می آیند. ببخشید آیا میشه برای جهان هستی یه لبه تصور کرد؟ ممنون از شما. افزون باد برکت شما

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال روح هر موجودی که در خاک به ظهور می آید، زمینه حضور روح آن موجود در خاک فراهم می شود زیرا خاک و رطوبت به تنهایی نمی توانند علت روح موجودات که درجه وجودی آن  روح بالاتر است، بشود. موفق باشید

38490
متن پرسش

سلام: در جلسنه شنبه فرمودید خداوند انسان را انسان کرد یا مورچه را مورچه کرد ولی در عرفان نظری گفته شد خداوند انسانیت انسان را به او داد، خداوند زردالو رو زردالو نکرد بلکه زردآلو بودنش رو بهش داد؟ بفرمایید که چرا متفاوت فرمودید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به همان معنایی که خداوند وجودِ زردآلو را به زردآلو داده، پس انسان‌بودنِ انسان را که همان امکانِ ذاتی آن است به انسان می‌دهد زیرا امکانِ انسان، ذاتی انسان است و مربوط به خودش می‌باشد ولی وجودِ آن مربوط به خداوند است  که بحث آن را می‌توانید در مباحث فلسفی دنبال بفرمایید. موفق باشید 

38358
متن پرسش

با سلام: شما در چندین جا از آثار خودتان بیان کردید که تشکیک در وجود ملاصدرا برای آموزش بوده است. آیا سخن شما بدین معناست که اصالت وجود، تشکیک در وجود و... نظر گاهی که ملاصدرا بیان کرده همه کشک است. آیا ملاصدرا این مطالب را بیان کرده تا عرفان را توجیه کند؟ لطفاً توضیح کامل بفرمایید و با چند کلمه پاسخ را سر هم بندی نفرمایید!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی بناست از طریق صدرا سخن عرفا تبیین شود، عرفا معتقد به تشکیک در ظهورند و بنده نیز در شرح بحث عرفانی کتاب «از برهان تا عرفان» متذکر این امر بودم. ولی وقتی بناست در نگاه فلسفی به «وجود» به عنوان حقیقت ذات مشکک نظر کنیم، آن‌جا حقیقتاً «وجود» تشکیکی است. موفق باشید

38327
متن پرسش

با سلام: عین وجود، عین علم است. سوال آیا عین وجود عین مرتبه های علم هم هست یا نه؟ یعنی آیا عین وجود، مثلاً عین، علم ملا صدرا هست یا نه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً هرجا پای وجود به هر نحوی در میان باشد آن امر، تشکیکی است. موفق باشید

38325
متن پرسش

سلام و عرض ادب: سوالی با موضوع فلسفه خلقت و مواردی مانند اینکه با چه معیاری بعضی از افراد در خانواده های مرفه و در شرایط مادی و معنوی خوب متولد می شوند و برخی در خانواده های فقیر و در شرایط جسمی و روحی نامناسب؟ آیا این ترجیح بلامرجح نیست؟ در پاسخ شما فرمودید که دو کتاب آشتی با خدا و عدل الهی شهید مطهری را مطالعه کنم. این دو کتاب رو مطالعه کردم ولی پاسخ دریافت نکردم برای مثال در کتاب آشتی با خدا ذیل بحث چرا خدا ما را خلق کرد در صفحه ۴۵ بیان کردید: «چراهایی که از سر کنجکاوی است غیر از چراهایی است که از سر توقف و سرخوردگی است، بحث ما فعلا بر روی چراهای نوع دوم است.» و بنده دنبال پاسخ چراهای نوع اول بودم که توضیحی در این خصوص در کتاب داده نشده بود. بعد از آن به سراغ کتاب عدل الهی رفتم و در کتاب شهید مطهری نیز در جایی که دقیقا به سوال ذهنی ای که دارم، می رسیدم بحث در همان جا متوقف می‌شد و توضیحی در مورد آن داده نمی شد برای مثال در صفحه ۱۶۸ کتاب ذیل بحث فواید شرور چنین بیان شده است: «خداوند متعال به هر موجودی همان وجود و همان اندازه از کمال و زیبایی را می دهد که می تواند بپذیرد، نقصانات از ناحیه ذات خود آنها است نه از ناحیه فیض باری تعالی» و این موضوع در چندین جای دیگر از کتاب بیان شده است مانند صفحه ۱۷۳: «هر موجودی از موجودات و هر جزئی از اجزا جهان، حظ و حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.» و سوال من دقیقا همینجاست که مگر ما قبل از خلقت چیزی بوده ایم که ظرفیت داشته باشیم؟ این تفاوت در ظرفیت ها را مگر خداوند معین نکرده است؟ مبنا و منشا تفاوت در قابلیت ها چیست؟ مگر غیر از اینست که ما انسان های عادی از عدم خلق شده ایم و قبل از خلقت چیزی نبوده ایم و بعد از خلق شدن توسط خداوند ظرفیت ها و قابلیت ها نیز از طرف خداوند به ما داده شده است؟ پس چگونه به یک شی معدوم می‌توان گفت در زمانیکه که تو هیچ و پوچ بودی و معدوم بودی یک ظرفیتی داشتی که خداوند طبق اون ظرفیت تو را خلق کرد؟ آیا اساسا برای یک شی معدوم می توان ظرفیت تصور کرد؟ پیشاپیش ممنون بابت پاسخگویی شما و عذرخواهی بابت اطناب پرسش.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در نکته آخر است که: «امکان هر موجودی» ذاتیِ آن است. در این مورد خوب است به سؤال و جواب‌های شماره :  ۲۷۹۳ و ۲۸۰۰۵ و ۳۶۴۹۳ رجوع شود. موفق باشید

38321
متن پرسش

سلام علیکم: بر اساس برهان صدیقین می‌خواستم ببینم که مطالب زیر درست است یا نه؟ در واقعیت عین وجود نداریم. بلکه عین کمال داریم. عین کمال عین علم، عین قدرت و عین حیات است. (البته منظورم تمام صفات ذاتی است.). حال این عین کمال تجلی کرده است و این موجودات به وجود آمده است. این موجودات در حقیقت همان عین کمال است (همان علم، حیات، قدرت) است که نزول کرده است. (البته با حفظ عینیت ذات و صفات). یعنی وقتی عین علم، عین قدرت، عین حیات تجلی کند در جهان ماده این موجودات به وجود آمده اند. حال اگر این موجودات را در صعود بالا برویم، به عین کمال می‌رسیم که این موجودات به نحو وحدت در عین کمال به بی‌رنگی و جامعیت هستند. راستش من با عین وجود مشکل دارم. چون وقتی گفته می‌شود که وجود اشیا از عین وجود است من هر چه دقت می‌کنم نمی‌تونم این مطلب را درک کنم. اما وقتی گفته می‌شود که کمال هر موجودی از عین کمال است، من درک می‌کنم.چون علم، قدرت و حیات قابل درک کردن هستند. لطفاً راهنمایی بفرمایید. با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! واژه «عین وجود» واژه‌ای است فلسفی. و آنچه در واقعیت و خارج است «وجود» است به اعتبار صفات کمالیه. موفق باشید

38291
متن پرسش

سلام خدمت استادطاهرزاده: کلمه هستی و کلمه وجود خود از متافیزیک می باشد آیا وقت آن نرسیده از این کلمه عبور کنیم چرا شاعران کاری با این کلمه نداشتند می دانیم هایدگر این کلمه رو اواخر عمر رویش خط می کشیدند یا به زبان قدیم می‌نوشتند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام عظمت اندیشه حکمت متعالیه در آن است که «وجود» را در منظر و افق انسان قرار می‌دهد و به نظر بنده این نهایی‌ترین حضور است که انسان آخرالزمان نیاز دارد در آن حاضر شود. باعرایضی که در کتاب «انسان و باز انسان»(آماده چاپ)می باشد امید است این نکته تا حدّی روشن شود. موفق باشید

38289
متن پرسش

عرض سلام و ادب استاد گرامی: خواستم نظر شما را بدانم و سوالی از خدمتتان داشتم. استاد آیا این بیان صحیح است که بنده در هر عمل و فکر و تصمیمی با دو جبهه روبه رو هستم؛ جبهه ی اول حقیقت وجود و آنچه که حقیقا وجود دارد که اگر مبنای تفکر و عمل باشد در هر صحنه ای مثلا در ارتباط با دیگران می شود ایثار و تواضع و عشق به هم نوع... در ارتباط با تصمیم اقدام برای کاری می شود عقلانیت و مشورت و سپس توکل و سپس رضا و جبهه ی دیگر که تعریف متفاوت و ماهیات و اشیای جدا از هم هستند که اگر مبنای تفکر این جدایی ها و تعاریف ذهنی ساخته شده ذهن باشد حاصل می شود ترس و غضب و شک وغم و. استاد گویی دو دین متفاوت است یکی با بنیان وحدت می شود تمام صفات و اخلاق و عقاید پسندیده و بهشت و یکی با بنیان جدا انگاری می شود جهنمی عذاب آور و تقوی ابزار پاک شدن از جدا دانستن هایِ جهنم ساز است. استاد سوال اینکه شاید بنده سعی کرده ام از دل بستن ها و شهوات دنیا کمی آزاد شوم اما نمی دانم چرا در ارتباطاتم از ترس وغضب آنطور که باید آزاد نیستم. استاد به نظر شما تا چه حد ترس یا غضب که به نظرم کوچک بودن انسان را می رساند تقدیر یا حد انسان است که جزو خصوصیات فرد به حساب آید؟ تشکر استاد یک درخواست هم از خدمتتان داشتم. منت می‌گذارید اگر سرنمازتان برای عاقبت به خیری بنده و همه جوانان دعا کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده ان شاءالله دعاگوی رفقا هستم. آنچه هست با نظر به «اصالت وجود»، انسان به حضوری می‌رسد که دیگر هیچ امری جز حقیقت وجود برایش اصالت ندارد تا آن امور، منشأ اثر باشد. موفق باشید

38281
متن پرسش

سلام علیکم: زیارت اربعین تان قبول درگاه حق و التمای دعا. در مورد حالتی که به انسان دست می دهد و در آن حالت زندگی را بی معنا می‌شمرد و دیگرمعنایی برای خودش نمی یابد یعنی همان حالتی که گفته می شود درک نیست انگاری یا بگوییم مواجه با عدم من احساس می کنم این حالت فراخوانی از سوی وجود هست برای اینکه آنچه که ما داریم را خراب بکند تا خود وجود بنیانی را برای ما و افقی را برای ما پیش آورد در چنین حالتی انسان باید با این حالت مواجه شود تا گوش به ندای وجود دهد پس ما نباید از این حالت ترس داشته باشیم و فرار کنیم و دنبال درمان باشیم بلکه باید گوش به ندای بی صدای همچین فراخوانی دهیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درک نیست‌انگاری و فهم آن، نوعی به خودآمدن است تا از توهّمات عبور کنیم و با نظر به «اصالت وجود» این امر ممکن است. موفق باشید

38261
متن پرسش

سلام علیکم: قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیا» و... آیا منظور همان مقام وحدت علمی و اعیان ثابته است یا نه؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور، همان وجود است بما هو وجود. موفق باشید

38204
متن پرسش

سلام و عرض ادب: حقیقتا برای بنده سوال شده بود که تفاوت های وجود نزد جناب ملاصدرا و وجود نزد هایدگر چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم است که مفصلاً اندیشه این دو اندیشمند را در این مورد دنبال بفرمایید. امری نیست که در محدوده سؤال و جواب بگنجد. موفق باشید

38201
متن پرسش

با سلام: در برهان صدیقین شما فرمودید که در اصل باید بگوییم که این وجود است که شکل اسب در آمده است، این وجود است که به شکل ملک در آمده است و.‌‌.. سوال: این که می‌گویید این وجود است که به این شکل ها در آمده است آیا منظورتان این است که عین وجود به این شکل ها در آمده است یا مطلب طور دیگری است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به تشکیکی‌بودن وجود، هر موجودی به اعتبار ذومراتب‌بودن وجود، مظهری از وجود است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!