بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شهید آوینی

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35920
متن پرسش

سلام و ادب: استاد بنظر شما اگر آوینی الان بود به مفاهیم و تعابیری که از افق انقلاب اسلامی داشت مثل عصر توبه بشریت، آغاز عصری دیگر، پایان غرب زدگی، طلوع صبح عدالت و... وفادار میموند؟ منظورم این نیست که آوینی ضد انقلاب می‌شد، منظورم اینه اگه این حجم از انواع فساد اخلاقی و رانت و اختلاس و بی اعتمادی عمومی نسبت به حاکمیت که متأسفانه کم هم نیست به وجود آمده رو می‌دید بازم اون امیدی که در دوران جنگ نسبت به آینده انقلاب داشت رو می‌داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید حکمت و فهم تاریخی شهید آوینی به او متذکر می‌شد ما باید با این تنگناهای تاریخی خود که در جان‌ها پنهان بود، روبرو می‌شدیم تا معلوم شود هر اندازه بیشتر به غرب نزدیک شده‌ایم، بیشتر با این فلاکت‌ها روبرو بوده‌ایم پس بیشتر باید به انقلاب اسلامی فکر کرد و افقی که رهبر معظم انقلاب مدّ نظرها می‌آورند مثل سخنان اخیرشان با مردم سیستان و بلوچستان و تأکیدی که در رابطه با شرایط جدید به میان آوردند و یا آن‌جایی که فرمودند ما در حال نزدیک‌شدن به قلّه هستیم و از این جهت باید فعالیت شبانه‌روزی داشت زیرا جبهه مقابل انقلاب در آخرین روزهای عمر خود، نهایی‌ترین تلاش‌ها را به میان آورده به امید آنکه بماند و این قصه هر محتضری است که با مرگ خود روبروست. موفق باشید

35914
متن پرسش

سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: می‌خواستم اگر امکانش هست نسبت یک طلبه با مقوله‌ی هنر را تبیین بفرمایید. با توجه به اینکه هویت طلبه را دو شأن تعلیم و تبلیغ شکل می‌دهد و تبلیغ نیز آن هنگام اثرگذار خواهد بود که هنرمندانه باشد، این سوال هست که نسبت طلبه با هنر چگونه باید باشد؟ در چه قالبی؟ چه مقدار؟ تفاوتی که در نسبت طلبه با هنر هست با یک هنرمند چقدر و چگونه هست؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً بشر جدید نمی‌تواند خود را بدون هنر باور کند و لذا آخرین دین یعنی قرآن، با روحِ هنری خاصی کلام الهی را به ظهور آورده. از این جهت حکیمانه ولی شاعرانه سخن می‌گوید و با توجه به این امر باید تلاش کرد حقایق را از طریق هنر به ظهور آورد. حال چه در غالب شعر و یا هنرهایی که بشر امروز با آن‌ها آشنا می‌باشد مانند فیلم آن‌طور که شما در شهید اهل قلم یعنی شهید آوینی ملاحظه کردید. موفق باشید

35302
متن پرسش

سلام علیکم وقتتان بخیر: ان شاء الله سلامت و موفق باشید. علت اینکه در آثار شهید آوینی (ره) بویژه کتاب حلزون های خانه به دوش و ایضاً آثار و یادداشت‌های حضرتعالی چنین تعابیری مطرح می‌گردد که «روشنفکر در همه جای دنیا محکوم به سرنوشتی نهیلیستی است اما در این مرز و بوم، انتلکتوئل در مقام نفی می ماند و کارش به نفی در نفی و اثبات نمی‌کشد و به نحوی حتی منکر ذات خویش می‌شود»، چیست؟ با چه برهان و افقی از منظر حکمت معنوی شهید آوینی و حضرتعالی، این بحث که عاقبت محتوم همه روشنفکران که چه بسا بتوان از آنها بعنوان پیامبران عصر و گفتمان مدرنیته نام برد، نیست انگاری و نیهیلیسم است و در چنین فضایی غوطه ور می‌گردند، مطرح می‌شود؟ در خود جهان غرب کتبی مانند «روشنفکران و شکست در پیامبری» که دکتر حسین کچویان هم آن‌را ترجمه به فارسی کرده اند، مطرح شده و به نوعی دقت به این مسئله پیش آمده ولی شهید آوینی با آن بیان شورمندانه و حکیمانه شان و از دریچه حکمت معنوی انقلاب اسلامی، روزنه دیگر و متعمقانه تر از خود آنچه امروز بعض غربیان به‌ آن‌ توجه کرده اند را مطرح نمودند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در سوبژه‌شدن انسان است برای خود و این‌که در این منزل، اگر انسان با محتوایی درست به اصالت‌های انسانیِ خود جواب ندهد؛ مانند ظرفی است که تهی مانده است. در این رابطه مطالبی تحت عنوان «راز نیست‌انگاریِ بشر جدید و راه عبور از آن» تنظیم شده است و به صورت مقدمه‌ای در دو جلسه‌ای اخیراً باب آن باز شد https://eitaa.com/matalebevijeh/13805 و در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، بحثی با عنوان «نظر به ظرفیت‌های بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن در افق تمدن اسلامی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13876 عرضه شد. باشد که مقدمه‌ای گردد برای عرایضی که در پیش است. موفق باشید

35206
متن پرسش

به سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: بنده در مورد مناظره ایی که بین ما و نئولیبرالیسم پیش آمده، نمی بینم که کسی از کتاب دنیای قشنگ نو The new brave world اثر آلدوس هاکسلی استفاده کند، درصورتیکه شاه کلید معرفی کردن نقاط ضعف فرهنگ غرب و مدرنیته لیبرالی است. بعنوان مثال روابط دختر و پسر از کودکی و هل دادن مردم به مصرف مواد مخدر سوما suma برای تخدیر افکارشان و آموزش متنوع برای طبقات مختلف و از بین بردن سنت و کتابهای گذشتگان به بهانه خرافی بودن و تبلیغ لذت گرایی بعنوان هدف غایی زندگی و.... نکته جالب اینکه کتاب ۱۹۶۴ و قلعه حیوانات از جرج اورول خیلی تجدید چاپ شده و در ایران توی هر دستفروشی کتاب هم گیر میاند ولی کتاب دنیای قشنگ نو غایت لیبرالیسم و غرب را نشان می دهد هیچ جا نیست و خیلی سخت گیر می آید. لطفا خودتان و دوستان اگر صلاح دانستید از این کتاب استفاده کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. اتفاقاً نکات ظریفی را نویسنده محترم کتاب «دنیای قشنگ نو» با مخاطبانش در میان گذاشته تا آن‌جایی که مرحوم شهید آوینی نیز از آن کتاب به خوبی یاد می‌کند. موفق باشید

34919
متن پرسش

سلام بر شما: از استاد گرامی تقاضا دارم که متن زیر را گفتمانی انتقادی جهت اصلاح امور اجتماعی ببینند لطفا کامل بخوانید تا درد سینه سوز من برایتان آشکار شود. _ای کاش.‌.. «ای کاش طرح عفاف و حجاب دیروز شروع شده بود تا یک پنجمِ همین جمعیت میلیونی، متخلف به حساب می آمدند!» «ای کاش طرح عفاف و حجاب هنگام رفراندوم ۱۳۵۷ اجرا می‌شد تا خیل کثیری از رأی دهندگان فاقد قدرت قانونی برای رأی دهی می بودند» «ای کاش طرح عفاف و حجاب زودتر آغاز شده بود تا هر ۴ سال شاهد حضور این افراد برای رأی دهی نبودیم» «ای کاش طرح عفاف و حجاب بهمنِ امسال اجرا می‌شد تا ۲۲ بهمنِ مان برای اولین سال بعد از ۴۴ سال با معنویت هزارچندان برگزار می‌شد!!!» «ای کاش سردار سلیمانی در حیات مادی خودشان بودند تا می دیدند که دختر کم حجاب دختر ایشان نیست. اصلا این افراد تعلقی به انقلاب ندارند» و ای کاشِ آخر... «ای کاش شب قدر هنگامه آغاز این طرح بود تا متخلفین کثیری را در گلستان شهدا مشاهده می کردیم! کسانی که شهدا اشتباه کرده اند آنها را به حریم شان راه داده اند» «ای کاش... »... گویا کف گیر گفتمان انقلابی به ته دیگ خورده است. کجایند طاهرزاده ها و رائفی پورها و پناهیان ها؟ فقط وقتی تبیین می کنند که اوضاع به نفع انقلاب نباشد و الا هر زمان قدرت به گفتارشان بازگشت، آنها نیز ترجیح دادند سکوت کنند. شما مسئولید! اهل تفکر مسئول اند! انقلابی ها وظیفه دارند که سکوت نکنند! نه اینکه یک روز بگویند این دختر کم حجاب دختر من است و روز دیگر ایشان را به رسم انسان بودن هم نشناسند. در شبکه یک سیما سخن از حق الیقین جوانان امروزی می زنید؛ ای کاش درباره این طرح ها - که براستی یقین را از انسان می ستاند چه برسد به حق الیقین! - نیز صحبت بکنید. هربار که سؤالی داشتم، شما فرمودید: «بالاخره جوانان ما باید به این امر نظر کنند که حضوری در پیش است بس گرانقدر که انسان در ذیل حضرت روح الله (رحمة الله علیه) جهانِ خود را بسی گشوده سازد» اگر معتقد هستید این نوع از مطالب و این نوع از بیان برای بشر جدید است و آنها را به فطرت شان دعوت می‌کند، بسم الله! شب جمعه بعدی به چهارباغ بیایید و با جوانان چنین گفت و گویی کنید و واکنش ایشان را از نزدیک ببینید. متاسفانه گاهی اوقات انقلاب به سمتی می رود که قابل دفاع نیست. با چه رویی به سر کار بروم وقتی در خیابان هزاران سؤال کننده- به حق- هستند که توانایی جوابگویی به آنها را ندارم؟! (بله می‌توانم جواب سرسری بدهم و با الفاظی مانند «خون شهدا» و... وجدان شان را فشرده سازم تا از ادامه بحث صرف نظر کنند ولی وجدانم اجازه نمی‌دهد که وقتی هیچ در بساط ندارم، سؤال های به حق مردم را عقیم کنم). دل در گرو انقلاب دارند ولی متخلف اند. دختر انقلاب اند ولی قانون ستیز اند. بسیار عالی...! گویا صدا و سیما حد بی حجابی را تعیین کرده است. بر این اساس افراد، صرف نظر از هر نوع پوششی اگر در راهپیمایی شرکت کنند بی حجاب نیستند ولی اگر همین فرد یکساعت بعد در خیابان مشاهده شود مجرم است. آری... این است رفتار دوگانه ای که لاشه کرم خورده صدا و سیما را برای مردم هویدا می کند. استفاده ابزاری از دختران کم حجاب برای تبلیغ انقلاب! احسنتم. وقتی رهبری به اهل تریبون دستور تبیین دادند و این جماعت برای سخن رهبری پشیزی ارزش نگذاشتند باید به فکر امروز می بودیم. هیچ زمانی گفتمان انقلابی را اینگونه در حضیض نیافتم! لطفا کامل بخوانید و بعد به همه این مطلب ورای کلیشه های قبلی پاسخ بدهید. وقت آن نرسیده است که آوینی بیاید و ما را با صوت رحمانی و قلم نورانی اش متحد نماید؟ با انسانیت ما نه تعصبات مان! آری انتظار بکش...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقت آن رسیده تا آوینی‌ها بیایند و ما را متذکر آن نوع تنگناهای تاریخی که جنابعالی از آن سخن گفتید؛ بکنند. تنگناهایی که حکایت از آن داردکه نه انقلاب اسلامی و تاریخ خود را شناخته‌ایم و نه این نسل را! تصور بنده آن است که گِله‌های شما، گِله‌های امثال بنده نیز هست و راه عبور از این مشکل که مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانم‌های به اصطلاح بی‌حجاب؛ به این راحتی‌ها نمی‌باشد و خونِ دلی که به نظر می‌آید رهبر معظم انقلاب می‌خورند، از همین ماها می‌باشد. نمی‌دانم برایتان ممکن هست در دلِ صحبت‌هایی که اخیراً تحت عنوان: «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها»        https://eitaa.com/matalebevijeh/13440  با جمع دوستان شد، نکته‌ای از جنس این نوع تنگناها بیابید؟ با این‌همه جای هیچ ناامیدی نیست، به همین دلیل که رهبر معظم انقلاب آرام‌آرام ما را در دل نگاه دینی، آری! در دل نگاه دینی، با امری روبه‌رو کردند که هرگز ۲۰ یا ۳۰ سال پیش امکان گفتن آن نبود. و تنها دینداری را در آن حدّ می‌دانستیم که طرف، حجابش کامل باشد، حال ایشان بدون آن‌که نفی ضرورت حجاب کنند، بعضی از بی‌حجاب‌ها را اهل دین و اهل تضرع می‌دانند و متذکر می‌شوند: « کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است؛ هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف حجاب می‌کنند نمی‌دانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند می‌کنند چه کسانی هستند، قطعاً نمی‌کنند؛ من می‌دانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه‌ی با حجاب است». ملاحظه کنید این یک امر سیاسی نیست، بلکه یک حقیقت دینی است که از زبان یک فقیه مقیّد به امور شرعی جاری می‌شود. آیا ما در فهمِ دین و در ابعاد متفاوت آن نسبت به سال‌های گذشته جلوتر آمده‌ایم و نسبت به دینداریِ دینداران و فهم دین گشوده و گسترده‌تر شده‌ایم؟ و یا گرفتار نوعی إباحه‌گری گشته‌ایم؟ موفق باشید                                              

34917
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد: طاعاتتون قبول حق ان شاءلله. بنده به تازگی و با دیدن برنامه ی «کلمه» با شما آشنا شدم، حرف هایی که زده شد عجیب بر جانم نشست. انگار قسمت خدا این بوده که با شما آشنا بشم تا بتونم این درد تازه ی دلم رو با کسی که اهل معناست در میون بذارم... استاد، دیشب که شب ۲۳ ام ماه رمضون بود از درون تُهی شدم. به هیچ رسیدم... فاقد ارزش شدم. بنده ی بی مقدار، مدتی بود که عجیب حال خوبی با خدا داشتم و طوری شده بود که اگه لحظه ای فکر خطا یا ذره ای غفلت بهم دست می‌داد حالم خیلی بد می‌شد و سراسیمه مثل یه بچه ی بی پناه خودم رو می رسوندم به آغوش خدا. با یه سبحان الله جانم انگار تازه می‌شد و با یه صلوات محبت و شوق زیادی بهم دست می‌داد. و همه ی اینا رو دیشب که شب قدر بود از دست دادم. دیشب سعی کردم به اینکه چطور باطن شب قدر رو کمی هم که شده درک کنم و چطور به خدا نزدیک تر بشم فکر کنم. حال خیلی خوبی هم داشتم… ثلت آخر شب به دلم افتاد که نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بخونم، و تا حالا هم ازینجور نماز های مستحبی مخصوص ائمه نخونده بودم. دو رکعت، حمد و توحید، هر رکعت آیه ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» صد بار. به خیال خودم گفتم نماز راحتی هست و حداقل یه عمل عبادیِ اینجوری انجام داده باشم شب قدر! آماده شدم و قبل اینکه اقامه ببندم دلم یه شور عجیبی افتاد که اینکارو نکنم.. نمیدونم چرا! انگار همه چی بهم می‌گفت نمازو شروع نکن، حس قوی ای بود. استاد، تا بنده این آیه رو شروع کردم به تکرار کردن وجودم شروع کرد به ترسیدن.. حتی فکر کنم به پنج بار گفتن هم نرسیده بودم که حس خوف بدی بهم دست داد. یهو ذهنم پر شد از اینکه «تو اصن در حدی نیستی که بخوای روی این حرف تاکید و تکرار کنی » ، « گفتن این حرف اصلا لقمه ی دهن تو نیست» ، «داری چیزی رو میگی که ظرفیتشو نداری» یعنی اگه یه شخص حقیقی اونجا باهام حرف می‌زد اونقدر برام واضح نبود که این فکرها برام صاف و واضح بود. با خودم گفتم بهتره این آیه رو بیشتر ازین نگم و نماز رو تموم کنم، انگار برام خوب نیست. باز ولی گفتم همین یه کار عبادی رو هم نصفه نیمه انجام بدم امشب؟! بذار ادامه بدم. کاش این کار رو نمی‌کردم. انقدر بهم سخت گذشت که قابل توصیف نیست. انقدر برام طول کشید این نماز، نه از نظر زمانی… انگار هر ثانیه ش روحم خالی تر می‌شد. هی از خدا توی دلم ملتمسانه کمک می‌خواستم ولی همچنان خالی می‌شدم. استاد، وقتی سلام آخر رو گفتم باورتون میشه به پوچی رسیده بودم؟ گفتن «پوچ» هم توصیف نمیکنه میزان خالی بودن وجودم رو… قبل شروع نماز حضور خدا رو انقدر عاشقانه حس می‌کردم، ولی حالا بعد از اتمام نماز با خودم بگم نعوذبالله خدا اصلا هست؟! همینقدر ناگهانی و ترسناک. وجودم پر شد از شک. کل وجودم میلرزید. از اواسط نماز بدنم شروع کرده بود به خشک شدن و لرزیدن. انگار توی یه بشکه یخ من رو گذاشتن… انقدر حالم بد بود و به خودم می پیچیدم که فکر کردم در حال احتضارم و جون داره از بدنم میره. نمیدونم چطوری توصیف کنم… گریه می‌کردم، زجه می‌زدم .. مثل بید می‌لرزیدم… بدترین عذاب عمرم رو تجربه کردم. اگه خدا بهم می‌گفت قعر جهنم بسوز برام راحت تر بود حداقلش خدا رو داشتم هرچند ازم راضی نباشه. ولی اون لحظه خدا خودشو ازم گرفته بود. دیگه هیچی نداشتم. دلم می‌خواست نباشم فقط. برای منِ بی مقداری که وقتی چند لحظه حضور خدا برام کمرنگ می‌شد انقد بی قرار و آشفته می‌شدم، حالا دیگه این عذاب واقعا غیرقابل تحمل بود. مرگ روحم بود… هر چی خدا رو صدا زدم، هر چی به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، به امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم… هیچ! انگار مثل یه لاشه ی گندیده من رو بندازن یه گوشه و دیگه کسی نگاهمم نکنه. هیشکی رو نداشتم. نماز شبم رو با همون حال خوندم، همچنان هیچی… نماز صبحم رو خوندم ، حیران و بی پناه… هیچی. دیدم دیگه هیچی حالم رو خوب نمیکنه … با همون حال خرابم خوابیدم. امروز هم همچنان به خودم می پیچم، هم جسمی هم روحی. انگار سوخته شدم.. پودر شدم. چیزی ازم نمونده. با مخ سقوط کردم به قعر تباهی. با تمام وجودم این جملات رو مزه مزه کردم: خدایا آن که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن که تو را دارد، چه ندارد؟ ببخشید استاد که مثنویِ هفتاد مَن نوشتم، به نظر شما چه کنم؟ چه شد که این شد… حالم خیلی خرابه لطفاً لطف کنید و برام دعا کنید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حالتِ پیش‌آمده را به فال نیک بگیرید و آن را از برکات سکراتیِ شب قدر بدانید، سکراتی که ایمان انسان را که در دنیا بدان مأنوس بوده است، به لرزه می‌اندازد.  همه عرض بنده آن است که «گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم»

به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همان‌طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد می‌میرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمی‌باشد. و حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌

تعالی‌علیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» می‌شوند و اظهار می‌دارند:

در میخانه گشایی به رویم شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

زمانه، زمانه حضورِ وجودی نسبت به حقایق شده است. اخیراً در این رابطه عرایضی تحت عنوان «نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13463 شده است که خوب است به آن رجوع شود. از نو شروع‌کردن را می‌توانید با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست، شروع کنید.

34910
متن پرسش

سلام علکیم با عرض ادب و احترام محضر استاد طاهرزاده: در مورد شهید آوینی اینطور به نظر می‌رسد که ایشان انقلاب اسلامی را همان اسلام ناب و حقیقی می‌دانستند و امام خمینی را نائب امام زمان و رزمندگان و شهدا را همان رزمندگان و شهدا صدر اسلام و کربلا می‌دانستند و با این نظر جامع به چنین حقایقی، این چنین صحنه دفاع مقدس را با قلمی که خداوند به آن قسم خورده است به رشته تحریر در می آوردند و با آن صدای ملکوتی که (معلوم است متصل به چنین حقایقی است) مسند روایت فتح را ایجاد کردند، و می‌شود گفت خیلی از شهدا هم چنین افقی را درک کرده بودند و خداوند چنین قدرت بیان و صدای ملکوتی به ایشان داده که به نمایندگی از سایر شهدایی دیگر راوی چنین حقایقی باشد و به نظر می‌رسد بعد از صحنه مقدس، هنوز هم تجلی سخنان شهید آوینی را می‌توان در عرصه های گیری یافت: از جمله فتنه ۸۸ و بعد از آن ۹ دی و صحنه شهادت حاج قاسم و شهید حجی و بعد از آن آن تشییع های با شکوه و اخیرا هم فتنه اخیر و بعد از آن راهپیمایی ۲۲ بهمن ( که بعضی ها گفتند بی سابقه بوده است) اکنون نیز تجلی هایی از شهید آوینی طلوع کرده اند ( نظیر آن عنوانی که اخیرا در سایت گذاشتید که: باز آوینی ها در حال تولد می‌باشد) حال خواستم نظر نظر عالی درباره این مطلب و تکمیل آن بدانم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و به قول دوستان؛ شهید آوینی «رحمت‌الله‌علیه» از جمله کسانی بود که «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبهه‌ تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشه‌ قدسیِ تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم مکتب انسان‌ساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و اَبَر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام، تاریخی در برابر مکاتب عالم مدرن که حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسان‌ساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصه‌ حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنه‌ زمین آورد. او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آن‌که به حاشیه‌های اطراف خود مشغول شود، نظر به چشم‌اندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنون‌زدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود می‌یابیم تا در عمق حضور تاریخی‌مان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر این‌همه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک می‌کنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افق‌ها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده. موفق باشید

34897
متن پرسش

عمده انحرافات انسان از برای آنست که خود را نشناخته است و هویت خود را فراموش کرده. هویتی که با عشق عجین شده و عشق می آفریند و مسیر می‌سازد. هویتی که هیچ چیز نمی تواند در برابرش قد علم کند و آنکه هویت فراموش شده اش را بیاد آورده، کوه در برابرش به زانو درآمده. هویت گمشده انسانیت در اعماق کدامین آوار به حبس کشیده شده است که رخ نمی نمایاند؟ هویت از یاد رفته ی طلبگی در کدام سیاره از کوله بار افتاده که طلبه رسالت خود را به ظهور نمی رساند؟ استاد در رابطه با هویت انسانی و طلبگی توضیحاتی بفرمایید و رجوعاتی بدهید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید میخانه‌ای را که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تقاضای گشوده‌شدنش را به رویش دارد؛ از دست داده‌ایم که همان حضور وجودی در تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده در بحث «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها»  https://eitaa.com/matalebevijeh/13440 صحبت از عشق در معنای امروزین آن به میان آمد. باشد که با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» راهی گشوده شود. موفق باشید                                                          

34895
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد. سلام استاد. این چند وقت در جواب سوالاتی که می‌فرمودید تنها مشکل شما نیست بار اول به من فرمودین باید به افق و حضور حاج قاسم نظر انداخت و به تازگی فرمودید افق شهید آوینی. در اینها آیا تفاوتی هست؟ نکته دیگر هم اینکه نمی‌دانم چرا ولی هنوز با قلم ارتباطی نگرفتم تا دوای دردم باشد بهمین خاطر از درد به خود می‌پیچم چه کنم؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! روحی است که خود را در افقی بلندتر جستجو می‌کند. افقی که شخصیت‌هایی مانند حاج قاسم و شهید آوینی نمادِ آن هستند. اخیراً عرایضی تحت عنوان « نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی»  https://eitaa.com/matalebevijeh/13463شده است. خوب است که نظری به آن بحث بیندازید. موفق باشید

34882
متن پرسش

به اسم حضرت معـشوق تنها سلامی که آرزو دارم  تقدیمتان کنم سلامی ورای زمان از یار است. او که هر دم سلاممان می دهد امیدوارم هر لحظه بهتر شنونده باشید. امروز روز زنده شدن حقیقی آقا مرتضی است! باشد که با آن حقیقت قدسی واسطه ی زنده شدن ما نیز باشند در این شب پر قدر التماس دعای وصال داریم. در میان سوالات گاه نام عشق بر چشمم می‌خورد. آری عشق! زیبا مسلخی که جز نکو در آن از غیر از معشوق کشته نشود و اما دردِ عشق! عجب دردیست ناامید اگر بشوی معشوقی میابی از رگ گردن به خود نزدیک تر به قول مولایمان آنکه جانم در دست اوست آنکه شبی ما را عاشق نمود اما آنچه دل را به درد می آورد نامروتی است خارج از دایره ی دردِ عشق و آن دور شدن های منِ توهم بار است. وا مصیبتا حال دریافتم گناه را چرا عذابی سخت گویند چرا که ز تو دور می‌شویم. فکر ها و سخن هایی که بوی نیستی می‌دهند گاه اشکم را در می آورند نیستی هایی که طناب بر گردنم انداخته اند یا به قول خودتان شاید اگر شیطان بیاید بگوید تو که خودت می آیی طناب دیگر نیاز نیست. آری هرگاه معشوق به ظاهر عقب نشینی کند به معنای محرومیت نیست که در جواب یکی از سوال ها فرمودید اما این دور شدن هایی که دلیلش این من توهم انگیز است چه؟ در باب رحمت هست و ناامیدی جایز نیست توبه نیز هست جواب سوال نیز مشخص اما گاه بعضی جوانب عجیب جانکاه و جانزا می‌شوند گویا قرار است سخنی از حق بشوند تا در جایگاه پیشین خود که درست نبوده را ترک کنند در میکده ی عشق پریشان و پرسان سراغ صاحب خانه را گیرند

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است که زندگی یعنی «انس با خداوند»، و در این تاریخ، انس با خدای حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یعنی خدایی که شهید آوینی عزیز پیدایش کرد و از آرمانِ آوینی با آن سبیلِ نیچه‌ای‌اش تبدیل شد به آقا سید مرتضی آوینی. و ما نیز با همه ضعف‌های‌مان یک راه بیشتر نداریم و آن این‌که با آن شهید بزرگوار، خود را و زندگی‌مان را معنا کنیم. روز گذشته در رابطه با آن شهید عرایضی شد که خوب است به صوت آن جلسه رجوع فرمایید https://eitaa.com/sabbar_ir/1933. موفق باشید

34880
متن پرسش

و سلام... نمی دانم چه ام شده که از چیزهایی که اینقدر دوستشان دارم اینقدر گریز دارم، اینقدر فراری ام!! خدا، کتاب،... ماه رمضان شده ایام الحسرت هر ساله ی من، اصلا چه ام شده را هم نمی دانم؛ از طرفی بسیار بی حوصله برای مطالعه و از طرفی در عطش یاد گرفتن، باور کنید نمی خواهم تنبلی کنم ولی وقتی به این در و آن در زدم، و از این استاد به استادی دیگر، همه برای حل مسئله دائم کتاب معرفی کردند، کلی اسم کتاب نوشته ام که بخوانم ولی انگار روحم دنبال دوای دیگری است و با من نمی سازد، چه کنم؛ از طرفی روحم سرکشی می کند و از طرفی خودم هم با من کنار نمی آید، کدام را آرام کنم؟ زاری قلبم را یا فریاد روحم را؟ هیچکدام هم سر سازگاری با من ندارند، با خودشان هم حتی نمی سازند، من چه کنم؟ من اصلا نمی توانم کتاب بخوانم و دائم به کتاب حواله می شوم، من چه کنم با وحشت از عقوبتهایی که در برم گرفته، با روحی که نه با خودش می سازد و نه با من، با قلبی که سر سازش جلوی کتاب فرود نمی آورد، با وجدانی که از دست من خسته شده ولی دست از سرم بر نمی دارد! (این وجدان هم برای خودش چیز عجیبی است، یک موجود آزاردهنده ولی دوست داشتنی؛ لازمتر از آب و غذا و هوا)... چه کنم با خدایی که از اکسیژن لازمترم هست و تنفسش نمی کنم، دم و بازدمم نیست، من چه کنم با زمانی که برای من متوقف نمی شود، با «وقتی» که «اهل» آن نیستم و بی جانم کرده، این بن بست مرا بشکنید تا کمی در صحن خدا قدم بزنم، با خودش قدم بزنم، حوصله ام سر رفته، گوشت تنم گاهی انگار از ناکامی می‌خواهد از هم بپاشد! کتابهایی که می گویید از کتابخانه می گیرم ولی روح خواندن ندارم، رمان را خب بهتر می شود خواند شاید که جنس آن هم جنس هجرت است وگرنه ‌کتابهای دیگر هم خیلی خوبند ولی عین وزنه ای سنگین روی قلبم هستند که نمی توانم ورقشان بزنم شاید هم خود قلبم است که ورق نمی خورد و دربند وزنه های سنگین است... از امام مهدی که مدتهاست بی خبرم؛ خواب و شکم که لعنت بر هر دوشان نسبت به من باد، جای خودم و امام مهدی را برایم پر کرده، گاهی می خوابم تا فقط بیدار نباشم، انقدر که می گویند "بیداری" خوب است و آرزویش می کنند ولی وقتی بیدار بودن بخواهد فقط دردهایت را حس ‌کنی دیگر شاید آرزوی بیداری نکنی! خواب گاهی مسکّن خوبی است! حال کسی را دارم که در مسابقه ی دو عقبِ عقب مانده، رسیدن و نرسیدنش خیلی فرقی ندارد، کی رسیدنش هم خیلی فرقی ندارد، خب گاهی حس می کنی بی خیالش... ولی مگر دلت دست از سرت بر می دارد... ...ناکامی ماه رمضان امسال کاری با من کرده که دلم می خواهد دستم به این خودم می رسید و از پا درش می آوردم، حسرت و ناکامی، بیشترین مونس تنهایی های چهار فصل من است، یکی به خدا بگوید به فریاد من برسد، بیچاره خدا هرچقدر تلاش می کند از این باتلاق نجاتم بدهد باز خودم خودم را گرفتار می کنم، فقط خوب است که خداست! بی قرآنی به این حالم انداخته و اینقدر دیوانه ام کرده که می بینید، حالا کتابهای دیگر اصلا به کناری، بی قرآنی را چه کنم، و ناتوانی در خواندن را، من خیلی خسته ام.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالت را باید نوعی مژده به حساب آورید به امید آن‌که بنا بر آن است تا با حضوری دیگر، نزد خود حاضر باشید. حضوری که در آن همه‌چیز معنای دیگری پیدا کند و ما در نزد خود با معارف دینی مأنوس باشیم و در عمیق‌ترین نوع حضور که همان انسانیتِ انسانی خودمان است با خدایی روبه‌رو شویم که آن‌قدر در نزد ما است که خودمان نزد خودمان نیستیم. با این دید، ماه رمضان، ماهِ بیشتر نزدیک‌ترشدن به خودمان است و قرآن نیز کتاب انسان‌شناسی خواهد بود در رابطه با نظر به انسان است که می فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (10)/ انبیاء» اخیراً عرایضی تحت عنوان «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها» شد. امید است که افقی را در مقابل عزیزان گشوده باشد.        https://eitaa.com/sabbar_ir/1933 آری! هنوز قصه ما قصه چنین سخنی است که گفت:

«اگر دیر آمدم مجروح بودم/ اسیر قبض و بسط روح بودم» یعنی به این راحتی‌ها آن حضوری که در پیش است، پیش نمی‌آید، ولی همچنان باید ماند و در انتظاری که با پایداری همراه است، خود را نگه داشت. موفق باشید                                                  

34871
متن پرسش

 بیست‌ویکم فروردین ماه سال گرد شهادت سپهبد علی صیاد‌شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام الله علیک جناب استاد عزیز. باز هم از محضر جنابعالی بابت اطاله‌ی وقت و مزاحمت از نوشته‌ای که پیش روی شما و عزیزان هست عذرخواهی می‌کنم باشد تا شروعی شود برای شروع‌ فتوحاتی در آینده‌ی تاریخ توحیدی‌مان، و شاید ما نباشیم اما این نوشته ها گواهی شود بر آن اشراق پیش رویی که بشر در پیش دارد و آن معنایی که دوباره انسان را در بر خواهد گرفت و انسان برای آن آغوش خواهد گشود.

صیاد شیرازی‌ها و بازگشت به خود در انقلاب اسلامی با شروع نهضت امام خمینی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) بسیاری بودند که نگاه آینده دار امام را در تاریخ درک کردند و به آن تعلق خاطر پیدا نمودند توده‌ای عظیم از عموم مردمی که سال‌ها رنج ذلت حکومتی مستبد و مستکبر و حکومتی وابسته و محقر از جانب آمریکا و دردی که می‌دانستند این حکومت بر آن است تا بنیان‌های معنوی و ریشه‌های مذهبی و مکتبی اسلام را بزند و میدان حکومت را به دست جریان‌های ضد دین و سکولار و غرب اندیشانی دهد که دین را به‌کلّی از میان زندگی و جامعه‌ی ایرانی از میان ببرد، اما این تحلیل غلط در جامعه‌ی ایرانی که بنیه‌ی ایمانی در میان مردم این سرزمین ریشه در تاریخی دارد که شیعه از زمان صفویه دوباره آن رسالت خطیر تاریخی خود را در تاریخ جهان پیدا کرد و صحنه را مدیریت کرد و تا بدین‌جا رساند.

این تحلیل غلط از جامعه‌ی مسلمان وشیعی ایران نه تنها پادشاهان وابسته‌ی ایران را بلکه دشمن منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای ما را همیشه گرفتار اشتباهات بزرگ در تحلیل نسبت به ما کرده است و این است راز قدرت مردمی نظام که بارها رهبری از آن سخن گفته‌اند. علاوه بر فهم تاریخی و هوشمندانه‌ی توده‌ی مردم ایران از دوران قبل از انقلاب و شروع مبارزه با رژیم و فهم نقشه و توطئه‌ی استکبار برای تغییر تاریخ تشیع و اشاعه‌ی اباحه‌گری و فحشاء در میان ارتش و نیروهای وابسته ی به رژیم هم کم نبودند افرادی که متوجه‌ی شروعی دیگر از تاریخ شدند و به همین خاطر به فکر طرحی نو برای آن حضور بودند تا از وضعیت موجودِ وابستگی ذلیلانه‌ی استکبار به دنبال استقلالی در ذیل اندیشه‌های ناب اسلام باشند و این نگاه را و اندیشه را در امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) یافتند و با آن در شروع تاریخی جدید همراه شدند. صیاد شیرازی یکی ازآ نهاست، سپبهد قرنی و موسی نامجو و شهید عباس بابایی یکی از آن‌هاست و صدها نمونه‌ی دیگر از فرماندهان و افسران ارتشی وابسته که با شروع نهضت امام متوجه طرح و نقشی دیگر از حضور خود در تاریخ شدند و خود را در این تاریخ حاضر کردند. شاید پرسش اصلی این باشد که چگونه صیاد، صیاد شد؟ این نقطه‌ی مهمی است که امروز می‌شود در جواب آن به فهم هایی برای شروع صیاد شیرازی‌ها در نطام افسری‌مان فکر کرد. صیاد شیرازی اگر صیاد شیرازی شد قطعا در ذیل فهم از انقلاب اسلامی بود و گرنه صیاد نمی شد، او می‌توانست افسری پاک و مقدس در حکومت آریامهر باشد و درجات بالایی هم بگیرد اما هیچگاه صیاد نمی شد. آنچه صیاد یا صیادها را صیاد شیرازی کرد حضور در تاریخی بود که با مکتب خمینی (سلام الله علیه) آغاز شد، مکتبی که اندیشه‌ی اسلام را آغازی بر پایان حضور مستکبرانه‌ی جهان استکبار می‌دانست و برای تعیّن‌بخشی به این فهم و اندیشه، طرح حکمت اسلامی را بنا نهاد و این فهم در صیاد شیرازی بود که برای حضور مقدس و پاک باید به فکر طرح نهضتی باشد که در آن بتوان در تاریخ مبارزه با کفر و نفاق که ریشه در نظام استکبار دارد حاضر شود و این جز با مکتب امام شدنی نیست و برای این فهمِ مهم باید بصیرتی تاریخی داشت تا خود را همچون صیاد ذیل اندیشه‌ی توحیدی خمینی کبیر پیدا کرد و در انقلاب اسلامی ادامه داد همانگونه که صیاد خود را با مکتب امام پیدا کرد و با حضور ذیل اندیشه‌های ناب مکتب توحیدی امام خود را بسط داد و در این تحول تاریخ انفسیِ انسان حاضر شد و جایگاه خود را در این مکتب پیدا کرد.

عمده‌ی سخن در درک این فهم از سرداران ماست که باعث شد اینچنین پر شور در میدان مبارزه‌ی با استکبار آن‌هم در یک نبرد تمدنی و نه یک مبارزه‌ی ملی و منطقه‌ای صِرف که منفعت انسان ها را تامین کند. اصلا اگر چه مبارزه ملی از فروعات حضور شهدای ما در این مبارزه بود، اما عمده آن اندیشه‌ و مکتبی بود که شهدا ذیل تاریخ انقلاب اسلامی به فکر حضور انسانی جدید در برابر انسان عالم مدرن یافته بودند و خود را در نبرد جبهه‌ی حق مقابل باطل پیدا کردند که امروز نبرد آن‌ها و حضورشان حضوری از جنس اندیشه ی حضور انبیا و اولیا در تاریخ است و نبرد آن‌ها تقابل و نبرد تمدنی است که در برابر سخن جهان مدرن، سخن از انسانی دیگر و عالم دیگری است و صیاد شیرازی‌ها زودتر از بقیه این سخن را شنیدند و به پای این سخن جان دادند. سخنی از جنس انبیا و از انسانی دیگر که نمی‌خواهد خود را در جهان اندیشه‌ای غرب ادامه دهد و در گفتی جدید به سخنی نو از انسانی صالح به درکی تازه از انسان نایل شده است، همان سخنی که آوینی عزیز فرمود:

«انقلاب اسلامی رستاخیز تاریخی انسان است بعد از قرنها هبوط؛ انقلاب اسلامی یک توبه تاریخی است و بنابراین، غایات آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست؛ انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است، در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی با یک فرهنگ واحد درآمده است، فرهنگ غرب. یعنی فرهنگ غربت انسان از حقیقت.»

 صیاد شیرازی اینچنین در تاریخ حاضر شد و اگر امام نبود و مکتب انقلاب اسلامی به میان نمی آمد قطعا اینچنین انسان‌هایی به ظهور نمی‌رسیدند و استعدادهایی که امام از دل تاریخ تشیع کشف کرد، بالفعل نمی‌شدند، و به این فهم تاریخی دست نمی‌یافتند که امروز به فکر نظامی در برابر نظام سلطه‌ی جهان است برای حفظ میراث گرانبهای اندیشه‌های انبیاء و اولیاء.

 در واقع امام بر فراز پر شکوه میراثی از مبارزه‌ی تاریخی انبیا ایستاد و بانگ صلای توحیدی را ندا داد، و این صیادها بودند که لبیک گفتند و صحنه‌ی تاریخی جبهه‌ی حق و باطل صورت گرفت. آری! صیاد شیرازی‌ها لبیک‌گوی بانگ توحیدی تاریخ شدند و اینچنین خود را در مکتب امام حاضر کردند. برای حاضر شدن در مکتب توحیدی، کافی است انسان نظر به غایتی بیندازد که پیش روی انسانِ هر عصری حاضر است؛ نظر به افق آینده‌ی هر مکتبی که انسان را در امروز آن مکتب حاضر می‌کند. صیاد شیرازی غایت انسانی این تاریخ را در افق تعالی و سعادت جاودانه ای می جست که انسان را با خدای خودش روبرو می‌کند، بر خلاف آنچه در مکتب غرب با آن روبروییم که روز به روز «انسان» را از «خدا» جدا می‌کند و در توهّمات و خیالاتِ پوچ بشر سرگردان و حیران در این عصر رها می‌کند تا انسان یا از درون بمیرد و یا دست به خودکشی بزند. اما صیاد شیرازی در آرمان این مکتب انسانی را می دید که می‌تواند از توهّمات عالم مدرن در زندگی وارد شود که حیات معنوی خودش را در بستر خدمت به انسان‌های دیگر و مبارزه با جهانی که دشمن انسانیت است پیدا کند و این جهانِ خمینی است که چنین امکانی را برای صیاد شیرازی فراهم می‌کند تا زمینه‌ی تعالی بشر را بسازد و در برابر جهان غربی قد علم کند و بشود خمینی در صحنه‌ی میدان جنگ و خمینی با صیاد در جبهه‌ها حاضر شود و این تنها با حاضرشدن در این تاریخ ممکن است.

انسانِ مکتب خمینی بریده از آسمان نیست، بلکه آویخته از آسمان و متعلق به ملکوت آسمان است. انسانِ مکتب امام خمینی، انسانی است که می‌خواهد در حضور ملکوتی و قدسی، به زندگی دنیایی سامان بدهد و نه بریده از ملکوت. انسان خمینی انسان آخرالزمانی است که کمالات انسانی را در صورت کامل‌ترین وجه‌اش دنبال می‌کند و در پی رسیدن به آن، مبارزه را بر می‌گزیند تا دشمنِ انسان را از میان بردارد و آن انسان کامل را که صورت کامل‌ترین کمالات انسانی و محبوب و معشوق انسان است، به صحنه بیاورد و نگاه انسان را از نکبت لجن‌زارِ غرب به ساحت وجه غیبی انسان که صورت خداست بیندازد، صورتی که قرن‌هاست جهان استکبار از پیش روی انسان‌ها پنهان کرده است و امام آن منادی توحید تاریخ، ما را متوجه آن وجه کامل تاریخ انسان کرد و دسیسه‌ی تاریخ عالم مدرنیته را پیش روی شهدا آورد و صیاد شیرازی این صدا را تصدیق کرد و در این مکتب با جان و دل حاضر شد.

 برای صیادشدن، بایست خمینی را پیدا کرد و مکتبش را فهمید و در دل آن مکتب در هر جایی از عالم که بود حاضر شد. این حاضرشدن، قلب را برای حضور در تاریخ خودمان زنده می‌کند و از بیهودگی و کلافگیِ اندیشه‌ی نیهیلیسم نجات‌مان می‌دهد ولو کارگری باشیم در نظام اسلامی، یا یک بسیجی ساده در یک پایگاه کوچک، فقط کافی است دست‌مان به دامن معارف این مکتب برسد و آن را تصدیق کنیم، آنگاه به نور اشراقی تاریخیِ این مکتب جایگاه‌مان را پیدا خواهیم کرد، آنچنان که حسن باقری، همت، خرازی، باکری و.....پیدا کردند. به این بیندیشیم که وقتی اشراقی به تاریخی روی می‌آورد انسان ها بایست زمینه ی فهم این اشراق را در خود آماده کنند، بعد از آن اشراق، آن مکتب است که «خود بگویدت که چون باید کرد.» سخنی از مقام معظم رهبری در اولین سالگرد امام خمینی شاهد خوبی است که سخن از شروع تاریخ جدید دارد:

«وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز می‌شود، هیچ‌کس نمی‌تواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشته‌ی تاریخ بشر هم همین‌طور بوده است. هیچ‌کس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانی که با پایه‌های محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما می‌خواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملتها و دولتهای سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّی نقشه‌ی سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت کنندگانِ قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید.

این سخن به زیبایی تحلیلی است از باطن حرکت تاریخ انقلاب اسلامی که با امام شروع شد، این حیات تاریخی که به سوی بشر آمد، ندای توحیدی انبیا بود که به گوش‌مان رسید و امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» منادی این آوای الهی بود.

خلاصه آن‌که سخن در این بود که صیاد شیرازی را باید از تربیت شدگان و رشد یافتگان ارتشی بدانیم که با انقلاب اسلامی در تراز اسلام گام برداشت تا بر خلاف تمام ارتش های حاضر دنیا سخنی فراتر از منافع قومی و ملی داشته باشد و در آن سخن از حضور انسان‌هایی است که دیگر خود را نه در گذشته‌ی سنتی خود دنبال می‌کنند که زندگی در آن به اندازه‌ی آبادانی شهر و روستای‌شان بود و سلطان‌شان کدخدای محله‌شان یا زندگی‌شان بر اساس قوم و قبیله‌شان می‌چرخید؛ و نه در آینده‌ای که جهان مدرن برای انسان به میان آورده است که انسان در یک دهکده‌ی جهان، ذیل اندیشه‌ی اومانیسم بخواهد خود را ادامه دهد، ادامه‌ای که سرانجامش لجام‌گسیختگی و گرگی و دزدی انسان است و پوچی و تحیّری که امروزه گریبان بشر را گرفته است و آنچنان است که نیاز به اثبات مدعای خود هم نیست، بلکه عالم مدرن در لایه های نارضایتی انسان در این تاریخ به وجدان قابل حس است و شهود حسی انسان‌ها آن‌را تصدیق می‌کند. درست در همین جاست که نقطه‌ی شروع انقلاب اسلامی می‌شود حضور صیاد شیرازی‌ها در تاریخی میان شرق و غرب، و این همان «آغاز طلوع بشر جدید» است که می‌خواهد از مزبله‌ای که نیهیلیسم برایش رقم زده است جدا شود؛ این آن ساحل نجاتی است که نوید «حضور بشر جدیدی» شده است که می‌خواهد در تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر شود. مقام معظم رهبری «حفظه‌الله» در همان سخنرانی می‌فرمایند:

«یکی از این خصوصیت‌ها، گسترش اعتقاد و باورهای مذهبی است. بعد از آن‌که سیاست قدرت و نظام سلطه‌ی جهانی این بود که دین و معنویت را به‌کلی از زندگی مردم حذف کند و جامعه‌ی بشری را یک جامعه‌ی بی‌دین و بی‌ایمان و بی‌اعتقاد به ارزش‌های الهی تربیت نماید، این دوران جدید، درست به‌عکسِ آن سیاست‌ها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهای اسلامی، مردم به باورهای دینی برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعی که ده‌ها سال ضد مذهب زندگی کرده بودند، اعتقاد مذهبی و گرایش معنوی رشد کرده است. البته آینده‌ی این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتی عمیق‌تر و خالص‌تر و سالم‌تر و منطبق‌تر با فطرت بشر باشد، جاذبه‌ی بیشتری برای ملت‌ها خواهد داشت. آن روزی که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب می‌آمد و مورد استهزا قرار داده می‌شد، گذشت. امروز، بی‌دینی و بی‌ایمانی و تهی‌بودن از اعتقاد معنوی، یک ضد ارزش است. در بسیاری از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیاری دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکی از ویژگی‌های عصر جدیدی است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و در حالی‌که کسی باور نمی‌کرد، داعیه‌ی آن را سر داد و دل‌ها را به آن متوجه کرد.»

 باز هم به صیاد شیرازی بر می‌گردیم و این‌که صیادشیرازی از سردارانی بود که با دلسپردگی به مکتب امام سلوک توحیدی‌اش را با شهادت به اتمام رساند و نویدی بر شروع تازه‌ای از حیات ارتشی را داد که حافظ هویت انسان است و در خط مقدم جبهه‌ای است که انسان را گرگِ انسان می‌داند. صیاد شیرازی با حضور انقلاب اسلامی از آن معنویت فردی‌اش در ارتش آزاد شد و با ارتش انقلاب اسلامی در معنویت جهانِ مقابله با نظام استکبار در عالم توحیدی انسان آخرالزمانی حاضر شد. دیروز صیادِ خودش بود در فردانیت خود با خدایش، اما امروز صیاد شیرازی در جهان اجتماعی مکتب خمینی حاضر شده است و دیگر از آن پوسته‌ی معنویت فری به در آمده است. امام معنویت را در سطح اجتماع همگانی کرد، و نه فقط ارتش که امروز آن کارگری هم که در کارخانه ذیل این انقلاب به تولید خدمت می‌کند صیاد شیرازی است در عرصه‌ی تولید و خدمت.

آری! بیش از این می‌شود به تولد صیادها در دل مکتب خمینی کبیر «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اندیشید و این نوشته فقط پیشگفتاری است در باب گفتگویی از این جنس برای شروع صیادها و آوینی‌ها و حاج قاسم‌ها که باید در یک گفتگویی دیگر آن را دنبال کرد. و در آخر نیز باز هم سخنی از مقام معظم رهبری را به میان می‌آوریم تا تذکری باشد بر فهمِ تاریخ پیش روی‌مان.

 «خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنابخشیدن به ارزش انسان‌ها و حضور مؤثر توده‌های میلیونی مردم است. در دوران جدیدی که به‌وسیله‌ی امام ما آغاز شده است و دایره‌ی آن محدود به ایران هم نیست، توده‌های مردم، اصل و تعیین‌کننده و تصمیم‌گیرنده‌اند و آن‌ها هستند که جریان‌ها را هدایت می‌کنند. در گذشته، ما انقلاب‌های زیادی را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق می‌کند. امروز، در دنیایی که ده‌ها سال بعد از جنگ دوم بین‌المللی، قدرت‌های مسلط بر عالم، همه‌ی مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواسته‌های آن‌ها باشند و در مقابل اراده‌ی قدرت‌های جهانی حرفی نزنند و اراده‌یی از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما می‌بینید که در کشورهای اروپای شرقی، توده‌های میلیونی مردم، با همان سبکی حرکت می‌کنند و به میدان می‌آیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه‌ی با رژیم ستمشاهی وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصه‌ی انسانىِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزی خون بر شمشیر است؛ یعنی در این دوران جدید - همچنان‌که در ایران اتفاق افتاد- آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناخته‌شده‌یی است. قدرت حضور توده‌های مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.»

 امیدوارم که در این شروع تاریخی که با امام به صحنه آمد، ما نیز در آن حاضر شویم و خودمان را برای میدان‌های عظیم پیش رو، بیش از پیش آماده کنیم که تاریخ جدید ملازم فهمی جدید و نیازمند حضوری دیگر است، نه با تحجّر می‌توان به پایگاه آینده‌ی انقلاب اسلامی حاضر شد، و نه در مناسباتِ تجدد می‌شود به کمک آینده‌ی انقلاب اسلامی آمد، باید به فکر راهی که در عین بهره‌مندی از مواهب الهی، عقلِ تاریخیِ امروز، از عقل قدسی الهی نیز غافل نشود. نمونه‌ای از آنچه که در دوران دفاع مقدس رزمندگان در عین عقلانیت و بهره‌ای از سلاح‌های آهنی، از ایمان و بهره‌های معنوی عقلِ قدسی غافل نشدند. شهید صیاد شیرازی خاطره‌ای را از امام نقل می‌کند که شاهدی است بر این بحث، می‌فرماید:

قبل از شروعِ یکی از عملیات‌‏ها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده می‌کردیم، خدمت حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. این جلسه شاید از آن جلساتی باشد که ضبط نشده و یکی از جلساتی است که واقعاً بیشترین تأثیر روحی و روانی را بر من داشته است. البته این مطلب را که می‏‌گویم، الآن هم در زندگی و اخلاقم اثر آن را به عینه می‌‏بینم و خیلی هم از آن بهره برده و همچنان می‏‌برم. در آن جلسه حضرت آیت ‏اللّه‏ خامنه‏‌ای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه حضور داشتند. گزارش‌ها خدمت حضرت امام داده می‏‌شد. کاملاً یادم هست که ایشان روی مبل نشسته بودند و ما هم به صورت نیم‌دایره اطراف ایشان نشسته بودیم. همۀ توجه من جلب حالات و آثار رفتار بسیار مقدسی بود که امام نشان می‌دادند. آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودم که متوجه نمی‌شدم چه کسی دارد صحبت می‏‌کند. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. عین جملاتی که رد و بدل شد، بیان می‌‏شود، چون اثرش برای من خیلی نافذ و فوق ‏العاده بود. آقای هاشمی گفتند: آقا! کسالتی عارض شد؟ چون تنها چیزی که به ذهن می‏‌آمد، این بود که ممکن است آقا دچار کسالت شده باشند. امام در پاسخ فرمودند که: «خیر! وقت نماز است!» با یک قاطعیتی که اصلاً من احساس کردم، مثل این‌که ما تا حالا نماز نخوانده‌‏ایم! از حضرت امام درخواست کردیم که با ایشان نماز بخوانیم. البته هنوز یکی دو دقیقه به وقت شرعی مانده بود ولی اینکه امام چگونه بدون نگاه کردن به ساعت زمان ظهر را تشخیص داده بود، خدا می‌داند. خلاصه از محضر ایشان سؤال شد که اجازه می‏‌فرمایید ما هم در محضر شما و به جماعت نماز بخوانیم؟ امام فرمودند: «مخالفتی ندارم». سجاده حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»آنجا پهن بود و آن بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف، نماز واقعاً با حالی خواندیم که شاید در تمام عمر من سابقه نداشته است. البته این از حال خود امام بود. این صحنه تمام شد ولی آثار رفتاری و اخلاق امام و روحیۀ تعبد ایشان به نظر من یک آثار جاودانی بر جای می‌گذاشت. خلاصه جلسه تمام شد و چندی بعد هم من به جبهه رفتم. اصلاً تحولی در من ایجاد شده بود. بار سنگینی بردوشم احساس می‏‌کردم که خدایا درست است که از این اخلاق امام، حَظّ لازم را گرفتم؛ حال چطور از آن استفاده عملی کنم؟ چون مسئولیتم سنگین بود. فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم. این همه فرماندهان در جبهه با من کار می‌کنند من چه باید بکنم که این اخلاق را به آنها منتقل نمایم. این تدبیر به ذهنم آمد که جلسات فرماندهان نظامی را جوری ترتیب بدهیم که قبل از نماز شروع شود و یا به نماز ختم گردد و یا اگر وسط جلسه به وقت نماز رسید، قطعش کنیم و به نماز برویم و بعد جلسه را ادامه بدهیم و یا حتی جلسات را با نماز شروع کنیم. خداوند چقدر به ما توفیق داد که این برنامه را پیش گرفتیم. و این رسالت را انجام دادیم که عجیب برای من پربرکت بود. به وضوح احساس می‌کردم که در داخل جلسات مربوط به عملیات و اتاق‌های عملیات و جنگ از همین روحیه عبادی یک برکات عظیمی نصیب ما شده است. حتی در حین عملیات که بودیم، با اینکه معمولاً ضرورت ندارد، حتماً فرمانده در حالی که عملیات را هدایت می‏‌کند نماز بخواند، او می‌تواند نمازش را بعد هم بخواند ولی ما می‏‌دیدیم همان جا هم می‌شود با نماز یک فضای معنوی ایجاد کرد. بسته به شرایط، بعضی اوقات یک نفر بی‏سیم‏چی می‏‌ماند و بقیه می‌رفتند به اقامه نماز. این نماز اول وقت را ما از روحیۀ عبادی امام الهام گرفتیم.» (امام و دفاع مقدس، خاطراتی از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص۵۷-۶۷)

 این آن نگاهی است و آن شروعی است از انسان و مدیریت صحنه‌ی تاریخ که غرب، کاملاً از آن غافل است، نه‌تنها غافل، که مرگ معنویت را هم باید بعد از رنسانس در غرب جستجو کرد، آن تاریخ که دین از زندگی بشر جدا شد و انسان در دعوای کلیسا مغلوب صنعت شد و ایمان از ساحت اجتماعی بشر رخت بر بست و انسان در زمختی عالم صنعتی هر روز سخت‌تر از دیروز به زندگی ادامه داد و گرفتارِ خودفراموشی شد و این خودفراموشی، هویت تاریخی عالم مدرن گشت، و انسان از انسانیت در لایه‌ی حیوانی خود به زیست‌اش ادامه داد. درست در نقطه‌ی مقابل همین اندیشه انسانی با توجه به تمام ساحت‌های انسانی‌اش به تاریخ قدم گذاشت و سخن از حضور دیگر و انسانی دیگر و تاریخی جدید را پیش چشم و انتخاب و اراده‌ی بشر نهاد. تاریخی که به گفته‌ی شهید آوینی؛ شروعِ آب‌شدن و اضمحلال غرب است .

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید اگر کاربران عزیز حوصله کنند و متن جنابعالی را با دقت مدّ نظر قرار دهند؛ نسبت به تاریخی که در آن هستند، متوجه افقی خواهند شد که می‌تواند «مسجد» و «مدرسه» را برای آن‌ها به «میخانه حضور» تبدیل کند، به همان معنایی که حضرت روح الله در طلب آن بود.

 آری! حقیقتاً آن امری که شهید صیاد شیرازی را شخصیتی آن‌چنانی کرد که باید نسبت به شخصیت او مدت‌ها حیران ماند؛ شخصیت حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بود و این‌که حضرت امام روشن نمودند افقی در پیش است، که بنا به فرمایش شما تمام ساحات انسانی را در برگرفته تا انسان، تاریخِ دیگری را تجربه کند. با نظر به چنین افقی است که شهید صیاد شیرازی عملاً در هویت نظامی خود با آن‌همه نوآوری و ابتکار، متولد می‌شود. و یا شهید آوینی با آن سخنان آسمانی‌اش، سید شهیدان اهل قلم می‌گردد. به همان معنایی که وقتی به قلم نگاه می‌کنی انگار از خودش هویتی ندارد. پس آن چیست که قلم را هویت می دهد؟ قلم را ماندگار می کند؟  چه چیز جوهر مرکب را آنقدر توان می دهد که نسل به نسل انسان ساز می شود؟

  به انسانیتی که صید شیرازی ها  را می طلبد و او را و امثال او را به حرکت در می آورد و به تفکر دعوت شان می کند و اگر انسانیت آن ها نبود که در جستجوی حقیقت بودند و می خواستند راوی  حقیقتی باشند که حضرت روح الله به میان  آورد، نه صیاد شیرازی، صیاد شیرازی می شد و نه شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم.

آری انسان هایی که انسانیت خود را در حقیقت گمشده جستجو می کنند تا انسانیت خودشان را روایت کنند می یابند از آن فتح ابراهیمی تنها با ریخته شدن خون حسینی می توان روایت کرد و یا در آن حاضرشد. زیرا فهمیدند: تنها راه فتح انسانیت از کربلای حسینی می گذرد.

برای دیدن باید چشم ها را در دریای اشک و تضرع در پیشگاه حضرت حق بشویی تا خودی را ببینی که خودی نیست و همه حرف در این یک کلمه‌ است که چه افقی آن ها را به چنین حضوری وا داشت که اگر آن‌گونه عمل نمی کردند؛ در جستجوی خود کجا می‌توانستند بروند؟  و ما نیز اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. و این است آن افقی که شهید صیاد شیرازی‌ و سید شهیدان اهل قلم مدّ نظر داشتند.

موفق باشید

34870
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رضوانه: با عرض پوزش از جناب استاد و کاربران عزیز که وقت می‌گذارند و این وجیزه‌ی ناچیز را مطالعه می‌کنند. پیش از مطالعه از جناب استاد با اطاله‌ی وقت شریف‌شان در وسط ضیافت توحیدیِ ماه خدا عذرخواهم و محتاج دعاهای توحیدی‌تان هستم. به مناسبت شهادت افق گشای جناب حضرت آوینی نوشته‌ای را به خدمتتان ارسال می‌کنم تا شاید ما را هم جزو خادمان و نوکران این شهیدان به حساب آورند.

آوینی و هنر اشراقی انقلاب اسلامی در طلیعه‌ی طلوع انقلاب اسلامی در میان اندیشه‌های عصر خویش از بلوک شرق و کمونیست و جامعه‌های کارگری و احزاب کمونیستی چین و شوروی و بلوک غرب و تفکر لیبرال و اندیشه‌های اومانیستی و سکولار غربی، «انقلاب اسلامی» در تاریخی حاضر شد که جهان در سیطره‌ی این اندیشه‌ها در جریان بود. امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) با نور فهم الهی خود متوجه‌ی شروعی دیگر در تاریخ بود که دیگر نه شرق برای بشر سخنی نو دارد و نه غرب می‌تواند مأمن و مونس انسان این زمانه شود، بنابراین امام سخنی تازه را در انداخت از انسان و جهان و از تاریخی که با انسان میان شرق و غرب در حال طلوع است، و مطلع الفجر این انسان شروق توحیدی، عالم جدیدی است به نام «انقلاب اسلامی» که بنیاد آن توحید است، درست نقطه‌ی مقابل اندیشه‌ی اومانیسم و خودبنیادیِ انسان. در این شروع و آغاز، فهمی جدید و مناسباتی جدید در تاریخ شکل گرفت و تقابلی نو را با اندیشه‌های زنده‌ی تاریخ غرب درانداخت و بنای تازه‌ای را برای نظام اجتماعیِ بشر پی‌ریخت تا انسان در تعالیِ اراده و اختیار در چنگال هوس تمدن غرب، انسانیت‌اش لگدمالِ خیالات و توهّمات مناسبات عالم مدرن نباشد و نظمی را تأسیس کند تا در آن انسان در قامت خلیفه‌ی الهی خود را برانداز کند. این شروعی بود از یک آغاز که در اندیشه‌ی مکتبی امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) جا گرفته بود و برای آن طرح نهضتی را در انداخت که ساختمان وجودی انسان را از مراتب ملک تا ملکوت در نظر دارد و جنبه‌ی قدسی انسان را فدای جنبه‌ی مادی و ملکی او نمی‌کند. انسان در اندیشه‌ی امام به تعبیر آیت الله جوادی آملی:

«انسان حقیقی کسی است که در محدوده حیات حیوانی و طبیعی نایستد.» همچنین می‌فرمایند: «انسان حقیقی در سایه تعلیم قرآن کریم به انسانیت دست یافته، از وضعیت روشنی بهره‌مند است و در همه امور حیات خود می‌تواند با شفافیت سخن بگوید. او می‌داند از کجا آمده است و به کجا می‌رود و نیز رابطه‌ی خودش را با جهان اطراف و روابطی که بین اجزای عالم برقرار است را می‌داند.»

این سخنان به خوبی می فهماند که سخن از انسان دیگری در میان است و حرفی نو از عالمی دیگر از تاریخ به میان آمده است. شهید آوینی(رحمت الله علیه) از جمله کسانی بود که این «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبهه‌ی تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشه‌ی قدسی تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم این مکتب انسان‌ساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام (سلم الله علیه) شد و دست به ابر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام شد. تاریخی با حضورش در برابر مکاتب عالم مدرن حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسان‌ساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصه‌ی حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنه‌ی زمین آورد و امام فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» یا در سخنانی دیگر امام در مقاومت این بسیجیان فرمود:

«این جانب از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست خداوند بالاى آن است مى‌ بوسم و بر این بوسه افتخار مى‌ کنم. شما دِیْن خود را به اسلام عزیز و میهن شریف ادا کردید و طمع ابرقدرتها و مزدوران آنان را از کشور خود بریدید و سخاوتمندانه در راه شرف و عزت اسلام جهاد کردید یا لَیْتَنى‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیما.»

 تماماً سخن از اندیشه‌ای دیگر در تاریخِ دیگر است و آوینی این اشراق قدسی را در طلوع انقلاب اسلامی در مکتب امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) به خوبی درک کرد و از همه مهم‌تر آن است که آوینی در این اشراقِ تاریخی و در این تاریخِ توحیدی حاضر شد و «هنر» را که اساساً مقوله‌ای است خنثی که ذاتاً نه حُسْن می‌پذیرد و نه قُبح، بلکه ماهیتی است برآمده از اندیشه‌ها و مکاتب و فرم و محتوای آن را اندیشه‌ها هستند که تأمین می‌کنند. و آوینی به «هنر» ارزش داد و «تقدس» بخشید در روزگاری که هنر در خدمت هرزه‌انکاری‌ها و در ذیل اندیشه‌هایِ نیست‌انگار و ابتذال به‌سر می‌برد، آوینی آن را تقدس بخشید و «هنرِ انقلابی» را بنا نهاد. البته منظور سخن این نیست که او آغازگر هنر انقلاب اسلامی بود، نه! او جزو اولین‌های آغاز هنر انقلاب اسلامی بود. آنچه کار آوینی را ارزش بخشید این بود؛ «هنر» را خوب می‌شناخت و تأثیر هنر بر انسان ر ا خوب درک کرده بود و اثرپذیری انسان از هنر را آگاه بود. فلذا «هنرِ مقدس» را برای حضور در عالمی جدید در مواجهه با انسان انتخاب کرد. به همین جهت ما کار آوینی را به نام «هنر اشراقی انقلاب اسلامی» گذاشتیم.

 بزرگترین سرمایه‌ای که آوینی با آن به ساحت هنر باریافت آن بود که بنیادهای معرفتی و اندیشه‌ای غرب را خوب می‌شناخت و از مکتب انسان توحید امام هم کاملاً آگاه بود، فلذا تقابل ذاتیِ هنر انقلاب اسلامی را با هنر غرب مدرن در بنیادهای معرفتی آنها می‌دید، فلذاست که کارِ آوینی مشحون و مملو از مفاهیم قدسی و معارف اشراقی است. آوینی «هنر» را غایت نمی‌دید بلکه فاعلیت هنر را در غایت قدسی انسان جستجو می‌کرد و روایت فتح، تجلی این‌چنین نگاهی است که آوینی در آن زیست می‌کند. آوینی در عالم خمینی خود را پیدا کرده است و با تاریخ خمینی زندگی می‌کند و حیاتِ انسان این تاریخ را هم در مکتب امام جستجو می‌کرد و این تاریخ را عصر بیداری انسان نامید، چرا که او خوب کارد به استخوان نشسته‌ی نهیلیسم را به جان آدمی در جهان مدرن هم به خوبی چشیده است، و هم درک کرده، و هم انسانِ خودبنیاد عالم مدرن را می‌شناسد که در آن‌جا سخن از ایثار و بذل جان و فداکاری و ساحتِ معنا جایی ندارد، آنجا تمام مناسبات انسان در طبیعت و ماده است که تعیین می‌شود و انسانِ بُریده از معنا با خود زیست می‌کند و انسان در رابطه با خدا معنایی ندارد و خدا در مناسبات آن‌ها مرده است و جایی برای حضور خدا نمی‌ماند و این جاست که آوینی به دنبال خدایی می‌گردد که خمینی به تاریخ آورد، خدایی که در سنگر رزمنده‌ی سیزده سال حاضر است و در ایثارِ آن مادرِ پیری که تمام دارایی‌اش یک مرغ است که آن را هم برای رزمندگان هدیه می‌دهد؛ حاضر است. خدایی که در تمام صحنه‌های جبهه، خودش را نشان می‌دهد و رزمندگانی که وقتی از آنان می‌پرسی این‌جا چه می‌کنید؟ می‌گویند البته که ما کاری نمی‌کنیم، اینجا هر کاری که شده، کار خدا بود.

آری! آوینی قهرمانِ فهم تاریخی است که با «انقلاب اسلامی» طلوع کرد و کوشید تا این طلوع را با هنر مقدس و متعالی به انسان نشان دهد و انصافا آوینی موفق بود در ارائه‌ی «هنر انقلاب اسلامی»، و باید گفت استادِ تمام هنر انقلاب اسلامی، چرا که او از یک سو بایست فهم و ادراک این حقیقت قدسی را که در ساحت ملکوتی است و از جنس معناست به ساحت خیال بیاورد تا بتواند از محسوس پلی بزند برای فهم آن حقیقت معقول و معنا، و این کارِ انسانی است که خود نیز از عالم معنا بهر‌ه‌ای داشته باشد و در افق خیال دستی بر آتش؛ و آوینی این هر دو را داشت. هم خوب «معنا» را می‌یافت و هم برای نمایش آن در صورت محسوس از خیالِ ناب بهره برده بود. آوینی شاگرد اشراقی مکتب امام است که در این اشراق، خود را حاضر کرده است و با حضور در آن به سر منزلِ مقصودِ انسانیِ خویش هم نایل شد. حضور در دل یک حقیقت اشارت به آن است که ابتدا انسان آن طلوع قدسی را بیابد و بفهمد و تصدیق کند و بعد از آن در دل آن شروع و طلوع شروق نور آن مکتب قرار بگیرد، در هر جایگاهی که باشد، بعد از آن این مکتب است که او را در دل این اشراق راهنمایی می‌کند البته که اراده‌ی قرارگرفتن در این مسیر به دست انسان است که خود را وارد به این عالم بکند آنچنان که شهید باقری‌ها و باکری‌ها در آن قرار گرفتند و جبهه ی دفاع مقدس را به بهترین نحو و با استمداد از شروق این نور تابیده در مکتب خمینی به بهترین وجه اداره کردند و مگر راهی به غیر از این برای ادامه‌ی انقلاب اسلامی هست پیش روی جوانان بسیجی‌مان که داعیه‌دارِ ادامه انقلاب اسلامی هستند؟؟!!

البته سخن در باره‌ی آوینی بس بیش از این و مفصل‌تر است و می‌شود در باب گفتگو‌های او در موضوعات مختلف سخن‌ها گفت و از بنیاد‌های اندیشه‌ای او در مسایل گوناگون سخن گفت و نظام اندیشه‌ای شهید آوینی را بررسی کرد که جای کارهای زیادی هم هست برای امتداد معنا بخشی به کار های آوینی و بررسی های تاریخی کارهای او در انقلاب اسلامی و هنر انقلاب اسلامی. هنر در اندیشه ی کلان رهبران انقلاب اسلامی هم بسیار مهم و مورد توجه بوده است. امام خمینی (رضوان الله علیه) فرمودند:

تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل‌دهنده اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرم‏ آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری و کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بی‏درد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.» (صحیفه نور، ج ‏۲۱، ص: ۱۴۵ و ۱۴۶).

 در سخنان امام هم دقیقاً هنر ابزاری است برای غایت و تعالی انسان و تقابلی است در برابر هنر مبتذل و تقابل با ساحت ماده و طبیعت و هوس. هنری که فاعلیت و برانگیزاننده‌ی انسان باشد برای پیشبرد عالم انسان حقیقی و بریده از معنویت و باطن عالم ماده نباشد. سخن از هنری است که منشا و مبدا آن عالم معناست و صورت این هنر، تصویر معنایی است که رهاورد سفر به حقیقت و یافت معنا باشد. و آوینی شاگرد همین مکتب معرفتی است. و در آخر این نوشته لازم یدانم سخنانی از رهبر معظم انقلاب را شاهدی بیاوریم بر اندیشه های هنر توحید حضرت امام (رضوان الله علیه) تا با بازخوانی این اندیشه‌ها و گفتگو پیرامون آن بتوانیم هنر انقلابی را اعتلا ببخشیم و ساحت هنر ر ا از چنگال خشونت و توهم و خیالات ناپاک اندیشه ی غرب در آوریم و از اسارت عالم ماده و طبیعت و هوی و هوس نجات دهیم و این نیازمند گفتگو پیرامون بنیان‌های معرفتی هنر مقدس و هنر انقلاب اسلامی است، از این جهت که ۱. هنر چیست؟ ۲. هنرمند کیست؟ ۳. هنر، خیر یا شر است؟ ۴.... و سؤالات بسیاری که اساساً در علم برتر یا به قولی در زبان برتر علم از آن سخن گفته می شود که در قالب فلسفه‌ی هنر به این سوالات جواب داده می‌شود.... به امید آن‌که بتوانیم در امتداد اندیشه‌های قدسی امامین انقلاب، راهی برای ادامه‌ی هنر انقلاب اسلامی قدمی بر داریم.

 اما «هنر» در کلام مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» این‌چنین است:

«شک نباید کرد که انقلاب به هنر نیازمند است و هنر انقلاب از آنجا که باید حامل مفاهیمی نو و قهراً ناآشنا باشد و از آنجا که باید با همه معارضه‌ها وخصومت‌هایی که هیچ انقلابی از آن مصون نیست، درگیر شود و از آنجا که باید معارف نوین را در ذهن‌ها راسخ و ماندگار سازد، ناگزیر باید هنری ممتاز و فاخر و پیشرو باشد. ***** ابزارهای هنری بی شک، رساترین، بلیغ ترین و کاری ترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است. ***** هنر یک شیوه بیان است، یک شیوه ادا کردن است. منتها این شیوه بیان، از هر تبیین دیگر رساتر، دقیق تر، نافذتر و ماندگارتر است. دقت در هر یک از این چند تعبیری که عرض کردم: رساتر بودن، دقیق تر بودن، نافذتر و ماندگارتر بودن، در فهم معنای هنر کمک می کند. ای بسا که یک گزارش غیر هنری، گر چه علمی و تحقیقی و دقیق، خاصیت ارائه هنری را نداشته باشد. بارها گفته ام که هر پیامی، هر دعوتی، هر انقلابی، هر تمدنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود، شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقی هم بین پیام های حق و باطل نیست .******  کار هنر با محتوی پایان نمی یابد، قالب نیز ارزش بسیار دارد. ظرف نازیبا، مظروف زیبا را زشت جلوه می دهد و برای ساختن ظرف زیبا در عرصه هنر، تنها استعداد کافی نیست، آموزش هم ضرورت دارد. هنرمندانی که قدرت آموزش اصول هنری را در خود می بینند، باید به یاری جوانان بشتابند. ****** شعر و هنر، زیباترین قالب برای همه پیام های نوین و مایه گسترش و نفوذ این پیام ها تا همه جای خطه وسیع دل ها و جان های انسانی ست و شاعران و سخن سرایان آگاه، همیشه توانسته اند والاترین معارف انسانی را در کتیبه روزگار با نقشی جاودانه، به نسل های بعد از خود بنمایانند. ***** هنر دقیق ترین و رساترین وسیله انعکاس اندیشه ها و آرمان های شریف می باشد. ***** هنری که در خدمت حق، انسانیت و راستی و درستی قرار داشته باشد، ارزشمند محسوب می شود. ***** اگر در جامعه، درخشش هنر وجود داشته باشد، فضای جامعه درخشان می شود. ***** هنر در جمهوری اسلامی یک وسیله و ابزار و از شمار بهترین هاست. اگر جمهوری اسلامی حرفی برای گفتن و یا ایده ای برای عرضه کردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوه ها که همان هنر است انجام گیرد. **** هنر امروز ایران، هنر مقاومت است، نه هنر تسلیم و سازش. این گونه هنر، شرط اصلی آگاهی و زمان شناسی و نیز شجاعت و گستاخی در برابر تهاجم وحشیانه ای است که در آن از همه ابزارها برای سرکوبی و به ذلت کشانیدن ملت ما استفاده می شود. بنده از ته دل و از بن دندان، ایمان راسخ و قطعی دارم که هنر آینده این کشور، هنری جوشنده و هنری برتر خواهد بود. همان طور که در میدان های دیگر مشاهده کردیم.»

 این‌ها مجموعه‌ای بود از سخنان رهبر معظم انقلاب پیرامون «هنر» که در جلسات مختلف ایراد فرمودند که هر کدام از آن جای بحث و تفصیل دارد که در این وجیزه نمی‌گنجد، اما راهی است و اشارتی است برای بازخوانی اندیشه‌های امامینِ انقلاب پیرامون «هنر انقلاب اسلامی» .

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در مورد شخصیت شهید آوینی بزرگ در همین یک جمله جنابعالی نهفته است که او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آن‌که به حاشیه‌های اطراف خود مشغول شود، نظر به چشم‌اندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنون‌زدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود می‌یابیم تا در عمق حضور تاریخی‌مان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر این‌همه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک می‌کنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افق‌ها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده.

بگذار بیش از آن‌که بنده از شهید آوینی سخن بگویم، کاربران محترم به آنچه شما به‌خوبی در این مورد سخن گفته‌اید؛ نظر کنند. تلاشی برای در میان‌گذاردن شخصیتی که می‌تواند متذکر جامعیت جوانان امروزین ما باشد. موفق باشید     

32326
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی، در جستجوی زبان فطرت سینما و ظهور عقل تکنیکی در دوربین انقلاب اسلامی، لطفا راهنمایی بفرمایید. چنین دوربینی چه می بیند؟ و ما را به کجا دعوت می کند؟ و چگونه حضوری را برای ما رقم می زند؟ همانطور که دوربین سنتهای جاری در عالم را می بیند و ضبط می کند، وجود انسان هم ضبط کننده است. و همین ویژگی ذاتی به دوربین هویتی زنده از جنس حضور تاریخی می دهد. دوربین اگر چه ظاهری را ضبط می کند ولی با نحوه ی ضبط کردنش باطنی را نشان می دهد. دوربین در دل صحنه ها به دنبال معنا و مأوا به حرکت در می آید و از طریق حرکت و سکون در مواجهه با آنچه در برابرش قرار گرفته است، با ما صحبت می کند و با جهت گیری و زاویه ی نگاه و قاب تصویر، ارزش گذاری و حس وجودی اش را بیان می کند. دوربین حسِ بودنی را بیان می‌کند و نسبت به داستان در موقعیتی قرار می گیرد و تصاویری را به نمایش در می آورد که جهت گیری وی را نسبت به تجلیات حق آشکار می کند. دوربین اگر ایمان و قدرت ایمان را بشناسد می‌تواند حیات حقیقی را در ایمان قوی عبودیت نشان بدهد. اینکه دوربین تلاش کند چیزی را شریکِ حق نگرداند و نگاهش پیوسته وحدت وجود را بیان کند، ایمان و عرفانِ دوربین را می‌خواهد. عرفان نسبت ها و رابطه هایی را در میدانِ دید قرار می دهد تا هویتی از جنس تجلی آشکار شود. این نسبت ها در تکنیک سینما با داستان، حرکات دوربین، شخصیت ها و مکان ها تعریف می شود. از آنجایی که انسانیّت شاعرانگی است، در یک اثر سینمایی که می خواهد به شعر نزدیک شود، همگیِ این عناصر شعور دارند و حریم انسانیّت را نگه می دارند و البته بیشترین انسانیّت باید در نگاه دوربین باشد. قلب تپنده ی دوربین با جاذبه و دافعه زنده است. دوربین در داستان جذب زیبایی ها می شود، و چه چیزی زیباتر از قلبی که با ایمان زینت یافته است. ایمان و استقامت ورزیدن در آن به قدری جذاب است که بر طبق آیات قرآن فرشتگان را به طرف خود می کشاند. از این رو فیلم های مختلفی در سراسر جهان با استفاده از این تکنیک و به تصویر کشیدن ایمان قهرمان، مخاطبان را جذب کرده اند. زیرا فطرتاً ایمان زیباست. از طرفی زیبایی قلب مؤمن از عرش رحمان است و مقام تدبیر عالم قدس. و انسان مؤمن برای حفظ حریمِ نور مقدسی که در قلبش تابیده است تا عرصه شهادت به پیش می‌رود. پس برای نشان دادن این زیبایی، دوربین حفظ حریم ها را نشان می دهد. چرا که حریم نسبت ارتباط ابعاد وجودی انسان با حقیقت است، از درون تا بیرون. پس برای رسیدن به حرم امن الهی در تکنیک سینما، صحبت از شعور می شود، و شاعرانگی در حرکات دوربین و تصاویر ظهور می کند. تصویری که دوربین نشان می‌دهد. همان نگاهی است که کثرت را به وحدت می برد. از طرفی اگر چه نشان دادن تصویر به صورت دو بعدی به فضای نقاشی و خیال نزدیک تر است و نشان دادن آن به صورت سه بعدی، دنیای مادی و ظاهری را بیشتر تداعی می کند. ولی از آنجا که حقیقت بی نهایت بعد دارد و یا به عبارت بهتر بی نهایت وجه و در دعای جوشن کبیر حقیقت، با بی نهایت اسم خوانده می شود، فرم حقیقی می تواند از سه بعد عبور کند و ماوراء سه بُعد یعنی بی نهایت بُعد را نشان دهد. از آنجایی که باطن عالم صورت حق است، دوربین به جای اینکه گوش نشان دهد، شنیدن را نشان می‌دهد و در حالت خلوص مظهر «السمیع» می شود. در هر صورت حرکات دوربین حالی را منتقل می کند که در آن اسم «الباعث» به صحنه می آید و بر انگیختگی در مخاطب پدیدار می شود. «یا باعث و یا وارث» و دوربین می تواند به قدری بی گناه به عالم بنگرد، که مخاطب را وارث فضای پاک فیلم کند. دوربین جامع تر و ملکوتی تر می بیند و با جزئیات بیشتر، ظرافتی را نشان می‌دهد که فراتر از ادراک حضور لحظه ایی انسان در صحنه است. دوربین چشم خداست. پاک است. زیبا می بیند. و جایی که چشم گناه می کند، دوربین در چشم بازیگر قرار نمی گیرد و زاویه دید او را نشان نمی دهد. دوربین خطاپوش است و نواقص را دنبال نمی کند و فقط برای عبرت متذکر می شود. دوربین مومن است می‌خواهد خودش را در نور مومن دیگر ببیند و هر کجا کمالات می بیند تأمل می کند. هر جا انسانیت، بندگی و عبودیت می بیند، محو تماشا می شود و «ما رأیت الا جمیلا» می گوید. و دوربین نیروی حرکت الهی است، که در صحنه جاری است آنگاه که ظالمی را متوقف می‌کند. و از طرفی ظهور زیبایی حقیقی در تکنیک سینما بر حرکت استوار است؛ و حرکت معقولی است که به حس در می آید، چه حرکت وضعیِ دوربین و حرکت انتقالی بین صحنه ها و تصاویر به کمک تدوین. حرکت ریشه در حس وجودیِ موجودات دارد، که در خاصیت های مختلف به ظهور می آید. و دوربین با نوع حرکتش مخاطب را در حس وجودی مربوط به همان حرکت حاضر می‌کند. حس کشیده شدن، پاره شدن، در هم تنیده شدن، تحمل کردن فشار و معلق بودن در هوا. حرکت حتی می‌تواند حس پرستش گونه ایی را به تصویر بکشد و مانند پروانه ایی که به دور شمع می‌گردد به دور تجلیات حق بگردد و حس شوق و طلب آسمانی شدن را منتقل کند و مظهر اسم «الواسع» شود. از طرفی حرکت صورت فیض حق بر طبق استعداد تعینات است. و در صحنه هایی از داستان، نحوه ی حرکت دوربین می‌تواند صورت فیض حق باشد. و رعایت قاعده ی عمل و عکس العمل، دعا و اجابت دعا، طلب و افاضه ی فیض، نوع حرکت را تکمیل می کند و معنا را حقیقی تر منتقل می کند. و هر چقدر حرکات دوربین پیچیده تر باشد معانی متفاوت تری را منتقل می کند و حرکت ساده ی دوربین در کنار حرکات پیچیده و منحنی می تواند هندسه ی حرکتی غنی تری را در کنار معنای عمیق تر ارائه کند. حرکت و سکون دوربین می‌تواند معنای معیّت و تقابل را هم القا می کند و متناسب با معنای تصویر و حرکت آن، هم راستا بودن و غیر هم راستا بودن، سازگاری و ستیز، پذیرش و گریز، جاذبه و دافعه را هم مطرح کند. از طرفی چه حرکت دوربین نوع حضور فیزیکی را می تواند منتقل کند. اما حرکت دوربین شوق و نگرانی های دل هم است. در روایت آمده است که هر کجا چشم برود، دل هم می رود. بنابراین دوربین تنها حضور چشم نیست، حضور دل است. همچنین هندسه و سرعت حرکت اگر متناسب با دستگاه ادراکی انسان باشد، حس امنیت و تعادل و اگر نامتناسب با آن باشد حس عدم امنیت و عدم تعادل را منتقل کند. هر چند که دوربین باید از حرکات نمایشی و خودنمایی پرهیز کند و با تقوی باشد و خروجی از تاریکی به نور داشته باشد.

متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات بسیار خوبی را در رابطه با «دوربین» متذکر شدید وقتی به گفته جنابعالی دوربین از حرکات نمایشی و خودنمایی‌ها پرهیز کند. آری! همچنان‌که در متون دینی خود داریم حضرت عیسی«علیه‌السلام» به یاران خود فرمودند: «به دندان‌های سفید آن لاشه بنگرید» و افق دیدها را به سویی راهنمایی کردند که نگاه بر زیبایی‌ها است؛ می‌توان جایگاه دوربین را نیز در این تاریخ و در این زمان آن‌طور معرفی نمود تا انسان‌ها با چشمِ دوربینی که بر شانه سالکی چون شهید آوینی است، واقعیت‌ها را بنگرد. و این رسالت بزرگی است که افراد می‌توانند در این تاریخ از طریق دوربین به نمایش بیاورند و به یک معنا «وقت»، وقتِ دوربین در فضای مجازی است تا حقیقت در آینه همین صحنه‌ها به نمایش آید. مهم آن است که متوجه شویم تا کجاها می‌توان از دوربین متذکر اموری شد که در عین ظاهربودن، باطن هستند و این معجزه «دوربین» است وقتی در اختیار شهید آوینی‌ها باشد. بهتر می‌دانم که رفقا همین متنی را که نوشته‌اید، دوباره بخوانند و در باره آن فکر کنند تا معلوم شود در کجا می‌توان ایستاد و در آن‌جا دوربین را بر دوش گذاشت که آن‌جا، هر جایی نیست و متفکران اصیل امروز جهان متوجه چنین امری شده‌اند، هرچند شیطان نیز در فهم استعداد دوربین بیگانه نیست و راه ما راهی است که از چشم شیطانی عبور کنیم و با چشمی که در دل واقعیات، حقیقت را برجسته می‌کند؛ عالَم را بنگریم و این از توانایی‌های امروزین دوربین در تکنیک سینما خواهد بود. پیشنهاد می‌شود بحث «نگاهی پدیدار شناسانه به تکنیک سینما»https://eitaa.com/matalebevijeh/9541 ملاحظه گردد. موفق باشید 

29854
متن پرسش

سلام و درود: آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند این روزها که قدم به قدم با (بنیان های حکمت حضور در جهانی بین دو جهان) حضرتعالی جلو می آیم و لحظه لحظه به آن فکر می‌کنم و تمام لحظاتم را پر کرده است؛ هر کاری که می‌خواهم بکنم آن افق گشوده را جایی جز شهدا و مکتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پیدا کنم؛ نمی توانم که نمی توانم. و اینجاست که این روزها به این می اندیشم که زبان انقلاب اسلامی جز شهادت و جز حاج قاسم کجا می تواند باشد؟ که آن هم در وصیت نامه ایشان به ظهور کامل می رسد. حال با پذیرش اینکه وصیت نامه سردار شهید در قله تفکر زمانه جهان بین دو جهان قرار دارد و زبان گم شده انقلاب است باید پرسید حاج قاسم را چه شده که به این زبان رسیده است که این چنین شیوا و بلیغ اشارات را بازگو می کند؟ آیا حاج قاسم در استقرار صدرا و ابن عربی با دیالوگ با متفکرینی چون هایدگر و گادامر دارای زبان شده یا نه؟ این لسان الغیبی حاج قاسم که امام جامعه تعبیر به مکتب می‌کنند ناشی از مسیر دیگری است که هر کسی که هم هایدگر و صدرا را نمی‌فهمد و با زبان آنها مرتبط نیست اما می تواند با زبان سردار شهید و افق گشوده سردار شهید همراه شود و خود را در مسکن تفکر انقلاب مستقر کند و مستقر بیابد؟ اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وآنگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که در این تاریخ یا باید حاج قاسم شد به همان معنایی که او در جای خود مکتبی است برای حضور در این تاریخ و یا باید آوینی بود و گرنه هیچ چیز نیستیم. در مباحث «جهان بین دو جهان» عرض شد اگر متوجه حضور تاریخی خود نباشیم نه حاج قاسم خواهیم بود و نه آوینی بلکه یا کدیور می‌شویم و یا امجد زیرا اولی خود را در جهان غرب معنا کرد و دومی در اخلاق فردی. آری در اخلاق فردی، آن‌که محکوم است ولیّ فقیه است زیرا او متوجه حضور تاریخی ما می‌باشد ولی در اخلاق فردی به مسائل جزئیِ فردی توجه می‌شود نه به حضوری که باید با حیات قدسی در این تاریخ داشت. این همان اشکالی است که آقای منتظری نیز گرفتار آن شد و آن نامه‌ها را به حضرت امام نوشت و عملاً حضرت امام را مقصّر آن ضعف‌ها دانست غافل از آن‌که برای آبادکردن دهی نباید از آباد کردن شهری غافل بود. موفق باشید

29648
متن پرسش

سلام، وقتتون بخیر استاد ۱. استاد بنده سخنرانی دکتر داوری در جلسه نقد و بررسی کتاب پایان تئولوژی آقای عبدالکریمی را گوش کردم منتهی متوجه نشدم دقیقا نقد ایشون به کتاب چی بود. بی زحمت این رو برام توضیح بفرمایید و اینکه اساسا اندیشه دکتر داوری با آقای عبدالکریمی چه تفاوت هایی دارد؟ ۲. آیا شما نامه دکتر داوری به همسر شهید آوینی که اخیرا نوشته شده درباره کتاب روایت جنگ در دل جنگ خوانده اید؟ اگر آری، می خواستم اونجاهایی که نظر خودشون و شهید آوینی رو درباره انقلاب و تفاوتشون رو بیان می کنند نظرتون رو بدونم. با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. دکتر داوری مثل همیشه با ظرافت خاص خود در رابطه با پایان تئولوژی بحث تئوس را که به یک معنا خدا به حساب می‌آید، مطرح کردند و فرمودند تئوس که پایان ندارد. و سپس آقای دکتر عبدالکریمی را حواله دادند به جواب نقدی که آقای دکتر پورحسن مطرح کرده بودند. ۲. در مورد نظر آقای دکتر داوری به آن کتاب، بنده مطلب ذیل را برای رفقا نوشتم: موفق باشید

شهید آوینی و سپر آتنا و دکتر داوری

همان‌طور که دکتر داوری می‌فرمایند آوینی انقلاب را نه جانشین‌شدنِ یک سیاست و حکومت به جای حکومت دیگر، بلکه انقلاب در جان‌ها و آغاز عصری دیگر که در آن صفا و امید و آسایش مردم و ...به میان می آمد، می‌دانست.

حقیقتاً دکتر داوری به خوبی تشخیص داده است که نگاه شهید آوینی به انقلاب چگونه بوده است. دکتر داوری متوجه است که آوینی با سپری که زشتی‌ها را می‌پوشاند، به ذات انقلاب نگریسته است و عملاً زشتی‌هایی که بود و خواهد به‌وجود آید را به کمک آن سپر نمی‌بیند و نمی‌خواهد ببیند. زیرا او به ذات و حقیقت انقلاب می‌نگرد که چون نوری همچنان در ظلمات جلو می‌آید و روا نیست که برای دیدنِ نور و راهی که در پیش دارد، به ظلمات نظر کند و این بدان معنا نیست که نمی‌بیند، بلکه به جهانی می‌نگرد که عصر دیگری است غیر از عصر غرب‌زدگی و فلک‌زدگیِ ما که هم میراث دیروز است و هم کج‌فهمی‌های امروز.

جناب آقای دکتر داوری فریاد بر می‌آورند که چرا سپر آتنایِ آقای آوینی دیده نشود؟ و آوینی جواب می‌دهد: «من جایی بیرون از جهان توسعه خود را جستجو می‌کنم و امروز و فردایِ خود را به نمایش می‌گذارم. در آن‌جا که جهان توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی هر دو بر بادند، اساسا سپری نیست، زیرا ظلماتی در صحنه نمی‌باشد.» تفاوت دقیقاً این‌جا است که ما کجا ایستاده‌ایم؟ بر مرکب نور سوار شده و در دل ظلمات به سوی حقیقت می‌شتابیم؟ و یا در زمین جهانِ فلک‌زدگی و غرب‌زدگی تلاش داریم گرفتاری‌های مردم فلک‌زده‌ی غرب‌زده را فرو بنشانیم و آن‌ها را متوجه‌ی راز فلک‌زدگیِ خود در جهان توسعه‌یافتگی بکنیم. عجیب است که این هر دو همدیگر را می‌فهمند با این‌که یکی به افقی نظر دارد که حضرت روح اللهِ او بر آن افق پای می‌فشارد و دیگری بر مشکلات تاریخیِ مردمی دل می‌سوزاند که راه حلّ امروزین آن را نجات از خرد توسعه‌نیافتگی می‌داند با دلسوزی‌هایی که متفکرانی چون هگل برای جهان جدید داشتند. همان‌طور که ما نیز نه می‌توانیم از دکتر داوری بگذریم و نه از حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه».

 راستی! ادامه‌ی راه کدام است؟ آیا راهی که آوینی مدّ نظر دارد همان نگاهی نیست که رهبر معظم انقلاب بر آن پای می‌فشرد و دکتر داوری بدون آن‌که از آن افق چشم بردارد، به ما می‌گوید متفکرانه از اطراف خود غافل نباشید و بدانید سپر آتنا بالاخره چیزهایی را می‌پوشاند که آینده ما را در سپردن راه در این ظلمات بعضاً زمین‌گیر می‌کند. ولی آوینی فریاد بر می آورد که ای مقدسان نادان! و ای متحجرین! و ای لشکریان علی «علیه‌السلام» در کسوت خوارج! چرا مواظب نیستید، شکست معاویه نزدیک است. ولی بخواهیم و نخواهیم نمی‌توان از خوارج چشم‌ پوشید.

 با این همه، امروز روزی نیست که بتوان معطل این مقدسان نادان و یا غرب‌زدگانی شد که نمی‌توانند به جهانی بین دو جهان فکر کنند. آن‌ها نه داوری را می‌فهمند و نه امام خمینی را. و آوینی هم داوری را فهمید و هم حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را.

29545
متن پرسش

سلام علیکم: استاد با یکی از اساتید که درباره غرب شناسی صحبت کردم این نکات رو فرمودند و می‌خواهم نظر شما راهم بپرسم: آوینی فاز فکری ش رو از سید احمد فردید؛ فیلسوف شفاهی تاثیر گرفته. فردید هم معروف به غرب ستیزی هست ولی در حقیقت هم فردید و هم مددپور غرب زده اند خودشان. آوینی تعدیل شده است چون با افکار امام آشنا شده. البته هنوز اشکالات فردید درش هست. آقای میرباقری به تبع فرهنگستان و مرحوم سید منیر یه فاز خیلی متفاوتی دارند. غرب ستیز هستن ولی غرب رو به درستی درک نکرده اند. ولی خیلی خیلی از فردید و امثالش عقب هستند. در حقیقت همان اخباری گری است فکرشان، که الان نمودش شده تضاد ۱۰۰٪ ای با غرب. حتی جوری که دنبال ریاضی فیزیک اسلامی اند. برای درک تفاوت نگاه ها چاره ای نیست جز خواندن همه شان. البته بعضی شان متن مکتوب ندارند مثل فرهنگستان. امام و آقا دیدگاه متفاوتی با این حضرات دارند. نگاه امام و آقا و امام موسی صدر نگاه معتدلیه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد حضرت امام و مقام معظم رهبری، سخن درستی فرموده‌اند. ولی فکر می‌کنم می‌توان شهید آوینی را مظهرِ تفصیلیِ نگاه امام و رهبری دانست. دکتر فردید و دکتر مددپور را غرب‌شناسی می‌دانم که از جهاتی سخن آن استاد در موردشان درست است. برعکس آقای دکتر داوری که غرب‌شناس است و جایگاهی برای فیلسوفان غربی در این جهان قائل‌اند که نمی‌توان نادیده گرفت. موفق باشید

28834
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: در مورد دریافتی از کتاب فتح خون شهید آوینی، بنده اینطور می‌فهمم که شما در واقع به تأویل می‌برید به فکرم رسید بگویم شما قدسی تر می‌کنید، یعنی به نوعی ما را متوجه عالم قدس مقدس می‌فرمایید. شاید، نوعی تزکیه نفس نا آگاهانه ے ما می‌باشد. موفق باشید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید آوینی حقیقتاً ملکوت کربلا و انقلاب اسلامی را در مقابل انسان می‌گشاید. وظیفه‌ی ما است که متذکر نکاتی شویم که آن شهید بزرگوار به نوشتار در آورده است. موفق باشید

27625
متن پرسش

با سلام: این متن ذهنم را درگیر کرد اگر ممکن است جواب کامل و دقیقی بدهید چون شبهه ای است که داخل کانالهای اصلاح طلب کپی می‌شود، البته نمی دانم واقعا نویسنده اقای حائری هستند یانه. ✍️شهاب الدین حائری شیرازی چند روز پیش رهبر انقلاب به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان با مردم سخن گفتند و از مردم خواستند در ماه مبارک به قرآن توجه ویژه نمایند. در همین ضمن برخی اوامر قرآنی را گوشزد نمودند و از آن‌جمله این امر را که «از غیر خدا نترسید و فقط از خدا بترسید» سپس به خاطره ای از امام راحل اشاره کردند که محل بحث در این نوشتار است ایشان گفتند: پس از تسخیر سفارت آمریکا فشار بر ما زیاد شد که آنجا تخلیه شود بنده و آقای هاشمی و یک نفر دیگر در قم خدمت امام رسیدیم و قضایا را گفتیم امام از ما پرسید آیا از آمریکا می‌ترسید بنده گفتم نه امام گفتند پس بلند شوید و بروید سفارت را لازم نیست خالی کنید.» برای نگارنده این متن سوال پیش آمد آیا اهل بیت که در برابر سلاطین جور زمان خود تقیه می‌کردند از این پادشاهان می‌ترسیدند؟ قطعا جواب منفی است. آنچه امامان شیعه را بر آن می‌داشت که شیعیان را دعوت به تقیه و کتمان عقیده بلکه همراهی ظاهری با نظام جور نمایند تا آنجا که امام معصوم خطاب به خلیفه ای سفاک چون هارون الرشید می‌گفت : یا امیر المومنین ..... مراعات مصلحت بود و پدید آوردن فرصت برای رشد و نمو تشیع تا خونی بی حاصل ریخته نشود. در ایات و روایات تقیه چنان جایگاهی دارد که ملازم ایمان است و فقدان تقیه به معنی بی ایمانی دانسته شده که معصوم فرمود: «لا دین لمن لا تقیه له _ دین ندارد کسی که تقیه نکند.» البته پیداست آنچه عموم مردم را به حمایت از تسخیر سفارت آمریکا فراخواند. عمری تحقیر و استعمار بود اما آیا بهتر نبود به تبعیت از سیره اهل بیت در مواجهه با فرعون زمان، مسیری مصلحت اندیشانه بکار می‌بردیم؟ آیا اظهار دشمنی آن‌هم به شیوه ای کاملا خلاف عرف و معاهدات بین المللی یعنی بالا رفتن از دیوار سفارت و به گروگان گرفتن کارمندان، آمریکای ظالم را در چشم جهانیان، مظلوم جلوه نداد و جای طلبکار و بدهکار را عوض نکرد؟ عایدی مادی و معنوی انقلاب که هزاران خون پاک بپایش ریخته شده از این فتح سفارت و انقلاب دوم، چه بوده و هست؟ بنظر نگارنده مهمترین مانع نوسازی سازه های فرهنگی و سیاسی از پس تخریب نظام شاهنشاهی، توجه افراطی به خارج مرزها و داعیه اصلاحگری در سطح بین الملل بود که با تسخیر سفارت رخ داد و انقلاب را از ساختن خود باز داشت. چرا وضعیت فرهنگی ما روز به روز بدتر می‌شود چرا صداقت و امانت که شاخصه فرهنگی یک نظام دینی است دائما رو به افول است؟ پاسخ را بایست در وضعیت نابسامان اقتصادی جست که پیامبر (ص) فرمود: «نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد_ کاد الفقر ان یکون کفرا» و از اسباب مهم کاهش رشد اقتصادی و بیکاری و فقر، تحریمهای ظالمانه آمریکاست که آن‌هم حاصل ۴۰ سال دشمنی و رو یا رویی با هارون الرشید عصر حاضر است. عزیزان اگر می‌خواهیم این انقلاب بماند بایست بی مجامله و صادقانه آن‌را به نقد بکشیم که اصلاح مایه ماندگاریست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به این جمله‌ی امام خمینی فکر کنید که در سال ۴۲ فرمودند امروز تقیه حرام و افشاء ظلم حاکمان واجب است ۲. عرایضی در رابطه با جریان اشغال سفارت آمریکا در آن تاریخ را در جزوه‌ی «ریشه‌های انقلاب» که بر روی سایت هست، شده. همین اندازه عرض کنم اگر آن روز، سفارت گرفته نمی‌شد و دولت موقت ادامه می‌یافت، امروز ما یکی از نوکران آمریکا بودیم با همان خفّتی که بعضی‌ها برای تکه‌ی نان حاضرند چکمه‌های ژنرال‌های آمریکایی را بلیسند و مانند یک سگ سر خود را به زیر آن چکمه‌ها قرار دهند و مانند خانم مسیح علینژاد افتخار کنند که با مایک پومپئو وزیر امور خارجه آمریکا عکس بگیرند. آیا در شرایطی نیستیم که هرکس حسینی نیست، یزیدی است و هرکس آوینی و قاسم سلیمانی نباشد، هرچه باشد هیچ چیز نیست؟! هرچند که در لواسان ویلایی‌های آن‌چنانی داشته باشند؟!! موفق باشید  

27410
متن پرسش

سلام علیکم: در پاسخ به سوال ۲۷۳۹۰ که راجع به مقاله چگونه هنرها را به خدمت اسلام دراوریم، پرسیده شده بود، فرمودید که: و با ولایت پیامبر خدا و در این تاریخ با ولایت حضرت امام و رهبری، وجوهی از حرف‌های مارکس هم قابل پذیرش می‌شود بدون ولایت مارکس. مگر شیطان برای اغوایِ مردم از موضوعات حقی استفاده نمی‌کند تا ولایت خود را بر آن‌ها إعمال نماید؟ و ولیّ الهی مانع ولایت شیطان می‌شود. در این بحث برای من ابهام وجود دارد. خود حضرتعالی در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم فرمودید و به ظرافت به آن آیه شریفه قرآن اشاره داشتید که راجع به شیطان است که می گوید من به شما وعده های دروغ می دهم و بستر را برای وهم و تغییر نظام عالم فراهم می کنم و حتی در سایر آیات داریم او روز قیامت هم چنین سخنانی دارد و دقیقا این مطلب در فرهنگ مدرنیته که مارکس هم یکی از متفکران آنست تجلی پیدا کرد. منظور از این که شیطان نسبتی با حقایق عالم دارد و از معارف حقه برای اغوا بهره می برد چیست؟ این برای خودم مبهم است. منظور شاید این باشد که شیطان در نظام حکیمانه عالم که توسط خالق حکیم تدبیر می شود نقشی دارد و باعث می شود وجودش که دنیا حقیقتا معبر و محل آزمایش بشر باشد ولی اینکه وجودش نسبتی با حقایق دارد و از معارف حقه در جهت اغوا بهره می برد را متوجه نمی شوم و اینکه می توان نسبت شیطان فرضا و یا مارکس را فهمید و وجوهی را پذیرفت با حقایق عالم حکیمانه و زیر ولایت آنها هم نرفت.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً شهید آوینی در مورد مدرنیته در کتاب «حکمت سینما» می‌گوید با خودآگاهی نسبت به روح مدرنیته می‌توان سینما را تسخیر کرد. مارکس که سهل است، آیا نمی‌شود تحریم‌های شیطان بزرگ را به فرصت تبدیل نمود؟ دغدغه‌ی مارکس، عبور از سیطره‌ی سرمایه‌داری است، هرچند در پازل فرهنگ مدرنیته تنفس می‌کند. زمانی که کتاب «فلسفه‌ی تاریخ» شهید مطهری را مطالعه می‌کردم، طوری استاد نگاه به مارکس را تبیین می‌نمودند که آدم فکر می‌کرد استاد به مارکس علاقه‌مند شده‌اند. به این روایت هم خوب است فکر کنید که می‌فرماید: روزی حضرت رسول ‏الله صلی الله علیه و آله فرمودند: با هر یک از افراد بشر شیطانی است که او را دعوت بگناه می‏ کند. عرض کردند: ای رسول خدا آیا در وجود شما هم این شیطان موجود است؟ فرمود: بلی و لکن شیطانی اسلم بیدی " .آری! لکن شیطان من بدست من رام و مسلمان شده. موفق باشید

25477
متن پرسش

باسمه تعالی سلام خدمت استاد عزیزم: استاد اولا ممنون بابت توصیه کربلایی تان. شما را در سفر اربعین دعا کردم. مطلبی که قبلا هم می خواستم بگویم ولی بعد از سفر کربلا دوباره به ذهنم رسید این است که دو سال از آخرین کتاب شما می گذرد شما در مورد شهید آوینی عزیز، مطالبی داشته اید ولی فکر می کنم در میان کتاب های شما کتابی در خور شان ایشان خالی است. به تازگی کتاب ماجرای فکر آوینی دکتر رامین پور منتشر شده است ولی فکر می کنم هیچ کس مثل قلم شما نمی تواند عظمت شهید آوینی را به نمایش بگذارد. استاد زرشناس می فرمودند جنبه تفکری شهید آوینی تازه دارد هویدا می شود. زیاد در مورد شهید آوینی فکر می کنم به گونه ای که انگار گاها با او زندگی می کنم، نمی دانم چرا هر کس با او آشنا می شود عاشق او می شود؟! به نظر من او نیاز امروز ماست با او می شود از تمام تعلقات و اغلال و زنجیر های اسارت مدرن و مشهورات کذایی آن رها شد و به واقع، وارد عالم دینی شد. صورت او صورت بهشتی، صدای او صدای ملکوتی و غیبی و تفکر و روح او الهی است. خیلی فکر کردم در مورد او چه بگویم به نظرم بهترین چیزی که می توانم بگویم این است که او مردی از جنس مردان عاشورایی است! استاد جسارت مرا در مورد پیشنهادم به شما، به بزرگی خودتان ببخشید ولی یادم هست شما در مورد کتاب وزین فعالیت های فرهنگی فرمودید ما با شرح ۷۵ جلسه ای آن می خواهیم وارد فکر جدیدی شویم، فکر می کنم کتابی در خور شان شهید آوینی با شرح گسترده، مقدمه ای می شود برای عبور عینی از عالم غربی و ورود به عالم دینی!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد لازمی است. فکر می‌کنم با کاری که رفقا در کانال «عصر جدید» شروع کرده‌اند و بنده نیز عرایضی را در این مورد داشته‌ام؛ إن‌شاءاللّه کار جلو می‌رود. عرایض بنده در آن‌جا شاید به نظر بعضی افراطی آید ولی جایگاه آن شهید بزرگوار چنین جایگاهی است. موفق باشید

24337
متن پرسش

سلام: الحمدلله به همراه تعدادی معلم انقلابی جوان اهل بحث و کتابخوانی می خوایم ان شاءالله یک دوره مقالات و کتب شهید آوینی رو مطالعه کنیم و هر هفته روی مطالب خوانده شده با هم تبادل نظر انجام بدیم. ان شاءالله. ولی هرچی دنبال سیر مطالعاتی کتب شهید آوینی می گردیم چیزی پیدا نمی کنیم. چون مقالات و کتب شهید در زمینه های مختلف اعم از هنر، غرب شناسی، انقلاب و ... هستند. لطفا راهنمایی بفرمایید که چگونه باید هر موضوع رو شروع کنیم و چه سیر و ترتیبی توی مطالعات داشته باشیم؟ اصلا از کدام موضوع شروع کنیم بهتره؟ با تشکر فراوان

متن پاسخ

 

24337- باسمه تعالی: سلام علیکم: از هر کجا که شروع کنید همان‌جا اول کار است. برکات خوبی حاصل می شود. رفقا کارهایی کرده اند از این قبیل:

عصر جدید

گزین گویه هایی از سید شهیدان اهل قلم

شهید سید مرتضی آوینی

۱. موعد سرنگونی فرارسیده است...

غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس های پایانه ای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است. انفجار اطلاعات از همین ترمینال هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیان هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت.  قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی می آورند؛ همچون انفجار نور. شوروی نیز تا آن گاه که فصل فروپاشی اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه نشان می داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می انگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیخته شوروی آشکار شد. اکنون در غرب، همه چیز با سال های دهه ۱۹۳۰ تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی برمی آید به فردا می نگرند. آنها هر لحظه انتظار می کشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود. برای آنکه ردیف منظم آجرهایی که متکی بر یکدیگر هستند فرو ریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدن ها هم پیر می شوند و می میرند و از بطن ویرانه هاشان تمدنی دیگر سر بر می آورد. در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا می گیرد و هنگامی که این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی فرارسیده است. «انفجار اطلاعات»

۲. او این عالم را در درون خویش باز خواهد یافت...

تحولاتی که این روزها در کره زمین روی می دهد نوید عصر دیگری را می دهد که در آن ابوالهول از اریکه قدرت به زیر خواهد افتاد و غرب از هم فرو خواهد پاشید و تمدنی دیگر ، نه از شرق و نه از غرب ، که از خاورمیانه بر خواهد خاست. همین که دهکده جهانی آقای مک لوهان انکار شود و «وضع موجود» در خطر افتد به منفعت همه انقلابیونی است که عصر دیگری را انتظار می کشند. و مردم جهان هم اگر ترس از مرگ و عدم آرامش بر تفکر اتشان سایه نمی انداخت، در می یافتند که چقدر از وضع موجود خسته اند. کره زمین خسته است . بشر بعد از قرن ها زمین گرایی و خود پرستی احساس می کند که نیازمند عالم معنا است . او این عالم را در درون خویش باز خواهد یافت و به آن باز خواهد گشت، اما نه «بی رنج» بلکه «با رنجی بسیار» این دوران رنج اکنون سر رسیده است. «ايمان منجی جهان فردا»

۳. یک تحول انفسی به سوی قبله ای جدید...

روشنفکران سرگردان که دریافته اند منع مردم از راه دین تنها با ایجاد شک در بنیان های شریعت به قصد آشتی دادن دین مردمان با دنیای جدید و استحاله فرهنگ سنتی در فرهنگ غرب و انحلال عقل دینی در خرافه های علم نمای این روزگار میسّر است، در جست و جوی ترفندهایی برای عُرفی کردن احکام منطقی و اعتباری و اخلاقی غرب هستند، غافل که این تبدیل و تحول در فرهنگ متعارف، همواره سیری از درون به سوی بیرون دارد و تا یک رویکرد باطنی به تبع یک تحول انفسی به سوی قبله ای جدید ایجاد نشود، عُرف یک جامعه متحول نخواهد شد. پس اینان به تجدید نظری پروتستانتیستی در دین اسلام امید بسته اند، حال آنکه این عصر که باید آن را «عصر توبه انسان » نام نهاد، متناظر معکوس نهضتی است که در رُنسانس اتفاق افتاد. بشر یک بار دیگر – و این بار در سطح تمامی سیاره زمین – متوجه قبله معنویت شده است و این توجه به زودی همه معادلات و مناسبات را به هم خواهد ریخت و زمین از این وضع تعادل ناپایداری که در آن واقع شده است بیرون خواهد آمد. «آزادی قلم»

۴. زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت...

اضطرابی که بشر امروز را فرا گرفته است نشان از یک زلزله قریب الوقوع دارد، زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت و نسبت انسان را با خویشتن خویش و عالم دیگرگون خواهد کرد. از آنجا که تمدن امروز جهان را در تسخیر دارد، انقلاب فردا نیز یک واقعه جهانی خواهد بود و به یکباره همه عالم را خواهد بلعید. حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی _ و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی(س) برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی، که در وجود انسان هایی جست که به خلیفه اللهی مبعوث شده اند. فصل الخطاب با انسان کامل است و لا غیر.آغازی بر یک پایان

5 این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد...

عالم در گیر حادثه عظیم تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحول، خلاف این دو قرن گذشته، نه از درون تکنو لوژی، که از عمق روح مجرد انسان بر خاسته است، استمرار این تحول هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در  ایران به توفیق کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزهای محدود نمی ماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین باز گرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد . این راهی است که انسان فردا خواهد پیمود و چه بخواهد چه نخواهد، لاییسم و اوما نیسم در همه صورت های آن محکوم به شکست هستند.پروسترویکای اسلامی وجود ندارد

6 فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه...

غرب نیز دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون رو به سوی اضمحلال و فروپاشی دارد . غرب و شرق سیاسی هر دو مظاهر تاریخی اومانیسم بوده اند و اکنون دوران اومانیسم به سر رسیده. رفع تباین ایدئولوژیک شرق و غرب سیاسی نیز از نشانه های تاریخی این حقیقت است. اکنون انسان بار دیگر از زمین و نفس خویش روی گردانده است و به عالم معنا و آسمان توجه یافته و این مستلزم انقلاب و تحولی دیگر است خلاف آنچه در رنسانس روی داد. انسان یک بار دیگر تولد یافته است و عصری دیگر آغاز شده و کره زمین پای در آخرین مرحله تاریخ پیش از پایان نهاده است. " فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه...." پروسترویکای اسلامی وجود ندارد

عصر تمدن غرب و سیطره روح سرمایه داری بر بشر به پایان رسیده و عالم در محاصره حقیقت است ....آدم فریب خورده و از بهشت حقیقت وجود خویش هبوط کرده ، اما دیگر توبه اش مقبول افتاده است و زود است که باز گردد: "فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه ." ...وفاق اجتماعي

 

7 خورشیدی تازه را در آسمان تاریخ...

انقلاب اسلامی ایران آغاز عصر جدیدی در كره‌ی زمین است كه دیر یا زود آثار تحقق آن را در جهان آینده خواهیم دید. این انقلاب صرفاً با وجه سیاسی تمدن غربی یعنی امپریالیسم رو در رو نیست. همان طور كه پیش از این عرض شد، مثل این سخن، مثل آن است كه بگوییم: «ما فقط با دندان‌های غول می‌جنگیم و به بقیه‌ی اعضایش كاری نداریم.» آیا می‌توان فقط با دندان‌های غول جنگید و با مغز آن كاری نداشت؟ انقلاب اسلامی ایران آغاز عصر فرهنگی جدیدی در عالم و سرمنشأ تحولی فرهنگی است كه در آینده بنیان همه چیز را، از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و تمدن، زیر و رو خواهد كرد و طرحی نو در خواهد افكند. ریشه‌ی همه‌ی تحولات ظاهری فردی و اجتماعی در تحولات اعتقادی است و به‌همین علت است كه حقیر با یقین كامل و با اطمینانی اینچنین، درباره‌ی آینده‌ی جهان سخن می‌گویم، چرا كه اكنون امت مسلمان بار دیگر به پیمان نخستین خویش با آفریدگار جهان بازگشته است، به عهد الست:« ألست بربكم قالوا بلی» و این عهد الست، خورشیدی تازه را در آسمان تاریخ متولد ساخته است كه نور آن سراسر جهان را در خواهد نوردید و بنیان همه چیز را دیگرگون خواهد ساخت. ترقی یا تکامل؟

8 عصر توبه انسان در حیثیت کلی وجود آغاز شده است...

پیامبران بزرگ همواره در اعصار جاهلی مبعوث گشته اند واین نه فقط به آن علت است که در عصر جاهلیت ، بشر مستغرق در ظلمات بیش تر نیاز به هدایت دارد، بلکه به این علت است که در صیرورت تاریخی حیات بشر این قاعده کلی وجود دارد که انسان تا گرفتار عصری از جاهلیت نشود قابلیت هدایت نمی یابد و اصلآ حکمت وجود شیطان در قصه آفرییش آدم در همین جاست که اگر شیطان نمی بود که انسان را از بهشت حقیقت مثالی وجود خویش به زیر آورد ، او قابلیت «تلقی کلمات» و «توبه» پیدا نمی کرد. " انا لله و انا الیه راجعون " «دایره کاملی» است که عالم هستی را معنا می کند. تلاشی که این انسان بر مهبط خویش برای رجعت به حقیقت وجود خود می کند مجموع تحولات تاریخی است که از حجت اول تا حجت آخر روی می دهد.از رنسانس به این سو که آخرین عصر جاهلیت بشر آغاز شده، حیات تاریخی اقوام انسانی در سراسر سیاره به یکدیگر ارتباط پیدا کرده است تا بشر در حیثیت کلی خویش مصداق محقق بیابد و اگر تحولی روی می دهد برای همه بشریت یکجا اتفاق بیفتد. تعبیر «دهکده جهانی» نشان می دهد که آخر الزمان و عصر ظهور موعود رسیده است، چرا که آن تحول عظیم که بشر در انتظار آن است باید همه بشریت را شامل شود _که خواهد شد. در این آخرین عصر جاهلیت است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش از آسمان معنویت هبوط خواهد کرد _ که کرده است _ و در همین عصر است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش «توبه» خواهد کرد، که با پیروزی انقلاب اسلامی درایران _ که ام القرای معنوی سیاره زمین است _ این عصر نیز آغاز شده و می رود تا بالتمام همه زمین و همه بشریت را فراگیرد. .. عصر توبه انسان در حیثیت کلی وجود آغاز شده است و او می رود تا خود را باز یابد. آن که حقیقت را فراموش کند ، به مصداق "نسوا الله فانسیهم  انفسهم " خود را گم خواهد کرد و انسان امروز در یک رویکرد دیگر باره به حقیقت ، می رود تا خود را باز یابد.دولت پایدار حق

9 این سیاره به مرحله‏اى جدید از صیرورت خویش وارد شده...

عصر ما، عصر احیاء مجدّد اسلام و تمهید آن مقدّمات علمى و اجتماعى است كه مبناى تمدّن آینده بشریت در كره ارض قرار خواهد گرفت. براى ما مسلمانان، و خاصّه مسلمانان ایران، هیچ تردیدى در این زمینه وجود ندارد كه از این پس، تاریخ این سیاره به مرحله‏اى جدید از صیرورت خویش وارد شده كه مى‏توان آنرا «عصر توبه بشریت» نامید. این «توبه» كه آثار آن اكنون به روشنى در سراسر كره زمین تشخیص‏پذیر است، به سرعت به انحطاط تمدّن كنونى بشر كه ریشه در «استكبار شیطان» دارد خواهد انجامید و اهل زمین، اهلیت ولایت آل محمد(ص) را خواهند یافت و ظهور موعود اوّلین و آخرین را ادراك خواهند كرد ؛ چرا كه او عینِ ظهور و حضور است و این مائیم كه در غیبتیم و محجوب، و اینچنین بر ماست كه حجاب‏هاى ظلمت را به یكسو زنیم و اهلیتِ حضور بیابیم و زمینه‏هاى رجعت به مبانى اسلام را در همه ابعاد فراهم كنیم.رأى اكثریت

10 و او روایت تازه ای از چگونه بودن خویش باز خواهد گفت...

در اعصار جدید، وضع بشر در برابر جهان، یعنی « چگونه بودن »اش ، تغییر کرده است ...اکنون در سراسر جهان، همه ارواح منتظر دریافته اند که عصر تازه ای آغاز شده است. با این عصر تازه انسان تازه ای متولد خواهد شد – که شده است – و او روایت تازه ای از چگونه بودن خویش باز خواهد گفت... روح زمین عصر تازه ای را انتظار می برده است ...و انقلاب اسلامی طلیعه فردایی دیگر است؛ چشمه آب حیاتی است در دل این وادی ظلمات... انسان با تحولی که به تبع انقلاب معنوی اسلام در جهان ایجاد شده است وضع تازه ای در برابر هستی خواهد یافت. « من »، یعنی « کیفیت حضور انسان در عالم وجود » است که دیگرگون خواهد شد ...رمان و انقلاب اسلامی

11 هر دوره از تاریخ با عهد جدیدی آغاز می شود...

انسان در آغاز عصر تاریخی جدیدی است ... مشخصه اصلی انسان اختیار و آزادی اوست و همین اختیار است که تاریخ را بر اساس قواعدی ثابت و لایتغیر شکل می دهد. اگر انسان هایی که مأمور به ایجاد تحول در تاریخ هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند، دیگر هیچ تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. هر دوره از تاریخ با عهد جدیدی آغاز می شود که متضمن شکستن عهد پیشین است و لذا، در آغاز این تحول عظیم تاریخ، ما را نمی توان با توّهم امروزی بودن یا نبودن فریفت. اگر بنا بود ما معیارهای روز را بپذیریم، دیگر چه داعیه ای بود که خود را به رنج انقلاب و جنگ دچار کنیم؟ جنگ را بر ما تحمیل کردند تا این فکر تازه را به بند کشند و نتوانستند. روشنفکران و معاصر بودن

 

12 عصر آینده بلاشك از ‎آن اسلام است...

نظریه ترقی، تاریخ را در یك سیر ارتقایی خطی معنا می كند و بر این اساس، انسان این عصر را از همه اعصار گذشته كامل تر می بیند. آنها می گویند كه امروزه دیگر علم جانشین شریعت شده است و دانشمندان جانشین پیامبران، حال آنكه اصلاً تاریخ سیری « خطی» ندارد و صیرورت آن « ادواری» است... و همواره در پایان هر یك از دوران های جاهلی، انسان از طریق یك نهضت دینی به دورانی دیگر پا می گذارد كه عصر شكوفایی معنوی و روحانی است. ما اكنون در كشاكش یك چنین دوران انتقالی هستیم و عصر آینده بلاشك از ‎آن اسلام است. آیا شواهد تاریخی در سراسر جهان، و مخصوصاً در جهان اسلام، با صراحت این مدعا را تأیید نمی كنند؟ در جهان امروز كسی جز ما حرفی برای گفتن ندارد و این شجره نورسته مبارك انقلاب، تنها نهال سبزی است كه در این برهوت خشك و تشنه روییده است. این عصر جاهلی از همه آن اعصار جاهلی دیگر در تمامی قرون پلید تر است و شیطانی تر. عار و ثمود و فراعنه، اشراعیت و نژادپرستی یونان و روم باستان، بربریت مغول ها و... همه و همه در این دوران جمع آمده اند، اما با نقاب های موجه آداب دانی و تكنولوژی و رفاه و حقوق بشر... و الفاظی تهی از معنا، از همین نوع. و در این دار المجانین بزرگ، صاحبان عقل و دل دیوانه می نمایند و باید هم كه اینچنین باشد. ..و راستش اگر خدا با ما، و روح خدا در میان ما نبود، اكنون از انقلاب اسلامی هیچ چیز، حتی یاد و نام و خاطره ای نیز باقی نمانده بود. اما آن آتش بر ما گلستان شد... و از این بیش باز هم خواهند دید و خواهیم دید كه چگونه سخن ما كه آوای اصیل فطرت الهی انسان است، قلب ها را و فردای جهان را تسخیر خواهد كرد و علم عدالت را بر فراز این ظلم آباد بر خواهد افراشت.

فرزندان انقلاب در برابر عرصه هاي تجربه نشده سينما

 

13 عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست...

عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست... اگر خدا انسان را به خویش واگذارد ظلمیتی جاودان زمین را یکسره تسخیر خواهد کرد. اما در هر عصری کسی می آید از خیل منذران و هادیان، تا آن عهدی را که انسان در عمق باطن خویش با خدای دارد تازه کند؛ میثاق فطرت را. و اگر نبودند اینان، تاریخ شاهد است که بشر روی از بت پرستی هرگز بر نمی تافت. و کاش بتها تنها همان اصنام سنگی لات و هبل بودند؛ بت خود را می پرستید و متعلقات و نیازهای خود را ، شیطان را و هر فرعونی را که داعیه ی  «أنا ربکم الاعلی» سر دهد؛ آمریکا را ؛ اهوای کج افتاده ی نفس اماره را، و بت هایی دیگر راجلوه های رنگارنگ طاووس دنیا را، بی شمار....تاریخ دین تاریخ تجدید عهد فطرت است ، عهدی که میان ناس و رب الناس بسته شده و امام امت (ره) برای این تجدید میثاق آمده بود، برای شکستن بت ها و آزاد ساختن انسان از قید اغلالی که بر جسم و جانش غلبه یافته بود. تحول تاریخی عظیمی نیز که از وجود او در جهان ظهور یافت، تنها با تحولات و انقلاب هایی قابل قیاس است که از وجود انبیای اولوالعزم جلوه کرده است.امام امت و انقلاب اسلامی را اینچنین باید شناخت: از طریق معرفتی که با تامل در تاریخ حاصل می آید؛ تاریخ انبیاء و نه تواریخ رسمی.هنر ، تاریخ و میثاق ولایت

14 تنها تحولی که خارج از عهد فرهنگی رنسانس روی می دهد...

جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید. این دوران با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به این لحاظ، دهه شصت را باید اولین دهه از تجدید عهد محسوب داشت. غرب با شاخک های حسی خویش، فراتر از عوالم درک کامپیوتری، این حقیقت را در یافته است و بنابراین، می کوشد تا با اثبات سیادت خویش بر جهان راه را بر تصوراتی از این دست – که دوران تمدن غرب را پایان گرفته می دانند – ببندد. ... غرب با هر تحولی که منتهی به غایات او نگردد مخالفت خواهد کرد، اما میزان این مخالفت فی نفسه می تواند حکایتگر اهمیت مسئله حاضر در نگاه غرب باشد. بعد از چهار پنج قرن از رنسانس، انقلاب اسلامی ایران تنها تحولی است که خارج از عهد فرهنگی رنسانس روی می دهد، و لذا برای اَ حراری که حُریت را در استقلال از غرب می بینند، دهه شصت درخشانترین برهه تاریخ معاصر جهان است. بر همین قیاس، همه همت غرب نیز مصروف آن است که انقلاب اسلامی را در نظام گسترده و سیستماتیک فرهنگ خویش ببلعد. غرب انقلاب اسلامی را مبتنی بر تفکر سنتی ایران بعد از اسلام می بیند و لذا رودر رویی انقلاب را با خویش همچون مقابله « سنت و تجدد » یافته است و می داند که تهاجم خویش را باید متوجه نقاطی سازد که سنت و تجدد – به زعم او – به یکدیگر می رسند. يك هشدار

به کانال @gnoe_ir

سری بزنید صوت  میز گردی در باره اوینی در ان جا هست
موفق باشید

19200
متن پرسش

با سلام و احترام و ارادت خدمت استاد عزیز: یک بحث مهم: همچنان که استحضار دارید عالمان و عارفان متعددی داشتیم و داریم (در همین عصر) که در زمان نونهالی و نوجوانی معنویت چشم گیری داشتند!!! سئوالی که مطرح می شود این است که نوجوان و جوان امروزی به سختی و دشواری می تواند این معنویاتی را که عالمان و عارفان در زمان نوجوانی و جوانی داشتند، داشته باشند، چند سئوال: 1. به نظر حضرتعالی علل این تفاوت در چیست؟ 2. روح مدرنیته و عالم غربی که در قیاس با 40 سال پیش تشدید شده چقدر می تواند در سلوک معنوی جوان امروزی دخیل باشد؟ 3. به نظر حضرتعالی چه عواملی می تواند یک نونهال 13 ساله یا نوجوان 17 ساله که به اقتضاء سن خویش در معرض توهمات و عدم بلوغ هست دارای مراتب معنوی باشد و به تهذیب نفس بپردازد مثل آیت الله بهجت (ره)؟ 4. آیا انتخابی قبل از ورود به عالم ماده داشتیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انتخاب‌هایی از قبل داشته‌ایم ولی همان روحیه‌ی انتخابگری همچنان برای انتخاب راه‌های دیگر در نزد ما است. بنده در همه‌ی جواب شما، یک آوینی را در آستین دارم که نشان دهم؛ چگونه فهمید؟ چه چیزی را ببیند؟ و در کدام جاده قدم زند؟ راهِ گشوده‌ی جوانان ما، شهید آوینی است با آن اشارت‌های آسمانی‌اش. با تمام وجود باید خود را در او بیابیم. موفق باشید

19068
متن پرسش

سلام استاد: به مناسبت سالگرد شهید «راه هنر انقلاب»: «آئينه اي به نام آويني» : بسمه تعالي: قرار شد در مورد کسی سخن گفته شود، که گفتن از او جز به حجاب بردنش حاصلی ندارد، چرا که اینقدر بر امروزه‌ی ما مشهورات و روزمره‌گی ها استعلا پیدا کرده که دیدن چون اویی در این مشهورات و با عینک همین مشهورات که انگار ندیدن است. و بلکه باید گفت حضور حقیقی او را به حجاب‌بردن است، بدبختی ماجرا اینجاست که ندیدن‌های امروز، از جنس نادانی نیست بلکه ندیدنِ امروز از جنس دانایی‌هاست. فرا گیرشدن دانایی ای که بشر امروز را از عالم معنا دور کرده و در زیر خروارها از حرف‌های فلسفی دفن کرده و او را وادار کرده که امور غیر اصیل را اصیل پندارد. در این فضا سید شهیدان می‌فرماید: «.... «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید....» بنابر این به تبع در این وضع است که آدمی گرفتار تجربه‌های مادی می‌شود و از عالم معنا غافل مي‌شود و به تبع نسبتی با حقیقت در تاریخ خود پیدا نمی‌کند و دیگر طلبی در مسیر آن حقیقت اصیل نخواهد داشت. شهید آوینی نیز چنین می گوید: «باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.» حال وقتی وضع این دوران را می‌بینم از گفتن چیزی در وصف او ناامید می‌شویم. اما از طرفی چاره ای هم نیست جز این که به اشاره سخن بگوییم شاید اهل تامل و تذکر از این حجاب، خود به حضوری دست يابند. و یک نکته اینکه امیدوارم از این چیزی که می نویسم گمان مشتی شعارگویی نشود چرا که سخن از غیر عادات گفتن در امروز، به ظاهر مضحک و شعاري است اما چاره‌ای هم جز تذکرش نداریم. فقط محدودکردن حقیقتی به نام آوینی در یک جسد شناسنامه ای به نام «سید مرتضی آوینی» جفایی است به این حقیقت. آوینی را فقط یک شخص نباید دانست او آیینه‌ی نمایانگر تاریخ امروز ماست. او بشرِ امروز را خارج از روز مره گی های رایج امروز متذکر حقیقتی فراتر می‌کند شاعران در هر تاریخ آن هویت اصیل تاریخ خود را متذکر می‌شوند چرا که ایشان گرفتار هوای مسموم غیر ملموس زمان خود که از شدت آمیخته گی با محیط خود برای عموم بدیهی شده، نشده اند و باید گفت آوینی بیرون از لجن‌زار عادات تاریخ خود و با نفی هر "من" و تعینی برای خود، همان شاعرِ هویت‌یابی است که انسانِ گرفتار و غافل زمان خود را با آن شأن شاعرنه‌ی خود متذکر اصالت هاي تاریخ خود مي‌كند. «... شاعر، هرگز دعوت به خاک نکرده است ... او به ترک عادات می‌خواند و عالم خلافِ عادات هم عالم وَهم است و هم عالم عشق... » آويني اگر از نفسانیت غرب و مدرنیته سخن می‌گفت همراه با یک نحوه خودآگاهی بوده است چرا که او خود سالکِ سیرِ از نفسانیت به سوي فناست. او جنس روشنفكري اي كه خود را در دخمه هاي فلسفيدن‌های مملو از پز و ژست و کوری از حقیقت گم کرده به ‌خوبی لمس کرده. اما با سلوکی عارفانه و ذیل حقیقتی به نام انقلاب که چشمان روشنفكريِ فلسفي امروز از ديدنش عاجزند به آن حضور اصيل نايل آمد و خود آيينه براي ديگری شده. شهید آوینی خود را چنین از زبان خود می‌شناساند: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر! من از یک راهِ طی‌شده با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تکِ ساحتی» هربرت‌مارکوز را - بی‌آن‌که آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم ...» پس اگر از انقلاب و حضرت روح الله با تمام جان دم می‌زند، نه این‌که دم از ایدئولوژی خاصی زده باشد و نه این‌که در فضای سیاست زده‌ای سخن گفته باشد، چراکه آخرِ خاستگاهِ ایدئولوژی‌ها، قدرت‌خواهی و سیاست است و قدرت به درد کسی می‌خورد که مرگ‌اندیش نباشد و به درد کسی می‌خورد که دچار نفسانیت‌های خود باشد. او خود از مرگ این‌گونه می‌گوید: «... حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فناست... مرگ، پایان زندگی نیست. مرگ، آغاز حیات دیگری است، حیاتی که دیگر با فنا درآمیخته نیست، حیاتی بی‌مرگ، مطلق...» آوینی همان‌طور که گفتم همان سالک راهی‌ست که مرگ‌اندیشانه دغدغه‌ی حقیقت دارد و با این مشی و مرام خود را ذیل انقلاب و امام قرار می‌دهد و در این مسیر هم جان خود را می‌دهد تا ابدی شود، و چه زیبا بارها و بارها مستانه و شیدایی با شهادت عشق‌بازی می‌کند و فریاد حسرت دم می‌دهد: «ای شقایق‌های آتش‌گرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا روزی خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» آويني ذيل امام روح الله نفي همه‌ي تعينات و تعلقات كرد، او هم شاعر و اديب و هنرمند بود، هم اهل تفكر و فلسفه بود، هم يك بسيجي جهادگر بود. ولی باز صدها توصیف دیگر نیز می‌شود از او گفت اما در عین حال هیچ‌یک از این‌ها هم نبود، بلکه فراتر از هر "من"ی و فراتر از هر قید و قیودی،...«در یک کلام؛ آوینی، آوینی بود»اما ما مثلاً دوست‌داران سید مرتضی در فضای ایدئولوژی‌های منفعت‌طلبانه‌ی خود، او را به حجابِ تعاریفِ ناقص خود برده‌ایم. در پایان. امیدوارم هر چه کمتر ایشان را در این الفاظ‌پراکنی‌هایم پنهان کرده باشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید شهید آوینی از یک طرف با جان خود زهرِ کشنده‌ی ظلمات دوران یعنی نیهیلیسم را تجربه کرده بود و از آن طرف، با عبور از سیطره‌ی روح متافیزیک و مفهوم‌گرایی، گشودگی تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمد را احساس نمود. یعنی اشراقی که بر قلب حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تجلی کرد را در سیره و سخن آن مرد الهی یافت و در قلم خود آن را منعکس و متذکر کرد. اگر عده‌ای با او درگیر شدند این اقتضای راه توحید است، زیرا این راه بدون دشمن نمی‌تواند باشد وگرنه باید بگوییم هیچ‌گونه تفکرِ استکباری در جهان نیست. و البته این نوع درگیری‌ها مثل درگیری‌های دروغین ساخته‌شده توسط فرهنگ لیبرالیته نمی‌باشد که هر دو طرفِ دعوا ظلمت است. در تقابل دشمنانِ تفکر آوینی با او، تقابل جبهه‌ی نور با جبهه‌ی ظلمت است و قرار گرفتن در جبهه‌ی نور، انسان را تا اوج معراج جلو می‌برد و زندگی در این تاریخ را که تنها زندگی حقیقی است به انسان ارزانی می‌دارد. و این مسلّم بسط مدرنیته نیست، این، گشودگیِ عبور از مدرنیته است و دیدن نور آزادی و آزادگی که در این انقلاب ظهور کرد. موفق باشید

17061
متن پرسش

با سلام خدمت استاد بزرگوار چند تا سوال از محضرتان داشتم: 1. موضع شاه در مقابل مسئله نقد غرب چه بود؟ اینکه گفته می شود شاه با این مسئله مشکلی نداشت درست است؟ اگر درست است علت آن چه بود؟ 2. چرا عمده کسانی که در مسیر غرب شناسی فردیدی قرار می گیرند از انقلاب و فضای حماسی آن دور می شوند و به نوعی روشنفکری منفعل و البته منتقد تبدیل می شوند؟ آیا این دستگاه غرب شناسی مشکل دارد یا مشکل از جای دیگری است؟ 3. چه خصوصیتی در غرب شناسی فلسفی نهفته است که هر کس که به آن دل می دهد از درون دچار یک حرارت و شوریدگی عجیبی شده و وجودش دچار تلاطم و بی قراری می شود؟ 4. آیا امکان دارد به لحاظ ثبوتی حرف های اندیشمندان غربی مطابق با حقیقت باشد؟ آیا در عالم اثبات واقع هم شده است؟ با توجه به اینکه برخی قائلند کفار و غیر شیعه هیچ گاه حرف حقی ندارند و اگر هم حرف حقی بر زبانشان جاری می شود از شیعه به عاریت رفته است. ممنون.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «تو پای به راه در نِهْ و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت چون باید کرد». از نوع سؤالاتتان برمی‌آید که چندان در جریان غرب‌شناسی آن‌طور که باید و شاید نیستید. پیشنهاد اولیه‌ی بنده آن است که از طریق کتاب‌های مرحوم شهید آوینی، معنای درست و رویکردِ صحیحی که ما در نسبت انقلاب اسلامی باید در غرب‌شناسی داشته باشیم، به‌دست آورید و سپس باز به سؤالات خود بنگرید، در آن صورت موضوع فرق خواهد کرد. آن‌هایی که می‌گویند نیاز نیست به غیرِ شیعه رجوع کرد؛ باید متذکر این سخن علی«علیه‌السلام» باشند که حضرت می‌فرمایند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَل» در این حدیث حضرت می فرمایند مراد از علمی که باید در چین به دنبال آن بود علم معرفت النفس است که سبب معرفت خداوند عزوجل می شود. "من عرف نفسه عرف ربه". مراد از چین احتمالا کنایه از دوری باشد. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!