گفتگویی صمیمانه با هنرمندان[1]
باسمه تعالی
سرفصل بحثی که در پیش رو دارید عبارت است از:
۱- هنرمندان، حقیقتاً هنرمندند و بودِ هنرمند، بودی است که هنر از آن تراوش میشود، پس نمیتوان آنها را نادیده گرفت ولی میتوان در گفتگویی صمیمانه با آنها وجه متعالی هنر را با آنها در میان گذارد.
۲- وظیفهی ما در حوزهی هنری، درک هنرمند است و اینکه بتوانیم «بودنِ» هنرمند را یک بودن گشوده بیابیم و به هنر افق داده و میدان پرواز آن را نشان دهیم و اگزیستانسِ حضورِ تاریخی انقلاب اسلامی را به هنرمند متذکر شویم.
۳- اصلیترین وظیفهی حوزهی هنری، درک هنر و هنرمند است. البته نه از زاویهی فلسفی و کلامی و حتی فقهی، بلکه باید نگاهی هستیشناسانه به هنر و هنرمند داشت. ما باید بپذیریم در فهم هنرمندان از زاویهی هستیشناسانه کوتاهی کردهایم.
۴- نسل جوان، نسل زندهای است و بودنی جهانی برای خود میطلبد و اگر با بودنِ جهانیِ خدا، بودِ خود را حس کند، خود را درست مییابد وگرنه به انحراف میرود.
۵- هنرمندان نمیتوانند پیرو نظرات ما باشند و اگر اینطور باشند هنرمند نخواهند بود، بلکه بیشتر اَدای هنرمندبودن را در میآورند. آنها میتوانند «یافتِ» خود از حقیقت را به ظهور آورند، وقتی در چشمانداز خود نظر به حقیقت دوران خود داشته باشند که در این زمانه، آن حقیقت، انقلاب اسلامی است آنطور که در چشمانداز شهدا قرار گرفت.
۶- امروزه اندیشهی سنتی در فهم تاریخ ما ناتوان است و آنچه پاسخگوی طلب جوانان ما میباشد، اندیشهی تاریخی و تفکر هرمنوتیکی است. ما باید روح تاریخی خود را بشناسیم و هنرمندان در این زمینه با شما همراه خواهند شد،زیرا هنرِ هنرمند در حسّ تاریخیِ او است و هنر از این جهت در جای خود یک نوع خِرد و اندیشه به حساب میآید و با واقعیات اصیل عالم میتواند مرتبط باشد، به شرطی که مواظب باشد گرفتار توهّمات روزمره نگردد.
۷- اگر هنرمند متوجهی حسّ تاریخی خود شد، خود به خود او در هنر خود، شخصیتی متعالی و هنر او هنر فاخر میشود.
۸- فهم هنرمند در درک تاریخی که در آن قرار دارد، از همهی انسانهای زمانهی خود بیشتر است و به همین جهت میتوان گفت اگر هنرمند بخواهد پوچی عالم را بفهمد از همه بهتر میفهمد و بهتر گزارش میدهد. چرا در این رابطه به آقای مهدی اخوان ثالث و خانم فروغ فرخزاد ننگریم؟
۹- انقلاب ما، انقلاب اسلامی بود و نه انقلاب فقهی. ضربهای که ما به خودمان زدیم این بود که میخواستیم هنرمندان را با «فقه» تربیت کنیم که این کار غلطی بود. اسلام افق گشودهای را که نظر به حقیقت است، در مقابل انسان میگشاید وآداب باقیماندن در آن افق، «فقه» است، نه آنکه همهی اسلام، فقه باشد.
۱۰- برخی از افراد غیرِ مذهبی در راستای مبانی انقلاب، حرفهایی برای گفتن دارند. پس این امکان هست که کسی مسلمان نباشد ولی انسانی بس متعالی باشد و ما با او به نوعی احساس نزدیکی بکنیم. (تذکر به آیهی 162 سورهی نساء.)
۱۱ - متاسفانه قشر مذهبی بعضاً طوری عمل کردهاند که بقیه تصور میکنند امکان ارتباط و گفتوگو با آنها ممکن نیست و این نیاز به تجدید نظر در نسبت ما با دیگران دارد.
۱۲- پشتوانهی جنایتهای بزرگ، تحجّر است، زیرا انسانِ متحجّر گمان میکند آنچه انجام میدهد پشتوانهی دینی دارد در حالیکه دین الهی همواره نسبت به انسانها از سر عشق و مهربانی برخورد میکند و دشمنِ دشمنانِ عشق و محبت است.
۱۳- امروز بشر، جهانی و به اصطلاح آنلاین است و به قول هایدگر در نظریهی «دازاین»، بشرِ امروز، خود را در جهانبودگیاش حس میکند.
۱۴- ما باید ابتدا مسائل خودمان را مشخص کنیم. مسائل ما بالاتر از مسائلی مثل حجاب و بیحجابی است. آری! اگر مسائل و افقهای ما مشخص شوند، هنرمندان بیش از بقیهی افراد با شما گفتوگو میکنند و میتوانند با ما در تاریخی که قرار داریم همراه شوند.
۱۵- امروز از اندیشمندانی باید بهره برد که حیات تاریخی جهان مدرن را میشناسند و احساس میکنند و به نظر بنده آنهایی که در نظر به امور، نگاه فلسفهی قارهای دارند نکات خوبی را در مقابل ما هنرمندان قرار میدهند، مانند متفکرانی مثل هایدگر و گادامر. اینها میتوانند در هنرِ آینده افق گشایی کنند.
۱۶- ما باید هستیِ هنرمند را متذکر باشیم تا او بتواند اگزیستانس خود را به حضور خداوند احساس کند. این نوعی احساس حضور در تاریخی است که خداوند در این زمانه اراده کرده است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بنده دو نکته را خدمت عزیزان عرض خواهم کرد و انشاالله خداوند کمک افزونتری خواهد نمود.
نکتهی اول اینکه متوجه باشید واقعاً هنرمند ذاتاً هنرمند است و اگر اگزیستانس و حضور تاریخی او را که در انقلاب اسلامی احساس میکند، پاس نداریم؛ او نمیتواند نحوهی بودن خود را در افقی که خودش را در آن افق احساس میکند، ظاهر نماید. زیرا هنرمند خود را در اختیار روحی گذارده که به او نظر دارد و در اصطلاح گفته میشود در معرض هدایت تکوینی قرار گرفته است. مانند یک مورچه که در معرض هدایت الهی به سوی لانه خود میرود. یک مورچه فکر نمیکند که چگونه به لانهی خود میرسد بلکه هدایت تکوینی، آن مورچه را در بر میگیرد، اگرچه ممکن است کمی این طرف و آن طرف برود ولی به صورت کلّی لانه خود را در معرض نگاه خود دارد. با توجه به این امر عرض میکنم آنچه هنرمند را در برمیگیرد چیزی نیست که به آن فکر کرده باشد. جناب مولوی میفرمایند:
تو مپندار که من شعر به خود میگویم
تا که بیدارم و هوشیار یکی دم نزنم
جناب مولوی که نمیتواند تصمیم بگیرد تا شعر بگوید ولی میتواند با اصلاح نفس و عبور از کثرات دنیا، آن نسیمی را که بر جانش میوزد روشن و روشنتر کند. شاعری قصهی وجودیِ شاعر و یا همان اگزیستانس اوست.
با طرح این مقدمه خواستم ابتدا متوجه باشیم برخی از جوانان ما روح هنرمندانهای دارند و باید آنها را با همان روح و روحیه درک کرد. آن روح و روحیه را نمیتوان نادیده گرفت، اگر نادیده گرفتیم از آوینیها و ابراهیم حاتمیکیاها محروم میشویم و عملاً با گلشیفتهی فراهانیها روبهرو میشویم، چون هنرمند نمیتواند از قالب هنری خود خارج شود و در قالب ما درآید.
همین آقای اصغر فرهادی واقعاً هنرمند است، ولی به نظر بنده متوجهی مسائل اصلی بشر امروز نیست و به همین جهت مثل خانم تهمینه میلانی، به موضوعات جزئی میپردازد. بنده معتقدم شاخکهای فهم زمانهی آقای حاتمیکیا در فضایی که قرار است به ما وارد شود، زودتر از آنکه ما حساس بشویم و آن را درک کنیم، او حساس میشود و آن را درک مینماید.
همهی حرف آن است که متوجه باشیم وظیفهی ما است که بتوانیم «بودن» هنرمندان را یک «بودن گشوده» بدانیم و آن را پاس بداریم و بستری فراهم کنیم که یافتههای تکوینی خودشان را به ظهور آورند، بدون آنکه با پند و نصیحت بخواهیم آنها را تربیت کنیم. اخیراً جوان عزیزی که طبع شعر خوبی دارند، اشعارشان را مطرح نمودند. بنده به ایشان تذکر دادم این نحوه شعر برای ۲۰۰ سال پیش خوب بوده که شاعر مخاطب خود را نصیحت میکرده است. امروز بشر دارد پرواز میکند و شما باید در پروازش به او...
برای مطالعه کامل جزوه میتوانید فایلهای PDFوDOC را دانلود نمایید.
[1] - متن گفتگوی استاد اصغر طاهرزاده با مسئولین حوزهی هنری. اصفهان – 14/7/1399