فهرست مطالب
مقدمه. 9
مقدمه مؤلف... 13
جايگاه انقلاب اسلاميدر آيندهي تاريخ (1). 27
راز گشايش مشکلات.. 30
برکات تدبّر در ايامالله... 32
انقلاب اسلامي و ظهور غدير 34
نقش انقلاب اسلامي در جهان آينده. 36
انقلاب اسلامي و نجات از بيآيندگي.. 41
انقلاب اسلامي و نجات از فردگرايي.. 44
امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» و فهم روح زمانه. 48
تبديل ايرانهراسي به ايرانگرايي.. 52
انقلاب اسلامي و رويکرد نفي غرب.. 55
زمان تصميم. 56
خداي انقلاب اسلامي.. 58
جايگاه انقلاب اسلاميدر آيندهي تاريخ (2). 65
انقلاب اسلامي؛ آيتي قابل تدبّر 67
شروع غفلت.. 69
مراحل سهگانهي غربزدگي.. 72
غرب و آزاديهاي جهتدار 75
جايگاه تاريخي مردمسالاري ديني.. 78
ايراني آباد در ذيل فرهنگ غرب يا فرهنگ انتظار 82
هدف اصلي انقلاب اسلامي.. 85
آيندهداري انقلاب اسلامي.. 89
مقاومت در مقابل غدير 91
انقلاب اسلامي؛ مژدهي خدا در غدير 94
سير تاريخي غدير 98
زندگي؛ به وسعت تاريخ معنويت.. 102
انقلاب اسلامي عامل بازسازي جهان اسلام به کمک غدير 105
غفلت از ريشهي اصلي انحراف.. 108
سرگرداني روشنفکران جهان اسلام. 110
آغازين نگاه. 112
جهان اسلام و حديث ثقلين. 115
آفات روشنفکري غربزده. 119
نوانديشي با منظر غربي! 121
انقلاب اسلامي و اصلاح وارونگي فرهنگي.. 122
رجوع به غدير و آيندهي جهان اسلام. 124
انقلاب اسلامي؛ أبر قدرتي فرهنگي.. 127
حضور انقلاب اسلامي در صحنهي سياسي جهان. 130
انقلاب اسلامي، همدردي با حضرت فاطمه(س)
انقلاب اسلامي؛ طلوع شهر خدا 137
رمز بقاي جوامع و ملل. 140
راز ناکامي فرهنگ غربي.. 143
انقلاب اسلامي؛ دوران گذار 146
عالَم ديني و انقلاب اسلامي.. 151
فرهنگ مدرنيته و اکنونزدگي.. 155
فرهنگ غرب و دموکراسي جنگلي.. 158
انجام وظيفه در سه جبهه. 161
انقلاب اسلامي و مستضعفان فکري.. 164
شايستگي حفظ اسلام. 167
مقدمه
باسمه تعالي
کتابي که در پيش رو داريد قسمتي از مجموعه مباحث استاد طاهرزاده در رابطه با «جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي» و نقش آن در حال و آيندهي جهان است. در مورد اين مباحث نظر شما را به نکات زير جلب مينماييم.
1- نويسنده با اعتقاد به اينکه دنياي مدرن ديگر جايي در عالم ندارد، به انقلاب اسلامي به عنوان روح معنويِ اين عصر که هرگز کهنه نميشود، نظر دارد و خواننده را متوجه اين امر مهم ميکند، که در عصر گسترش عالَم غربي که سعي دارد ساير ملل را بيعالَم و بيتاريخ کند، انقلابي متولد شده که در جوهر و ماهيت خود، تحولي است بيرون از حوزهي فکر و تمدن غربي، و بر همين اساس تذکر ميدهد آن را با عينک غربي ننگريم که هرگز به حقيقت آن آگاهي نمييابيم. زيرا به گفتهي ميشل فوکو: «وقتي ايرانيان از حکومت اسلامي حرف ميزنند، وقتي جلوي گلوله در خيابانها، آن را فرياد ميزنند، ... و با اين کار شايد خطر يک حمام خون را به جان ميخرند... به نظر من به واقعيتي ميانديشند که به ايشان بسيار نزديک است... چون کوششي است براي اينکه سياست، يک بُعد معنوي پيدا کند».[1]
2- توجه به تفاوت ذاتيِ دو رويکرد متفاوت نسبت به زندگي در اين دوران، رمز کليدي کتابي است که روبهروي خود داريد. رويکرد به نوعي از زندگي که آرمانهاي خود را در فرهنگ مدرنيته دنبال ميکند و رويکرد ديگري که ميخواهد از طريق انقلاب اسلامي، از غرب و فرهنگ مدرنيته عبور کند و زندگي زميني را به آسمان متصل گرداند.
3 - روح حاکم بر زمانه که تحت تأثير فرهنگ مدرنيته است، آنچنان آشفته است که انسان بهراحتي معني حادثهاي را که آمده است تا ماوراء فرهنگ مدرنيته، متذکر رجوع بشر به آسمان باشد، نميفهمد و لذا نسبت به فهم جايگاه انقلاب اسلامي در اين دوران گرفتار برداشتهاي از پيش ساخته ميشود که ديواري در برابر فهم او و فهم انقلاب اسلامي ميکشد. نويسنده تلاش کرده با توجه به اين امر، ماوراء نگاه مدرنيته، انقلاب اسلامي را بنماياند. زيرا که بايد مواظب باشيم انقلاب اسلامي را در حدّ فهمهاي محدود ننگريم وگرنه بيتوجه به حقيقت روحاني و جايگاه تاريخي آن، سخن گفتهايم.
4 - ممکن است در ابتدا به مولف ايراد گرفته شود که نگاه او به انقلاب اسلامي، نگاهي آرماني است که با واقعيت آن متفاوت است، ولي وقتي حقانيت سخن روشن ميگردد که سعي شود به همهي زوايايي که در رابطه با انقلاب اسلامي در کتاب توجه داده شده، عنايت گردد، در آن صورت است که معلوم خواهد شد چرا إصرار ميشود انقلاب اسلامي يک رستاخيز در همهي جهان امروز است و همچون روز حساب جايگاه هرکس را تعيين ميکند.
5 - زبان فرهنگِ مدرنيته که ما نيز با تأسيس اولين دبستان، قبل از انقلاب مشروطه با آن آشنا شديم و بعد بهوسيلهي آن فکر کرديم، زباني نيست که بتواند جايگاه انقلاب اسلامي را تبيين کند و به همين جهت مؤلف محترم سعي فراوان کرده تا ماوراء گفتماني که تحت تأثير فرهنگ غرب است، ذات انقلاب اسلامي را بنماياند تا حقيقتاً با چهرهي واقعي انقلاب اسلامي روبهرو شويم و همين امر موجب شده که در بعضي موارد خواننده به زحمت بيفتد و آرامش خود را در حين مطالعهي کتاب از دست بدهد، چون يا واژهها را ناآشنا ميبيند و يا افقي که به ميان ميآيد افقي نيست که خواننده عادت کرده باشد از آن افق بنگرد.
6 - مولف محترم با توجه به اين قاعده که «با آغاز عهد تازه، تاثير آنچه به گذشته تعلق دارد، کم ميشود» روشن ميکند که چگونه با حضور انقلاب اسلامي در عالم، عهد الهي از ياد رفتهي بشر به او برميگردد و در آن راستا فرهنگ غربي در عالم به سرعت فروکاسته ميگردد و به اين دليل بايد به آيندهي انقلاب اسلامي اميدوار بود.
به اميد آنکه توانسته باشيم در راستاي آشنايي عزيزان نسبت به حقيقت و ذات انقلاب اسلامي قدمي برداريم.
گروه فرهنگي الميزان
[1] - ميشل فوکو، ايرانيها چه رؤيايي در سر دارند، ص 38.
مقدمه مؤلف
باسمه تعالي
مواردي که در ذيل مطرح شده نگاهي است که در اين کتاب از زاويههايي به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» انداخته شده تا سمت و سوي جستجوي خوانندگان عزيز را در متن کتاب به ايشان خبر دهد.
1- حساسترين مسأله در زندگي انسان درست و دقيقديدن واقعيات عالم است، و اين موضوع آنقدر مهم است که رسول خدا(ص) در تقاضاي خود به خداوند عرضه ميدارند «اَللّهُمَّ أرِنِي الأشياء كما هي»؛[1] خدايا! اشياء را آنطور که هستند به من نشان بده.
موضوعِ درستديدن پديدهها و واقعيات وقتي اهميت صدچندان پيدا ميکند که موضوع مورد شناخت، به زندگي دنيايي و آخرت انسان ربط پيدا کند.
در کنار معرفت به خدا و معاد و نبوت و امامت، در عصر کنوني، معرفت به جايگاه انقلاب اسلامي از موضوعاتي است که معرفت صحيح نسبت به آن نقش اساسي در نوع زندگي ما خواهد داشت و بهواقع همهي انتخابهاي ما را تحتالشعاع خود قرار ميدهد و پيرو آن سعادت و شقاوت ما را رقم خواهد زد.
2- انقلاب اسلامي يک پديدهي معنوي است که هرگونه موضعگيري ما نسبت به آن، ما را در جايگاه خاصي از قرب و يا بُعد نسبت به معنويت قرار ميدهد و اين است که نميتوان نسبت به آن چشم برهم گذاشت و آن را ناديده انگاشت، زيرا به همان اندازه، از جايگاه قرب معنوي به جايگاه بُعد از حقيقت پرت ميشويم. به همين جهت ميتوان آن را يک رستاخيز معنوي بهشمار آورد که حساب و جايگاه هرکس را در دوران کنوني که دوران تقابل انقلاب اسلامي با فرهنگ مدرنيته است، تعيين ميکند.
3- در دوراني که بشر مدرن از دين فاصله گرفته و ارتقاي انسان را در پيروي از انديشههاي منقطع از آسمان جستجو ميکند، يکمرتبه در قرن بيستم با وقوع دو جنگ جهاني در مهد تمدن مدرن و شکست ايدئولوژيهايي مثل ليبراليسم و سوسياليسم و ظهور نابرابريهاي آزاردهنده، انقلاب اسلامي به عنوان راهي براي عبور از آن فرهنگ به سوي فرهنگ الهي انبياء، عقلها و دلها را متوجه خود نمود و بر خلاف آنهمه تبليغاتِ منفي که نسبت به آن روا داشتند، بهخوبي از عهدهي نشاندادنِ معني تاريخي خود برآمد. اين است که روشن ميکند انقلاب اسلامي يک امر اتفاقي نيست، بلکه گشايش افق و زمان جديد در بحبوحهي پايان غرب است.
4- انديشههايي که گرفتار ظاهربيني دوران نيستند بهخوبي متوجه جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي خواهند شد و ذات الهي آن را که به عنوان يک رسالت، وارد زندگي بشر شده، خواهند شناخت و از تاريخسازي آن که حکمت و معنويت را به بشريت هديه خواهد داد آگاهي خواهند يافت و آرمانگرايي منطقي آن را که عامل نجات بشر از پوچگرايي و نيهيليسمِ بيمارگونهي بشر مدرن است، بهسرعت دريافت ميکنند و اين شروع تاريخِ طلائي معنويت حقيقي بعد از ظلمات مدرنيته است.
5-وقتي از انقلاب اسلامي سخن ميگوييم ولي به جايگاه آن که از غدير شروع شده و به حاکميت مهدي(عج) ختم ميشود و بايد از روح غربي عبور کند، چيزي نگوييم، عملاً از انقلاب اسلامي هيچچيز نگفتهايم. انقلاب اسلامي با نگاه تاريخي شيعه به غدير پديد آمد و نهتنها پديدهاي اتفاقي نبود، بلکه آشناي همهي شيعيان بود زيرا آن را در متن اسلام يافته بودند تا از طريق آن با روح توحيد اصيل زندگي کنند.
6- کسيکه از توحيد چيزي نميداند و معتقد نيست آن حقيقتِ يگانه اجازهي حضور به غير نميدهد، وقتي به او گفته شود انقلاب اسلامي جلوهي روح توحيد است و هر جريان مقابل خود را نفي ميکند و همچنان در تاريخ جلو ميرود و هرگز فرو نمينشيند، متوجه موضوع نخواهد شد و شايد آن را ادعايي بدانند که از سر احساسات اظهار شده است.
7- اگر شخصيت انقلاب اسلامي را با تفکر غربي تحليل کنيم هرگز به ذات آن پي نخواهيم برد و لذا هرگونه موضعگيري که نسبت به آن داشته باشيم - اعم از موضعگيري مثبت و طرفدارانه و يا منفي- به بيراهه رفتهايم و بالاخره کارمان به مقابله با آن ميانجامد. زيرا انقلاب اسلامي به اهدافي نظر دارد که نگاه غربي سخت از آنها گريزان است. يکي امتحانات الهي را رحمت ميداند و يکي طور ديگري ميانديشد. به گفتهي مولوي:
رحمتي دان امتحان تلخ را نعمتي دان ملکِ مرو و بلخ را
8- اگر پذيرفتيم آوارگي و سرگرداني بشر مدرن چيز قابل انکاري نيست و ريشهي آن را نيز به درستي تحليل کرديم، ديگر اين گفته که «انقلاب اسلامي هديهي خدا است تا بشر را از ظلمات مدرنيته نجات دهد»، يک سخن غلوآميز بهحساب نميآيد بلکه به اميد قوام فرهنگي و تمدن اسلامي که در آيندهي انقلاب اسلامي نهفته است، زندگي را در کنار انقلاب اسلامي ادامه ميدهيم.
9- مقام معظم رهبري«حفظهاللهتعالي» در مراسم تنفيذ حکم رياست جمهوري دولت دهم فرمودند:
«بعضى از مديريتها در بخشى از برهههاى اين سى سال زاويههائى با مبانى انقلاب داشتند؛ اما ظرفيت انقلاب توانست اينها را در درون خود قرار بدهد؛ آنها را در كورهى خود ذوب كند؛ هضم كند و انقلاب بر ظرفيت خود، بر تجربهى خود بيفزايد و با قدرت بيشتر راه خود را ادامه بدهد. آن كسانى كه ميخواستند از درونِ اين نظام، به نظام جمهورى اسلامى ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه خود را، مسير مستقيم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همهى كسانى كه با انگيزههاى مختلف در درون اين نظام قرار گرفتهاند، خواسته يا ناخواسته، به توانائىهاى اين نظام كمك كردند. به اين حقيقت بايستى با دقت نگاه كرد؛ اين ظرفيت عظيم، ناشى از همين جمهوريت و اسلاميت است؛ از همين مردمسالارى دينى و اسلامى است؛ اين است كه اين ظرفيت عظيم را بهوجود آورده است. و راز ماندگارى و مصونيت و آسيبناپذيرى جمهورى اسلامى هم اين است و اين را جمهورى اسلامى در ذات خود دارد و إنشاءالله آن را همواره حفظ خواهد كرد.»[2]
چنانچه ملاحظه ميفرماييد در بيانات ايشان موضوع ذاتداشتنِ انقلاب اسلامي مطرح شده و اين مبناي اصلي کتاب حاضر است که نويسنده پس از روشنکردن معني ذاتداشتن انقلاب اسلامي، سعي دارد نسبت صحيحي را که هرکس بايد با اين انقلاب داشته باشد، تبيين کند.
10- اگر بتوانيم حادثهي انقلاب اسلامي را با يک فهم کلي و با جامعيتي از آگاهي و خودآگاهي و دلآگاهي درک کنيم، ميتوانيم جايگاه حقيقي انقلاب اسلامي در حال و آينده را، در روح و روان آدمها بشناسيم و معني آنکه ميگوييم: «هرکس وارد اردوگاه انقلاب اسلامي نشود، از تاريخ بيرون ميافتد و بيتاريخ ميشود» را دريابيم.
11- درد بزرگ آن است که در فضاي فرهنگ مدرنيته، تفکر آزاد به حاشيه رفته است، در حاليکه فهم انقلابي که بنا است ماوراء فرهنگ مدرنيته با انسانها سخن بگويد، نياز به تفکر آزاد دارد و رمز شکست سياسي نخبگاني که با روحيهي سياسيکاري و با روشهاي غربي با انقلاب اسلامي برخورد کردند، همين بوده و هست.
12- به تجربه روشن شده که امکانات ذاتي انقلاب اسلامي از نظر فرهنگي آنقدر عميق است که هرگز اجازه نميدهد انديشههايي را که اهدافي جداي از اهداف انقلاب اسلامي دارند، بر آن تحميل کنند و بر اساس همين غناي فرهنگي که داشت، توانست از راهکارهاي سکولاريتهاي که در دوران سازندگي و اصلاحات بر آن تحميل شد خود را بيرون بکشد و توجه به عدالت و معنويت را بازسازي کند و رويکرد به انتهاي با برکتي که نظر به حاکميت حضرت مهدي(عج) دارد را دوباره به متن انقلاب باز گرداند.
13- کسي که به تاريخ و سياست توجهي ندارد، بخواهد يا نخواهد معني دينداري واقعي را گم کرده است، و کسي هم که سياست و تاريخ را از منظر ديانت ننگرد بازيچهي سياستبازاني خواهد شد که ميخواهند تاريخ خود را بر بشريت تحميل کنند و قدرت را در دست گيرند. در حاليکه انقلاب اسلامي بستري است تا در آن بستر تاريخ و سياست از منظر دين تعريف گردد و در بستري معنوي مديريت شود تا حاکمان از حقيقت فاصله نگيرند.
14- اگر از يک طرف روشنفکران ما گرفتار نگاه غربزدگي شدند و خواستند جايگاه انقلاب اسلامي را در ادامهي تاريخ غرب جستجو کنند، و از طرف ديگر بسياري از متدينين ما نيز بدون آنکه جبهههاي فکري و تاريخي را بشناسند و شخصيت افراد را بر اساس جبهه و جهتي که انتخاب کرده ارزيابي کنند، تنها شخصيت افراد را در حرکات و سکنات و فضائل و رذائل فردي آنها جستجو ميکنند، بدون آنکه به جهت و سمت و سويي که افراد در آن قرار ميگيرند توجه نمايند. اين بهواقع موجب معضل بزرگي شد که بعضي از نخبگان ديني نتوانستند جايگاه و سمت و سوي انقلاب اسلامي را بشناسند و با اندک ضعفي که از مديري از مديران نظام اسلامي ديدند، از حضور خود در جبههي انقلاب اسلامي کنار کشيدند. مباحث انقلاب اسلامي با توجه به چنين نقيصهاي سعي دارد خطرات چنين غفلتي را گوشزد کند و نگاه متدينين را به رويکردهاي کلي انقلاب اسلامي معطوف دارد.[3]
15- تبيين بنياد فلسفهي انقلاب اسلامي ضروريترين مؤلفهي سياسي دوران ما است تا نحوهي تأثير دين در عصر غيبت و نقش ولايت تکويني حضرت وليعصر(عج) معني خود را بنماياند و ريشهي حماسهسازي انقلاب اسلامي معين گردد و غفلت از اين موضوع غفلت از رسالت تاريخي کساني است که اين غفلت شايستهي آنها نيست و موجب يکنوع محافظهکاري ننگين خواهند شد.
16- امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» به عنوان مسلماني ژرفانديش و عارفي حماسي، ناظر به منظري بود که چشم فرهنگ مدرنيته سالها نسبت به آن نابينا شده بود و از ساحتي سخن ميگفت که فرهنگ مدرنيته امکان درک آن را نداشت و لذا مدرنيسم همچون نابينايي بيخرد با انقلاب اسلامي درگير شد و در هر حرکتي، شکستي بر شکستهاي قبلي خود افزود، چراکه خود را از بسياري از امکانهاي عالم هستي بيرون انداخته بود.
انقلاب اسلامي آمده است تا بشريت را با امکاناتي آشنا کند که ماوراء جهاني است که فرهنگ مدرنيته در آن زندگي ميکند و با عقلِ پژمردهي خود ميخواهد ادامهي حيات دهد.
17- تاريخيبودن يک انديشه به آن معني است که در طول تاريخِ آن ملت، دست و دلها به سوي آن انديشه دراز بوده است و هرگاه آن انديشه پا به ميدان گذاشته با تمام وجود آن را پذيرفته، حال بايد از خود بپرسيم براي مردم ايران آيا «انقلاب اسلامي» يک انديشهي تاريخي بوده و يا تجدد و فرنگي مآبي؟
آيا نميتوان گفت آن گروه از مردم ايران که گرفتار فرنگيمآبي شدند و ديگر زبان مردم را نميفهمند به جهت آن است که از تاريخ ملت ايران بيرون افتادهاند، تا آنجا که ايرانيبودن خود را با منظري که غرب به آنها مينماياند، در ايران باستانِ قبل از اسلام دنبال ميکنند؟ انقلاب اسلامي راهي است تا اين گسستگيها جبران شود و غربزدگي بهکلي از روح ملتي که ميتواند با تاريخ ديني خود زندگي کند برچيده شود و از اين جهت انقلاب اسلامي مرحلهي گذار ملت است از غربزدگي که منشأ گسست و تنفر بين آحاد افراد بوده و هست، به سوي اُخوتي که همهي دستها و دلها را يگانه ميکند.
18- عالَمي که انقلاب اسلامي به بشريت عرضه ميکند با عالَمي که فرهنگ مدرنيته به ميان آورده است تفاوت ماهوي دارد. با ورود به عالَم انقلاب اسلامي اموري در افق روح انسان آشکار ميشود که بهکلي از روحيهي فردگرايي يا «Individualism» فاصله ميگيرد و حقيقت را در گستردگي احساس مسئوليت نسبت به سرنوشت ساير انسانها مييابد و ديگر اقتصادي همراه با عدالت و معنويت به صحنه ميآيد، چيزي که در افق عالَم انسان غربزده بهکلي ناپديد شده و عامل دوگانگيها و تنفرها گشته است.
19- بشري که جهت او به هيچ جانب نباشد و به هيچچيز رو نکند، چگونه ميتواند خود را ادراک کند و هويتي براي خود احساس نمايد، مگر اينکه خود را فريب دهد و به اسم بيطرفي در طرفي قرار گيرد که نه حق را تأييد ميکند و نه باطل را. او بايد بداند که چون به حق پشت کرده است، در جبههي باطل است، در حالي که انقلاب اسلامي جبههاي است تا بشر، راهِ قرارگرفتن در جبههي حق را گم نکند و در سيرِ به سوي حق با بسط انقلاب اسلامي، بسط يابد و بهکلي از ظلمات دوران به درآيد و به افق روشن تاريخ نظر اندازد و از پوچي و بيطرفي خود را رها کند.
20- اگر انقلاب اسلامي را در حدّ يک حرکت سياسي پايين بياوريم به نوعي به حقيقت جفا کردهايم، همچنانکه اگر آن را در آن حد بدانيم که ديگر حکومتها مزاحم دينداري شخصي مردم نيستند. در هر دو صورت جايگاه انقلاب اسلامي را نشناختهايم و از معني حضور آن در تاريخ معاصر سخت بيگانهايم و با سادگي، معني دشمني فرهنگ مدرنيته را يک سوء تفاهم ميپنداريم. راستي انقلاب اسلامي به چه نقطهاي اشاره دارد که دنياي مدرن براي انکار آن اينهمه هزينه ميکند؟
21- ما ميخواهيم معني انقلاب اسلامي را بشناسيم و نسبت خود را با آن معلوم کنيم و لذا مجبوريم از زواياي مختلف آن را بنگريم و قبل و بعد آن را درست مدّ نظر قرار دهيم و اين ممکن نيست مگر آنکه بدانيم از کجا شروع شده است و به کجا خواهد رفت و اگر ماندگارش ميدانيم، دليل ماندگاري آن چه ميباشد و چرا متعلق به هيچ زماني و هيچ قومي نيست که با رفتن آن زمان و آن قوم باز باقي خواهد ماند. در يک کلمه راز آيندهداري انقلاب اسلامي در کجا است؟
22- انقلاب اسلامي روشن ميکند ما متعلق به کدام جبههايم و در چه فضايي بايد خود را جستجو کنيم که گرفتار از خودبيگانگي نگرديم و از ثابت عصر جدا نباشيم و درنتيجهي اين جدايي در فضاي مشهورات و مقبولات عصرِ مدرنيسم به دنبال خود بگرديم! انقلاب اسلامي بستر باز تعريف آن بشري است که در متن مدرنيسم خود را نيز فراموش کرده بود، و به همان اندازه که توانست خود را دوباره در فضايي ديگر تعريف کند، به زندگي برگشته است.
23- انقلاب اسلامي؛ اگر فلسفه نيست ولي ما را به «وجود» دعوت ميکند و آنچه را در افق انسان ميآورد چيزي ماوراء ماهيات و توهّماتي است که فرهنگ مدرنيته با آن زندگي ميکند، جهت تفکر را تا واقعيترين واقعيات يعني عالم غيب و معنويت سوق ميدهد و لذا ميتواند در دفاع مقدس هشت ساله با جهاني از تانک و توپ و هواپيما نبرد کند و به بهانهي آنکه همهچيز نسبي است، از مسئوليت مقابله با جهان کفر شانه خالي ننمايد. زيرا:
آنکه انکار حقايق ميکند جملگي او بر خيالي ميتَند
24- کساني که اهل «وقت» هستند و از «زمان فاني» عبور کردهاند و به «زمان باقي» ميانديشند، به انقلاب اسلامي به عنوان مأمني براي به حضوررفتن و به «وقت»رسيدن مينگرند و در همين راستا معتقدند بسط انقلاب منجر به حضور صاحبُالوقت و الزمان(عج) خواهد شد. به همين دليل عدهاي نميتوانند آن را تحمل کنند، زيرا عبور از «زمان فاني» به «زمان باقي» کار هرکس نيست، از اين رو اين افراد سعي ميکنند حقيقت انقلاب را از جايگاه اصلياش کاهش دهند و يا از آن فاصله ميگيرند و در زمان فاني خود عمر خود را به انتها ميرسانند.
25- انقلاب اسلامي؛ حماسهي عارفان شيدايي است که هنر نزديکي به پيامبران و اولياء الهي را يافتهاند و لذا وقتي نسيم فناي «فيالله» در غرّش گلولهي خمپارهها وزيدن ميگيرد، بهجاي آنکه به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزندِ احتمالي مصون بمانند، پيراهن خود را در ميآورند و با سينهي برهنه در ميدان جنگ قهقههي مستانه ميزنند.
کسي که نميتواند انقلاب اسلامي را به غديري که علي(ع) را از آن حذف کردند، به خانهي فاطمه(س) که آن را آتش زدند و به کربلايي که بر جسدها اسب راندند، متصل گرداند، هرگز تا آخر آن را تحمل نخواهد کرد و آن را يک نوع ماجراجويي ميداند که قواعد بازي جهان مدرن را بههم زده است و بالاخره بايد با آمدن دولتي مصلحتگرا در جايي توقف کند، اينها بيش از يک روي سکه را نديدهاند و خرابي جهان مدرن را با آباداني خانهي انسانيت همراه نميبينند.
26- انقلاب اسلامي علت جهان پرآشوب کنوني را جاهلاني ميداند که از عقل قدسي انبياء بريدند و خواستند با خرد پژمردهي بشرِ جداشده از وَحي آن را مديريت کنند و به گمان اينکه ميخواهند خود را از آسمان آزاد کنند، انواع اسارتها را به بشريت تحميل کردند و ياوههايي را به عنوان علم ادارهي جهان بر زبان راندند تا اسارت بشر را عميقتر نمايند و زندگي با خيالات را زندگي واقعي پنداشتند. بايد به اين تذکر رسيد که تحت تأثير خردِ پژمردهي بشر مدرن، عينکي روي چشم داريم که درک ما را از انقلاب اسلامي غير واقعي کرده است.
27- ما نميگوييم فهم انقلاب اسلامي کار آساني است ولي اگر در شناخت آن، مدعيان تفکر، از مردم عادي عقب افتادند بايد بيش از آنکه پيچيدگي را در موضوع دانست در حجاب فهم نخبگاني دانست که از روح توحيد بيخبرند و از تجلي تاريخي ربالعالمينِ يگانه، هيچ بهرهاي نبردهاند. آري! درک انقلاب اسلامي بدون علم به اسماء الهي کار مشکلي است، ولي راهِ ممکني است زيرا که ذات انقلاب اسلامي خود عامل فهم آن خواهد شد.
28- تا وقتي با عينک زمانهاي که در آن هستيم و فکر خود را بر آن اساس جلو بردهايم به انقلابي بنگريم که بنيانگذار آن انساني است که به مقام جامعيت اسمايي دستيافته، هيچ پرتوي از حقيقت آن انقلاب بر قلب ما تجلي نخواهد کرد و راهي جهت برونرفت از ظلمات زمانه جلو ما گشوده نميشود.
اهل کام و ناز را در کوي رندي راه نيست رهروي بايد جانسوزي، نه خامي بيغمي
بايد از قهر تفکر غالبِ فرهنگ مدرنيته رها شد تا آشنايي با انقلاب اسلامي شروع شود و تماشاگري راز ما را در برگيرد.
29- انقلاب اسلامي دوران تاريخ دينداري در جهان معاصر را بنيان نهاد، آن دوران را راه ميبرد و نگهداري و نگهباني مينمايد، به طوري که تاريخ معاصر در سايهي حضور آن انقلاب بايدها و نبايدهاي حيات تاريخي بشر اين دوران را شکل ميدهد. همانطور که بشر با هوا زنده است، اگر خواست حيات تاريخي داشته باشد بايد تعلق خود را به سوي انقلاب اسلامي معطوف دارد و زندگي او امري جدا از آن نباشد تا گرفتار «نسبيت» و «نيستانگاري» دوران نگردد. در سالهاي اخيرمقدمات چنين تذکري در حال تحقق است و حجاب چهارصدسالهي دروغ فرهنگ مدرنيته در حال فروافتادن، وقت آن رسيده است که با گوش باز وارد زندگي شويم، گوشي که فقط براي شنيدن مشهورات و مقبولات فرهنگ مدرنيته باز نيست.
راه برونرفت از نيستانگاري دوران، با انقلاب اسلامي گشوده شد تا بشريت به عالَمي نزديک شود که عرفان و معرفت و حماسه و عبوديت را يکجا به او هديه ميدهد و متذکر عهد بشر با «وجود» ميگردد، عهدي که در دوران غربزدگي ما شکسته شد.
به اميد آنکه توانسته باشم تا حدّي انقلاب اسلامي را از منظري بنمايانم که شايسته است از آن منظر نگاه شود.
طاهرزاده
[1] - محمدبنحمزه فنارى، مصباح الأنس، ص: 220.
2 - ۱۳۸۸/۰۵/۱۲.
3- در راستاي توجه به جبهههاي کلي در اسلام، پيامبر خدا(ص) در رابطه با حضور و عدم حضور در جبههاي که علي(ع) قرار دارند، فرمودند: «فَإنّهُ لَوْ عَبَداللهَ عَبْدٌ سَبْعينَ خَريفاً تحتَ الميزاب قائماً ليلهُ، صائماً نهارُه، وَ لَمْ يکُنْ لَهُ ولايةُ عليبنابيطالب(ع) لَأکَبَّهُ اللهُ عَلَي مِنْخَريهِ فِي النّار»؛ اگر بندهاي خداي را هفتادسال زير ناودان کعبه عبادت کند در حالي که شبها به نماز ايستاده و روزها، روزهدار است و ولايت عليبنابيطالب)ع) را نداشته باشد، از بيني او را در آتش مياندازند. (تفسيرجنابادي، ج4 ، ص228)