گزینشی از کتاب
"اخلاق در زندگی کنونی"
از
دکتر رضا داوری اردکانی
باسمه تعالی
شمارههای روبهروی سطور، مربوط به صفحات کتاب مذکور است
13- اخلاق، شأنی از زندگی آدمیان است و در روابطی که آنها با یکدیگر و با جهان دارند، ظهور و تحقق پیدا میکند.
14- اینهمه تمهید مقدمهای باشد برای فهم و درک شرایط اخلاقی مواجهه با علم جدید و بهخصوص علوم انسانی.
14- اگر مراد این باشد که برای رویکردن به علم باید به اشخاص درس اخلاق داد، نسبت علم و اخلاق را درست در نیافتهایم.
14- اما این هر دو در جان آدمی و در نتیجه در ظهور و سیر و زوال به هم بستهاند. جامعهای رو به علم میکند که در جانش نیروی اخلاق فعّال باشد و مردمی که اخلاقیاند و احساس تکلیف و آزادی میکنند نمی توانند به علم بیاعتنا باشند.
20- اگر ابن تیمیه در پدیدآمدن این گروهها مؤثر بود، میبایست در این پانصد ششصدسال همواره مؤثر بوده باشد.
21- مطلب این است که داعش به عصر ما تعلّق دارد.
22- بلکه نظمی برقرار شده که در آن به آسانی بر ظلم، نامِ عدل میگذارند و سخن صلح میگویند و بلای جنگ میآفرینند. زمانی اخلاق در جامعه حاکم است که جان و دل مردم نظر به پاکی و صفا و داد و کمال انسان و نه به برخوردارشدنِ هرچه بیشتر، داشته باشد.
22- اما روح زمان ما کمال زندگی را نه در اتمام مکارم اخلاقی، بلکه به بهترین نحو در رسم و روشی میجوید که به قدرت و برخورداری از آن برسد.
23- علم اخلاق را در مدرسه میآموزند. اما جایگاه اخلاق در هوا و فضای زندگی است. این هوا و فضا گاهی اخلاقی است و گاهی بیاخلاقی.
23- زمانی که پر از قهر و خشونت و فساد شود، آزادی را از مردمان میگیرد.
24- ولی همه مشکل این است که فضیلت عقلی از ما رو پنهان کرده است.
25- این است که غرب ریشه ما را از زمین تاریخی خود بیرون آورده و در فضای بیتاریخی رها کرده است.
25- در این فضا هرچه از خوبی و بدی است، عادت است. بعضی از این عادات هم البته از غرب آمدهاند.
26- اگر غربِ اکنون ستمگر است، با ستمگری به قدرت فعلی نرسیده، بلکه با احراز این قدرت ستمگر شده است.
26- با همه اینها اگر نیروی اخلاق نبود، اروپا ساخته نمیشد.
26- اروپا قانون را به جای اخلاق گذاشت.
30- عمل اخلاقی، اجرای فرمان باطن انسان اخلاقی است.
30- آیا نمیتوان گفت چیزی در سرّ سویدای وجود ما هست که ما را به کار اخلاق دعوت میکند و برمیانگیزد؟
35- اما این بدان معنا نیست که علم را برای سودش باید آموخت. علم را برای حقیقت میآموزند.
36- جهان مدرن با طرح دگرگون کردن و ساختن جهان پدید آمد و این جهانِ اخلاقی تناسب با طرح اصلیاش داشت، این اخلاق، بیشتر اخلاق کار یا اخلاق اجتماعی بود. «جهان بین دو جهان بدون حکمت علمی و تکنولوژی، نمیتواند خود را از آنِ خود کند.»
37- اخلاق در دادگاهی که خود، قاضی و متهم آن است محاکمه میشود و باید پاسخگوی خود باشد.
40- جامعهای که اخلاق ندارد دین هم نمیتواند داشته باشد. دین، صفا و دوستی میطلبد و اینها در جایی که اخلاق رعایت نمیشود، وجود ندارند.
45- مشکل این است که هنر همواره به آغازِ خویش نزدیک است و هنرمندان آن آغاز را به وجهی در مییابند، اما اخلاق چه بسا به آغاز و انجام، کاری نداشته باشد و صورتهای مرسوم عمل و اخلاق را مطلق بداند.
45- مردم میتوانند از اثر هنری درس اخلاق هم بیاموزند. به شرط اینکه به اثر هنری برای آموختن اخلاق رو نکرده باشند.
51- وقتی جامعهای رو به فساد میرود، پند و اندرز و حتی مؤاخذه و مجازات کم اثر و گاهی بیاثر میشود.
52- نمیدانند که چه بسا دروغگفتن اقتضای این مقام است، نه صفت خاص شخص.
52- وقتی موقع و مقام بیاخلاقی است، صاحب آن هر عقیدهای داشته باشد در جایی که هست همهچیز برایش مباح است.
52- اخلاق را همیشه چیزی ورای اخلاق نگه میداشته است.
55- اما آن اخلاق یعنی اخلاق سقراطی که دعوت به خیر است، این جهان را نمیتواند نجات دهد.
60- این علم اخلاق هر حُسنی داشته باشد از یک عیب کوچکش نمیتوان گذشت و آن اینکه طریقی شده است برای گفتن و عمل نکردن و خود را اخلاقی جلوه دادن و در بند اخلاق نبودن.
61- ما دیگر زندگی نمیکنیم، بلکه عمر میگذرانیم یا عمر بر ما میگذرد.
61- در اینکه اخلاق در نسبت با دیگران معنا پیدا میکند تردید نمیتوان کرد.
62- عصر ما را عصر بیاخلاقی و تبدیل اخلاق به ارزش و سپس بیارزش شدنِ ارزشها دانستهاند.
62- آدمی در إزای این توانایی و بهرهمندی چیزی از حقیقتِ وجود خویش را بخشیده است.
62- آدمی امروز برخورداریهایی دارد که تصورش را هم نمیکرد، اما این داشتهها و برخورداریها به وجود او تعلّق ندارد.
63- اخلاق وقتی از زندگی عمومی بیرون میرود، دیگر اخلاق نیست.
63- جهان تکنیک میبایست بر بنیان وجود انسانی به این عظمت که کانت میگفت، بنا شود. اما وقتی جهان ساخته میشد، دیگر جایی برای انسان و اینهمه عظمت نبود.
64- اخلاق، پیروی از خِردی است که ناظر به خیر باشد.
70- ما که هر روز زندگیمان متحول میشود، اگر میخواهیم عدل و خویشتنداری و حکمت را رعایت کنیم و قول و فعلمان شجاعانه باشد، باید از خِردی برخوردار باشیم که اوضاع متغیرِ موقع و مقام را بشناسد و بگوید در آن مقام چه باید گفت و چه باید کرد. پس گفتن اینکه چه چیز فضیلت است، کافی نیست.
74- بیاخلاقیِ زمان ما ناشی از تخلف بعضی مردمان از موازین و قواعد اخلاق نیست که با وعظ و اندرز بتوان آن را تدارک کرد، حتی دیگر از تبدیل فضائل و ملکات فاضله به حرف و لفظ نباید گفت، یعنی فضائل به حرف و لفظ تبدیل نشدهاند، بلکه الفاظِ اخلاقی هم دیگر جایی در زبان ندارند و چه بسا نامها مسمّیهای دیگر پیدا کرده باشند.
75- اگر هنوز فقدان اخلاق را چنانکه باید درک نکردهایم، از آن روست که ساحت اخلاق به آسانی از وجود ما آدمیان جدا نمیشود. ولی چه کنیم که اکنون حادثهای آن را ...
برای مطالعه کامل،لطفا فایل های docوpdf را دانلود نمایید