سؤال: شما همواره در جواب این سؤال که
چگونه متوجه حقایق شویم تا در عالَم دینی قرار بگیریم می گوئید: «باید قلب خود را متوجه
عالَم غیب نمود» ولی روشن نمی کنید که قلب را بالأخره به چه چیز متوجه کنیم؟
جواب: شما از طریق برهان عقلی متوجه وجود
عالَم غیب می شوید، منتها برهان عقلی ما را متوجه مفهوم حقایق غیبی می نماید، ولی
ما علاوه بر عقل، «روح» و «قلب» هم داریم که می تواند با «وجودِ» حقایق ارتباط
برقرار کند و نه با مفهوم آن ها. از طرفی می دانید که «وجود» تعریف بردار نیست،
«فقط هست». شما در سؤال هایتان از چیستی ها سؤال می فرمایید، در حالی که بنده می خواهم
شما از چیستی بگذرید و با «هست» مرتبط شوید، پس انتظار نداشته باشید چیز خاصی را
به شما معرفی کنم. وقتی متوجه باطن عالَم شدید عالَمی که عالمِ چیست ها نیست و در
عین ثبات و عدم تغییر، ملکوت هرچیز است با شما روبه رو می شود. از طریق انصراف قلب
از کثرات و چیستی ها و توجه دادن آن به «وجود» می توان با حقایق مرتبط شد و با آن ها
اُنس گرفت و در آن راستا برای خود عالَمی پیدا کرد. چون وجود حقایق؛ وجود روحی و
باطنی است و با روح و قلب می توان آرام آرام به آن ها توجه کرد و آن ها را یافت.
به نظرم اگر از اول تا حالا موضوع را با دقت دنبال فرموده باشید این که عرض می کنم
با توجه قلبی می توانید وارد عالم دینی شوید برایتان عملی خواهد بود. قرآن هم همین
روش را مطرح می کند و می فرماید؛ «اَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضِ»؛[26] آیا نباید به ملکوت و آن
جنبه ی غیبی آسمان ها و زمین بنگرند. پس ملکوتی هست و باید به آن توجه کرد و آن
را در منظر جان خود قرار داد. اگر با این نوع توجه، که مسلّم توجه قلبی است، چیزی
دیده نمی شد خداوند ما را به دیدن و توجه کردن به آن دعوت نمی کرد و اگر راه دیگری
مثل فکرکردن، وجود داشت ما را به همان راه دعوت می فرمود. در توجه به ملکوتِ عالم
باید قلب را از کثرت ها منصرف کرد و به جنبه ی وحدت و ملکوتی عالَم نظر انداخت.
برای این که راه و رسم نظر به ملکوت برایمان گشوده شود نظر به نفسِ مجردِ
خود راهِ بسیار خوبی است، نفسِ هر انسان همان ملکوت تن انسان است لذا اگر توانستیم
نفس خود را نظاره کنیم، راه نظاره کردن بر ملکوت عالم را پیدا کرده ایم. همچنان که
عرض شد وقتی نفس را آزاد از زمان و مکان و چیستی و ماهیت نظاره کردیم، با «وجودِ»
آن روبه رو می شویم، از طریق ارتباط نفس با «وجود»، راهِ ارتباط با وجودِ مطلق
گشوده می شود و این همه ی مقصد است. می ماند که باز در مورد «عوامل» درست دیدن
«نفس» احتیاج است کمی صحبت شود و از آن مهم تر باید موضوع «موانعِ» ارتباط با نفس
نیز شناخته شود که در این دو مورد در سلسله بحث های «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی»
إن شاءالله موضوع را دنبال می کنید.
سؤال: چه تفاوتی بین «مقام رضا» که از
خصوصیات عالَم دینی است با روحیه ی ظلم پذیری وجود دارد؟
جواب: مقام رضا، یک حالت روحانی است که در
اثر آن انسان از یک طرف دائماً خود را بدهکار خدا می داند و نه طلب کار، و از طرف
دیگر همیشه مطمئن است آنچه از طرف خدا می رسد بهترین چیز است و لذا همان چیز را می خواهد
که او داده است، حتی وقتی خدا او را تنبیه می کند، می داند آن تنبیه برای اصلاح
اوست و هنوز خداوند او را شایسته ی برگشت به نور بندگی می داند، و در نتیجه از
همان تنبیه نیز راضی است و آن را مایه ی امید می داند، تا آن جا که روحیه ای برایش
به وجود می آید که نمی داند از سختی های الهی باید بیشتر شکر کند و یا از راحتی های
او. چنین انسانی به حکم وظیفه و با آرامش تمام نه تنها ظلم پذیر نیست بلکه با آمریکا
هم درگیر می شود. مثل امام خمینی«رضوان الله علیه» که فرمودند: «آمریکا شیطان بزرگ
است»؛ ایشان مثل همان تقابلی که با شیطان داشتند با آمریکا داشتند، و چنین مقابله ای
روحیه ی آرامش و رضا را از ایشان نمی رباید. نه مثل بعضی از مبارزان که در عینی که
می خواهند یقه ی دشمن را پاره کنند، یقه ی خود را نیز پاره می کنند. در عالَم دینی
انسان نه ظالم است نه ظلم پذیر، بلکه بنده ی خداست حالا اگر بندگی اقتضا کرد تا
زمان زیادی از زندگی را صرف مبارزه با آمریکا بکند، این کار را به عنوان بندگی
انجام می دهد. نمونه ی این نوع بندگی در کربلا است. آیا برای شما زیباتر از کربلا
قابل تصور است؟ آخرین نفر در صحنه ی کربلا یعنی امام حسین(ع) بشّاش ترین بشر تاریخ است.[27] این همه قدرت و نیرو، برای
انسانِ مصیبت زده ای که تمام یارانش را شهید کرده اند از کجاست، که به تنهائی سه
بار لشکر سی هزار نفری عمر سعد را عقب می راند.
ما در رقابت هایی که با افراد داریم چون آن رقابت ها بر اساس وظیفه ی دینی
نیست اولاً؛ خیلی زود عصبانی می شویم، ثانیاً؛ خودمان را هلاک می کنیم. در صورتی
که سیدالشهداء(ع) نشان دادند در
مقابله با دشمن به عالَمی وصل اند که عین وحدت و قدرت و بقاء است و به همین جهت با
وجود آن همه مصیبت در حالت رضایت به سر می بردند.
«والسلام علیكم
و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
تفسیر
المیزان، علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»
اسفار
اربعه، ملاصدرا«رحمه الله علیه»
فصوص الحکم،
محی الدین
بحران
دنیای متجدد، رنه گنون- ترجمه ضیاء الدین دهشیری
سیطرة
کمّیت، رنه گنون- ترجمه علی محمد کاردان
انسان شناسی در
اندیشه امام خمینی، مؤسسه تنظیم ونشرآثارامام خمینی
بحارالأنوار،
محمدباقر مجلسی«رحمه الله علیه»
الکافی،
ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی«رحمه الله علیه»
مثنوی
معنوی، مولانا محمد بلخی
احیاء
علوم الدین، ابوحامد غزالی
کلیات
شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
دیوان
حافظ، شمس الدین محمد شیرازی
مصباح الهدایه الی
الخلافه و والولایة، امام خمینی«رحمه الله علیه»
تفسیر
انسان به انسان، آیت الله جوادی آملی
کشف المحجوب
هجویری، علی بن عثمان الجُلابی هجویری
الملاحم
و الفتن، سیدابن طاووس
شرح
فصوص قیصری
ارشادالقلوب
دیلمی
گزینش
تکنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی ، اصغر طاهرزاده
علل
تزلزل تمدن غرب، اصغر طاهرزاده
فرهنگ
مدرنیته و توهم ، اصغر طاهرزاده
«نیاز
به علم مقدس» و «انسان و طبیعت»، دکتر سید حسین نصر
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
·
جوان و انتخاب بزرگ
·
آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین
·
ده نكته از معرفت النفس
·
معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)
·
از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حركت جوهری)
·
معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی
·
ماه رجب ، ماه یگانه شدن با خدا
·
روزه ، دریچه ای به عالم معنا
·
صلوات بر پیامبرf؛ عامل قدسی شدن روح
·
فرزندم این چنین باید بود (شرح نامة31 نهج البلاغه) (جلد 1و2)
·
مقام لیله القدری فاطمهi
·
بصیرت فاطمه زهراi
·
زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسینu
·
كربلا، مبارزه با پوچی ها (جلد 1و2)
·
مبانی معرفتی مهدویت
·
جایگاه و معنی واسطه فیض
·
زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان
·
دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی
·
گزینش تكنولوژی از دریچه بینش توحیدی
·
علل تزلزل تمدن غرب
·
فرهنگ مدرنیته و توهّم
·
جایگاه رزق انسان در هستی
·
هدف حیات زمینی آدم
·
زن، آن گونه كه باید باشد
·
آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
·
جایگاه جنّ، شیطان و جادوگر در عالم
[26] - سوره اعراف، آیه 185.
[27] - راوى می گوید: من در میان دو لشكر ایستاده بودم و امام حسینu
را می دیدم كه در حال جان دادن بود «فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ
مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْها» (بحارالأنوار، ج 45، ص 57) به خدا قسم هرگز قتیلى را ندیدم كه آغشته به خون خود باشد و از
حسین(ع) نیكوتر و از نظر صورت نورانى تر باشد.