بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه رزق انسان در هستی
فهرست جایگاه رزق انسان در هستی
مقدمه
باسمه
تعالی
شاید در ابتدا انتظار عزیزان این باشد كه مباحث این كتاب به صورت یك مقالة
علمی كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولی همچنان كه ملاحظه می فرمایید به
دلایل زیر تلاش شده است در ویراستاری متنِ كتاب فضای گفتاری آن حفظ شود.
1- فرق متون دینی با مقاله های صرفاً علمی این است كه متون دینی - از جمله
این كتاب- باید علاوه بر آن كه جنبه اطلاع رسانی داشته باشد، جنبه حضوری و بازی گرانة
مخاطب خود را نیز حفظ كند، زیرا هدف دین تربیت انسان است و نه آموزش او، و جایگاه
باورهای دینی قلب انسان است و نه ذهن او. در این روش است كه انسان، متذكر و متأثر
می گردد و مطالب دینی، او را در تغییر رفتار یاری می كند، و لذا باید ارتباط حضوری
متون دینی با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بیان شده است با
همان حال و هوا به صورت نوشتار در آید تا همان سیر و سفر حضوری در قلب خواننده
محقق گردد.
2- در دریافت "حصولی" از واقعیات به هیچ وجه پیوندی میان ما و
واقعیات برقرار نمی شود و آن هایی كه عادت كرده اند در حدّ آگاهی از واقعیات،
متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث یك مقاله شُسته و رُفته خدمتشان عرضه
شود، ولی ما تلاش می كنیم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقیقت قرار گیرد و از
پرتو مقدس آن بهره مند گردد و این كار با علم حصولی نسبت به حقایق مقدس، ممكن
نیست. آری «زِگوهر سخن گفتن آسان بود» ولی آن را یافتن و در حضور آن قرارگرفتن و
از تَلَؤلؤِ آن بهره مندگشتن، راه دیگری می خواهد، آن هم راهی كه بس طولانی است،
راه سیر از مفهومِ وجود، به سوی خودِ وجود، راهی كه عارف در وصف آن می گوید:
رهرو منزل عشقیم و زسر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
3- خصوصیات متون دینی می طلبدكه یك نحوه «از خویش برون آمدن» را درپی داشته
باشد، تا عزم عمل در خواننده شعله ور شود كه گفت:
شهر خالی است زعشاق، بود كز طرفی
مردی از خویش برون آید و كاری بكند
به تعبیر دیگر در متون دینی رابطه «من-تویی»[1] بین خواننده و متن برقرار
است یعنی انسان با كل وجود خود با متن مرتبط می شود و درون رابطه قرار می گیرد.
4- متون بزرگ دینی كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و می شود چیزی جز مخاطبه
و محاوره متقابل گوینده با خواننده نیست، آن هم با ارائه انبوه مثال ها. مسلّم
مولوی بنا ندارد در مثنوی و یا در دیوان شمس تبریزی اطلاعات خود را با خواننده در
میان بگذارد، بلكه تلاش او این است كه راهی در مقابل مخاطب خود بگشاید و او را
نسبت به خود فعال نماید. لذا نمی تواند به نحوه دیگری غیر از نحوه ای كه مثنوی یا
دیوان شمس را ارائه داده است، سخن بگوید و اگر حسام الدین چلپی سایه به سایه مولوی
اشعار او را می نویسد، حالت مخاطبه و محاوره متقابل آن ها را نیز حفظ می كند، و به
همان اندازه كه انسان دارای ابعاد گوناگون و تو در توست، باید مولوی هم - كه انسان را مخاطب خود
قرار داده است – تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضی در ابتدای امر این باشد كه
مثنوی نظم ندارد و مولوی پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه یك وجه داشته
باشد و عقل و خیال و عاطفه و فطرت او هركدام بر دیگری تنیده نباشد؟
حتماً مستحضرید كه تفسیر قیّم المیزان نیز حاصل محاوره و مخاطبه علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» با شاگردان خاص ایشان در شب های
جمعه در منزلشان و روزهای چهارشنبه در مدرسه حجّت بود و حضرت علامه«رحمه الله علیه» حاصل آن مخاطبه و محاورة
بینابینی را با وسعت بیشتر تدوین نمودند و همین موجب می شود كه در خواندن آن تفسیر
گرانقدر حالت حیات و «از خویش برون آمدن» در خواننده ایجاد شود.
از همه مهم تر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خواننده خود است و
آن هم محاوره ای با ابعاد گوناگون و با شخصیتِ تو در توی انسان - انسانی كه عقل و خیال و
عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنیده شده است - به طوری كه هركس می خواهد با قرآن به
عنوان یك كتاب علمی صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشیدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا
مثلاً داستان حضرت موسی(ع) را این همه پراكنده و هر وَجه آن را در جایی گفته است؟ از نظر
چنین فردی شاید قرآن نظم یك مقاله علمی را نداشته باشد، ولی اگر متوجه شد قرآن
كتاب تربیت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن می گوید و در مثال حضرت موسی(ع) در هر موقعیتی وجهی
را پیش می كشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقیه وجوه در فضای محاوره و
مخاطبه ای دیگر باید به میان آید، می فهمد كه قرآن به اندازه انسان منظم است.
5- وقتی مجموعه ای از سخنرانی های استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درمی آید
ایشان پس از بررسی آن، حذف و اضافاتی را اِعمال می نمایند تا خوانندگان محترم
بتوانند بیشترین استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلی به بحث اضافه شده
است ممكن است در هنگام مطالعه كتاب احساس شود در بعضی از قسمت ها حالت سخنرانی بودن
بحث تغییر كرده است، كه از آن گریزی نیست. ولی به طور كلی چون معتقدیم هدف متون
دینی تربیت انسان است و نه صرفاً آموزش و جایگاه تربیت قلب است و نه ذهن، سعی شده
است تا حدّ امكان فضای محاوره ای آن محفوظ بماند.
[1] - تعبیر «من و تو» نام كتاب مارتین بوبر نویسنده اتریشی است.
جایگاه رزق انسان در هستی
سال های گذشته كه بحث رزق توسط استاد طاهرزاده مطرح شد، از همان ابتدا با
استقبال زیادی روبه رو گردید و نوارهای آن به طور مكرر تكثیر شد و در اختیار
مشتاقان قرار گرفت. به همین دلیل انتشارات المیزان از همان ابتدا در صدد بود تا برای
استفاده بیشتر، آن مباحث را از نوار پیاده و به صورت كتاب در اختیار عزیزان قرار
دهد. لذا پس از پیاده شدنِ مباحث از نوار و بازبینی آن توسط استاد طاهرزاده و
اضافه كردن مطالبِ تكمیلی، بحمدالله اكنون آن مباحث در اختیار عزیزان قرار دارد.
امروزه اكثر مردم نسبت به تأمین رزق در توهّم شدیدی به سر می برند و اگر به
كمك معارف الهی و سخنان معصومینh خود را از آن نجات ندهند، سراسر زندگی شان لگدمال طلبِِ افراطی
رزق می شود. إن شاءالله این مبحث طریقی برای عبور سالم از چنین ورطه ای باشد.
این كتاب موقعیت رزق را در زندگی انسان ها به كمك آیات و روایات مورد بررسی
قرار داده و جایگاه تلاش انسان ها و محدوده آن را در رابطه با تأمین رزق روشن كرده
است.
راستی چرا خداوند رزق بعضی ها را وسعت داده؟ آیا وسعت رزق به خودی خود
امتیازی برای انسان محسوب می شود؟ عوامل تنگی رزق كدام است و نقش انسان در وسعت و
تنگی رزق تا چه اندازه است؟ جایگاه راضی شدن به رزقِ مقسوم كجاست و چه تأثیری در
سلوك الی الله دارد؟ و ..... این ها سؤالاتی است كه در این كتاب مورد بررسی قرار
گرفته است.
امیدواریم توانسته باشیم از این طریق در راستای ارتقاء و تعمیق تفكر دینی و
مقابله با حرصِ عنان گسیخته دنیای جدید، در رابطه با موضوع رزق و جایگاه آن، گامی
برداشته باشیم.
گروه فرهنكی المیزان
مقدمه نویسنده
باسمه
تعالی
شاید رزق در زندگی از یك منظر مهم ترین مسئله و از منظری دیگر ساده ترین
مسئله زندگی باشد، و همین امر است كه اگر منظر خود را نسبت به رزق تصحیح نكنیم
ممكن است طلب رزق، تمام زندگی ما را اشغال كند و امری كه باید برای هدفی بسیار
بزرگ تر در كنار زندگی ما باشد، هدف زندگی ما گردد. لذا برای نجات از چنین مهلكه ای
باید با دقت هرچه تمام تر جایگاه رزق را در زندگی خود بشناسیم و بررسی كنیم كه آیا
خالق انسان او را در تهیه رزق به خودش واگذاشته یا نه؟ آیا همراه با خلقت او رزق
او را نیز خلق كرده و یا چیزی است بین این دو؟ و خلاصه انسان در طلب رزق چه وظیفه ای
بر عهده دارد؟
برای روشن شدن جایگاه رزق در زندگی، باید از منظری بسیار فراتر از تجربیات
فردی به آن نظر كرد. چرا كه محل و جایگاه رزق چیزی است كه همه زندگی انسان را فرا
گرفته و برای شناختن پدیده ای به این وسعت نمی توان به تجربه های روزمرّه بسنده
كرد، این جاست كه باید از منظر خالقِ انسان جایگاه آن را تجزیه و تحلیل كرد و به
سخنان ائمه معصومینh كه بازگو كننده سخنان خدا هستند و از منظر الهی به این پدیده می نگرند،
توجه خاص نمود تا با بصیرتی كامل نسبت به طلب رزق برخورد كنیم و همچنان كه آن ذوات
مقدسه متذكر می شوند از هلاكت نجات یابیم.
آنچه باید بر آن تأكید نمود دقت هرچه بیشتر بر آیات الهی و سخنان ائمه
معصومینh است تا خود را از
وَهمِ نگرانی از فقر برهانیم و به اندازه ای كه در سخنان آنان دقت كنیم و
رهنمودهای آنان را در زندگی خود پیاده نماییم از این وَهمِ زندگی برانداز خود را
رهانیده ایم.
بارها شاهد بوده اید كه غفلت از خاستگاه رزق چه هلاكت هایی را برای جوامع و
افراد به وجود آورده است و نه تنها در اصلاح زندگی خود طرفی نبسته اند بلكه برعكس؛
در جهت هلاكت خود تلاش نموده اند.
این ها همه و همه سبب شد كه بنده وظیفه خود بدانم سلسله بحث های «جایگاه رزق انسان
در هستی» را خدمت عزیزان عرضه بدارم و به جدّ امیدوارم اگر با عزمی محكم نسبت به
آن برخورد شود از بسیاری از حیله های شیطان خود را رهانیده ایم و قدمی بسیار اساسی
در سلوك الی الله برداشته ایم. إن شاءالله
طاهرزاده
رزق حقیقی و غیر حقیقی
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام الموحدین علی(ع) در ادامه نصایح و دستورالعمل های خود در نامه31 به فرزندشان امام حسن(ع) فرازی مهم را در
تحلیل جایگاه رزق در زندگی انسان گشودند كه بصیرت های بسیاری برای نجات از حیله های
شیطان و قدم در سلوك الی الله، در آن نهفته است. حضرت می فرمایند:
﴿وَاعْلَمْ
یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ
یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ
اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَه وَالْجَفا
عِنْدَ الْغِنی﴾
﴿اِنَّ
لَكَ مِنْ دُنْیاكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ﴾
﴿وَ
اِنْ جَزِعْتَ عَلی ما تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلَی كُلِّ ما لَمْ
یَصِِلْ اِلَیْكَ﴾
ای فرزندم! بدان
كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه آن به دنبال تو است، كه
رزقِ نوع دوم طوری است كه اگر هم به سوی آن نروی، به سوی تو می آید. چه زشت است
فروتنی به هنگام نیاز و ستم كاری به هنگام بی نیازی. دنیای تو برای تو همان قدر
است كه قیامتت را اصلاح كند و اگر به جهت آنچه از دستت رفته نگران و ناراحت هستی،
پس نگران باش برای همه آنچه در دست نداری.
دستورات دین، عامل جهت گیری به سوی عالم غیب
بعد از آن كه حضرت امیر المؤمنین(ع) به فرزندشان توصیه كردند، از عواملی كه تو را گرفتار خودت می كند
برحذر باش. می فرمایند: یكی از عوامل گرفتاری انسان به خودش و غفلت از خدا، نگرانی
از رزق است، و در این فراز به این نكته می پردازند.
روح انسان در ذات خود، توان ارتباط با عالم غیب را داراست، چون جنسش مجرد
است، به اصطلاح «روح انسان فعّال است، نه منفعل» یعنی به راحتی استعداد ارتباط با
عالم غیب در آن هست، مشكل انسان گرایش ها و توجّهاتش به عالم مادون است كه مانع
این ارتباط شده است. هر اندازه روح اسیر حرص ها، غضب ها و شهوات شد، به همان
اندازه ارتباطش با عالم غیب بریده می شود. درست است كه جنس روح، جنس ارتباط با
عالم غیب است، ولی جهتش اگر جهت ارتباط با عالم غیب نباشد، از ارتباط با عالم غیب
محروم می شود. تمام دستورات دین آن است كه این جهت گیری را اصلاح كند.
به عنوان مثال دین می فرماید انسان نباید خود را به نامحرم بنمایاند، چون اگر
جهت روح، جلب نظر نامحرم شد، دیگر از ارتباط با عالم غیب بازمی ماند. به مرد می گوید
به نامحرم نگاه نكن، چون همین كه روح در جهت غیرحق سیر كرد، از حق محروم می شود - روح یعنی جان و اصل
انسان- حال
اگر اصل انسان از حجاب های بین خود و خدا آزاد شد، دیگر مشكلی برای اتّصال به حق
ندارد، چون خودش در ذات خود به حق وصل است، حجاب ها مانع شده اند. گفت: «خود را
مبین كه رستی» آیا ما برای این كه با خدا ارتباط پیدا كنیم باید انرژی صرف كنیم؟
یا باید تلاش كنیم تا ارتباطات دروغین را قطع كنیم؟ مطمئن باشید اگر روح انسان
ارتبا ط های دروغینش را قطع كرد، دیگر برای اتّصال به حق هیچ انرژی ای نمی خواهد،
خودش وصل است.
دستورات دین برای آزادی روح از ارتباطات دروغ است. اگر كسی بتواند خودش را از
چنگال خشونت های بیجا آزاد كند، اگر انسان كینه ها را از قلب بزداید، اگر با ظلم هایی
كه می كند روحش را لگدمال نكند، از روحی برخوردار است كه به خودی خود به عالم
معنویت وصل است. مگر شما چگونه آزاد می شوید؟ اگر جدال ها و رقابت ها و تكبّرها،
روح آدم را اشغال نكند، آدم آزاد می شود، اگر انصراف از گناه، راه و رسم انسان
شود، انسان آزاد می شود. عمده آن است كه ما این روح قدسی و این نعمت الهی را آزاد
كنیم تا خودش به خودی خود در منزل قرب قرار گیرد و از بیكرانه عالم معنویت بهره های
نو به نو ببرد.
اگر دستوراتی را كه حضرت به فرزندشان در نامه 31 نهج البلاغه می دهند عمل
كنید و از این طریق دیدگاه تان را تصحیح نمایید، به خودِ واقعی تان دست خواهید
یافت، آن وقت خدای خود را روبه روی خود می یابید، گفت:
آن كه عمری می دویدم در پی او كوبه كو
ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو
این كه حضرت به فرزندشان می فرمایند: «جرعه خشم، شیرین ترین جرعه است در
نوشیدن، از نظر نتیجه» چقدر آدم ها را نجات می دهد! چه بسیار انسان ها كه اسیر این
خشم ها هستند و لذا زیر فشار این خشم ها هلاك شدند. می گوید:
جـان همه روز از لگـدمال خیــال
وز زیان و سود و زبیم زوال
نی صفا می ماندش، نی لطف و فرّ
نی به سوی آسمان راه سفـر
همه عمرش لگدمال خیال های واهی اش می شود و در نتیجه دیگر چیزی از خود باقی
نمی گذارد تا با عالم معنا ارتباط پیدا كند.
امام معصوم، عالِم به قواعد عالَم هستی
حضرت علی(ع) می فرمایند: «وَاعْلَمْ یا
بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُه وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ»؛ ای فرزندم! رزق دو نوع
است، یكی آن رزقی كه تو به دنبالش می دوی تا آن را بیابی، و یكی هم رزقی كه خودش
به دنبال تو است. رزق اولی چون برای تو تقدیر نشده، به آن نمی رسی، هرچند همواره
به دنبال آن باشی، ولی رزقی كه دنبال توست و برای تو مقدّر
شده، حركت می كند تا به تو برسد. در رابطه با رزق نوع دوم می فرمایند: «فَإِنْ اَنْتَ
لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ» یعنی؛ اگر تو هم به سوی آن نروی، خودش به سوی تو خواهد آمد.
در همین رابطه رسول خداf می فرمایند: «اِنَّ الرِّزْقَ لَیُطالِبُ الْعَبْدَ اَكْثَرَ مِمّا
یَطْلُبُهُ اَجَلُهُ»[2] یعنی؛ رزق انسان در جستجوی
اوست، بیش از آن كه اجلش به دنبال اوست. و نیز از پیامبرf داریم: «أَنَّهُ قَالَ لَوْ أَنَّ عَبْداً هَرَبَ
مِنْ رِزْقِهِ لَاتَّبَعَهُ رِزْقُهُ حَتَّى یُدْرِكَهُ كَمَا أَنَّ الْمَوْتَ
یُدْرِكُهُ».[3]
یعنی؛ حتی اگر بنده خدا از رزقش فرار هم بكند، رزقش او را دنبال می كند تا به او
برسد، همان طور كه مرگ، انسان را دنبال می كند تا به او برسد.
این نكته باید به خوبی برای عزیزان حلّ شود و إن شاءالله در بحث های آینده موضوع
روشن می شود. عمده آن است كه عنایت داشته باشید این موضوع یكی از نكات مهم بینش
توحیدی است و پیامبر خداf و امامان معصومh بر آن تأكیدها كرده اند.
سخن امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان این بود؛ یك رزق است كه به سراغ تو می آید و یك رزقی
هم هست كه به سراغ تو نمی آید، هر چند هم به دنبالش بدوی، به آن نمی رسی. عنایت
داشته باشید این حرف، حرف امام معصوم است، اگر عقل معمولی یا بهتر بگویم «وَهْم»
آن را تصدیق نكرد، باید آن وَهْمِ عقل نما را عوض كرد. سخن امام معصوم از عقل قدسی
نشأت گرفته است، یعنی عقلی كه قواعد كلّ هستی را می بیند. حالا اگر رسیدیم به این كه
این حرف، حرفِ امام معصوم است، نمی شود بر اساس «وَهْم» خودمان آن را تحلیل كنیم.
ما در روش تحقیق معتقدیم، تك تك حرف هایی را كه امام معصوم زده است بگیریم و بر
روی آن ها دقّت كنیم و ببینیم منظور آن حضرت چه بوده است. حالا اگر بیاییم تمام
عمرمان را صرف این بكنیم كه این حرف ها راست است یا نه، پس چه وقت به آن عمل
كنیم؟!!
این كه می گویند ائمه نور هدایتند، از این جهت است كه بسیاری از علومی را كه
در حوزه و دانشگاه ممكن است در حد محدودی به دست آوریم، آن ها بالاترش را و با
وسعتی كامل گفته اند. آری ابتدا با عقل برسید به این كه این ها معصومند، سپس از
نور بصیرت آن ها هدایت یابید. نباید انسان نعمت بصیرت آن ها را رها كند و خودش
بخواهد همه آنچه را امامان معصوم گفته اند تجربه كند. از طرفی تجربه های امام
معصوم را كه نمی توانیم تجربه كنیم، پس اگر از امامان معصوم پیروی نكنیم و از
بصیرت آن ها استفاده ننماییم، هیچ وقت به یك سلسله از مقامات دست پیدا نمی كنیم و
هرگز از بعضی از تنگناهایی كه باید خود را آزاد نماییم، آزاد نمی شویم.
[2] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 630.
هماهنگی سخن امامان با عقل روحانی انسان ها
حقایق را به كمك امام معصوم بالاتر از عقلِ چون و چرا، در افقی متعالی بیابید
و به آن گردن نهید. می دانید كه دو عقل داریم؛ یكی عقل چون و چرا یا عقل بحثی و
یكی هم عقل حِكمی كه این عقل حكمی تلاش دارد با حقایق مرتبط شده و بدون هیچ چون و
چرایی تسلیم حقایق شود. انسان ابتدا با عقل چون و چرایی اش می گوید: من هر چیزی را
با دلیل می خواهم قبول كنم. برای جوان ها این عقل بد نیست و اگر درست حركت كنند،
از طریق همین عقل به حقیقت نزدیك می شوند، امّا اگر كسی در سن 60 سالگی هنوز همان
افكار یك جوان 18ساله را داشته باشد و در حدّ همان عقلِ چون و چرا بماند، دیگر به
نظر شما این فرد، پیرمرد عاقلی است یا پیرمردی است كه از مقصد دور افتاده؟! مسلّم
است كه پیرمرد60 ساله، اگر الفاظ، حركات و تفكّرش، تفكر یك جوان 18ساله باشد! این
دیگر عقل ندارد!! زیرا بعد از 40 سال هنوز در موطن 18 سالگی است و هنوز از عقلِ
چون و چرا به عقل هدایتگر راه پیدا نكرده است. این خیلی بد است. درست است كه قبح اش
پیدا نیست، چون اكثر مردم عقلشان عقلِ چون و چراست. ولی نرسیدن به عقل هدایتگر خطر
بزرگی است. انسان اگر در سن 40 سالگی هنوز دارای عقلی نباشد كه حرف های امیر المؤمنین(ع) را به راحتی بپذیرد
و نوری در خود ایجاد نكرده باشد كه سخن معصوم را تصدیق كند، این باید بداند خود را
در ورطه هلاكت قرار داده است، باید پس از این مدت، می رسید به جایی كه وقتی با سخن
معصوم روبه رو می شود بگوید:
چون یافتمت جانان
بشناختمت جانان
اگر به لطف الهی به این حقیقت رسیدید كه اهل البیتh حق می گویند و در شما عقلی پیدا شد كه سخن
آن ها را تصدیق كرد -كه این راهی است ممكن و زود دسترس- دیگر وظیفه شما در روبه رو شدن با سخنان
آن ها، تلاش است تا حرف آن ها را در زندگی خود پیاده نمایید، نه این كه هنوز
بخواهید بررسی كنید كه راست می گویند یا نه. كلام معصوم با عقل روحانی هر انسانی
همخوانی دارد و در واقع سخن آن ذوات مقدّس، قصّه حقیقت جان ما است، عاقل كسی است
كه توانسته عقلش را در مسیر فهم سخن امامان معصوم تربیت كند.
مثلاً شما به لطف خدا در ماه رجب روزه اید، حال میل بدنی تان حرفش این است كه
پیش از ظهر گرسنه است و آن وجه متعلّق به بدنِ روحتان مایل است غذا بخورد، ولی
فطرتتان اعلام می كند، این گرسنگی، عبودیت است و لذا مایل است بر بندگی خدا
پایداری كند و حالا یك جدایی بین این دو بعد صورت می گیرد، یعنی سه خود پیدا شد:
خودی كه می گوید: گرسنه است. خودی كه می گوید: ماه رجب، روزه اش ثواب بسیار دارد
و می خواهد روزه باشد. و خودی كه بین این دو بُعد می خواهد قضاوت و داوری كند. چون
من یا نفس انسان، درجه مند است. آن بُعدی كه می خواهد داوری كند، عقل نام دارد،
اگر خود آن عقل به نورانیت كامل رسیده باشد، سخن معصوم را تصدیق می كند و به تضادّ
درونی پایان می دهد.
شما دارای بُعدی هستید كه در عرصه های تفكّر می توانید به جای این كه چون و
چراهای عقل بحثی را بپذیرید، حرف قدسی امامان معصوم را تصدیق كنید، یعنی با درجه
وجودی برتری از وجود خودتان با سخن معصوم روبه رو شوید و نه با درجه وجود مادون و
غریزی تان، كه در این صورت هم باز خودتان هستید. ولی اگر هنوز در چون و چرا
بمانید، دو ضرر كرده اید: یكی این كه هنوز كودك اید و با این كه سنّ شما بیشتر
شده، از مرحله كودكی عبور نكرده اید، دیگر این كه از منابع عالیه قدسی برای سیر و
سلوك خود محروم هستید.
تصحیح نسبت خود با سخن معصومین
آری؛ می شود زحمت كشید، و نسبت به سخن معصوم و آیات قرآن به اطمینان رسید،
چنین عقل و استعدادی در ما نهفته است، باید آن را به كار گیریم. هیچ راهی برای
اعتقاد مطلق به قرآن جز خود قرآن نیست، اگر در یك سوره از قرآن به خوبی تدبّر نمایید
یقین پیدا می كنید، كه این كلمات ، كلمات الهی است و از مقامی صادر شده كه آن
مقام، مقام خالق انسان و جهان است و جوانبی از ابعاد انسان را در نظر دارد كه هرگز
انسان ها به خودی خود نمی توانند متوجّه آن جوانب بشوند. حالا كه قلب به این مرحله
رسید، آیا درست است آن عادت قبلی را داشته باشیم و بخواهیم در مقابل سخنان خدا چون
و چرا كنیم؟ وقتی قلبمان موضوع را تصدیق می كند دیگر انصاف آن است كه آن موضوع را
به عنوان یك سرمایه سیر و سلوكی بگیریم و اجازه ندهیم «وَهْم» و «عقلِ چون و چرا»
میدان عمل مان را تحت تأثیر خود قرار دهند. این چون و چراها مربوط به سن نوجوانی است
كه هنوز انسان به مقام تصدیق دین و دیانت نرسیده است. این كه پس از تصدیق سخن خدا
و كلمات معصومینh باز چون و چرا می كنیم،
اسمش عادتِ ماندن در دوران نوجوانی است، این دیگر بد است. یعنی عادتی كه در دورانی
داشته ایم كه هر چیزی را نقد می كردیم، این عادت را بیاوریم در جایی كه می توان با
خودِ حقیقت روبه رو شد. گفت:
تا به دریا سیر اسب و زین بود
بعد از آنش مركب چوبین بود
تا لب دریا باید با اسب حركت كرد، حالا یكی بگوید كه من می خواهم روی سطح
دریا را هم با اسب بروم، خوب؛ خفه می شود! اگر بخواهیم تا آخر عمر بگوییم این آیه
راست می گوید یا نه، پس چه موقع وارد دینداری شویم و از بركات دینداری بهره
بگیریم؟ باید عقل قدسی پیدا كنید تا رابطه شما با سخنان معصومین، رابطه پذیرش و
انجام باشد. اگر دلیل روشن به تو گفت كه این حرف ها از طرف معصوم است، دیگر عقل
تبعیت از سخن معصوم را در خود رشد دهید. شما این عقل را دارید، تلاش كنید به كار
بگیرید، نگذارید تا آخر عمر این عقل در حاشیه باشد. اگر هنوز هم در مقابل سخن
معصوم چون و چرا كنید، دیگر این عقل، عقل كودكانه است، نباید انسان خود را فریب
دهد و این روحیه را نشانه عقل مداری خود بداند، غافل از این كه از عقل بزرگی خود
را محروم كرده است. تو با عقل جستجوگر و چون و چرا، تلاش كن بفهمی این كلمات
مربوط به امام معصوم است ولی وقتی مطمئن شدی گوینده اش معصوم است، دیگر آن عقل را
كنار بگذار و عقل قدسی را بگیر كه آن عقل به جای چون و چرا، آن كلمات را می بلعد.
با پرورش عقل قدسی به مقامی می رسید كه وقتی سخنان معصومینh را می شنوید، دیگر مقاومت در مقابل دستورات
آن ها برایتان معنی نمی دهد. اگر می بینید پیامبر خدا«صلّی الله علیه وآله سلّم»
این همه
تسلیم حق است، چون آن همه عاقل است. فكری برای خود بكنید كه وقتی با دستورات
امامان روبه رو می شوید، چطور عمل كنید. هنر داشته باشید، حرف معصوم را بپذیرید.
با این مقدّمات كه عرض شد، باید ابتدا نسبت خود را با جملات امام معصوم اصلاح
كنیم و با یك عقل هدایت پذیر با آن برخورد كنیم.
رزقی كه به دنبال توست
عنایت داشتید كه حضرت فرمودند: دو نوع رزق هست، یك نوع رزقی كه تو به دنبال
آن می دوی و برای تو مقدّر نشده است و بدون آن كه به آن محتاج باشی، حرص تو دنبال
آن است و در عیـن این كه در طلب آن هلاك می شوی هرگز به دست نمی آوری - چون اصلاً مال تو نیست- یك نوع رزق دیگر هم هست كه
خدا برایت مقدّر كرده است و آن به دنبال تو است تا خودش را به تو برساند، و هیچ كس
هم نمی تواند آن را از تو بگیرد.
خداوند در قرآن می فرماید: «ما مِنْ دابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ
رِزْقُها»؛[4] هیچ جنبنده ای نیست جز این كه
رزقش بر خدا واجب است. یعنی آن رزق حقیقی كه خداوند برای جنبنده ها تقدیر كرده،
طوری است كه خداوند برای خود واجب كرده است كه آن را به موجودات برساند، پس آن رزق
كه خدا تقدیر كرده است تو را می جوید تا به تو برسد. البته اگر بخواهید از این آیه
و روایات این طور نتیجه بگیرید كه ما نباید هیچ تلاش بكنیم، خود رزق می آید، با
حرف خدا و امامان معصومh بازی می كنید. آری؛ آن رزق مقدّر را كسی نمی تواند از تو بگیرد،
تلاش اضافه هم آن را اضافه نمی كند، ولی این در صورتی است كه تو با حالت معمولی
عمل كنی. حضرت دارند با آدم حرف می زنند، می گویند: خودت را ذلیل رزقت نكن،
نفرمودند اصلاً تحرّك نداشته باش و برنامه ریزی نكن و از حالت یك انسان معمولی هم
خارج شو.
[4] - سوره هود، آیه 6
تحلیل های غلط نسبت به فقر و ثروت
حضرت در ادامه نصیحت شان به امام حسن(ع) می فرمایند: «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَة»؛ یعنی با این توصیف، چقدر
زشت است در موقع نیاز، انسان خود را خوار كند. چون آن رزقی كه بناست برای تو بیاید
كه می آید و آن رزقی هم كه برای تو مقدّر نشده كه نمی آید، پس چرا خود را در مقابل
اهل دنیا، خوار و ذلیل می كنی؟ با توجه به این كه وقتی خودت را در مقابل صاحبان
ثروت سبك و ذلیل می كنی، رزقت اضافه نمی شود، پس چه جای چنین كاری؟! پس از آن كه
فرمودند: چه زشت است در موقع نیازمندی، انسان خود را ذلیل كند، می فرمایند: «وَالْجَفا عِنْدَ
الْغِنا»؛ و چه زشت است ستمكاری به هنگام بی نیازی! چون فكر كرده ای آنچه به تو رسیده
است خودت به دست آورده ای، نمی فهمی كه آنچه به عنوان رزق فعلاً در اختیار توست،
خداوند این چنین مقدّر كرده است تا در این شرایط امتحان بدهی، فكر می كنی تو خودت
به دست آورده ای و مال تو است.
ظلم و تكبّر در موقع ثروتمندی از آن جا ناشی می شود كه انسان تصوّر كند خودش
این ثروت ها را به دست آورده است و هر كاری دلش بخواهد می تواند با آن ها انجام
دهد، ولی وقتی فهمید یك قاعده ای در عالم جاری است و طبق آن قاعده و سنّت به او
چنین ثروتی رسیده است، طور دیگری با ثروتش عمل می كند.
در جامعه در رابطه با ثروت دو نوع بینش باطل داریم: یكی فقیری كه فكر می كند
به نفعش بوده است كه بیشتر داشته باشد و دیگری ثروتمندی كه فكر می كند دارایی اش
برایش بزرگی و كمال است. برای اصلاح چنین افكار غلطی قرآن می فرماید: «فَاَمّا
الْاِنْسانُ اِذا مَاابْتَلیهُ رَبُّهُ»[5] یعنی؛ وقتی پروردگارِ
انسان، بخواهد او را امتحان كند، دو نوع برخورد با او دارد، «فَأَكْرَمَهُ وَ
نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اَكْرَمَنِ»؛ یا او را با ثروت محترم می دارد و او
می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت «وَ اَمّا اِذا مَاابْتَلیهُ فَقَدَرَ
عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی اَهانَنِ»؛ و یا او را با محدود كردن ثروت، امتحان
می كند و او می گوید: پروردگارم مرا سبك شمرد. خداوند پس از طرح این دو بینش می فرماید:«كَلّا!»؛ یعنی این چنین نیست! «بَلْ لا
تُكْرِمُونَ الْیَتیم وَ لا تَحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْكین»؛ بلكه شما با ثروتتان باید
وسیله اكرام یتیمان و اطعام مسكینان را فراهم كنید و نكردید، با این تصوّر كه فكر
كرده اید خداوند شما را ثروتمند كرده چون می خواسته شما را بزرگ بدارد. این فرهنگ،
فرهنگ غلطی است كه فقر را نشانه خواری و غنا را نشانه بزرگی می داند. اگر می خواهید
دریچه معارف اهل البیتh به روی قلبتان باز شود، باید از این نوع تحلیل های تاریك دنیایی فاصله
بگیرید.
[5] - سوره فجر، آیات 15 تا 18.
پنج غنیمت در زندگی
امام باقر(ع) به جابربن یزیدجعفی
نصیحت می كنند كه «یا جابِر! اِغْتَنِمْ مِنْ اَهْلِ زَمانِكَ خمْساً»؛ پنج چیز را در رابطه با
مردم زمانه غنیمت شمار: «إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ»؛ اگر در مجلسی حاضر بودی و
تو را نشناختند. «وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ»؛ و اگر از جلسه خارج شدی و به
دنبالت نبودند. «وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشاوَر»؛ و اگر در جلسه بودی و از تو
نظر نخواستند. «وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُكَ»؛ و اگر نظر دادی و نظرت را
نپذیرفتند. «وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ»؛[6] و اگر خواستگاری كردی و جواب
ردّ دادند. این پنج حالت را غنیمت بشمار، نه این كه از آن ها ناراحت شوی، چون امام(ع) می خواهند كه ارزش های
اهل دنیا برای ما ملاكِ كمال و خواری قرار نگیرد. مگر تو در این دنیا نیامده ای
كه عبودیت خود را تقویت كنی، سراسر این دنیا امتحان است برای اظهار عبودیت. اگر
گفتند: فلانی فقیر است، بگو: الحمدلله، ولی اگر ثروتمند بودی، باید بدنت بلرزد كه
در آن شرایط چطوری مسئولیتم را انجام دهم تا از امتحان الهی سرفراز خارج شوم و
خللی در عبودیتم وارد نشود. امام(ع) در قسمت پنجمِ نصیحت خود می فرماید: اگر خواستگاری كسی رفتی و
دست ردّ به سینه ات زدند این را غنیمت بشمار، چون مصلحتی در آن است، سرّی پشت قضیه
است. حالا ما آزاد و راحت می شویم از این تصورات كه اگر ازدواج نكنیم مسائل جنسی مان
چه می شود. آیا ارضای مسائل جنسی در زندگی اصل است و یا فرع؟ می فرمایند وقتی تو
وظیفه ات را انجام دادی و خواستگاری هم كردی ولی تو را ردّ كردند، به چیزی دسترسی
پیدا می كنی كه به نحو دیگری از مزاحمت مسائل جنسی ات راحت می شوی و می توانی به
سیر روحانی خود ادامه دهی. خود خداوند در قرآن فرمود: «وَلْیَسْتَعْفِفِ
الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛[7] یعنی آن هایی كه امكان
ازدواج برایشان نیست، عفّت خود را نگهدارند تا خداوند به نحوی آن ها را با فضل خود
غنی گرداند. خدا نوری به قلب تو می اندازد كه دیگر این مشكل را نداری. جوانی كه
برای خدا و برای حفظ عفّت به خواستگاری می رود، اگر او را بپذیرند، عفّتش حفظ می شود،
اگر نپذیرند باز خداوند به نحو دیگر عفّتش را حفظ می كند. امام باقر(ع) می خواهند ما متوجه
شویم قواعدی در این عالم جاری است كه محرومیت های دنیایی، حقیقتاً محرومیت نیست.
لذا می فرمایند: آنها را غنیمت بشمار. پس نمی شود گفت فقر نشانه حقارت و ثروت
نشانه بزرگی است. اشتباه از این جاست كه وقتی پروردگار ما، ما را امتحان می كند،
وقتی به ما نعمت می دهد، می گوییم: «اَكْرَمَنِ»؛ مرا گرامی داشت و وقتی ثروت
ما را محدود می كند، می گوییم: «اَهانَنِ»؛ یعنی به من بی محلی كرد و مرا سبك شمرد،
می فرماید: «كَلاّ!»؛ یعنی این چنین نیست، یعنی این بینش كه غنا نشانه شرافت، و فقر
نشانه خواری است، غلط است. اگر توانستید دو آیه اوّل را به دو آیه بعد وصل كنید،
دل من راضی می شود، چون بعد از این دو آیه كه عرض شد، خداوند جایگاه ثروتمندی در
دنیا را تحلیل می كند و می فرماید: «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیم وَ لا
تَحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْكین»؛ یعنی چون نگاهتان به ثروت و فقر غلط
است. ثروت را در مسیر صحیح كه عبارت باشد از تكریم یتیم و اطعام مسكین، مصرف نمی كنید،
فرهنگتان به دست آوردن ثروتِ سرگردان است. اگر ثروت در فرهنگ دینی وارد زندگی
انسان ها شود، آن ثروت جهت دار است و در مسیر خاص قرار می گیرد و در نتیجه نه فرد
ثروتمند فاسد می شود و نه جامعه، ولی اگر همان ثروت در فرهنگ غیر دینی، وارد جامعه
شود آن ثروت، سرگردان می شود و شخص ثروتمند را به غرور و كبر می كشاند و جامعه را
هم گرفتار تفاوت طبقاتی می كند.
[6] - تحف العقول، قسمت روایات امام باقرu، حدیث اوّل.
جایگاه دارایی ها
حضرت امیرالمؤمنین(ع) باب گرانقدری را نسبت به ثروت باز نمودند كه می فرمایند: «چه زشت
است خواری در هنگام نیاز، و ظلم هنگام ثروت» و سپس در یك جمله فوق العاده نورانی می فرمایند: «اِنَّ لَكَ مِنْ
دُنْیاكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلی ما تَفَلَّتَ مِنْ
یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلَی كُلِّ ما لَمْ یَصِِلْ اِلَیْكَ»؛ ای پسرم! دنیای تو برای تو
همان قدر است كه قیامتت را اصلاح كند و اگر به جهت آنچه از دستت رفته نگران و
ناراحت هستی، پس نگران باش برای همه آنچه در دست نداری.
حضرت می فرمایند: آن مقدار از ثروت دنیا از تو است كه می توانی به كمك آن
قیامت خود را اصلاح كنی، بقیّه اش مال تو نیست و این قدرش هم برایت حتمی است.
محال است خدا كار لغو كند، چون حكیم است. اگر ما را خلق كند و رزق مناسب ما
را برای ما خلق نكند، مسلّم ما به نتیجه ای كه باید در راستای خلقت خود برسیم، نمی رسیم.
اگر خداوند ما را در این دنیا نگه دارد، كار لغو كرده است. پس حتماً ما را برای
ابدیت خلق كرده است، پس باید رزق مناسب اصلاح ابدیت ما را به ما برساند و لذا
حتماً به ما رزق می دهد و حتماً هم به ما آن رزقِ مناسب ابدیت را می رساند. ثروتی
كه ما را از ابدیت باز كند، رزق ما نیست. خداوند آن رزقی كه ما را به ابدیت بكشاند
و قیامت ما را اصلاح بكند، حتماً به ما می رساند و حضرت می فرمایند: پس حرص و غصّه
ندارد، چون رزق حقیقی تو آنی است كه قیامت تو را برای تو اصلاح كند و این رزق
مطمئناً همواره نزد تو است، مواظب باش از این مسئله مهم غفلت نكنی.
خوب است این برهان را به قلب خود برسانید تا در زندگی محكم شوید، می گوییم:
اگر خدا حكیم است، مسلّم كار لغو نمی كند و اگر ما را برای این دنیا خلق كرده و با
مرگ همه چیز تمام می شود، پس كار لغو كرده است، در حالی كه روشن شد كار لغو نمی كند،
پس ما باید حتماً به ابدیت و قیامت برسیم. به ابدیت رسیدنِ ما توشه می خواهد، توشه
معنوی به نام نبوّت و توشه مادّی به نام رزق. پس حتماً رزقی كه ما را به ابدیت
برساند، -
اعم از رزق معنوی و رزق مادی - با ما خلق كرده است.
حالا مالتان را یعنی آنچه را كه به واقع ثروت حقیقی شما است به شما بدهند یا
آنچه را كه ثروت حقیقی شما نیست و ربطی به ابدیت شما ندارد؟ مردم اكثراً ثروت غیر
حقیقی را می خواهند. مثلاً اگر لباس برای آن است كه اوّلاً: وسیله كرامت و عزّت من
باشد، ثانیاً: مرا از گرما و سرما حفظ كند، این لباس در واقع ثروت حقیقی من است،
امّا اگر می خواهم با لباس توجّه شما را به خودم جلب كنم، دیگر این رزق حقیقی من
نیست و نه تنها به وسیله آن، ابدیت خود را آباد نكرده ام، بلكه ابدیتم را خراب
كرده ام.
حضرت علی(ع) می فرمایند: پسرم!
رزق تو همان اندازه ای است كه زندگی دنیایی ات را طوری سر و سامان دهد كه بتوانی
به كمك آن ابدیتت را اصلاح كنی، اگر دنبال بقیّه اش رفتی، درست به دنبال ضدّ رزق
خودت رفته ای و آنچه را هم می توانستی با رزق اوّلیه ات در راستای اصلاحِ قیامت
خودت به دست آوری، تخریب كرده ای. شما عموماً مال مناسبی كه بتوانید لباس و مسكن و
غذا برای خود تهیه كنید، دارید، بقیّه اوقاتی را كه صرف بیشتر كردن این مال می كنید
باید صرف معرفت و عبادت خدا كنید، و سرمایه ارتباط با خداوند را در این دنیا به
دست آورید، تا در قیامت كور محشور نشوید، چون كسی كه در این دنیا قلب خدابین پیدا
نكرد، در قیامت كور محشور می شود كه آیه 124 سوره طه به آن اشاره می كند. پس پولی
كه بتوانی با آن یك زندگی ساده فراهم كنی و آن زندگی را بستر معرفت و عبادت حق
قرار دهی، برایت مفید است، اما اگر پول زیادی برایت بیاید كه دیگر به این خانه و
این نوع غذا راضی نشوی و عملاً پولی باشد كه فرصت عبادت را از تو بگیرد، در واقع
پول اوّلیه ای كه فرصت بود برای آبادانی قیامت، با پول اضافه از بین می رود. خلاصه
این كه رزق حقیقی شما، شما را نجات می دهد، ولی آنچه رزق حقیقی شما نیست، شما را
از بین می برد. كسی كه عاقل است، همین كه با ثروتی روبه رو شد، می اندیشد كه آیا
این رزق من است یا رزق بقیّه است و باید از طریق من به آن ها برسد، این همه بخشش
كه در اهل البیتh می بینید، به جهت
این است كه آن ها ثروت ها را رزق خودشان نمی بینند.
اگر كسی خواست چیزی به شما ببخشد، اوّل باید مطمئن باشید كه آیا او حق دارد
آن را ببخشد، یا اصلاً حق چنین بخششی را ندارد، و مال كس دیگری است كه در دست
اوست، پس باید به صاحبش بدهد. چیزی كه به واقع رزق ما است آن قدر راحت و روان می آید
كه انسان هیچ دغدغه ای نسبت به آن برایش پیش نمی آید، ولی چیزی كه رزقمان نیست و
از سر حرص می خواهیم به دست آوریم، نسبت به آن دو مشكل داریم: اوّلاً؛ در عین این كه
به دست ما نمی رسد، بقیّه زندگی مان را می خورد. ثانیاً؛ یك حرص شیطانی در قلبمان
ایجاد می شود و آرامش لازمی را كه جهت عبادت نیاز داریم، از ما می گیرد.
حضرت ما را متوجّه نمودند كه از دنیا آن قدری مربوط به توست كه به كمك آن
قیامت خود را آباد كنی، و از این طریق خواستند نیازهای غیرضروری، ذهن و فكر ما را
اشغال نكند و ما را گرفتار حرص ننماید. با این توصیفات معلوم می شود چرا می فرمایند:
«چقدر زشت است خواری در هنگام نیاز و ظلم و غرور در هنگام ثروتمندی». چون نه آن
نیاز، نیاز حقیقی ماست و نه آن ثروت، ثروت حقیقی، چراكه آنچه نیاز حقیقی ماست خودش
به دنبال ما می آید، و آن ثروتی هم كه وسیله آبادانی قیامت ما نیست، مربوط به ما
نیست.
زشتیِ التماس فقیران و تكبّر ثروتمندان
عدّه ای چون به خود مال ارزش داده اند خودشان را در مقابل ثروت و ثروتمندان
ذلیل می كنند، در حالی كه بنا نیست ما با التماس به دیگران رزق خود را به دست
آوریم. رزقی كه با التماس به دست می آید یا به جهت این است كه چیزی می خواهم كه
رزقم نیست، یا گناهانی انجام داده ام كه رزق خود را از بین برده ام. كاسبی كه با
كم فروشی و گران فروشی و بدخلقی، به مشتری ها ظلم كرده و از این طریق رزق خود را
از خود رانده است، حالا خدا اسیر التماسش می كند، این چوب خداست! پیامبرخداf می فرمایند: «اِنَّ الرَّجُلَ
لَیُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذَّنْبِ یُصیبُهُ»[8] یعنی انسان به جهت گناه از
رزقی كه بنا بود به او برسد، محروم می شود.
شیخی گفت: «هر كس در خانقاه ما وارد شود، نانش دهید و از دینش سؤال نكنید،
چون خدا چنین كرده است» خدا وجود انسان ها را اراده كرده، چطور رزق آن ها را اراده
نكرده است. اگر خدا نمی خواست به انسان رزق دهد، می میراندش و حالا كه روح او را
قبض نكرده، حتماً می خواهد به او رزق دهد، پس برای طلب رزق جای خواری و ذلّت و
التماس نیست. خیلی زشت است انسانی در مقابل انسان دیگر، برای طلب رزق التماس كند و
این عمل یك نحوه توهین به خدا است و عملاً این آدم به خداوند سوء ظن دارد و معتقد
است خداوند بنده هایش را خلق می كند و رهایشان می نماید. چه زشت است چنین حكمی را
به خدا نسبت دادن، و نیز چه زشت است كسی فكر كند آنچه در اختیار دارد مالِ خودش
است و متكبّرانه جهتِ دادن مقداری از آن به مردم، اجازه دهد به او التماس كنند.
در روایت داریم كه حضرت اباعبدالله(ع) وقتی سائلی می آمد و تقاضای چیزی می كرد، حضرت در خانه را نیمه باز
می كردند و از همان لای در به او آنچه داشتند می دادند، كه مبادا سائل چشمش در چشم
حضرت بیفتد و خجالت بكشد! و بعد هم می گفتند: ببخشید كه كم است.!
آری؛ «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَه وَالْجَفا عِنْدَ الْغِنی»؛ چه زشت است التماس و خضوع
موقع حاجت و چه زشت است تكبّر و جفا موقع ثروت مندی، هر دوی این ها بیماری است.
این بیماری از این جا شروع می شود كه فكر كنیم خدا رزقمان را نمی دهد. بیماری بی دینی
جامعه را به معضل ذلّتِ فقیران و تكبّر ثروتمندان گرفتار كرده است. ما با بی دینی
و غفلت از سنت های الهی، زندگی مان را كه یا در شرایط رزق كم و یا در گشایش است،
از بین برده ایم، حالا مانده ایم چه كنیم. بسیاری از مشكلات از آتش حرص و قانع نبودن
به رزقِ مقدر شده، نشأت می گیرد. با حرص بیشتر و تلاش های افراطی رزق بیشتری به
دست نمی آورند، ولی رزق حقیقی شان را كه می توانست برای آن ها مفید باشد، ضایع می كنند.
اگر از اوّل فقیران و ثروتمندان متوجّه بودند كه رزق حقیقی شان به راحتی به دستشان
می آید، فقط تكلیف خود را نسبت به جامعه انجام می دادند، و لذا این همه مشكلات به
وجود نمی آمد.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع): قَالَ لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ
وَ جَلَّ لَهَا رِزْقَهَا حَلالاً یَأْتِیهَا فِی عَافِیَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا
بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ شَیْئاً مِنَ الْحَرَامِ
قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِی فَرَضَ لَهَا».[9]
یعنی؛ هیچ كس نیست مگر این كه خدای عزّ و جلّ برای او رزق حلالی در عین سلامت
و عافیت، فرض كرده و در عرض هر رزق حلالی، از جهت دیگر، رزق حرامی را قرار داده،
پس اگر آن شخص چیز حرامی را به دست آورد، از آن حرام برایش از رزق حلال كم می گذارند.
ما نمی دانیم رزقمان از چه راهی می رسد، ولی می دانیم كه در مقابل خداوند یك
آدابی بر عهده ما هست كه باید دائم رابطه خودمان را با خدا حفظ كنیم، همچنان كه یك
آدابی نسبت به خود داریم، و یك آدابی نسبت به خلق. عاقل باید از طریق رعایت این آداب
در زندگی، بیشترین بهره را بگیرد. معلوم است كه خدا ما را بی رزق نمی گذارد، حالا
اگر ما از این زاویه نگاه كنیم كه رزقی داریم كه به دنبال ما می آید و برای ما
مقدّر شده است، آیا باز خودمان را در هیچستان خیال و وَهْم، خسته می كنیم؟ وقتی
متوجّه شدیم رزق حقیقی ما به دنبال ما می آید، از این به بعد به دنبال وظیفه مان
نسبت به خلق خدا هستیم و سعی در آسایش مردم داریم تا از این طریق جامعه را رشد
دهیم، در این حالت است كه می گوییم جامعه رشد كرده، چون شرایط تعالی معنوی در كنار
رفاه اقتصادی برای افراد فراهم شده است. ولی آنچه در سیاست های فرهنگ غرب «توسعه»
نامیده شده است، همان حرص ثروت اندوزی است و لذا گفته می شود توسعه انسان را عجول
می كند، چون در توسعه، «حرص» عامل حركت است. فرق سیاست های خلیفه دوم و امیر المؤمنین
علی(ع) در كشورداری در همین بود كه
خلیفه دوم دنبال توسعه بود و علی(ع) دنبال رشد و تعالی جامعه بود. حضرت علی(ع) در زمان خلافت خود جامعه را طوری
تربیت كردند كه در عین آسایش اقتصادی، به عبودیت و آبادانی قیامت بپردازند، ولی
لشكر خلیفه دوم تا فلات تبّت آمد و از یك طرف تا شمال آفریقا و طرف دیگر تا كوه های
پیرنه و از آن طرف تا جنوب روسیه، و انگیزه اصلی این لشكركشی ها به دست آوردن
غنائم بود، و نتیجه اش ملّتی شد كه از نظر معنوی در پایین ترین درجه قرار داشتند.
پس؛ از این فراز فوق العاده مهم در این خطبه به سادگی ردّ نشوید كه غفلت از
آن، مصیبت های بزرگی را در زندگی انسان پدید می آورد، إن شاء الله بحث را در جلسات
بعدی دنبال می كنیم.
سخن خود را با این حدیث پیامبرخداf ختم می كنیم كه می فرمایند: «اُطْلُبُوا الْحَوائجَ بِعِزَّةِ
الْاَنْفُسِ، فَاِنَّ الْاُمُورَ تَجْرِی بِالْمَقادِیر»[10] یعنی؛ با عزت نفس به دنبال
حوائج و نیازهای خود بروید، چرا كه امور زندگی تان بر اساس مقدرات الهی جریان دارد
و با خوار و زبون كردن خود، بیش از آنچه مقدّر شما است به شما نمی رسد.
«والسلام علیكم
و رحمةالله و بركاته»
[8] - نهج الفصاحه،حدیث شماره 624.
[9] - كافی، ج 5، ص 80.
[10] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 325.
جایگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومین
در رزق
بسم
الله الرحمن الرحیم
﴿وَاعْلَمْ
یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ
یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ
اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ﴾
ای فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه
آن به دنبال تو است، كه این رزقِ نوع دوم طوری است كه اگر هم به سوی آن نروی، به
سوی تو می آید.
سطحی نگری؛ آفت دوری از اهل البیت h
مقدمتاً نظر عزیزان باید متوجه این نكته باشد كه روش اهل البیتh حكمت و تدبّر و
تعمّق است، تا انسان ها از طریق حكمت و تدبّر در سخنان آن بزرگان، در زندگی دنیایی
به عالَم بالا دست یابند. از طرفی روش مخالفان اهل البیتh سطحی نگری، هردم خوش بودن و به ظاهرِ دین و
دنیا دل بستن است، و این دو اندیشه همیشه در طول تاریخ بوده و هست. همواره كاخ های
سبز و تبلیغات معاویه وار برای مهم جلوه دادن این تجملات بوده و هست. عمده آن است
كه از طریق هدایت امامان معصومh متوجّه باشیم در زندگی معاویه وار نجات نیست، بلكه دل سپردن به
زرق و برقِ زودگذر دنیا است. نجات آن است كه انسان، حكمتِ عمیق و بی سر و صدای
موجود در فرهنگ اهل البیت پیامبرh را از دست ندهد. دشمنان اهل البیتh سعی داشتند مردم، سطحی و سطحی نگر بمانند تا
آن ها را بازیچه برنامه های خودشان قرار دهند، و اهل البیتh سعی داشتند مردم، عمیق و متفكّر و متدیّن
شوند تا آن ها هدایت گردند. در اردوگاه معاویه مردم، بازیچه و سطحی نگر اند و در
پایگاه منوّر علی(ع) مردم، متفكّر و هدایت شده اند. معاویه همواره با سطحی نگری رونق
بازار خود را دامن می زند ولی مردم با نزدیك شدن به علی(ع) به زندگی واقعی كه باید داشته باشند مشغول
می شوند. امیر المؤمنین علی(ع) در دنیا برای خود دُكان و بازاری نمی خواهد تا طالب مشتری های
سطحی باشد.
در همان زمان كه حضرت علی(ع) خلیفه مسلمین بود و معاویه هم غاصبانه حكومت شام را در اختیار
گرفته بود و با علی(ع) مبارزه می كرد، یك نفر كوفی به جهت كاری از كوفه به شام سفر كرده
بود، یكی از اهالی شام كه شتر مادّه اش را گم كرده بود، آمد و یقه این مسافر اهل
كوفه را گرفت كه آقا! ناقه ای كه من گم كرده ام همین شتری است كه تو سوار شده ای - در حالی كه شتر این مرد
مسافر جَمَل بود و نه ناقه- دعوا به معاویه كشید، مردِ شامی چند نفر شاهد برای صحّت گفتارش نزد
معاویه آورد و همه شهادت دادند شتری كه این مسافر اهل كوفه سوار شده، همان ناقه ای
است كه مربوط به این فرد شامی است. معاویه كه به خوبی فرق جَمل و ناقه را می داند،
قضاوت را به نفع شخص شامی به پایان می برد. هر چه مسافر اهل كوفه اصرار كرد، آقا!
این شتر من جمل است و این آقا می گوید شتر من ماده بوده است، شاهدان همه شهادت
دادند كه ناقه مرد شامی همین شتر مرد كوفی است، معاویه پس از آن كه افراد رفتند،
مرد كوفی را خواست و پول شترش را پرداخت كرد و از طریق مرد كوفی به امیر المؤمنین
علی(ع) پیغام داد كه با
گروهی به جنگ تو می آیم كه فرق بین ناقه و جمل را نمی دانند!!
اگر عنایت كنید متوجّه می شوید كه هم معاویه می داند مقصد نورانی حضرت علی(ع) با شعور مردم باید
همراه باشد و هم امیر المؤمنین علی(ع) می دانند كه مردم سطحیِ سبك، هیچ وقت پیام آن حضرت را نمی فهمند.
هم حضرت(ع) و هم معاویه می دانند
كه با مردم سطحی، بازار معاویه گرم است. معاویه یك كاخ سبز ساخت كه هیچ، اگر صد
كاخ سبز هم می ساخت، مردم جاهل بدون هیچ اعتراضی، عظمت حاكم را به همین كاخ های
سبز می دانستند و می دانند و لذا اسراف بیت المال را یك هنر برای حاكم می شمارند.
مردم سطحی هیچ وقت حكمت علی(ع) را نمی فهمند.
اگر امروز بناست جامعه ما از فرهنگ امیر المؤمنین(ع) برخوردار باشد، ابتدا باید افراد متفكّر
داشته باشیم. مردمی كه با افكار سطحی و حسّی، به زندگی روزمره دنیایی گرفتار باشند
و همه همت خود را طلب رزق بدانند، هرگز حرف حضرت علی(ع) را نخواهند فهمید. وقتی بناست فرهنگ اهل البیتh در جامعه شكوفا شود،
لااقل اگر انسان ها حكیم نیستند باید به دنبال حكمت باشند. باید سطح تفكر انسان ها
رشد كند تا پذیرای حكمت اهل البیتh شوند. و این تكلیفی است بر من و شما، تا طوری زندگی كنیم كه در
زندگی، سطحی نشویم وگرنه حكمت علوی را در روابط اجتماعی مان نخواهیم یافت.
آنگاه كه حكمت اهل البیت تنها می شود
اگر روزمرّگی ها زندگی من و شما را برباید؛ اگر تجمّل، مدرك و پول و دنیا،
مقصد ما شود، حكمت علوی با همه بركاتی كه دارد، تنها خواهد ماند، كار به جایی می رسد
كه آدم ها ابتدایی ترین طریق اصول تفكّر خود را هم از دست خواهند داد و به راحتی
بازیچه تبلیغات كفر جهانی خواهند شد. خطری كه جامعه ما را تهدید می كند این است كه
حرف های ساده و سطحی، انسان ها را به وَجْد بیاورد و مردم با حرف های عمیق و متینِ
اهل البیتh بیگانه شوند. اگر به
مردم سطحی بگویید خاكسترهای فلان آتشفشان 4000 كیلومتر به اطراف پاشیده شده است،
به راحتی می فهمند و می توانند آن حادثه را تجزیه و تحلیل كنند. ولی اگر بگویید
حضرت امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: «رزقی هست كه تو به دنبال آن می گردی، و رزقی هست كه
آن به دنبال تو می گردد». می ببینید نمی توانند این نكته را تجزیه و تحلیل كنند.
خبر اوّلی برایش حیرت آور و قابل پذیرش است، ولی استعداد درك حقیقت دومی را كه
امام معصوم می فرماید، از دست داده است. سیاستمداران استراتژیست آمریكایی می گویند:
در كشور آمریكا نمی خواهد گفتن حرف های مهم را ممنوع كنید، سطح فكر مردم را پایین
بیاورید كه از حرف های مهم خسته شوند. در واقع دشمنان ما حرفشان این است كه چرا
بیاییم پیامبران را نفی كنیم تا مردم حساس شوند، كاری می كنیم كه مردم از آن ها
خسته شوند و از برنامه های سطحی و سریال های پوچ خوششان بیاید. حرفشان این است كه
نمی خواهد قرآن و نهج البلاغه را ممنوع كنید، مردم را با تجمّلات و مُد لباس و این
خطی بودن و آن خطی شدن و برنامه سفره های رنگین، سطحی كنید، و زندگی آن ها را در
همین ها خلاصه نمایید؛ دیگر خودشان می رسند به این كه اهل البیت می خواهیم چه كار؟
تولّد امام الموحدین(ع) عدّه ای را به حیرت آورد كه چگونه دیوار كعبه باز شد و مادر حضرت
در داخل خانه خدا، وضع حمل نمود. حالا اگر مردم اهل تفكر باشند، حیرت بزرگ ترشان
خود همین نهج البلاغه است، نهج البلاغه ای كه ابن ابی الحدید می گوید: خطبة
«غرّاء» -
خطبه 83 - آن را بیش از 1000 بار خواندم و هر وقت كه می خواندم از عظمت آن دگرگون می شدم.
نهج البلاغه ای كه آقای جرج جِرداق مسیحی در موردش می گوید: «سخنی است مادون سخن
خالق و مافوق سخن مخلوق». ملّتی كه سطحی شد، اصلاً امام الموحدین(ع) را نمی فهمد. برای
او بیش از آن كه نهج البلاغه علی(ع) مهم باشد، باز شدن دیوار كعبه هنگام تولد حضرت مهم است. در حالی
كه برای شیعه واقعی باید قلب علی(ع) مهم ترین مقصد زندگی باشد، قلبی كه اینچنین به سوی آسمان باز شده
و از طریق آن، این سخنان را ارائه می دهد. مگر این سخنان عادی است! تماماً حجّت
بالغه الهی است برای بشر، به نظر بنده دیوار كعبه برای تولد علی(ع) باز شد تا آیندگان
بدانند در آن حال انسان بزرگی متولّد شد تا در آینده دامن او را بگیرند و هدایت
شوند. یعنی زندگی علی(ع) از ابتدا تا انتها سراسر ظهور حقایق غیبی است و مسلّم هرچه این
زندگی جلوتر بیاید حقایق برتری را می نمایاند.
باید آنچه شما را به سطحی نگری می كشاند و برایتان مشغولیات دنیایی درست می كند،
بشناسید و از آن ها فاصله بگیرید. نهج البلاغه و قرآن برای انسان، حجّت الهی است
تا به كمك آن ها نجات پیدا كند. نهج البلاغه یعنی علی(ع) و علی(ع) یعنی چراغ هدایت به سوی حق.[11] پس به سخنان آن حضرت باید
به عنوان رمز و راز حیات نگاه كرد. اگر كسی بی علی(ع) شد، بی هدایت می شود.
اگر امام معصوم مسئول هدایت مردم است، و اگر او به عنوان یك حكیمِ بزرگ از
حقایقی سخن می گوید كه انسان عادی در عین این كه به آن ها نیاز دارد، به خودی خود
آن ها را نمی یابد، ولی نجات او در عمل كردن به این حقایق است، و اگر انسان به آن ها
نزدیك نشود، به ظلمت می افتد، با توجه به این مقدمات به سخنان حضرت نظر می كنیم.
این حرف ها، حرف هایی نیست كه اگر نفهمید و نگیرید، باز هم بتوانید زندگی كنید.
مردم با جداشدن از سخنان معصومینh در مرگ رسمی قرار دارند، ولی اسمش را زندگی گذاشته اند.
پس راه صحیح این است كه با تعمّق و تدبّر در سخنان امام الموحدین(ع) به فرزندشان، به آن
سخنان دل بسپاریم كه نكات بسیار مهمّی را مطرح می كنند تا از رمز و راز زندگی
محروم نمانیم.
[11] - پیامبرf در مورد حضرت می فرمایند: «علیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ
مَعَ عَلیٍّ، یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دارَ، وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ
الْحَوْض» یعنی؛ علی با
حق و حق با علی است، هركجا او باشد حق به آن می گراید، و از هم جدا نمی شوند تا در
حوض كوثر به من باز گردند (تاریخ بغداد ج14 ص321- مجمع الزوائد ج7 ص236، نقل از
ترجمه الغدیر ج5 ص296).
رزق هر كس به وقتش می رسد
حضرت می فرمایند: «وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ:
رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ»؛ ای فرزندم بدان كه رزق دو نوع است؛ رزقی
كه تو به دنبال آن هستی، و رزقی كه آن به دنبال تو است. در رزق اوّلی كه تو به
دنبال آن می دوی، هلاكت خودت را در آن می یابی، چون هر چه بیشتر به دنبال آن
بگردی، كمتر به آن دست می یابی و عملاً حاصل كار تو پوچ خواهد بود. ولی رزق دومی
آنچنان است كه تا تو را نیابد، تو را رها نمی كند. تو را همواره دنبال می كند، چون
آن رزق را خدا برای تو مقدّر كرده است. به طوری كه رسول خداf در همین راستا می فرمایند: «لَوْ اَنَّ ابْنَ
آدَمَ هَرَبَ مِنْ رِزْقِه كَمَا یَهْرَبُ مِنَ الْمَوْتَ لَاَدْرَكَهُ رِزْقُهُ
كَمَا یُدْرِكْهُ الْمَوت»[12] یعنی؛ اگر فرزند آدم از
رزقش كه برای او مقدّر شده فرار كند، آن طور كه از مرگ فرار می كند، آن رزق به او
می رسد، همان طور كه مرگ به او می رسد. و نیز از امام صادق(ع) داریم كه:
«لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِی جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ
فَأَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ».[13] یعنی؛ اگر بنده ای در
سوراخی باشد رزق او به او خواهد رسید، پس در طلب آن حریص نباشید.
ریشه بسیاری از كاری های غلط ما در نفهمیدن این نكته است. اگر در هنگام
نیاز، زبون می شویم و التماس می كنیم و اگر چون ثروتمند شویم، مغرور می گردیم و
جفا و ظلم به فقرا را پیشه می سازیم، همه و همه به جهت نفهمیدن جایگاه این دو رزق
است، در حالی كه رزق تو مشخص است و كسی هم نمی تواند آن را از تو برباید. لذا حضرت
در ادامه فرمودند: چه زشت است خواری، هنگام نیاز و جفا، هنگام غنا. پس ما در این
دنیا وظیفه ای داریم كه باید از آن غفلت نكنیم، رزق ما هم از قبل تأمین شده است و
می گردد تا ما را پیدا كند، البته اگر انسان كارهای غلط انجام دهد، رزقش را خراب
می كند كه راه درست كردن رزق، تصحیح رفتار و عقاید است. كسی كه در هر كاری اهل
اصرار بیش از حدّ است نشان می دهد به مسیر الهیِ امور معتقد نیست و می خواهد با
میل خودش كارها را شكل دهد كه مسلّم موفق نخواهد شد، ولی انرژی خود را بی خود مصرف
كرده و عمر خود را بر باد داده است.
[12] - نهج الفصاحه گرد آورنده و ترجمه آقای ابولقاسم پاینده، سازمان چاپ و
انتشارات جاویدان، حدیث شماره 2300 و مستدرك الوسائل ج 13، ص 31.
[13] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 28.
امتحان در امتحان است ای پسر
اگر بفهمیم رزقی به دنبال ماست و ما را می یابد، پس دیگر در هنگام نیاز جا
ندارد خود را خوار كنیم. حتّی وقتی سعی می كنیم مدرك بالاتر بگیریم باید قصد ما
این باشد كه زمینه خدمت بیشتر را برای خود فراهم كنیم، ولی اگر برای به دست آوردن
رزق بیشتر، امیدمان به مدرك بود، حتماً ناكام می شویم. مگر تا حالا دیپلم شما به
شما رزق داد كه حالا امید دارید فوق لیسانس شما به شما رزق بدهد؟ امامِ من و شما
به ما گفته است رزقمان تأمین است، حالا وظیفه است لیسانس داشته باشی، یا فوق لیسانس
آن موضوع دیگری است.
اگر تهدید اهل دنیا را برای تنگ كردن رزقمان بپذیریم نسبت به این حرف امام
معصوم غافل هستیم، واقعاً نهایت دانایی و شعور است اگر متوجه باشیم هیچ كس نمی تواند
رزقی كه خداوند برای ما مقرّر فرموده است، از دست ما برباید.
پیامبرخداf می فرمایند: «لا تَسْتَبْطِؤُا الرِّزْقَ فَأِنَّهُ
لَمْ یَكُنْ عَبْدٌ لِیَمُوتَ حَتّی یَبْلُغَهُ آخِرُ رِزْقٍ هُوَ لَهُ،
فَاتَّقُوااللهَ وَ اَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ، اَخْذِ الْحَلالِ وَ تَرْكِ
الْحَرام»؛[14] یعنی رسیدن رزق به خود را كُند مپندارید،
ممكن نیست بنده خدا بمیرد مگر این كه آخرین قسمت از رزقی كه برایش مقدّر شده به او
برسد، پس تقوا پیشه كنید و در طلب رزق بسنده كنید در به دست آوردن حلال و ترك
حرام.
همین طور كه ملاحظه می كنید؛ ممكن است فكر كنیم رزق ما نرسیده و بعد تصوّر
كنیم كسی می تواند رزق ما را تنگ كند، حضرت می فرمایند: این طور نیست، آری! ترك
وظیفه و یا انجام گناه باعث تنگی رزق می شود كه این هم مربوط به خودمان است. عمده
آن است كه نگران نقش بقیه در تنگ كردن رزق خودمان نباشیم. پس ما دو وظیفه داریم:
یكی؛ خوار نكردن خود هنگام نیاز، و دیگری؛ ستم نكردن به دیگران هنگام بی نیازی، و
بدانیم چنانچه ثروت داریم و به مستحق آن ندهیم، بد امتحان داده ایم، و اگر نداریم
و التماس كنیم هم بد امتحان داده ایم.
آری؛ رزقتان ممكن است به این باشد كه مثلاً از طریق كسب و كار مشخصی به دست
شما برسد، مثل كاسب و معلّم، من و شما می رویم به طرف كاری كه برایمان فراهم شده،
تا خداوند رزقمان را بدهد و می دانیم رزّاق خداست و او چنین مقدّر كرده است كه رزق
ما از این طریق به دست ما برسد. در این جا معلّمی و مغازه داری، وسیله است، ولی
رزّاق خدا است، منتها چنین مقدّر فرموده كه رزق ما از این طریق برسد. امّا اگر
ابزارها مقصد شد، خدا از مقصد بودن می افتد و در واقع رزّاق واقعی را گُم می كنیم،
در این حالت است كه انواع انحراف ها اعم از گناه و خواری و ظلم در زندگی وارد می شود.
[14] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
2447.
نداشتن ها بسیار است، از داشتن ها استفاده
كن
اگر نظرتان باشد حضرت در یك جمله فوق العاده اساسی جایگاه رزق را در زندگی
تعیین كردند تا زندگی ما بازیچه رزق ما نشود، بلكه رزق وسیله و ابزار كار اصلی ما
قرار گیرد، فرمودند:
«اِنَّ لَكَ مِنْ دُنْیاكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ
وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلی ما تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلی كُلِّ ما لَمْ
یَصِلْ اِلَیْكَ»؛ از دنیا آن قدرش مال توست كه به كمك آن قیامتت را كه جایگاه اصلی توست،
اصلاح كنی و اگر نسبت به آنچه از دست داده ای، نگران هستی، پس باید نگران باشی
نسبت به آنچه هنوز به دست نیاورده ای.
ملاحظه می كنید كه حضرت می خواهند ما را متوجّه آن رزقی بكنند كه فعلاً در
دست داریم و ما را نسبت به دو حالت وَهمیِ گذشته و آینده، آزاد نمایند؛ نسبت به
آنچه از دست داده ایم و نسبت به آنچه به دست نیاورده ایم، و ذهن ما را نسبت به هر
دوی آن ها آزاد كنند تا بتوانیم به وظیفه اصلی خود بپردازیم و متوجّه باشیم آنچه
در دست داریم برای آباد كردن قیامت كافی است.
لازم است تحت تأثیر مكتب های غیردینی كه افق زندگی را تیره و تار می كنند،
قرار نگیرید. بعد از رنسانس یك سلسله افكار وحشی و انحرافی وارد نظام فكری جهان
شد. پیامبران همواره به بشر گوشزد كرده بودند، رزق دست خداست و بشریت هم بر اساس
سخن انبیاء زندگی و فرهنگ و تمدّن خود را شكل داده بود، عدّه ای به بهانه پیشرفت و
تسلّط هر چه بیشتر بر طبیعت، آمدند و حرف های پیامبران و اولیاء خدا را ضایع
كردند، گفتند: این كه آخوندها و كشیش ها می گویند رزق دست خداست، می خواهند ما
تلاش نكنیم تا سرمایه دارها همه ثروت ها را برای خودشان تصاحب كنند. و با این
تحلیلِ غلط در ذهن افراد جامعه، حرص را به بشریت القاء نمودند، به طوری كه دیگر
افراد جامعه و حتی متدینین جرأت نكردند بگویند رزق دست خداست. آری؛ اگر عدّه ای از
دین سوء استفاده می كنند و تنبلی و بی مسئولیتی خود را با این جمله كه «رزق از
اول مقدّر شده و ما نباید دنبال فعالیت باشیم» توجیه می كنند، نباید باعث شود كه
دین و شعارهای دین را نادیده بگیریم، باید جلو سوء استفاده این افراد را از سخنان
انبیاء و اولیاء، بگیریم.[15] ولی آیا با جوّ ساختن روی
سخنان دینی، وضع بهتر شد؟! امروز با حرصی كه مردم را فراگرفته، همه زندگی ها دارد
نابود می شود، اگر تا دیروز عدّه قلیلی گرفتار حرص دنیایی بودند، امروز اكثر مردم
گرفتار آن شده اند و با این حرص های افراطی هرگز چاره كارشان به دست نیامد. اگر ما
به سخنان پیامبران خدا اعتماد كنیم، در راستای انجام وظیفه ای كه خداوند به دوش ما
گذارده، نسبت به چپاول ثروتمندان نیز وظیفه خود را انجام می دهیم و حقّ مستضعفان
را از گلوی ثروتمندان در می آوریم. همان امامی كه می گوید رزق دست خداست، می گوید:
«ما
رَأَیْتُ نِعْمَةً مَوْفُورَةً اِلّا وَ اِلی جانِبُها حَقٌ مُضَیَّعٌ»[16]؛ یعنی ندیدم ثروت انباشته ای
را، مگر این كه در كنار آن، حقّی ضایع شده باشد. یعنی اگر كوخی هست كاخی در كنار
آن سر برافراشته.
ما برای این كه در زندگی و در مقابل مسائلی كه با آن روبه رو هستیم تحلیل
داشته باشیم، نیازمند یك شاخص معصوم هستیم تا جایگاه رزق خود را درست بررسی كنیم و
ببینیم چقدر باید نگران رزق خود باشیم. بدون تحلیل صحیح نسبت به رزق، آن هم تحلیلی
كه از طریق انسان های بی خطا یعنی معصومین به ما رسیده باشد، همواره سرگردان
خواهیم بود. به عنوان مثال؛ وقتی در بیابان برهوتی هستیم كه هیچ شاخصی در آن جا
نیست، یعنی چیزی نیست كه دوری و نزدیكی مان را با توجّه به آن مشخص كنیم، باید
بگردیم یك شاخص پیدا كنیم تا موقعیتمان از دستمان نرود. در برهوت دنیا و در بیابان
پر از فكرهای گوناگون در مورد رزق، بهترین راه این است كه حرف امام معصوم(ع) را بگیرید و بقیة
افكار و اعمال را با آن ارزیابی كنید، تا همه عمرمان در نگرانی از رزق تمام نشود.
این حرف را نگذارید در زندگی تان زمین بماند، كه می فرمایند: رزق اصلی شما برایتان
می آید. آری ممكن است در آن رابطه سؤال ها و اشكال هایی برایتان پیش آید، با مبنا
قرار دادن سخن امام، آن سؤال ها را حل كنید، نه این كه اگر سؤال برایتان پیش آمد
حرف امام را رها كنید. اگر در حال حاضر كه چند ساعت از شب گذشته است، كسی بگوید هم اكنون
شب است و دیگری اشكال كند اگر شب است، چرا من شما را می بینم؟! آیا درست است كه
طرف بگوید: ببخشید پس روز است؟! یا باید اشكال را جواب بدهید و بگویید علّت این كه
مرا می بینی این است كه چراغ روشن است. در مورد حرف امام معصوم هم موضوع همین طور
است، مگر می شود با اندك اشكالی كه در مورد رزق آن طور كه امام مطرح می كنند،
برایمان پیش می آید، از حرف امام معصوم(ع) عقب نشینی كرد، اگر در ابتدای امر كه امثال بنده با سخن امام
معصوم روبه رو شدم، تجزیه و تحلیلم با آن حرف منطبق نبود، منطقی است كه تجزیه و
تحلیل خود را -
كه عموماً به وَهمیات آغشته است - عوض كنم، بعد با تبعیت از سخن امام، به
خوبی می فهمم كه مبانی من اشكال دارد كه غلط تجزیه و تحلیل می كنم. بسیاری مواقع
در نتیجه گیری عجله می كنیم. امام خمینی«رحمه الله علیه» چون مبانی و سنن الهی را می شناختند،
در اوج قدرت نمایی صدام، فرمودند: صدام رفتنی است، و همان هم شد. در مورد رزق
قاعده همان است كه امام معصوم فرمودند، هر چند در ابتدا ممكن است ظاهر قضیه چیز
دیگری را نشان دهد.
هر چه در آینه جوان بیند
پیر، در خشت بیش از آن بیند
جریان های دنیاگرای امروز، جوّ خاصی را دامن می زنند، كه آقا! آخوندها مخالف
پیشرفت و توسعه هستند و می گویند كه رزق خودش می آید و شما هیچ كاری نكنید. این
جریان ها هر چه می خواهند بگویند، خودشان را بیچاره می كنند، این توصیه ای را كه
امام می فرمایند، برای آن است كه حرص نزنی، و عمرت را فقط صرف دنیا نكنی و دنیا را
آنچنان تنگ نپنداری كه فكر كنی تمام عمرت را باید صرف كنی كه فقط نان و مسكنی به دست
آوری، بعد هم بمیری و از كار مهم تری كه خداوند بر عهده ات گذارده غافل بمانی.
پیامبر خداf در همین رابطه می فرمایند:
«اَغْنَی النّاسِ
مَنْ لَمْ یَكُنْ لِلْحِرْصِ اَسیراً»[17] یعنی؛ بی نیازترین مردم كسی
است كه اسیر و گرفتار حرص نباشد.
از آن جایی كه فرهنگ غرب نسبت به رزق، غلط فكر كرد مردم اروپا را این قدر
نسبت به دنیا حریص كرد. حالا مردم ما كه می خواهند به كمك سخنان امام معصوم مقابل
اروپایی ها زندگی كنند، آیا به نظر شما باید زندگی و طرز تفكر شبیه زندگی غرب را
تغییر بدهند یا حرف امام معصوم(ع) را؟ وقتی امام(ع) می فرماید: آن قدری از دنیا مال توست كه بتوانی به كمك آن آبادانی
آخرتت را سبب شوی، پس معلوم می شود باید خیلی راه و روش خودمان را در زندگی عوض
كنیم تا به سیره امامان زندگی كنیم و دعایمان كه تقاضا می كنیم: «اَلّلهُمَّ
اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ
آلِ مُحَمَّد»؛ برایمان محقّق شود. پیامبرخداf می فرمایند: «لَوْ اَنَّكُمْ تَوَكَّلُونَ عَلَی اللهِ
تَعَالی حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَما یَرْزُقُ الطَّیْرَ، تَغْدُو خَماصاً
وَ تَرُوحُ بَطاناً»[18] یعنی اگر شما آن طور كه
باید و شاید بر خدا توكل كنید، رزق شما به شما می رسد همان طور كه رزق پرنده به آن
می رسد، صبح گرسنه از لانه خارج می شود و شب سیر برمی گردد.
گاهی ثروت های شما فرصت های تعالی و اُنس با خدا را از شما می گیرد. رسول خداf در این رابطه
می فرمایند: «ما قَلَّ وَ كَفی خَیْرٌ مِمّا كَثُرَ وَ اَلْهی»؛[19] یعنی؛ اندكی از رزق كه تو
را كفایت كند، از زیادی ثروت كه تو را به بطالت آورد، بهتر است. حرص برای شما
چیزهایی از اموال دنیا پیش می آورد كه مزاحم شماست. در طرف مقابل هم در دعا می خوانیم:
«خدایا! فقیرم نكن» این دعا به معنای این است كه خدایا! طوری نكن كه اسیر رزق
بشوم. پس باید از سخن امام معصوم استفاده كنیم و نگذاریم زندگی تماماً تحت تأثیر
رزقمان باشد و بدانیم مسئله رزق ظرائفی دارد كه می توان از طریق سخنان امام معصوم
متوجّه آن ظرائف شد.
[15] - امام حسین(ع) برای جلوگیری از این گونه سوء استفاده ها می فرمایند:
« لِرَجُلٍ یَا هَذَا
لا تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ
اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ
الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ وَ لَیْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ
رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ
الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ». امام حسین(ع) به مردی فرمود: ای فرد! در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همه تلاش
تو طلب رزق باشد، و نه آنچنان كار را به تقدیر واگذار كه دست بسته تسلیم شوی، چرا
كه طلب رزق، سنت است و حریص نبودن، از عفت، و عفت ورزیدن در طلب رزق موجب نمی شود
كه رزق از تو منع شود و نه این كه حرص موجب شود كه اضافه تر به دست آید. رزق
تقسیم شده است و اجل هركسی حتمی است و حرص زدن در رزق زمینه ایجاد گناه است. (مستدرك الوسائل،
ج 13، ص 35).
[17] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
380.
[18] - نهج الفصاحه ابوالقاسم
پاینده، حدیث شماره 2310.
[19] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2704.
رهنمودی بزرگ و چاره ساز
امام صادق(ع) از قول امیرالمؤمنین(ع) در كتاب كافی می فرماید:
«اعْلَمُوا عِلْماً یَقِیناً أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ
جَلَّ لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ وَ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ
وَ كَثُرَتْ مُكَابَدَتُهُ أَنْ یَسْبِقَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّكْرِ
الْحَكِیمِ وَ لَمْ یَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِی ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ أَنْ
یَبْلُغَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّكْرِ الْحَكِیمِ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ
لَنْ یَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِیراً بِحِذْقِهِ وَ لَمْ یَنْتَقِصِ امْرُؤٌ نَقِیراً
لِحُمْقِهِ فَالْعَالِمُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِی
مَنْفَعَتِهِ وَ الْعَالِمُ لِهَذَا التَّارِكُ لَهُ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا
فِی مَضَرَّتِهِ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَیْهِ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ
وَ رُبَّ مَغْرُورٍ فِی النَّاسِ مَصْنُوعٍ لَهُ فَأَفِقْ أَیُّهَا السَّاعِی مِنْ
سَعْیِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ انْتَبِهْ مِنْ سِنَةِ غَفْلَتِكَ وَ
تَفَكَّرْ فِیمَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِf».[20]
«یقین بدانید كه
بنده هر چه سخت كوشش كند و چاره اندیشی های بزرگ و نقشه های فراوان به كار برد،
خدا چنین قراری نگذاشته كه وی از آنچه در «ذكر حكیم» برایش مقدّر شده، پیشی گیرد.»
«ذكر حكیم» آن علم الهی است كه بر اساس آن، خداوند به فكر بندگانش بوده و
برای هركس رزقِ خاص مربوط به آن شخص را تعیین فرموده است، برای همین هم تكلیف هر
روزه ما را برای ما تعیین كرده اند، می فرمایند: 8 ساعت كار، 8 ساعت عبادت، 8 ساعت
استراحت. هر كه بیش از این برای طلب رزق تلاش بكند، خودش را خسته كرده و از عبادات
و مطالعاتش محروم شده است. حالا كه امام(ع) این جملات را می فرمایند، آیا درست است
بگویید آقا شما دستتان توی خرج نیست؟! امام(ع) می خواهند ما گرفتار خرج كردن های بیجا
نشویم. مردم چوب حرص و غلط بودن برنامه هایشان را می خورند و بعد خدا را متّهم می كنند
كه به فكر رزق ما نبوده، در حالی كه نجاتمان به راهنمایی های امیر المؤمنین(ع) است. در ادامه آن
حدیث می فرماید:
«ای مردم! هرگز
كسی را بر اثر هوشی كه دارد پشیزی افزون ندهند و احدی را به خاطر حماقتش كم ندهند.
پس هركس این را بداند و بدان عمل كند از همه مردم آسوده تر بوده و سود برد، ولی
كسی كه این را بداند و عمل نكند گرفتاری و ضرر او بیش از همه مردم است. چه بسا
شخصی كه نعمت فراوان به او داده اند ولی همین احسانی كه به او شده باعث درهم
كوبیدن اوست و چه بسا مردمی كه در بین مردم فریب خورده اند، ولی در عین حال كارشان
هم درست شده است. پس ای مرد كوشا! در كوشش خود پرهیزكار باش، و از عجله خود كم كن
و از خواب غفلت خود بیدار شو و در آنچه كه از طرف خدا بر پیغمبرf نازل شده فكر كن.»
می فرمایند: «اَحدی را به خاطر سادگی اش كم ندهند»؛ یعنی نه افراد زرنگ بیشتر
از رزقی كه برایشان مقدر شده نصیبشان می شود و نه افراد ساده، كمتر از آنچه
برایشان مقدر شده بهره می برند، شما اگر در محلّه ها بگردید، تعدادی زمین بایر و
خانه خالی می بینید، این ها حاصل زد و بندهای بیجای انسان های زرنگ است، صاحبان
این خانه ها متوجّه نبودند كه تلاش بیش از حد و از سر حرص و عدم قناعت، برای آن ها
آتش به بار می آورد، این آقا آنچه كه باید داشته باشد دارد، بقیّه اش آتشی است كه
وبال گردن او خواهد شد، در همین رابطه از رسول خداf داریم كه می فرمایند: «كُلُّ شَیْئٍ
بِقَدَرٍ حَتَّی الْعَجْزِ وَ الْكَیْسِ»[21] یعنی؛ هر چیزی اندازه گیری
و مقدّر شده، حتی تیزهوشی و سادگی و عدم زرنگی. عمده آن است كه هركس در هر آنچه
قرار داده شده است، وظیفه اش را خوب انجام دهد. آری تیزهوشی و زرنگی از قبل تعیین
شده است ولی این كه انسان در زرنگی بندگی كند یا عصیان، این را به عهده خودش
گذارده اند. پس وقتی سادگی از قبل مشخص شده است، رزق مربوط به این حالت هم از قبل
مشخص شده و این طور نیست كه به خاطر سادگی، رزق كمتری به انسان تعلق بگیرد. لذاست
كه حضرت می فرمایند: «پس هر كس این را بداند و بدان عمل كند از همه آسوده تر بوده
و سود برد» چون در این حالت نه حرص دارد كه مضطرب شود و نه فرصت های عبادت را از
بین برده است.
به همین جهت می فرمایند: «از همه مردم آسوده تر بوده و سود برد» پس عزیزان!
چشم حرصتان را بكنید تا ببینید چقدر این حرف ها كارساز است و چقدر بسیاراند انسان هایی
كه با غفلت از این كلمات، زندگی خود را در سختی های طاقت فرسا می گذرانند و به
دنبال آسودگی ای هستند كه هرگز به دست نمی آورند. بعد می فرمایند:«كسی كه این را
بداند و عمل نكند، گرفتاری و ضرر او بیش از همه مردم است»؛ چون راه و روش بسیار
پرارزشی را زیر پا گذارده و گوهر پر قیمتی را به دور انداخته است، آیا این ضرر
بزرگی نیست؟ انسان های جدا شده از چنین فرهنگی، حریص اند و اسم آن را تلاش و زرنگی
می گذارند. این ها فراموش كرده اند كه رسول خداf فرمود: ای فرزند آدم! «هر روز رزق تو می رسد
و باز تو نگران هستی، و هر روز از عمر تو می رود و خوشحالی می كنی؟»[22] داراییِ ثروت غیر از تأمین
رزق است، همان طور كه فقر غیر از گرسنگی است. خداوند بنده اش را بدون رزق نمی پسندد،
هر چند ممكن است بنا به مصلحتی به ظاهر او را فقیر نماید. رسول خداf می فرمایند: «ما زُوِیَتِ
الدُّنْیا عَنْ اَحَدٍ اِلّا كانَتْ خَیْراً لَهُ»؛[23] یعنی دنیا از كسی گرفته نشد
مگر آن كه خیر وی در آن باشد. پس آن قسمت از دنیا را از او می گیرند كه به نفع او
نبوده است.
دارایی ها تكلیف آور و مسئولیت زا است، اشتباه از آن جا ناشی می شود كه عدّه ای
دارایی ها را رزق خود می گیرند و در نتیجه وظیفه شان را نسبت به ثروت ها انجام نمی دهند.
فقر هم امتحان است، هر چند ممكن است بعضی ها به دست ما فقیر شوند، در این حالت
فقر برای آن ها امتحان و عمل ما هم برایمان عامل عقوبت می شود.
حضرت در ادامه می فرمایند:
«چه بسا شخصی كه
نعمت فراوان به او داده اند ولی همین احسانی كه به او شده باعث در هم كوبیدن اوست،
و چه بسا مردمی كه در بین مردم فریب خورده ولی در عین حال كارشان هم درست شده
است.»
چنانچه دقّت بفرمایید، حتی در مورد كسانی كه ما فكر می كنیم چون زود فریب می خورند
پس رزقشان را آدم های زرنگ از دستشان بیرون می كشند، حضرت می فرمایند: این طور
نیست كه فرد فریب خورده، اموراتش مختل شود و آنچه رزق حقیقی اوست، از دستش برود - هر چند عقوبت شخص فریب دهنده
سرجایش محفوظ است- پس آنچه مربوط به شرایط بندگی ما است، خداوند آن را به ما می رساند،
آنچه هم كه برای پُز دادن است، ما نمی توانیم طلبكار خدا شویم، مثلاً بگوییم
خدایا! چرا فلان مدل لباس را به من ندادی تا حواس ما در نماز پرت نشود. همیشه ما
خودمان را گرفتار نیازهای كاذب می كنیم، بعد به خدا می گوییم كه چرا نیازهای
كاذبمان را فراهم نمی كنی. نیازهای كاذب آنچنان نیست كه خدا به عهده گرفته تا
برآورده كند. این نیازها را ما خودمان برای خودمان درست كرده ایم.
در آخر این روایت می فرمایند:
«ای انسانِ
كوشا! در كوشش خود پرهیزگار باش و از عجله خود كم كن و از خواب غفلت بیدار شو و در
آنچه كه از طرف خدا بر پیامبر نازل شده فكر كن!»[24]
ای علی! آیا می شود روزی بشر چشمش به معرفت حكیمانه تو باز شود و بفهمد كه
چقدر در اشتباه است. فرمودند: در كوشش خود پرهیزگار باش، یعنی تلاش های دنیایی، تو
را به بی تقوایی نكشاند، از طریق كار و فعالیتی كه به عهده ات گذارده اند تقوا به دست
آور. بعد فرمودند: از عجله خود كم كن، چون انسان در عجله، سر به سلامت نمی برد و
از آن نتیجه طبیعی هم كه می تواند از طریق كار و تلاش به دست آورد، محروم می شود،
چون در عجله حرص حاكم است و نه بصیرت. می فرمایند: ای آدم ها! شما در این دنیا
آمده اید كه در قرآن تدبّر كنید، «در آنچه از طرف خدا بر پیامبر نازل شده فكر كن»
انسان با غفلت از تدبّر در قرآن، تمام حواس و فكر و ذكرش این است كه سود دنیایی از
دستش نرود، حالا خدا از دستش رفت كه رفت!! امام(ع) می فرماید: یك چیز را گذاشته اند كه تو خوب
در موردش فكر كنی و بیشتر فكر و ذكرت تدبّر در آن باشد و آن قرآن است، نیازهای
زندگی با اندك تلاش و كمترین فكر، خودش برطرف می شود. می فرماید: تمام فرصت دنیا
را لگدمال طلب رزقت نكن و تمام تمركز و فكرت را در معاملات دنیایی از بین مبر.
قرآن در سوره نمل شرح حال كافرانی را كه منكر قیامت اند، این طور بیان می كند:«مشركین،
علم خود را تا آخرین جزئش درباره غیر قیامت مصرف كردند و دیگر چیزی نمانده تا به
كمك آن، امر آخرت را دریابند»[25]، حالا حضرت می فرمایند: از
خواب غفلت بیدار شو و در آنچه از طرف خدا بر پیامبر خداf نازل شده فكر كن، حتّی اگر ثروت زیادی
به تو دادند ببین چقدرش رزق تو است و چقدرش رزق تو نیست. مال و ثروت برای امتحان
است و رزق برای بندگی.
[20] - كافی، ج 5، ص 82.
[21] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2148.
[22] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2082.
[24] - اصول كافی، ج5، ص81.
[25] - تفسیر المیزان، ذیل آیه66 سوره نمل.
چیزی را تضمین كرده و چیزی را بر عهده تو
گذارده اند
ای مردم! بعضی مردند، ولی مالی را كه باید به بقیّه می دادند و حق بقیه بود،
ندادند و حالا در تنگنای قبر، گرفتار آن هستند. حضرت علی(ع) در خطبه 114 تذكّر خوبی دارند، می فرمایند: « قَدْ تَكَفَّلَ
لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ اُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ»؛ یعنی؛ خداوند روزی شما را
ضمانت كرده و شما را به كردار و اعمال خداپسند امر كرده است. كاری به عهده خود
گرفته و كاری را به عهده شما گذاشته، آنچه خود به عهده گرفته، تأمین رزق شماست و
آنچه به عهده شما گذارده، آبادانی قیامتتان است. فرمایش لقمان حكیم در این مورد
بسیار كارسازاست كه می فرماید: «ای پسرم! كاری را خدا به عهده خود گرفته و كاری را
بر عهده مردم گذاشته است، آنچه را خود به عهده گرفته، همان تأمین رزق مخلوقات است،
ولی مردم هم در تأمین آن تلاش می كنند و كاری را كه به عهده مردم گذارده، آبادانی
قیامتشان است، ولی مردم آن را به عهده خدا گذارده اند.»
چنانچه ملاحظه می كنید حضرت لقمان می خواهند یكی از غفلت های بشر را به
فرزندشان متذكر شوند كه چگونه از آنچه بر عهده دارد غافل است و از آنچه نباید
نگران باشد، سخت نگران است. حضرت علی(ع) در خطبه 114 پس از آن كه فرمودند: خداوند روزی شما را ضمانت كرده
و شما را به كردار و اعمال خداپسند امر كرده است، ادامه می دهند: «فَلا یَكُونَنَّ
الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ اَوْلی بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْكُمْ
عَمَلُهُ» یعنی؛ نباید روزیِ تضمین شده، مهم تر از كاری باشد كه بر عهده شما گذارده
شده و بر شما واجب گشته است، و در نتیجه آنچه باید انجام دهید پیش شما سبك شود و
آنچه كه نباید انجام دهید، تمام فكر شما را بگیرد. در واقع حرف حضرت این است كه؛
ای آدم ها! بر شما واجب شده است كه قیامتتان را آباد كنید و فرصت ها را از دست
ندهید، اگر قیامت را فراموش كنید، زندگی تان چون كار كردن مردم در جامعه امروزی می شود
كه نمی دانند رزق در دست خداست و برای آن ها تضمین شده است و لذا حریص می شوند و
چون حریص شوند، همدیگر را ضایع می كنند.
اگر كاری برای وظیفه بود، نشاطِ اعتماد به تأمین رزق توسط خداوند همراه با
صفای انسانی، جامعه را به بهشت تبدیل می كند. و انسان ها در چنین شرایطی گویا در
همین دنیا در یك حالت روحانیِ بهشت گونه به سر می برند. پیامبر خدا«صلّی الله علیه وآله سلّم»
در
راستای پذیرفتن آنچه از طرف خدا می رسد و چشم پوشی از آنچه در دست مردم است، می فرمایند:
«لَأَنْ
یَلْـبَسَ اَحَدُكُمْ ثَوْباً مِنْ رَقاعٍ شَتّی خَیْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ یَأْخُذَ
مِنْ غَیْرِهِ ما لَیْسَ عِنْدَهُ»؛[26] یعنی اگر هر كدام از شما
لباس های وصله دار بپوشد، آن هم وصله های فراوان، برایش بهتر است از این كه چیزی
را به دست آورد كه از او نیست. چون آن لباس وصله دار مال توست و لذا نزد توست،
برای این كه بندگی كنی و به بهشت وصل شوی و كافی است، ولی آرزوی داشتن آنچه در نزد
تو نیست همین حالا زندگی را برایت جهنّم می كند و رقابت ها و كینه ها بین تو و
بقیه به وجود می آورد، غافل از این كه انسان ها در یَوْمُ الحساب به اندازه ای كه
از امكانات دنیایی بهره مندند باید حساب پس بدهند، به طوری كه رسول خداf می فرمایند: «ذُوالدِّرهَمَیْنِ
اَشَدُّ حِساباً مِنْ ذِی الدِّرْهَم و ذُوالدِّینَارَیْنِ اَشَدُّ حِساباٍ مِنْ
ذِی الدِّیْنارٍ»[27] یعنی؛ صاحب دو درهم حسابش
از صاحب یك درهم سخت تر است و نیز صاحب دو دینار حسابش از صاحب یك دینار سخت تر
است.
[26] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
2214.
زیبایی های كفاف
با چنین بصیرتی است كه انسان های بزرگ خودشان به دنبال دنیایِ بیشتر نمی رفتند،
چون متوجه بودند به همان اندازه كه دنیای آن ها وسیع شد كار آن ها در ابدیت مشكل
می گردد[28] و لذا است كه زیباترین رزق
را، «كفاف» می دانستند. كفاف یعنی آن اندازه ای كه نه گرفتار فقر باشیم، و از آن
طریق فكر و ذهن ما مشغول باشد و نه گرفتار ثروت باشیم و از آن طرف، فكر و ذهن ما
مشغول ثروتمان باشد. لذا است كه رسول خداf می فرمایند: خوشبخت ترین مردم كسی است كه
متعلقاتش كم باشد، و از نمازش بهره كامل ببرد و «كانَ رِزْقُهُ كَفافاً فَصَبَرَ عَلَیْهِ
حَتَّی یَلْقَی اللهَ»[29] یعنی؛ رزقش در حد «كفاف»
باشد و بر همان رزق شكیبا است تا خدا را ملاقات كند. به همین جهت رسول خداf به عنوان یك مژده می فرمایند:
«....
وَ مَنْ عَمِلَ لِاخِرَتِهِ كَفاهُ اللهُ دُنْیاهُ»[30] یعنی؛ هركس برای آخرت خود
تلاش كند، خداوند دنیای او را در حدّ كفاف تأمین می كند. چنین انسانی درست آن چیزی
را طلب می كند كه خداوند برایش فراهم كرده است. لذا رسول خداf می فرمایند: «لا اَشْتَرِی شَیْئاً لَیْسَ عِنْدیِ ثَمَنُهُ»[31] یعنی؛ من آن چیزی را كه
پولش را ندارم، خریداری نمی كنم. چون چنین انسانی «كفاف» را در زندگی برای خود
پذیرفته است. رسول خداf در وصف چنین انسان هایی می فرمایند: «طُوْبَی لِمَنْ
اَسْلَمَ وَكانَ عَیْشُهُ كَفافاً»[32] یعنی؛ چه خوش است وضع آن
كسی كه در عین اعتقادات اسلامی، زندگی اش در حدّ كفاف باشد، و نه در حدّ تجمل و
ریخت و پاش. ممكن است در عرف مردمِ معمولی چنین افرادی فقیر محسوب شوند، ولی در
نظام الهی اینان مورد احترام اند. به طوری كه رسول خداf در مورد همین نوع فقر است كه می فرمایند:
«اَلْفَقْرُ
شَیْنٌ عِنْدَالنّاسِ وَ زَیْنٌ عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیامَةُ»[33] یعنی؛ فقر در نزد مردم زشت
است و در روز قیامت در نزد خدا زیبایی و زینت است. چون چنین فردی توانسته است حرص
خود را در دنیا نسبت به زوائد دنیا كنترل كند. پیامبرf می فرمایند: «هیچ ثروتمندی در روز قیامت
نیست مگر این كه آرزو می كند ای كاش در دنیا فقط قوت خود را داشت».[34]
آری؛ هیچ اشكال ندارد كه انسان برای اصلاح زندگی خود تلاش كند و در راستای
چنین هدفی از وسایل دنیا استفاده كند. عمده آن است كه اولاً: متوجه باشد جایگاه
رزق در زندگی كجاست. ثانیاً: خودش به دنبال ثروتمند شدن نباشد، ولی به دنبال اصلاح
زندگی برای هر چه بهتر انجام دادن بندگی باشد. پیامبر خداf می فرمایند: «مِنْ فِقْهِ
الرَّجُلِ اَنْ یُصْلِحَ مَعِیشَتَهُ وَ لَیْسَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا طَلَبُ مَا
یُصْلِحُكَ»[35] یعنی؛ از اندیشمندی فرد این كه
بتواند زندگی خود را اصلاح نماید و تلاش برای اصلاح زندگی، حبّ دنیا محسوب نمی شود.
به هر حال ملاحظه می فرمایید كه در مورد رزق، نكات دقیقی مطرح است كه اگر به
آن توجه شود دارای بصیرتی فوق العاده خواهید شد كه امید است در جلسات آینده
زوایایی از مسئله روشن گردد.
خداوند ما را شامل این قسمت از دعای كمیل قرار دهد كه عرضه بداریم:
«وَ
تَجْعَلَنی بِقِسْمِكَ راضِیاً»
«والسلام
علیكم و رحمةالله و بركاته»
[28] - رسول خداf می فرمایند: مؤمنانِ فقیر را بشارت دهید به
آسودگی آن ها در روز قیامت، قبل از ثروتمندان، به اندازه پانصدسال، به طوری كه آن
فقرا در آن حال در بهشت اند و اغنیاء در حال حساب پس دادن (نهج الفصاحه، حدیث
شماره 2369).
[35] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
3047.
رزقِ فردایِ نیـامده
بسم
الله الرحمن الرحیم
﴿وَاعْلَمْ
یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ
یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ
اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ﴾
ای فرزندم! بدان
كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه آن به دنبال تو است،
كه این رزقِ نوع دوم، طوری است كه اگر هم به سوی آن نروی، به سوی تو می آید.
جایگاه رزق در زندگی
بعد از طرح نكته فوق حضرت فرمودند: یك سلسله موضع گیری ها از آن جهت كه
انسان متوجّه این قاعده نیست، باعث عمل كردهای بد و در نتیجه آبرو ریزی برای
انسان می شود. سپس فرمودند: باید دنیا را وسیله اصلاح امور آخرت خود قرار دهی و
رزق حقیقی تو آن است كه وسیله آبادانی آخرتت قرار بگیرد. این جاست كه احساس می شود
باید با موضوع و جایگاه رزق در زندگی بیشتر آشنا شد.
بنده ای كه راهی كوی دوست است، اگر از بندهای اسارت آزاد شود، دلدادگی با حق
برایش آسان است. اساساً در مسیر سیر و سلوك مجموعه ای از افكار و اعمال و گرایش هایی
هست كه نمی گذارند سالك، سالك واقعی باشد و به سوی مقصد حقیقی سیر كند. اگر افكار
ما صحیح باشد و گرایش های ما متعادل گردد و اعمال ما درست شود، به خودی خود روح و
قلب ما با حق مراوده خواهد داشت. پس باید روشن شود، چه كنیم كه افكار و اعمال و
گرایش های ما مانع سیر و سلوك ما نشود؟
امام علی(ع) در دستوراتی كه به فرزندشان
می دهند در واقع می خواهند از آن طریق بندهای توقّف در دنیا و افكار محرومیت از
حق، را در ما از بین ببرند. یكی از بندهای بسیار محكم كه انسان را در دنیا متوقف
می كند و از بهره ای كه باید در زندگی ببرد، باز می دارد، گرفتار شدن در رزق است و
مسلّم خداوندی كه ما را برای بندگی خلق كرده - و از طرفی گرفتار رزق شدن ما را از بندگی
خدا باز می دارد- بنا ندارد ما را در زندگی دنیا گرفتار رزقمان كند.
امام علی(ع) می فرمایند: چه بخواهی
و چه نخواهی خدا رزق تو را تأمین كرده است و آن رزق به دنبال توست تا تو را بیابد
و خود را به تو برساند، پس به جای این كه همه زندگی را برای طلب رزق خود قرار دهی،
سیر بندگی را مدّنظر داشته باش. می فرمایند: «رِزْقُكَ یَطْلُبُكَ فَاَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ
طَلَبِهِ»[36] یعنی؛ روزیِ تو، تو را طلب
می كند، خود را نسبت به طلب آن در زحمت مینداز.
شما به این نكته عنایت كنید كه خود خداوند متعال می فرماید: من شما را برای
بندگی روی زمین آفریده ام، در حالی كه اگر دنیا را خدا طوری خلق كرده باشد كه ما
اسیر رزق مان باشیم، پس عملاً به بندگی خدا نمی رسیم و لذا باید رزق ما را از قبل
تأمین كرده باشد تا ما دغدغه رزق نداشته باشیم و به همین جهت اولیاء دین دائماً ما
را متذكر این نكته می كنند كه؛ با حرصِ بیشتر، رزق بیشتر نصیب شما نمی شود، ولی
فرصت بندگی خود را از بین می برید. پیامبر خداf می فرمایند: «...اِنَّ الرِّزْقَ لا یَجُرُّهُ حِرْصُ
حَریصٍ وَ لا یَصْرِفُهُ كِراهَةُ كارِهٍ»[37] یعنی؛ رزق را حرصِ حریصان
افزون نكند و تنفر و ممانعت افراد، نقصانش ندهد. البته اگر انسان مؤمن وظیفه اش را
نسبت به افراد جامعه درست انجام بدهد و در این رابطه از رزقی كه برایش پیش می آید
استفاده كند، این را نمی گویند گرفتار رزق شدن. این همان بندگی است كه در كنار آن
رزق مورد نیاز به راحتی می رسد. به عنوان معلّمان درس دینی خدمت حضرت امام خمینی«رحمه الله علیه» رفته بودیم، فرمودند: «شما معلّمان
برای خدا درس بدهید، حقوقتان را هم بگیرید». اگر ما برای خدا درس بدهیم، بالأخره
یا آموزش و پرورش به ما حقوق می دهد یا از طریق دیگر رزق ما می رسد. شما به من
بگویید مگر جز این است كه پیغمبران، به صرف عبودیت كار می كردند و هیچ كدام هم بی رزق
نبودند؟ آری؛ گاهی رزقشان تنگ می شد و گاهی وسیع. كه آن بحثی دیگر است و إن شاء الله
بعداً به آن می پردازیم.
[36] - غررالحكم، حدیث شماره
5411.
[37] - نهج الفصاحه، قسمتی از
حدیث شماره 921.
وظیفه انسان بندگی است
پیامبران در مقام عبودیتِ محض بوده اند. كنار این عبودیت، هر وقت پیش می آمد
كار هم می كردند. اگر می بینید امیر المؤمنین(ع) نخلستان درست می كردند، این نخلستان ها را برای
كمك به انسان ها احداث می نمودند، ولی می بینید كه هیچ وقت هم دغدغه رزق نداشتند.
خداوندی كه می فرماید شما را برای بندگی آفریدم و اگر گرفتار رزق شویم از بندگی
باز می مانیم، پس حتماً دنیایش را طوری نیافریده است كه ما گرفتار رزق شویم، چون
خداوند حكیم است و كار لغو نمی كند و تكلیفی كه از طاقت بنده بیرون باشد، از حكیم
صادر نمی شود. یعنی هیچ وقت حكیم پای مرغ ها را نمی بندد و به آن ها بگوید بروید
لانه! اگر گرفتار رزق دنیا شدن لازمه زندگی دنیا باشد و در نتیجه به جهت این
گرفتاری نتوانیم به بندگی بپردازیم و آن وقت از طرفی فرموده است ما شما را برای
بندگی خلق كردیم، پس چه موقع بندگی كنیم؟ پس معلوم می شود دنیا را طوری آفریده است
كه با اندك فعالیت، رزق حقیقی ما می رسد و نباید نگران رزق خود باشیم و از وظیفة
اصلی خودمان، كه همان بندگی خدا است، غافل گردیم.
همچنان كه در جلسه قبل عرض شد، حضرت در خطبه 114 می فرماید: خداوند رزق را
تكفُّل كرده و به عهده گرفته ، ولی عمل برای آبادانی قیامت را به عهده شما گذاشته است.
فهم این مسئله یكی از اسرار عرفانی است. چیزهایی در زندگی هست كه برای درك آن خیلی
شعور می خواهد: یكی مسئله مرگ است كه چگونه انسان آن را بفهمد و جایگاه آن را در
حیات دنیایی بشناسد. دیگری سرّ رزق در عالم است. امیر المؤمنین علی(ع) می فرمایند: اگر كسی
این مسئله را بفهمد، از همه مشكلاتش رها می شود. البته به شرطی كه از این موضوع
سوء استفاده نكند و تنبلی كند. كسی كه بفهمد رزقش را خدا تكفّل كرده است، زندگی اش
یك پارچه عبودیت و تلاش و نشاط می شود، نه تنها یك گوشه نمی نشیند كه خداوند خودش
رزق را برساند، بلكه تلاش هایش در افقی فوق زندگی دنیایی انجام می شود. مگر تو
آمده ای در این دنیا رزق بخوری كه در عین تأمین رزق یك گوشه نشسته ای و انتظار
داری خودش رزقت را برساند، فراموش كرده ای آمده ای تا عبودیت انسانی داشته باشی و
در راه تحقّق عبودیت باید همچون انبیاء و اولیای الهی عمل كرد، با سوء استفاده از این
سخن، عملاً اگر كسی گوشه نشینی كند، از آدمیّت گوشه گیری كرده است.
استغفار، عامل ریزش رزق
حضرت امیرالمؤمنینu
می فرمایند: «قَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ الْاِسْتِغْفارَ
سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ»[38] یعنی؛ خداوند استغفار را
سبب پیوسته داشتن رزق بر رزق خواران و موجب رحمت بر آفریدگان قرار داده است.
حضرت در این فراز از خطبه می خواهند این نكته را متذكّر شوند كه یكی از عوامل
تنگ شدن رزق ، گرایش های منفی انسان و افتادن در دام گناهان است. ما در پیروی از تمدّن
غرب، بدون فرار از گناه و با غفلت از استغفار، به دنبال رفاه و زرق و برق دنیا
رفتیم، در نتیجه رزقمان تنگ شد، و به خوبی مشخص است، ریشه تنگی رزق در زمان معاصر،
برگشت از خدا و رجوع به دنیا است. ابزاری بعد از ابزاری ساختیم كه با تسلط بیشتر
بر طبیعت، رزق خود را وسیع كنیم، ولی همین ابزارها به خاطر غفلت از رزّاق و
امیدواری به ابزارها، چنان رزق را تنگ كرد كه می بینیم امروز انسان ها با این همه
تلاش، بیشتر از دیروز گرفتار رزق خود هستند، در حالی كه در تكنولوژی و ساختن
ابزارها برای زندگی بهتر، بیشتر از قبل پیشرفت كرده اند. به گفته یكی از دانشمندان
در نقد ابزارهای تكنولوژی «ماشین حساب برای راحت حساب كردن، اجاق گاز برای راحت
غذا پختن، بخاری برای راحت گرم شدن و ......، این ها همه ثابت می كند ما ناراحتیم
و به دنبال راحتی هستیم كه هنوز نیافته ایم».
مردم عادی آمریكا گفته بودند: 18 ساعت كار می كنیم تا دو وعده غذا بخوریم. امیرالمؤمنین(ع) در این فراز می فرمایند:
رزقتان را با دوری از گناهان و استغفار از آن ها برگردانید، ای بشریت! اگر رزقی از
دستتان رفته است، به اعمال معصیت آلودتان نگاه كنید و علت را در آن اعمال بجویید.
[38] - نهج البلاغه، خطبه 143.
صدقه، عامل نزدیكی رزق
حضرت در كلمات قصار نهج البلاغه می فرمایند: «اِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة»[39] رزق خود را با صدقه فرود
آورید. یعنی می توانید كاری بكنید كه رزق برایتان سخت و دیردسترس نباشد، بلكه به
راحتی در دسترس شما قرار گیرد و آن از طریق صدقه دادن ممكن می شود. انسان ها
عموماً فكر می كنند با بخل و نگهداشتن مالی كه در اختیار دارند، مال و رزق خود را
حفظ می كنند، ولی امام(ع) قاعده دیگری را پیشنهاد می كنند و می فرمایند: از طریق صدقه دادن
شرایطی در نظام عالم فراهم می شود كه رزقت را آسان به دست می آوری، چون بخل، انسان
را مادّی و دنیایی می كند و راه های معنویِ ایجاد رزق را بر روی او می بندد و با
صدقه دادن، عوامل معنوی موجب می شوند كه رزق آسان تر به دست آید، همچنان كه با
گناه، عموماً رزق از دسترس انسان ها دور می شود. رسول خداf فرمودند: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ الرِّزقَ
بِالذَّنْبِ یُصِیبُهُ ...»[40] یعنی؛ انسان با گناهانی كه
انجام می دهد از رزقش محروم می گردد. البته ظاهراً به معنای این نیست كه ما از
اصل رزق خود محروم می شویم، بلكه به این معنا است كه ما گرفتار رزق خود می شویم،
و تمام عمرمان صرف تأمین رزق دنیایی می شود. بنا بر فرمایش امام معصوم، اگر از رزق
دنیا یك لقمه هنوز برای انسان مانده، عمرش آن قدر طولانی می شود كه آن لقمه را
بخورد و بعد بمیرد. نكته قابل توجّه این است كه آنچه برای انسان نوشته اند و برای
او تقدیر كرده اند، آن را به دست می آورد، ولی یك وقت به سختی و با گناه به دست می آورد
و یك وقت به راحتی و با انجام اعمال الهی به دست می آورد. رسول خداf می فرمایند:
«إنَّ رُوحَ الْقُدُسِ نَفَثَ فی رَوْعی إِنَّ نَفْساً
لَنْ تَمُوتَ حَتّی تَسْتَكْمِلَ اَجَلَها وَ تَسْتَوْعِبَ رِزْقَها،
فَاتَّقُوااللهَ وَ اَجْمِلوا فِی الطَّلبِ وَ لا یَحْمِلَنَّ اَحَدَكُمْ
اِسْتِبْطاءُ الرِّزْقِ اَنْ یَطْلُبَهُ بِمَعْصِیَةِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ تَعالی
لایُنالُ ما عِنْدَهُ اِلاّ بِطاعَتِهِ»[41] یعنی؛ حضرت جبرائیل در روح من دمید كه هیچ كس
نمی میرد مگر این كه اَجَلش تمام شود و رزقش به انتها برسد، پس تقوای الهی پیشه
كنید و حرص و هوس را كنترل نمایید و در طلب رزق، راه اعتدال پیشه كرده، هرگز دیر
شدن رزق، شما را به معصیت الهی نكشاند، به درستی كه خدای تعالی شما را نمی رساند
به آنچه نزدش است مگر با طاعت و فرمانبرداریش.
پس ملاحظه می كنید هیچ كس نمی میرد تا این كه رزق مقدّرش را بخورد، امّا گاهی
انسان ها صبر ندارند و می خواهند با گناه، رزقشان را به دست آورند و از این قاعده
مهم الهی غفلت می كنند كه عجله آن ها موجب پدید آمدن رزقشان نمی شود، بلكه موجب
گرفتار شدنشان به رزق حرام خواهد گشت.
رسول خداf می فرمایند: «لا
یَحْمِلَنَّكُمْ اِسْتِبْطاءُ اَمْرٍ عَلی اِسْتِعْجالِهِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ
جَلَّ لایَعْجَلُ بِعَجَلَةِ اَحَدٍ»؛[42] یعنی تصوّر تأخیر كاری
وادارتان نكند كه آن را به شتاب بخواهید، كه خدای تعالی به جهت عجله كسی، عجله نمی كند.
مشكل این است كه آدم ها صبر در بندگی شان كم است و لذا آنچه را برایشان به
صورت حلال مقدّر شده است از طریق حرام به دست می آورند. یعنی؛ تحرّك غیر معتدل شما،
رزق شما را افزون نمی كند، بلكه رزق شما را حرام می كند. مدیر عامل شركت خودرو
سازی «دوو» در كتاب «سنگ فرش خیابان ها از طلاست» می گوید: «آن قدر من مشغول كار
هستم كه در حین مسافرتم با كمی آب و صابون در حالی كه مرا از فرودگاه تا جلسه
كنفرانس می برند استحمام می كنم و لذا من همین طور طلا جمع می كنم.» آیا ما نباید
از خودمان بپرسیم چه شده است كه یك انسان، زندگی خود را این طور تفسیر می كند كه
فقط به قول خودش طلا جمع می كند، به طوری كه فرصت یك استحمام به طور طبیعی را
ندارد؟ آیا پیامبران و ائمه معصومینh نیامدند ما را از همین هلاكت ها نجات دهند، آیا بنا بود ما خود را
شایسته حیات متعالی در ابدیت خود كنیم و یا در این دنیا طلا جمع كنیم، پس چه موقع
زندگی كنیم؟! این كارها اسمش تحرّك و توسعه است، ولی رسمش دوری از انسانیت است. پس
باید تلاش كنیم تا بفهمیم امام برای درست زندگی كردن چه می گوید. امام می فرماید:
گناه رزق را دیردسترس می كند و صدقه، رزق را نازل می نماید، یعنی به راحتی آن رزق
در نزد تو می آید.
[39] - نهج البلاغه، كلمات قصار شماره 137.
[41] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
853.
[42] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2527.
ریشه سختی در زندگی
ریشه سخت زندگی كردن، یكی این است كه فكر می كنیم در این دنیا آمده ایم تا
فقط رزق درآوریم، در حالی كه آمده ایم در این دنیا تا بندگی كنیم و خدا رزق ما را
به عهده گرفته است و هر چه در بندگی خدا بیشتر همّت كنیم، راحت تر رزق ما را تأمین
می كند. خداوند در قرآن می فرماید: «ما مِنْ دابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلّا عَلَی
اللهِ رِزْقُها»[43] یعنی هیچ جنبنده ای نیست
مگر این كه رزق او بر عهده خدا است. پس وقتی تأمین رزق را به عهده گرفته، معلوم می شود
كه ما را برای كار دیگری خلق كرده است، آن وقت همان خدایی كه می فرماید: رزق
بندگانم را خودم به عهده گرفته ام و آن ها را برای پول درآوردن خلق نكرده ام، می فرماید
آن ها را برای عبادت و بندگی خلق كرده ام. البته دوباره عرض می كنم به بهانه این كه
خدا رزق ما را به عهده گرفته، به گوشه خانقاه خزیدن، یعنی از انسانیت دور شدن.
امام خمینی«رحمه الله علیه» آن مرد الهیِ دوران اخیر، در عین توجّه به سرنوشت جامعه و دقت در
مسائل سیاسی جهان، گاهی در ماه های رجب و شعبان و رمضان ملاقات های مهم مملكتی را
تعطیل می كردند و به اصلاح نفس خودشان می پرداختند. آری؛ مسلّم نگران رزقشان
نبودند و رزقشان هم می رسید ولی در عین توجه به خودسازی، از تحرك های اجتماعی، خود
را جدا نكرده بودند. پس تحرّ ك ها اگر عبودیت گونه شوند، ما مقصد حیات خود را روی
زمین به دست می آوریم. رزق از این جهت تأمین شده است كه ما كارهای دیگری به عهده
داریم، در كنار آن كارها رزق ما هم می رسد، ولی عكسش؛ اگر زمین را بگیری و از نیّت
بندگی خدا روی زمین غفلت كنی، اوّلاّ؛ خودت دستیابی به رزقت را سخت كرده ای و تمام
زندگی می شود طلب رزق. ثانیاً؛ بگو مقصد و هدف زندگی زمینیِ تو كه برای رسیدن به آن
مقصد، رزق خود را تهیه می كنی، چه می شود؟
یكی دیگر از عواملی كه دست یابی به رزق را مشكل می كند، گناه است. پیامبر خداf می فرمایند: «اِنَّ الرَّجُلَ
لَیُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذّنْبِ یُصِیبُهُ ....»[44] یعنی؛ انسان با گناهی كه
مرتكب می شود، رزقی را كه باید به او برسد از خود دور می كند و در مقابل، با بندگی
خدا، رزقی كه برای ما كافی باشد به ما خواهد رسید، به طوری كه رسول خداf می فرمایند: «مَنْ اَحْسَنَ
فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللهِ، كَفَاهُ اللهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاس، وَ
مَنْ اَصْلَحَ سَریرَتَهُ اَصْلَحَ اللهُ عَلانِیَتَهُ وَمَنْ عَمِلَ لِاَخِرَتِهِ
كَفاهُ اللهُ دُنْیاهُ»[45] یعنی؛ هركس رابطه بین خود و
خدا را نیكو گرداند، خداوند رابطه بین او و مردم را خود به عهده می گیرد و اصلاح
می كند، و هركس باطن خود را اصلاح كند، خداوند ظاهر او را اصلاح می كند، و هركس
برای آخرت خود عمل كند، خداوند دنیای او را به عهده خواهد گرفت. چنانچه از این
حدیث شریف برمی آید اگر ما وظیفه اصلی خود را كه عمل برای آخرت است فراموش نكنیم،
خداوند امور دنیایی ما را به راحتی تأمین می كند.
[43] - سوره هود، آیه 6.
[44] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
624.
بصیرتی زیبا
امام علی(ع) می فرماید: «مَنْ رَضِیَ
بِرِزْقِ اللهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلی مافاتَهُ»[46] اگر كسی راضی به رزق خدا
شد، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نمی شود. چون رزق هركس ثابت است، پس آنچه از دست
ما می رود، رزق ما نبوده تا جای نگرانی باشد. آری؛ همچنان كه بحث آن گذشت، طبق
مشیت الهی رزقِ بعضی ها را تنگ می گیرند و رزق بعضی ها را گسترده، نه آن كسی كه
رزقش را تنگ گرفته اند - تا در تنگی رزق امتحانش كنند- می تواند رزقش را وسیع كند
و نه آن كه رزقش را فراخ كرده اند، باید مغرور شود و به طلب رزق بیشتر مشغول گردد.
حضرت در این جمله فوق العاده ارزش مند می فرمایند: كسی كه به رزق خدا راضی شد،
غصّه آنچه را كه از دست می دهد نمی خورد.
برایتان حتماً پیش آمده كه غذایی در سفره آماده است كه بخورید، ناگهان به شما
خبری می رسد كه مجبور می شوید بلند شوید و دنبال كاری بروید، اگر به رزق خود راضی
نباشید، غصّه می خورید كه عجب! این همه سختی كشیدیم برای فراهم كردن غذا ولی آخرش
نخوردیم و رزق كس دیگری شد، در حالی كه تو باید خوشحال باشی كه اسباب رزق دیگری
شده ای و به آن هم باید راضی باشی و مطمئن باشی رزق تو نبوده است وگرنه به دست تو
می رسید، اصلاً چیزی از دست نداده ای، می فهمی رزقت نبوده و این نوع تجزیه و
تحلیل نسبت به رزق یك بصیرت است كه انسان متوجّه باشد آنچه از دست او رفته، رزق او
نبوده است و به رزق خودش راضی شود كه همانی است كه در دست اوست، و راه رسیدن به
خدا همانی است كه در دست اوست، بقیه رهزن است و راه ما را منحرف می كند.
[46] - نهج البلاغه، حكمت 349.
غمِ فردا نشاید خوردن امروز
باز امام علی(ع) می فرماید: «یَابْنَ آدَم! لا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِكَ الَّذی لَمْ
یَاْتِكَ عَلَی یَوْمِكَ الَّذی قَدْ اَتاكَ فَاِنَّهُ اِنْ یَكُ مِنْ عُمُرِكَ
یَأتِ اللهُ فیهِ بِرِزْقِك»[47] یعنی ای فرزند آدم! غصه رزق
نیامده ات را، بر روز آمده ات میفزا. كه اگر فردای نیامده از عمر تو بود، خداوند
رزق و روزی تو را در آن روز می رساند. پس امروزت را با غم فردایی كه نیامده برای
خود سخت نگردان.
مولوی در مثنوی در رابطه با همین موضوع داستان آن گاوی را می گوید كه هر روز
از صبح تا شب در مزرعه سرسبزی می چرید و علف های آن را می خورد و بعد از سر شب تا
صبح غصه می خورد كه فردا چكار كنم! باز فردا با علف های از نو سرسبز شده آن مزرعه
روبه رو می شد و تا شب به خوردن آن مشغول می گشت و باز از شب تا صبح نگران رزق
فردا بود. می گوید:
یك جزیره هست سبز اندر جهان
اندرو گاوی است تنها خوش دهان
جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زَفْت و عظیم و منتجب
شب زاندیشه كه فردا چه خورم
گردد او چون تار مو لاغر زغم
چون برآید صبح بیند سبزْ دشت
تا میانْ رَسته قصیلِ سبزْ كَشت
انــدر افـتد گـاو بـا جوع ُ الْبَقـَر
تا به شب آن را چرد او سر به سر
بــاز شب انـدر تب افـتد از فزع
تـا شود لاغـر زخـوفِ منتـجع
كه چه خواهم خورد فردا وقت خَور
سال ها این است خوف این بقـر
هیچ نندیشد كه چندین سال من
می خورم زین سبزه زار و زین چمـن
هیچ روزی كم نیـامد روزیــم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم
باز چون شب می شود آن گاوِ زفت
می شود لاغـر كه آوه رزق رفت
مولوی بعد از این كه این مثال زیبا را مطرح می كند و ما را متوجّه ضعف بینش
این گاو می نماید كه چگونه از نظام الهی كه همواره در حال فیضان رزق بندگانش است،
غافل است، می گوید:
نفسْ،آن گاواست و آن دشت، این جهان
كه همی لاغر شود از خوف نان
كه چه خواهـم خورد مستقبل عجـب
لـوت فردا از كجـا سازم طلـب
همواره نگران فردایی است كه به وجود نیامده و لذا از نتیجه ای كه امروز باید
از زندگی خود بگیرد غافل است، مولوی سپس به ما روی می كند كه
سال ها خوردی و كم نامد ز خَور
ترك مستقبل كن و ماضی نگر
لوت و پوت خورده را هم یادآر
منگر انـدر غابر و كم باش زار
به جای این كه این همه نگران آینده باشی كه نیامده است، كمی هم به گذشته بنگر
كه چگونه به راحتی گذشت و نگرانی تو نسبت به آن بی جا بود.
حضرت در آن فرمایششان همین نكته را متذكّر می شوند كه ای پسر آدم! غصه رزقی
را كه هنوز نیامده است بر امروز خود حمل نكن. ما امروز وظیفه ای داریم و برای
انجام آن روزمان را شروع كنیم و مسلم آنچه در امروز نیاز داریم، خدای خالقِ امروز
برایمان خلق می كند، و چون خداوند فردا را خلق كرد، نیاز مربوط به فردای مخلوقاتش
را نیز خلق می كند. این كه ما نیازهای فردایِ خود را در پیش خود نداریم چون هنوز
فردا را خلق نكرده تا رزق فردا را خلق كند. آری؛ فردا هم باید كاری كه به عهدة
ماست، انجام دهیم. رزق فردا هم به عهده خداست و حتماً می رسد. اشكال در این است
كه شما امروز كاری را شروع می كنید، برای این كه بی رزق نشوید، و لذا از اوّل صبح
غصه رزق آن روز را می خورید و در نتیجه آن كاری را كه به عهده تان است انجام نمی دهید
و غم چیزی را می خوردید كه بدون این غم ها محقّق می شد، حال با این نوع تفكر، چون
پس فردا می آید، غصّه رزق روز بعدش را می خورید، و خلاصه هر روز كارمان می شود
رفتن به دنبال چیزی كه خودش به وقتش می آمد، و در نتیجه از بندگی خدا كه محتوای
حقیقی زندگی انسان است درمی مانید و بعد در خودتان كه تأمّل می كنید می بینید سخت
از زندگی خود ناراضی هستید، چون به محتوای معنوی كه باید می رسیدید، دست نیافتید.
امام معصوم(ع) می فرماید: نگرانی
رزق فردا را بر امروزت حمل نكن، «فَاِنَّهُ اِنْ یَكُ مِنْ عُمُرِكَ یَأتِ
اللهُ فیهِ بِرِزْقِك»؛ اگر فردا جزء عمرت باشد، خدا در همان فردا رزق تو را می رساند.
فردایی كه هنوز نیامده است تمام ذهنت را مشغول نكند تا روزی كه آمده است را از دست
دهی.
[47] - نهج البلاغه، كلمات
قصار، شماره 267.
غم های پوچ
حضرت علی(ع) می فرمایند:
حالا كه متوجّه ای رزق حقیقی تو به سوی تو می آید. «فَلا تَحْمِلْ
هَمَّ سَنَتِكَ عَلی هَمَّ یَوْمِكَ، كَفاكَ كُلُّ یَومٍ عَلَی مَا فِیهِ»؛[48] پس غم رزق یك سال خود را بر
امروزت تحمیل مكن، كه رزق همان روزی كه تو در آن هستی، تو را بس است.
اگر می خواهید در زندگی كاری بزرگ تر از دنبال نان دویدن داشته باشید، باید
این مسئله را كه می فرماید غمِ رزق یك ساله خود را بر امروزت تحمیل نكن، برای خود
حل كنید. هستند عدّه ای كه در عین دینداری معمولی، اسیر رزقند. اگر شما می خواهید
كاری بزرگ تر از كار انسان های معمولی انجام دهید و به بزرگی ها و اسرار عالم خلقت
دست پیدا كنید، باید بتوانید از این انحراف مهم آگاه شوید و حقیقتاً این جمله
حضرت را مبنای كار خود قرار دهید كه «لا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِكَ الَّذی لَمْ
یَاْتِكَ عَلَی یَوْمِكَ»؛ غم آن روزی را كه نیامده است بر روح و روان خود تحمیل
نكن. امیر المؤمنین(ع) رمز و راز بزرگیِ خودشان را برای ما روشن می كنند، و ما با غفلت
از این موضوع، زندگی مان را از دست می دهیم. در واقع می فرمایند: خودت را بشناس!
یا تفكّرت را بده دست من، كه خودت را به تو بشناسانم تا بفهمی چه مشغولیات پوچی را
بر زندگی خود تحمیل كرده ای. آری؛ «كَفاكَ كُلُّ یَومٍ عَلَی ما فیه» یعنی رزق همان روزی كه تو
در آن هستی، تو را بس است، برای زندگی و جهت انجام وظیفه ات در این دنیا به مسائل
مهم تری فكر كن، هر چه دقیق تر برای آینده برنامه ریزی بكن، ولی خود را اسیر آرزو های
بلند منما. مهم این است كه امروزت را از ترس به دست نیاوردن رزق، از دست ندهی، آن
هم رزق فردایی كه هنوز نیامده است تا رزقش بیاید. ما انتظار داریم خداوند رزق
فردایمان را كه نیامده امروز بدهد، در حالی كه او بنا دارد رزق فردا را، فردا بدهد
و بنا به فرمایش رسول خداf اگر بنده هم عجله كند، خداوند عجله نمی كند «فَاِنَّ اللهَ
عَزّوَ جَلَّ لا تَعْجَلُ بِعَجَلَةِ اَحَدٍ»[49] یعنی خداوند عزّوجل با عجلة
بنده، عجله نمی كند، و همان موقعی كه باید رزق بنده اش را برساند، می رساند.
از برنامه ریزی برای وظایفی كه باید آینده به دوش گرفت كسی ضربه نمی خورد،
از این كه نسبت به رزق آینده حریص است و می خواهد رزق آینده را امروز به دست آورد،
ضربه می خورد و داستان آن گاو می شود كه یك عمر غصه فردایی را می خورد كه هنوز
نیامده بود. غصه رزق فردا موجب می شود كه امروزت را از دست بدهی. امیر المؤمنین(ع) در ادامه كلام 379 می فرمایند:
اگر این سالی كه در پیش است جزء عمر تو باشد، خداوند در هر فردایی از هر روزِ آن،
رزق همان روز را كه قسمت تو است به تو می رساند «سَیُؤتیكَ فی كُلِّ غَدٍ جَدیدٍ ما قَسَم
لَكَ» و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست، پس غم تو برای آن چه از آن تو نیست، برای
چیست؟ «وَ
إنْ لَمْ تَكُن السَّنَةُ مِنْ عُمْرِكَ فَما تَصْنَعُ بالْهَمَّ فیما لَیْسَ
لَكَ» پس اگر مقدّر است بنده پس فردا بمیرم، آیا غصه هفته دیگر را خوردن منطقی
است؟!
[48] - نهج البلاغه، كلمات
قصار، شماره 379.
[49] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2527.
مثل آتشفشان، فعّال و مثل دریا، آرام
دو عامل است كه نمی گذارد هدایت گری های امام معصوم(ع) عمیقاً وارد زندگی ما بشود: یكی جهل به
معارف دین، و یكی هم وسوسه شیطان. نمونه وسوسه شیطان این كه با انواع تردیدها و
شبهه هایی كه در ذهن شما می آورد، تلاش می كند فرمایش پیامبر اكرمf و امامان معصومh در باره رزق به خوبی
فهمیده نشود و عملاً شما را از تصمیمات بزرگ برای زندگی محروم كند. تلاش كنید
بفهمید امام چه می گوید تا مثل آتشفشان، فعّال و مثل دریا، آرام شوید. كسی كه این
اسرار را بفهمد، نه گوشه گیر است و نه ترسو. اگر انسان از جایگاه رزق در هستی آگاه
شد و فهمید رابطه رزق او با او چگونه است، شیطان از تأثیر بسیاری از وسوسه هایش
مأیوس می شود.
در ادامه می فرمایند: «وَ لَنْ یَسْبِقَكَ اِلی رِزْقِكَ طالِبٌ، وَ لَنْ
یَغْلِبَكَ عَلَیْهِ غالِبٌ وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْكَ ما قَدْ قُدِّرَ لَك»؛ یعنی بر آنچه رزق تو است
كسی نمی تواند سبقت بگیرد و هیچ شخصِ غالبی در این امر بر تو چیره نمی شود كه رزق
تو را از تو بگیرد و آنچه برایت مقدّر شده تأخیر نپذیرد.
برایتان پیش آمده كه رزقتان از طریق خاصی می آمد. آن طریق دور می شود، فكر می كنید
حالا صدمه می خورید، ولی بعد متوجه می شوید هیچ مشكلی پیش نمی آید، طریق دیگر باز
می شود و از این به بعد راه تصاحب رزقتان، از آن طریق ممكن می گردد، بعضی ها فكر
می كنند از طریق به تنگنا انداختن رزق ما می توانند به ما صدمه بزنند. حضرت علی(ع) می فرمایند: چنین
قدرتی را خداوند در اختیار كسی قرار نداده است، حتّی آنچه برایت مقدّر شده درست
همان وقتی كه مقدّر شده می رسد و تأخیر نمی افتد.
علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» می فرمایند: «موقعی كه نجف بودم، در تبریز جنگ
شد و پولی كه حاصل زمین های كشاورزی مان بود و برای خرجی ام می رسید دیگر نرسید، و
من همچنان در فكر خرج زندگی خود بودم، همین طور كه پشت میز مطالعه نشسته بودم،
احساس كردم در خانه را می زنند، رفتم در را باز كردم دیدم یك آقای بلند قدی پشت در
بود، گفتند من شاه حسین وَلیّ هستم، خدای عزّوجل به تو سلام می رساند و می گوید:
این هجده سال كه مهمان ما بودی، چه موقع رزق تو را نرساندیم كه حالا مطالعاتت را
تعطیل كرده ای و به فكر رزق افتاده ای؟ و خداحافظی كرد و رفت. متوجّه شدم عجب من
پشت میز هستم و از جایم تكان نخورده ام، چند سؤال برایم پیش آمد: یكی این كه چگونه
پشت در رفتم، در حالی كه پشت میز بودم، دیگر این كه منظور از این هجده سال چه
موقعی است و سوم این كه این آقا خودش را شاه حسین ولیّ معرفی كرد، در حالی كه لباس
بسیار ساده و فقیرانه داشت، سؤال اوّلم برایم حل بود كه بدنم پشت میز بود و در عین
حال، روحم چنین سیری را داشته است. در مورد هجده سال هم فكر كردم، متوجّه شدم هجده سال
است كه معمّم شده و لباس روحانی به تن كرده ام. ولی سؤال سوم برایم باقی بود تا
این كه روزی در قبرستان داشتم قدم می زدم، یك قبر را دیدم كه روی آن نام شاه حسین ولیّ
نوشته بود، متوجّه شدم كه 300 سال پیش رحلت كرده.»
ظاهراً شاه حسین وَلیّ از برزخ مأمور بوده چنین تذكری به علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» بدهد و به این حالت می گویند:
ظهور برزخی. عرض من این است كه خداوند به علامه«رحمه الله علیه» متذكّر شده كه دوست ندارم
مؤمنی كه از قلمش نور معرفت اسلام می درخشد، وقتش صرف این شود كه حالا رزق من از
تبریز چگونه می رسد. گاهی خدا این قدر مواظب بنده اش است كه به او متذكّر می شود،
رزق تو تأمین است به كار خود برس. آیا علامه طباطبائی«رحمه الله علیه» وقتی این مسئله را می شنوند،
می روند دراز می كشند و می خوابند و دیگر مطالعه و درس و بحث و كتابت را كنار می گذارند؟
و یا شور بندگی در او شعله ور می شود؟ آری بنا به فرمایش رسول خداf: «اِنَّ اللهَ
تَعالی إِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ رِزْقَهُ كِفافاً»[50]؛ یعنی چون خداوند بنده ای
را دوست داشته باشد و محبّت خاصی بخواهد به او بكند، رزق او را در حدّ كفافش به او
می دهد، در حدّی كه نیازهای منطقی اش برآورده شود و گرفتار ثروت دنیا نشود تا
بتواند همان كاری كه خدا دوست دارد از طریق آن بنده انجام گیرد. خیلی چیزها از قبل
برای ما تقدیر شده است، یعنی حدّ و اندازه اش مشخص است. یكی از آن چیزهایی كه از
قبل تقدیر شده، جنس ماست كه كدام باید مرد باشیم و كدام باید زن باشیم. و یكی دیگر،
طول عمر ماست و از جمله آنچه از قبل تقدیر شده، رزق انسان است، این است كه حضرت در
انتهای این كلام می فرمایند: «وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْكَ ما قَدْ قُدِّرَ لَك»[51] یعنی؛ تأخیر نمی پذیرد آن
رزقی كه برای تو مقدّر شده است. آری؛ اگر فعالیت كردی كه رزقت افزون شود، افزون
نمی شود زحمتت زیاد می شود، ولی اگر در بندگی خدا فعالیت كردی، رزقت راحت تر و
پربركت تر به دست می آید. دیگر برای به دست آوردن رزق، جان نمی كنی. در رابطه با
تأمین خاصّ رزق در حدیث قدسی داریم كه حضرت حق می فرمایند: «ضَمِنْتُ
لِاَهْلِ الْعِلْمِ اَرْزاقَهُم»؛ یعنی رزق اهل علم را ضمانت كرده ام،
این ضمانت، ضمانت خاص است، یعنی همان رزقی كه برای همه انسان ها مقدّر شده است برای
اهل علم به نحو خاص تضمین شده و آن تضمین خاص این است كه به راحتی رزق آن ها را
می رساند. درست عكسِ بعضی ها كه با دغل كاری می خواهند رزق خود را به دست آورند،
این ها در به دست آوردن رزقِ مقدّر شده جان می كنند و به اشتباه فكر می كنند این
پیرایه ها و دردسرها كه اطراف خود درست كرده اند همه و همه رزقشان است، در حالی كه
آنچه رزقشان باشد، مثل این كه باد پرِ كاهی را جلوی پایشان می اندازد، به آن ها می رسد.
ولی اگر شما دنبال باد دویدید تا پرِكاه را بگیرید، خود را خسته كرده اید و در
نهایت هم باد پرِكاه را هر جا مصلحت بود می اندازد.
[50] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 681.
معنی خوب امتحان دادن
حضرت علی(ع) می فرمایند: «مَنْ عاشَ
فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ»[52] كسی كه زندگی می كند بر
خداست كه رزقش را بدهد. و نیز می فرمایند: «اِنَّهُ یَخْتَبِرُهُمْ بِالْاَمْوالِ وَ
الْاَوْلادِ لِیَتَبَیَّنَ السّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرّاضِیَ بِقِسْمِه»[53] یعنی خداوند از طریق
امتحانِ با مال و فرزند، روشن می كند چه كسی به رزقش كه خدا به او داده ناخشنود
است و چه كسی به قسمت و رزقش راضی است، چون وقتی كسی كه به واقع به خداوند و به
برنامه حكیمانه او ایمان آورد، هر چه و به هر شكل از خداوند برسد، برای او
پذیرفتنی است. و این است معنی خوب امتحان دادن. پس موضوع اصلی زندگی ما در این
دنیا زیادی و كمی مال نیست، موضوع اصلی ما خوب امتحان دادن است. راز كمی و زیادی
رزق باید از طریق این سخن حضرت درست در ذهنتان جا بیفتد و مفهوم شود تا نه به صورت
منفی و نه به صورت افراطی در مورد آن عمل كنید. در همین رابطه حضرت علی(ع) می فرمایند: «لَیْسَ الْخَیْرُ
اَنْ یَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ، وَ لكِنَّ الْخَیْرَ اَنْ یَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ
اَنْ یَعْظُمَ حِلْمُكَ وَ اَنْ تُباهِیَ النّاسَ بِعِبادَةِ رَبِّكَ»؛[54] یعنی خیر و خوشبختی در آن
نیست كه مال و فرزند و قدرتت زیاد باشد، بلكه خیر و خوشبختی در آن است كه علم تو
زیاد باشد و حلم و شكیبایی ات را گسترش داده و نسبت به بقیه مردم عبادت پروردگارت
را بیشتر پیشه كرده باشی.
ما عموماً خودمان را در شرایط اضطراری می اندازیم و بعد می گوییم چاره ای
دیگر نداریم. طرف گفته بود: كاری می كنم كه گربه حلال شود و می خورمش. گفتند:
چطور! گفت: گربه را در كیسه ای می انداز م و روی دوشم می گذارم و به بی راهه می روم
تا جایی كه دیگر پاهایم طاقت رفتن و برگشتن نداشته باشد و در آن جا هیچ چیزی هم
برای خوردن پیدا نشود، آن وقت باید گربه را بخورم تا از گرسنگی نمیرم و لذا همان
گربه را می خورم. ما بعضی مواقع برای خودمان همین طور برنامه ریزی می كنیم، خودمان
را در تنگناهای بی بركتی می اندازیم و بعد هم مجبور می شویم به احكام و لوازم آن
تنگناها تن بدهیم. این تمدّن با ما كاری كرده است كه همه ما گربه خور شده ایم.
گاومان را فروختیم یا كشتیم، بعد به شهر آمدیم در صف تقسیم شیر پاستوریزه
ایستادیم. بعد می گوید آقا مگر در این دنیا یك لیتر شیر حقّم نیست؟ آری؛ حقّت است،
ولی از پستان گاوت در مزرعه! با آن همه بركت های جانبی. ولی شما به جای این كه گاو
را به صحرا ببری هم شیرش را بخوری و هم با شیر آن بسیاری از نیازهای زندگی ات را
تأمین كنی، رفاه شهری را خواستی. و از همه مهم تر به جای این كه از آن زندگی و از
آن شیر و ماست، روحت را در آرامش نگهداری، حالا جسمت به ظاهر آرام ولی دستیابی به
رزقت تنگ شده است، در نتیجه به جای آن سختی های جسمی در مزرعه، حالا فشارهای روحی
جایگزین شده است. دیگر از ساندویچ و كافه تریا و رستوران خوشت می آید، و سختی های
دشت و صحرا برای تو عذاب است، حالا كه خود را در این اضطرار انداخته ای، می گویی
چاره ای ندارم. راست هم می گویی، در شرایطی كه تو مانده ای و یك گربه و دیگر هیچ،
به واقع هم جز خوردن گربه چاره ای نداری.
بنابراین ما باید به كارهای خود صحّه نگذاریم و از برنامه ای كه خداوند برای
راحتی ما در دنیا و آبادانی قیامتمان فراهم كرده غفلت نكنیم. وگرنه وقتی نظام
جامعه طوری شد كه افراد حریص شدند، قیمت ها هم دائم تغییر می كند و اضطراب و
اضطرار سراسر زندگی ها را پر می كند، برای این كه جامعه به تعادل برسد، زحمت های
سنگینی باید بكشیم تا مزه تعادل را بچشیم. و تنها راه، برگشت به توصیه هایی است كه
انسان های معصوم در تحلیل رزق در عالم هستی به ما كرده اند.
بنده در انتهای این سلسله بحث سخنان ائمه معصومین در مورد رزق را همراه با
شرح مختصر می آورم تا إن شاءالله با نوری كه از طریق سخنان معصومh بر قلب شما می افتد
به جمع بندی خوبی دست یابید.
پیامبر خداf می فرمایند: «اِنَّ اللهَ
تَعالی یُنْزِلُ الْمَعُونَةَ عَلی قَدْرِ الْمَؤنَةِ وَ یُنْزِلُ الصَّبْرَ عَلی
قَدْرِ الْبَلاء»[55] یعنی؛ خداوند كمك و خرج خود
به انسان ها را به اندازه نیاز و احتیاج انسان ها نازل می كند، همچنان كه صبر را
بر اساس وسعت بلا نازل می كند. حال با این سخن باید مطمئن بود آنچه به واقع نیاز
ماست از طرف خدا می رسد و آن چیزی كه نمی رسد، نیاز ما نیست و ما خودمان را بدون
دلیل گرفتار نیازهای كاذب كرده ایم. بنابراین به جای اِصرار و تلاش برای رفع آن
نیازها باید تلاش كنیم خودمان را از آن ها آزاد كنیم و متوجه باشیم ما را با اموال
و اولاد امتحان می كنند تا روشن شود چه كسی نسبت به رزق خدا ناراضی و چه كسی راضی
است.
عن ابی جعفر(ع) قال: قال رسول اللهf
یقول الله عزّو جلّ: «وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَ عَظَمَتی وَ كِبْریایی وَ نوری وَ
عُلُوّی وَارْتِفاعِ مَكانی، لا یُوْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلی هَوایَ اِلاّ
شَتَّتْتُ عَلَیْهِ اَمرَهُ وَ لَبَّستُ عَلیهِ دُنْیاهُ وَ شَغَلْتُ قَلبَهُ بِها
وَ لَمْ اُوتِهِ مِنْها اِلاّ ما قَدَّرْتُ لَه.وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَ عَظَمَتی
وَ نوری وَ عُلُوّی وَارْتِفاعِ مَكانی «لا یُوْثِرُ عَبْدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ
اِلاّ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائِكَتی وَ كَفَّلْتُ السَّماواتِ والأَرَضینَ رِزْقَه
وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلّ تاجِرٍ وأتَتْهُ الدُّنْیا وَ هِیَ
راغِمَةٌ».[56]
حضرت باقر(ع) می فرمایند: رسول خداf فرمودند كه خداوند
فرموده:
به عزّت و جلالم
و عظمت و كبریایی و نور و عُلوّ و برتری موقعیتم قسم؛ هرگز بنده ای خواست خود را
بر خواست من مقدم نمی كند مگر آن كه امورش را پریشان و دنیایش را به هم ریخته، و
قلبش را به آن مشغول كرده و از دنیا به او مگر آنچه برایش مقدّر كرده ام، نمی رسانم.
و به عزّت و
جلال و عظمت و نور و عُلوّ و برتری مقامم سوگند، هیچ بنده ای خواست من را بر خواست
خود مقدم نمی كند مگر این كه ملائكه ام او را محافظت می كنند و آسمان ها و زمین ها
را كفیل رزقش قرار می دهم و برای او برتر از تجارت هر تاجری خواهم بود و دنیا در
عین تواضع به سوی او رو می آورد .
حال در این روایت گرانقدر كمی تأمل كن كه خداوند چه رازهایی را برای بنده اش
می گشاید. می گوید علت آشفتگی زندگی انسان ها پیروی از میلشان است - به جای اطاعت از خواست
خدا- و
می فرماید: اگر بنده من؛ خواستِ مرا بر میل خود حاكم كرد، ملائكه من او را حفاظت
می كنند و آسمان و زمین برای رزق در حدّ كفاف برای او تلاش می كنند و خود من
ماوراء هر تاجری به كمك او خواهم بود و دنیا به دنبال او می آید به جای آن كه او
به دنبال دنیا برود.
این روایت حرف هایی دارد ولی در رابطه با بحث ما به نكته آخر توجه بفرمایید
كه می فرماید: به جای دویدن به دنبال رزق و غفلت از اطاعت خدا، اگر اطاعت از خدا
را ترجیح دهیم و در حدّ وظیفه تلاش كنیم، چگونه همه عالم در خدمت ما قرار می گیرند.
«والسلام علیكم
و رحمه الله و بركاته»
[52] - نهج البلاغه، خطبه 109.
[55] - نهج الفصاحه حدیث شماره776.
[56] - اصول كافی، ج2 ص335.
مقدّرات حكیمانه، بستر تعالی انسان ها
بسم
الله الرحمن الرحیم
﴿وَاعْلَمْ
یا بُنَیَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ﴾
﴿فَإِنْ
اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ﴾
ای فرزندم! بدان
كه رزق، دو رزق است: رزقی كه تو به دنبال آن هستی و رزقی كه آن به دنبال تو است،
پس اگر هم به سوی آن نروی، آن به سوی تو می آید.
فرمایش امام الموحدین(ع) پرتوهای وحی است. وحیی كه بعثت رسول خداf آغاز كننده آن است و لذا می بینیم كه آن حضرت اسرار
وَحی را به ما تفهیم می كند. می فرمایند: تو رزقی داری كه برای تو تقدیر شده است و
به دنبال تو می آید و اگر این نكته را بشناسی، نه در مقابل كسی برای به دست آوردن
رزق ذلیل خواهی شد و نه اگر غنی شدی، جبّارانه با مردم برخورد خواهی كرد كه تا
حدّی بحث آن گذشت.
رزق؛ هدف زندگی نیست
سپس فرمودند: ای فرزندم! رزق، تحفه خداست به بنده اش، تا بنده خدا بتواند قیامتش
را سامان دهد، پس نه تنها به دست آوردن رزق، هدف زندگی نیست، بلكه انسان دائم باید
به خودش متذكّر باشد كه رزق، وسیله و ابزاری است تا قیامت انسان سامان یابد و
اصلاح شود. آن هم از طریق رزقی كه به دنبال توست، نه رزقی كه تو به دنبال آن می دوی.
سپس فرمودند: اگر این نكته را در مورد رزقت نفهمی دو حالت پیدا می كنی، یا در هنگام
ثروتمند بودن ستم می كنی و یا در موقع فقر، خوار می شوی.
رزق و آبادانی قیامت
قیامت یعنی ادامه امروزِ ما در ابدیتی كه شرایط دنیا را ندارد و شرایط مخصوص
به خود را دارد. اگر ما ملكات معنوی مطلوبی برای خود در دنیا به وجود آوردیم، برای
همیشه با آن ملكات به سر خواهیم برد، و بر عكسِ دنیا كه با وَجه قابل تغییر خودمان
در این عالم روبه روییم، تا فرصت تغییر خود به سوی كمالات را داشته باشیم، در
قیامت از طریق بُعد ثابت خودمان با حقیقت ثابت عالم روبه رو خواهیم بود. در این
دنیا خودِ آدم باید بُعد همیشگی و ابدی خودش را آباد كند و طوری خود را بسازد كه
دوست داشته باشد با آن خودی كه ساخته است در آن عالَم ابدی به سر ببرد، و خودش نه
تنها برایش قابل تحمل بلكه قابل پذیرش باشد، نه این كه طوری خود را ساخته باشد
كه در آن عالم بخواهد از خودش فرار كند، چراكه در آن عالم برای انسان امكان فرار
از خود هرگز پیش نمی آید. مثلاً كسی كه خودش را می كُشد، در واقع تن خود را كشته
است، یعنی خودش تنش را به قتل رسانده، ولی باز در آن عالم با خودش یعنی با آن كسی
كه خودش خودش را كشته است، روبه رو است، و باز همان كه خودش را كشته پیش خودش هست،
چون تنش را كشت. حالا پس از جدا شدن از تن، همان كسی كه تنش را كشت به برزخ می رود،
پس هرگز از خودش جدا نشده، ولی با خودی همواره روبه رو است كه همواره می خواهد از
آن فرار كند.
حالا با توجّه به این نكته باید به رزق خودمان بنگریم، مگر ما برای آبادانی
خودمان رزق را نمی خواهیم، حال خودمان همیشه خودمانیم، پس باید در اصلاح خودمان
بكوشیم تا در ابدیت كه خودمان دقیق تر با خود روبه رو می شود، احساس رضایت كنیم.
اگر صرفاً در آبادانی تن خود كوشیدیم، غفلت از خود كرده ایم. امّا اگر بر قیامتِ
خود نظر كردیم، در واقع بر خود واقعی مان نظر كرده ایم، اگر به ساختمان و در و
دیوار و مدرك و مقام نظر كردیم، بر آن خودی كه قیامت ظهور كامل خواهد كرد، نظر
نكرده ایم، امّا اگر به قیامت نظر كردیم، به جایی نظر كرده ایم كه ما خودمانیم
بدون این ابزارها، آن جایی كه این اسباب ها دیگر حكومت نمی كند. پس برای این كه
خودت را برای خودت بخواهی، باید در اصلاح قیامتت بكوشی.
به دنبال مرگ؛ یا به دنبال رزق؟
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«الرِّزْقُ رِزْقان؛ طالِبٌ وَ مَطْلوبٌ فَمَنْ طَلَبَ
الدُّنْیا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّی یُخْرِجَهُ عَنْها، وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ
طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یَسْتَوْفِیَ رِزْقَهُ مِنْها»[57]
رزق دو نوع است:
یكی رزقی كه طالب توست و دیگر رزقی كه مطلوب توست. پس هر كس كه طالب دنیا بود و به
دنبال دنیا دوید، مرگ به دنبال او می رود و او را تعقیب می كند تا آن كه از دنیا
خارجش كند، و آن كسی كه به دنبال آخرت بود، دنیا به دنبال او می دود تا روزی اش را
به نحو كامل و تمام به او برساند.
پس طبق سخن امام الموحدین(ع) اگر تو به دنبال دنیا دویدی، در واقع تو دنبال آن رزقی دویده ای
كه مطلوب توست و تو او را اراده كرده ای، و نه آن رزقی كه طالب توست و خدا برای
تو اراده كرده است، و این رزقی كه ما اراده كرده ایم كارش آن است كه ما را به مرگ
برساند، نه به دنیای برتر، باز به جمله حضرت التفات بفرمایید: «مَنْ طَلَبَ
الدُّنْیا، طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّی یُخْرِجَهُ مِنْها» یعنی؛ اگر كسی دنبال دنیا دوید،
فكر می كند به دنبال رزق برتر می دود، در حالی كه متوجّه نیست به دنبال مرگ خود می دود،
و مرگ دارد او را تعقیب می كند، همین كه دنبال دنیا می دود، با مرگی كه دنبالش می كند
روبه رو می شود و این مرگ رهایش نمی كند تا او را از این دنیا خارج كند. این یك
سرّ فوق العاده گرانقدر است كه از طریق امام معصوم به ما رسیده است و چقدر نشانه هایش
در عالم زیاد است، هر چند مردم متوجّه نیستند، این ها فكر می كنند با دویدن به
دنبال رزقی كه اراده كرده اند، از مرگ فاصله می گیرند، در حالی كه به اسم فرار از
مرگ، به مرگ نزدیك می شوند و اساساً همه افراد و تمدّن ها از روزی به هلاكت خود
نزدیك شدند كه از مرگ ترسیدند، به دنبال رزقی رفتند كه از طریق به دست آوردن آن
رزق، از مرگ دور شدند، در حالی كه از همان طریق به مرگ نزدیك و نزدیك تر گشتند. حتّی
روحیات چنگیزخان مغول را بررسی كنید، می خواست با كشتن دیگران از مرگ خود فرار
كند، چنگیزخان شد تا از مرگ فرار كند، ولی همین روحیه چنگیزی او را به مرگ نزدیك
می كرد.
[57] - نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 431.
زندگی، یا فرار از مرگ؟
امام می فرمایند: هر كس طالب دنیا شد تا دنیای بیشتری داشته باشد و در دنیا
بیشتر بماند، در واقع مرگ را انتخاب كرده است. رمزِ از مرگ ترسیدن این است كه به
رزقی كه طالب ماست قانع نباشیم و به دنبال رزقی كه خداوند برای ما مقدر نكرده است،
بدویم، چون با این كار عملاً می خواهیم بیشتر در دنیا بمانیم و از چنگال مرگ رها
شویم. ولی اگر به دنبال وظیفه بودیم تا در قیامت نزد خدا شرمنده نباشیم، علاوه بر
این كه رزق ما به نحو كامل و تمام به ما می رسد، قیامت خود را نیز آباد می كنیم.
وقتی كه سرمان را زیر انداختیم و سراسر عمر دنبال رزق دویدیم، با مرگ روبه رو می شویم،
در این حالت است كه شروع می كنیم همه زندگی را صرف فرار از مرگ كردن، بدون آن كه
مرگ را از خود جدا كنیم، همه چیز را از دست می دهیم، حالا هم باید دست خالی
بمیریم. این طور به دنبال رزق دویدن و بعد هم این طور با مرگ روبه رو شدن، زندگی
است یا مردگی؟
قرآن فرمود:«قُلْ یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِنْ
دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ، وَ لا
یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ
بِالظَّالِمِینَ»؛[58] یعنی پیامبر به قوم یهود بگو اگر معتقدید فقط
شما دوستان خدایید، پس طالب مرگ باشید، در حالی كه هرگز چنین تمنّایی را ندارید، و
آن هم به جهت اعمالی است كه از پیش برای قیامت خود فرستاده اید و خدا خوب می داند
چه كسی ظالم است.
می فرماید: «بِما قدَّمتْ اَیدیهِمْ»؛ چون بد عمل كردند، مرگ را
نمی خواهند و از آن فرار می كنند، و از طرفی چون مرگ را نمی خواهند و از آن فرار
می كنند، تمام زندگی شان می شود فرار از مرگ، در حالی كه نمی توانند از مرگ فرار
كنند و در حین فرار از مرگ، در چنگال مرگ اند. در قرآن به خصوص در سوره های جمعه و
بقره بحث هایی در مورد نقش مرگ در روان انسان و نوع شخصیت انسان در برخورد با مرگ
مطرح است كه فوق العاده دقیق است، پیشنهاد می كنم آن آیات را دنبال كنید.
[58] - سوره جمعه، آیه 6و 7.
آثار فرار از مرگ در فرهنگ غرب
یك دانشمند
سوئدی می گوید: ما قبل از دوران مدرنیته و ظهور ابزارهای تكنیكی، دست ها و پاهای
قوی داشتیم و در دل طبیعت برای زندگی خود تلاش می كردیم و در حالی كه در طبیعت
سرما و گرما، سختی و مرگ هست، چون زندگی در آن شرایط عبارت بود از این كه در طبیعت
باشیم، پس زندگی همراه با سختی ها و مرگ بود، بنابراین مرگ برای ما یك چیز عادی در
كنار زندگی بود. ما به جهت روان های آسوده، خیلی راحت زندگی می كردیم و خیلی راحت
هم می مردیم و هنر آن زندگی این بود كه همیشه مرگ را در كنار خود احساس می كردیم و
همواره آماده بودیم كه آن را در آغوش بكشیم.
نمونه عالی این نوع زندگی، زندگی شیعه است، هنرشیعه این است كه مرگ را قسمتی
از زندگی می شمارد. در فرهنگ شیعه، مرگ یك خطر برای زندگی كردن نیست. نمونه كامل
آن را در استقبال حضرت اباعبدلله(ع) از شهادت می بینید.
با توجّه به آیات 6 و 7 سوره جمعه، هر وقت دیدید مرگ به عنوان خطری در زندگی شما
محسوب می شود، بدانید كه از اولیاء خدا نیستید. چون قرآن می فرماید: اگر شما
واقعاً فكر می كنید از دوستان خدا هستید، پس دوست داشته باشید بمیرید و این چنین
از مرگ هراسان نباشید، چون مرگ جزء زندگی است. امام كاظم(ع) می فرمایند: مگر مرگ جز این است كه شما از قالبی
به قالب دیگر درمی آیید؟! امام حسین(ع) نیز می فرمایند: مرگ مثل این است كه از این طرف
پل به آن طرف پل بروید. مرگ یك مرحله عادی زندگی است، هر كس برای فرار از مرگ نقشه
می كشد، مرده ای است كه هرگز طعم حیات را نخواهد چشید. آن دانشمند سوئدی می گوید:
«ماشین ساختیم و
در كنار ماشین فرصت بیشتری پیدا كردیم، این فرصت بیشتر را كنار ماشین دیگری به نام
تلویزیون مصرف كردیم، قبلاً من با خودِ طبیعت با همه سختی ها و زیبایی هایش ارتباط
داشتم، ولی الآن با طبیعتی كه تلویزیون به من نشان می دهد روبه رویم كه در آن مرگ
و سختی نیست، بهترین مناظر را می بینیم، بدون این كه كوچك ترین باد و سوزی بخوریم،
این ماشین یعنی تلویزیون تصویر مجازی طبیعت را بدون هیچ سختی و احساس مرگ، به ما
نشان می دهد. در نتیجه آرام آرام، مرگ برای من خشن و ترسناك می شود.
آری؛ ما آرام آرام
از مرگ ترسیدیم، چرا ترسیدیم؟ چون از طبیعت ترسیدیم، چرا كه از دریچه ماشینی به
نام تلویزیون با دنیای بیرون ارتباط پیدا كردیم. حالا كه از مرگ ترسیدیم برای فرار
از مرگ، اسلحه های مرگبار ساختیم و از این طریق به مرگ ترسناك نزدیك تر شدیم. هم چنین
از مرده ها ترسیدیم، و لذا قبرستان ها را كه یادآور مرگ ما بودند از كنار زندگی خـود
دور ساختیـم و در نتیـجه مـرگ برای ما وحشتناك تر شد- باید هر روز از كنار قبرستان
بگذری و جایگاه خودت را ببینی كه یك روز جایت این جاست و بفهمی مرگ كنار زندگی
توست. چقدر زشت است دوركردن قبرستان از كنار شهرها، كه صاحبان تكنولوژی در غرب
انجام دادند و ما نیز متأسفانه از آن ها یاد گرفتیم!!- و حالا كه خواستیم هیچ چیز
متذكر مرگ برای ما نباشد علاوه بر قبرستان ها، پیران را نیز به شدت از كنار زندگی
خود دور كردیم، چون پیری، مقدمه مرگ و متذكر آن است. از پیری ترسیدیم و پیران را
از صحنه زندگی دور كردیم و به آسایشگاه سالمندان فرستادیم و پیری برای ما وحشتناك
شد.
خودتان می دانید كه عموماً سینه پیرمردان و پیرزنان دائره المعارفی از معرفت و حكمت
برای فرزندان شان است. هیچ مكتبی به اندازه سینه پرتجربه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها
در امر تعلیم و تربیت كودكان موفق نیست. پیران؛ عاقلانی هستند كه كودكانه می توانند
سخن بگویند و سخنان را همچنان تكرار كنند تا كودكان آرام آرام فرا گیرند و پروریده
شوند و تعلیم و تربیت یعنی همین. آری؛ خواستیم مقدمه مرگمان را كه پیری است
نبینیم، به پیریِ وحشتناكی گرفتار شدیم. چون وقتی من پدرم را به آسایشگاه سالمندان
می برم، دارم در چهره پیری خودم، جای گرفتن در آسایشگاه سالمندان را می بینم. به
گفته آن دانشمند:
«و پیری برای ما
فاجعه شد و برای این كه به پیری فكر نكنیم، به كودكان نزدیك شدیم، و كودكان صاحب نظران
خانه و زندگی ما شدند و به اندازه كودكان، سطح فكرمان پایین آمد».
امروز جهان، جهانِ امیال كودكان است. یك روانشناس آمریكایی می گوید: حدّ
تفكّر مردم آمریكا عموماً در حدّ یك نوجوان 14ساله است. كه البته این سخن مربوط به
مدّت ها قبل است، متخصصان، وضع امروز آمریكا را خیلی بدتر از قبل می دانند. پس
ملاحظه كنید كه اگر از مرگ ترسیدیم و مرگ وسیله تهدید یك جامعه شد، آن جامعه را به
اضمحلال می كشاند و هر اندازه مردم به خدا نزدیك شوند و فرهنگ اولیاء خدا بر جامعه
حاكم شود، ترس از مرگ ضعیف می شود و همچنان كه ملاحظه كردید ریشه ترس از مرگ، به
دنبال دنیا دویدن است و با طلب و تمنّای رزقی كه مربوط به ما نیست شروع می شود.
عرض شد حضرت علیu
می فرمایند چیزی كه باعث می شود تو با مرگِ ناخواسته روبه رو شوی
و این همه نقشه برای فرار از آن بكشی، دویدن دنبال رزقی است كه رزقت نیست. «فَمَنْ طَلَبَ
الدُّنْیا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّی یُخْرِجَهُ مِنْها»؛ هر كس به دنبال دنیا دوید،
مرگ به دنبال او می دود تا این كه او را از دنیا خارج كند. و اصل قضیه هم به جهت
آن است كه به دنبال رزقی رفتی كه مال تو نیست. در عین این كه آن رزق را به دست نمی آوری،
ولی با مرگی روبه رو می شوی كه چنگالِ همان مرگ تو را به نابودی می كشاند در حالی
كه می خواستی با طلب رزق بیشتر از آن فرار كنی. پس هر كس دنبال رزقی كه برایش نیست
بدود، دنبال دنیا دویده است و اگر كسی دنبال دنیا دوید به دنیا نمی رسد، ولی با
مرگ روبه رو می شود و سراسر زندگی اش می شود فرار از مرگ و كسی كه تمام زندگی اش
فرار از مرگ شد، مرگ تمام زندگی اش را اشغال می كند. در همین رابطه از رسول خداf داریم كه فرمودند:
«اُتْرُكُوا الدُّنْیا لِأهْلِها فَإنَّهُ مَنْ اَخَذَ
مِنْهُ فَوْقَ ما یَكْفِیهِ اَخَذَ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ لایَشْعُرْ»[59]
یعنی دنیا را
برای اهلش واگذارید و بدانید هر كس بیش از آنچه او را كفایت می كند و به آن نیاز
دارد، از دنیا برگیرد، عملاً هلاكت خود را برگرفته است بدون آن كه بفهمد.
پس زندگی كسی برابر با هلاكت است كه بیش از آنچه او را كفایت می كند، می طلبد،
، در حالی كه او می توانست زندگی را بستر تعالی خود قرار دهد، و برعكس آن، زندگی كسی
است كه حضرت در كلمه قصار 431 در وصفش فرمودند: « وَ مَنْ طَلَبَ الآخِرَه طَلَبَتْهُ
الدُّنْیا حَتّی یَسْتَوْفِیَ رِزْقَهُ مِنْها» یعنی؛ هركس در دنیا، به
دنبال آبادانی آخرت باشد، رزقش به راحتی و به تمامه برایش می رسد، و این یعنی حفظ
خود برای ابدیت، در حالی كه دنیاطلبی یعنی حفظ ناخودِ غیر ابدی و سپس روبه رو شدن
با یك ابدیت همراه با پشیمانی.
[59] - نهج الفصاحه، حدیث شماره32.
زینت زمین، زینت ما نیست
شما ساختمان خانه تان را با هزار تلاش حفظ می كنید و به آن می گویید
ساختمانِ من! ولی چیزی كه به واقع مال ماست، عقیده و اخلاق و عمل است. باید این سه
را به نحو احسن بر بنیان وجود خودمان بنا كنیم، ولی آنچه در روی زمین است زینت زمین
است خداوند می فرماید: «اِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الْاَرْضِ زینَةً لَها
لِیَبْلُوَهُمْ اَیُّهُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»[60] یعنی ما آنچه را بر زمین
است زینت زمین قرار دادیم، تا مردم از طریق آن زیبایی ها امتحان شوند و ببینیم چه
كسی بهترین عمل را خواهد داشت. هرگاه دنبال دنیا رفتید، دنبال ناخودِ خود رفته اید
و هر وقت دنبال آخرت رفتید، یعنی دنبال خود واقعی تان كه تا ابدیت و در ابدیت
هستید، رفته اید. مواظب باشیم زینت زمین را زینت خود قرار ندهیم و از زینت حقیقی
خود كه عقیده صحیح و اخلاق كریمه و اعمال صالحه است، محروم نشویم.
این یكی از اسرار دنیاست كه امامی سرّ شناس به ما خبر می دهد و می فرماید: «مَنْ طَلَبَ
الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یُسْتَوْفِیَ رِزْقَهُ مِنْها» اگر كسی دنبال آخرت رفت،
دنیا دنبالش می دود تا رزقی را كه خداوند برای او مقدّر كرده است، به او برساند. در
واقع خداوند زمینه اصلاح او را كه در دنیا برای او گذاشته است، به او می رساند و رزق
او مطابق مقتضای خلقتش به او می رسد، یعنی اگر كسی خواست دنیا را بگیرد، خلاف
مقتضای خلقتش عمل كرده است و لذا مدیر و پروردگار عالم به كمك او نمی آید، چون بر
اساس برنامه پروردگار عالم عمل نكرده است. اگر كسی در دنیا، خواست آخرتش را آباد
كند، مطابق مقصد خلقت خود عمل كرده است، در نتیجه زمین و زمان در خدمت اوست، چون
رزق با خلقت عجین است و همین كه ما را خلق كرده اند، رزق ما را هم خلق كرده اند،
علّتِ بدْ رزقی ما، به نحو افراطی دنبال رزق دویدن های ماست. حافظ می گوید:
بشنو این نكته كه خود را ز غم آزاد كنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده كنی
می فرماید: اگر به دنبال رزقی باشی كه مقتضای خلقت تو نیست و برای تو مقدّر
نشده است، عملاً خون دل می خوری، بدون این كه به نتیجه برسی.
[60] - سوره كهف، آیه7.
بركات انتظار گشایش
آری؛ به عنوان یك مسلمان كه به وعده خدا ایمان داریم ما وظیفه خود را انجام
می دهیم و بعد منتظر می مانیم تا آنچه برای ما مقدّر فرموده اند پیش آید و می دانیم
آنچه مقتضای خلقت ماست و نیاز منطقی ماست برای ما خلق كرده اند، باید عجله نكنیم،
به همین جهت رسول خداf می فرمایند:
«اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عِبادَةٌ وَ مَنْ
رَضِیَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِیَ اللهُ تَعالی مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ
الْعَمَل»؛
یعنی در امورِ خود منتظر فرج و گشایش از طرف خدا بودن، نوعی عبادت است و هر كس به
رزقِ كم راضی شد، خداوند نیز به عمل كم او راضی می شود.[61]
چون چنین انسانی چشم قلبش راحت تر به سوی خدا باز می شود. عمده آن است كه
انسان بفهمد، اوّلاً: آنچه نیاز حقیقی خلقت اوست حتماً برایش تقدیر كرده اند و به
او خواهد رسید. ثانیاً: در تنگ دستی ها منتظر فرج و گشایش الهی باشد و بداند
خداوند او را فراموش نكرده است. ثالثاً: بداند اگر برایش رزق كمی را تقدیر كرده اند
و از آن راضی شود، خداوند هم عمل كم را از او می پذیرد و از او راضی می شود. و
رضایت الهی بالاترین چیزی است كه انسان بدان مفتخر خواهد شد. وقتی انسان از این
نوع معارف غفلت كرد به گفته یك نویسنده آمریكایی: هر روز برای خود معضلی ساختیم و
برای رفع آن، معضلی دیگر ساختیم و تمام زندگی مان شده است معضل، آن هم معضلاتی كه
تمام زندگی ما را دارد می رباید.
[61] - نهج الفصاحه، حدیث شماره
556.
تقدیرهای متفاوت، زمینه های امتحان
امام الموحدینu
می فرمایند:
«وَ قدَّرَ الْاَرْزاقَ فَكَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ
قَسَّمَها عَلَی الضِّیْقِ وَ السَّعَةِ فَعَدَلَ فیها لِیَبْتَلِیَ مَنْ اَرادَ
بِمَیْسُورِها وَ مَعْسُورِها. وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ
مِنْ غَنِیِّها وَ فَقیرِها. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعْتِها عَقَابیلَ فاقَتِها، وَ
بِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها، وَ بِفُرَجِ اَفراحِها غُصَصَ أَتْراحِها، وَ
خَلَقَ الْآجالَ فَأَطالَها وَ قَصَّرَها، وَ قَدَّمَها وَ أََخَّرَها، وَ وَصَلَ
بِالْمَوْتِ أَسْبابَها، وَ جَعَلَهُ خالِجاً لِاَشْطانِها وَ قاطِعاً لِمَرائِرِ
اَقْرانِها»[62]
یعنی حضرت
پروردگار رزق ها را مقدّر كرد، پس برخی را فراوان رزق داد و برخی را اندك، و آن
ارزاق را قسمت كرد، برای گروهی با وسعت و برای گروهی همراه با تنگی، پس در این كار
عدالت كرد تا بیازماید هر دوی آن هایی را كه در گشادگی رزق و یا در تنگی رزق اند،
و امتحان كند از طریق شكر و صبر آن را كه در ثروت است و آن را كه در فقر است، سپس
همراه كرد با فراوانی ثروت، مشقتِ نداری را. و با سلامتی و تندرستی، راه های بلا و
بیماری را، و همراه كرد در كنار شادی ها اندوه های گلوگیر را، اَجل ها را معین
ساخت، برخی را دراز و برخی را كوتاه، یكی را اَجلش را پیش انداخت و دیگری را واپس
قرار داد و رشته های زندگی را به دست مرگ سپرد و مرگ را كِشنده طناب های دراز و
پاره كننده ریسمان های كوتاه گِره خورده آن ها قرار داد.
می فرماید: رزق را اندازه كرد، «تقدیر» یعنی مرز و اندازه ها را مشخص كردن،
مثل جنس تن كه خداوند برای شما تقدیر كرد و به انتخاب شما نبود كه زن یا مرد
باشید، تقدیر رزق ها هم با انتخاب ما نبوده است، در عین این كه از عدل خدا خارج
نیست، چون من با رزق كم اگر راضی به تقدیر خدا شدم، در زندگی خود طوری جهت می گیرم
كه به سود من است، همان طور كه دیگری با رزق زیاد اگر در مسیر بندگی خدا باشد،
جهتی می گیرد كه به نفع او است. اگر او حریص شد و نتوانست در شرایط توسعه رزق
وظیفه خود را انجام دهد، خودش كارش را خراب كرده است همچنان كه اگر من از تقدیر
الهی ناراضی شدم، خودم كار خودم را خراب كرده ام.
بعد می فرماید علّت این كه رزقِ بعضی را زیاد و بعضی را كم تقدیر فرمود، این
است كه «لِیَبْتَلِیَ
مَنْ اَرادَ بِمَیْسُورِها وَ مَعْسُورِها»؛ امتحان كند هر كدام را، یا در تنگی و سختی
یا در گشایش و آسانی. چون ما در این دنیا برای امتحان آمده ایم، نه برای رزق جمع كردن،
خدا رزقمان را تأمین كرده است. پس باید در شرایطِ مختلف زندگی دنیایی، وظیفه مان
را خوب انجام دهیم تا در امتحان موفق شویم. شور خدمت به مردم چیز دیگری غیر از جمع آوری
رزق است. امام خمینی«رحمه الله علیه» دنبال رزق نبود، ولی شورِ خدمت به مردم،
سراسر قلبش را پر كرده بود و این روحیه جزء فرهنگ توحیدی و سنّت دینی همه انسان های
موحّد است. ما فرهنگ توحیدیِ دنیای گذشته را داریم از دست می دهیم. بنده خودم
روحیه خدمت گزاری را در مؤمنین گذشته دیده ام، به عنوان نمونه در خرداد سال 1349
نزدیكی منزل ما، پیرمرد دكّان داری بود از بقّال های قدیم كه همه نوع كالایی
داشتند، دیدم نیمه شب شده و او هنوز بیدار است، گفتم؛ چرا نرفته اید بخوابید؟ گفت:
می ترسم كسی نیمه شب دل فرزندش درد بگیرد و شاه تره بخواهد و نتواند تهیه كند!!
حالا در نظر بگیرید از نظر اقتصادی یك ریال شاه تره كه از او می خریدند شاید هیچ
سودی برایش نداشت، ولی روحیه خدمتگزاری او را بیدار نگهداشته بود. شور خدمت به
مردم وقتی فرو می ریزد كه حرصِ جمع آوری مال در جامعه زیاد شود، شور خدمت به مردم در جامعه چیز بسیار خوبی بود،
ولی از روزی كه نگرانی از رزق جای آن را گرفت، به جمع آوری مال تبدیل شد و عملاً
جامعه سقوط كرد.
پس به این قسمت از فرمایش حضرت عنایت خاص داشته باشید كه فرمودند گشادگی و
تنگی رزق برای امتحان است. رزق بنا به تقدیر الهی می آید، سختی اش آنچنان نیست كه
سبب شود ما از گرسنگی بمیریم، بلكه برای خوب یا بد امتحان دادن است. جنس زندگی روی
زمین امتحان است لذاست كه حضرت در ادامه می فرمایند: «و لیختَبِرَ
بِذلكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّها و فقیرها» از طریق رزق های تنگ یا
گشاده، صبر یا شكر بندگان را امتحان می كند. ما آمده ایم در این دنیا كه در سختی ها
صبر و در راحتی ها شكر پیشه كنیم و از این طریق امتحان شویم. سپس می فرمایند: «ثُمَّ قَرَنَ
بِسَعَتِها عَقابیلَ فاقَتِها وَ بِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها» یعنی؛ خدایی كه صاحب این
دنیاست این چنین در دنیا برنامه ریزی كرده است كه در كنار وسعت رزق، تنگی رزق را
قرار داده است، به طوری كه نه آن چنان در جوانی باید شنگول باشید كه فكر كنید
اصلاً پیر نمی شوید و نه آن چنان در پیری افسوس بخورید كه گویا چیزی را از دست
داده اید. عین همین مسئله در ثروت است، نه در غنا مغرور باشید كه چیزی دارید،
چراكه چیزی ندارید، بلكه شرایط امتحان دادن دارید، و نه در فقر مأیوس باشید، چراكه
فقیر نیستید، بلكه شرایط امتحان دادن دارید. می فرماید: اصلاً جهان این طوری است.
در گستردگی رزق، سختیِ نداری را قرار داده و در كنار سلامتی و تندرستی، بیماری را
قرار داده«وَ بِفُرَجِ اَفْراحِها غُصَصَ اَتْراحِها وَ خَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها
وَ قَصَّرَها وَ قَدَّمَها وَ اَخَّرَها»؛ یعنی در كنار شادی، غم را گذاشته است
كه گمان نكنیم در آن شرایطی كه هستیم همواره خواهیم بود و غرور و تكبر، ما را از
شرایط امتحانِ زندگی دنیایی غافل كند و اجل ها و فرصت های دنیایی را نیز متفاوت
مقدّر فرمود، به طوری كه برای بعضی آن را طولانی مقدّر كرد و برای بعضی كوتاه، تا
هر كس همواره فقط در فكر خوب امتحان دادن باشد، و همواره خود را در معرض مرگ بیابد،
هر چند مقدّر شده باشد كه عمرش طولانی باشد. گاهی در سلامت به مرگ كشیده می شوی،
گاهی در فقر به غنا و همه این موقعیت ها برای ایجاد شرایط امتحان است در همة
ابعادی كه ما باید امتحان شویم. باید نوع نگاه به زندگی را درست كنیم و عمده آن
است كه جای رزق را درست بفهمیم تا بتوانیم درست بندگی كنیم وگرنه تمام عمرمان می شود
دنبال رزق دویدن و ابعاد انسانیمان را كه باید متعالی كنیم، لگدمال می نماییم.
اگر بر اساس معارف دین زندگی نكنیم، عملاً در دنیا جان می كنیم. قبلاً عرض
شد؛ آن روستایی ساده گفت: چرا من در ده زندگی كنم و بروم علف بیاورم كه گاو بخورد
و زیر پایش را هم مجبور شوم تمیز كنم، خانه و اسباب زندگی را می فروشم و به شهر می آیم،
هر روز صبح در صف شیر پاستوریزه می روم و شیر مورد نیازم را هم می خرم. ظاهر زندگی
شهری یك رفاه است، ولی حالا كه به شهر آمده زندگی اش وحشتناك شده است و آثار
اضطراب و گرفتار رزق شدن و غفلت از بندگی، آرام آرام در شخصیت و روان او پدیدار می شود،
حالا دیر بجنبد شیر پاستوریزه تمام می شود. آن وقت در روستا در گستره گشاده رحمت خدا،
زندگی می كرد، ولی حالا به عشق رفاه، زندگی اش شده است تلاش برای از دست ندادن زندگی
و این در حالی است كه نمی داند با خودش چه كار كرده است ، چون نفهمید اساس زندگی
دنیا، امتحان بزرگ است، حال یا در فراخی رزق یا در تنگی آن. او به شهر آمد برای
این كه به رفاه و فراخی برسد، حالا به بن بست رسیده است و لذا است كه پیامبرخداf می فرمایند: «اَطْیَبُ
الْكَسْبِ عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ»[63] یعنی؛ بهترین كسب، كسبی است
كه انسان روزی خود را با دست خود تهیه كند. چون به كمك چنین رزقی راحت تر به هدف
اصلی زندگی می رسد.
باید این اصل را كه حضرت در این قسمت از خطبه 91 می فرمایند فراموش نكنیم تا
معنی تقدیرات الهی در زندگی برایمان روشن باشد.
[62] - نهج البلاغه، خطبه 91.
[63] - نهج الفصاحه، حدیث شماره332.
تعالی در دلِ تقدیرات
در نامه 72 نهج البلاغه حضرت می فرمایند:
«اَمّا بَعْدُ فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسابِقٍ اَجَلَكَ وَ
لامَرْزُوقٍ ما لَیْسَ لَكَ»؛ یعنی آنچنان نیست كه تو از اجل خود پیشی گیری، همچنان كه
آنچنان نیست كه آنچه روزی تو نیست به تو برسد.
چون نه قرار این است كه ما تا ابد در این دنیا بمانیم، و نه بنا این است كه
همه اموال دنیا و رزق های آن در اختیار ما باشد. مال و ثروت یك امكان است در دنیا
تا در خدمت بندگی ما باشد، همچنان كه عمر یك فرصت است كه باید خوب از آن استفاده
كنی. رزق هم در حدّ وسیله ای است، جهت ادامه زندگی در این دنیا.
حضرت می خواهند این نكته را برای انسان ها روشن كنند كه ای انسان! تو از مرگ
خود جلو نمی زنی، به طوری كه بتوانی مرگ خود را پشت سر بگذاری و باز در این دنیا به
زندگی خود ادامه دهی و در همین رابطه بتوانی رزقی را كه برای تو نیست به دست آوری
و از آن استفاده كنی. بعد ادامه می دهند كه:
«وَاعْلَمْ بِأنَّ الدَّهْرَ یَوْمان؛ یَوْمٌ لَكَ وَ
یَوْمٌ عَلَیْكَ وَ أنَّ الدُّنْیا دارُ دُوَلٍ، فَما كانَ مِنْها لَكَ اَتَاكَ
عَلی ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْها عَلَیْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ» یعنی؛ بدان كه روزگار دو روز است، روزی به
سود توست و روزی به زیان تو، و نیز بدان كه دنیا خانه دگرگونی ها است - لذا از دست این فرد
به دست آن فرد می چرخد- آنچه مال تو باشد هر چند در رسیدن به آن ناتوان باشی خود را به تو خواهد
رساند، و آنچه هم به زیان توست، به كمك نیروی خود نمی توانی از خود دفع كنی.
شما تجربه كرده اید؛ عموماً پیرمردها و پیرزنان كار نمی كنند ولی چون عمرشان
باید ادامه داشته باشد، رزق آن عمر هم كنار آن ادامه دارد، و لذا به راحتی زندگی
می كنند. خیلی چیزها در كنار زندگی ما بنا به حكمت الهی تقدیر شده است و ما در
بستر همین تقدیرات الهی باید امتحان بدهیم، آن تقدیرات، ربطی به انتخاب من و شما
ندارد، من در این كار مختارم كه خودم را در عرصه آزمایش های الهی، بپرورانم.
انتخابِ خوب و یا بد كردن، به عهده شماست، ولی تغییر تقدیرات به عهده شما نیست. مثلاً
زن یا مرد شدنِ شما تقدیر الهی است، امّا حالا كه زن شدی، می توانی زن خوبی باشی،
و لذا تغییر و تعالی تو به عهده توست. شیطان می خواهد ما جملات دقیق امام معصوم
را بد بفهمیم. حضرت می فرمایند: تقدیرات و برنامه ریزی هایی در این عالم توسط
اراده حكیمانه الهی شده است و هنر انسانِ مؤمن این است كه سنّت ها و تقدیرات الهی
را بشناسد و بر اساس آن اصول، برای زندگی خود برنامه ریزی كند و مواظب باشد كه عمر
خود را صرف تغییر اصول و تقدیرات نظام الهی نكند، بلكه تلاش كند در دل آن اصولِ
حكیمانه نظام خلقت، خود را بپروراند و لذا می فرمایند از قواعدِ روزگار این است كه
روزی به سود تو است و روزی به زیان تو. تو این قاعده را بشناس تا در شرایط مختلف
به راحتی مسیر خود را بپیمایی. از قواعد و اصول دنیا این است كه حالت دست گردان
دارد، یك روز در دست تو است و یك روز در دست دیگری است و این قاعده را خوب بشناس
كه جنس دنیا این است، نه این كه گمان كنی زرنگی های تو موجب شده است امروز در دست
تو باشد و در نتیجه تا آخر هم می توانی آن را حفظ كنی. می فرمایند: قاعده آن است
كه از این دنیایِ گردان، آنچه از آنِ توست - هر چند ناتوان باشی- خود را به تو می رساند،
همچنان كه آنچه از این دنیای گردان از آن تو نیست، با قدرت و مدیریت و برنامه ریزی های
خود نمی توانی در دست خود نگهداری. عمده؛ فهمِ سنن ثابت عالَم است، انسان های
بزرگ، بزرگی و عظمتشان در فهم این قواعد است. پیامبر خداf می فرمایند:
«اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ، فَإنَّ
الْاُمُورَ تَجْری بِالْمَقادیر»؛[64] یعنی حوائج و نیازهای خود را همراه با عزّت
نفس پیگیری و برآورده سازید، چراكه امور عالم بر اساس مقادیر و قواعدی تنظیم شده
است.
پس فكر نكنید با تلاش های افراطی و خود را به ذلّت انداختن، می توانید قواعد
و مقادیر عالم را به هم بزنید و چیز بیشتری به دست آورید.
همچنان كه حضرت در جای دیگر می فرمایند:
«در طلب دنیا
معتدل باشید، زیرا به هر كس هر چه قسمت اوست می رسد.»[65]
ریشه همه این سخنان، بصیرتی است كه این عزیزان نسبت به تقدیرات و برنامه ریزی های
عالم دارند، هنر ما این است كه در برخورد با این جملات از قواعد عالم آگاه شویم و
خود را در یك هماهنگی با آن قواعد بپرورانیم و با تمام وجود به آن قواعد و تقدیرات
حكیمانه عالم راضی باشیم.
به مرحوم میرزا رضای كرمانی - قاتل ناصر الدین شاه- گفتند: سیّد جمال كه به تو گفت ناصر الدین
شاه را بكش، الآن كه تو در زندانی، و سید جمال آزاد، او به ریش های تو می خندد.
گفت: اگر سیّد عزیز به ریش من می خندد، حتماً ریش من خنده دار است. این را پذیرش و
ارادت گویند. كاری بكنید كه سخنان معصومین را كه تماماً اظهار قواعد و سنن عالم
است، بپذیرید تا چشمانتان نسبت به نظام حكیمانه عالم باز شود، یعنی در یك كلمه
بیایید عقل امام را بگیرید و جای وَهمیات خود بگذارید، ما هر چه ضرر كردیم به جهت
بازی های وَهم است، گفت:
تو درون چاه رفتستی زكاخ
چه گُنه دارد جهان های فراخ
یك قدم از گرد و غبار وَهم خود بیرون بیایید تا بفهمید امام(ع) چه می گویند. حرف های
امام و پیامبر، آسمانی است، با زمینی بودن خود، نمی توان آن را فهمید. پیامبر خداf می فرمایند:
«اِبْنَ آدَمَ! عِنْدَكَ ما یَكْفیِكَ وَ تَطْلُبُ ما
یُطْغیكَ، اِبْنَ آدمَ! لا بِقَلیلٍ تَقْنَعُ وَ لا بِكَثیرٍ تَشْبَعْ»[66] یعنی؛ ای فرزند آدم! آنچه
برای تو كافی است در دسترس خود داری و در طلب آنی هستی كه تو را به طغیان وامی دارد،
ای فرزند آدم! نه به اندك و قلیل قناعت می كنی و نه از بسیار سیر می شوی.
[64] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 325.
[65] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 67.
[66] - نهج الفصاحه، حدیث شماره24.
امتحان در شرایط گوناگون
پس ملاحظه می كنید كه مشكل در جای دیگر است و ما باید با شناخت خود و شناخت
قواعد عالَم، خود را اصلاح و جهت اصلی خود را طی نماییم و بفمیم نه از اجل خویش می توانیم
فاصله بگیریم و نه رزقی غیر از رزق خودمان را می توانیم تصاحب كنیم و نه از شرایطی
كه علیه ماست می توان فرار كرد و نه شرایطی كه به نفع ماست از دست ما می رود و نه
آن وقتی كه دنیا به ما روی كرد، تا آخر می ماند و نه آن روزی كه دنیا به ما پشت
كرد، پشت كردن آن را می توان با قدرت خود تغییر داد، بلكه این ها زیبایی های عالم
حكیمانه الهی است تا هر كس همواره در شرایط مختلف در معرض امتحان قرار گیرد و
نهفته های وجود خود را از حالت بالقوّه به حالت بالفعل درآورد.
به سوره هود آیه 6 و سوره فجر آیه های 15و 16و 17 مراجعه بفرمایید كه بحث آن
گذشت، این آیات را با دقّت كار كنید تا بتوانید یك مقام حكیمانه روحانیِ معنوی
پیدا كنید تا در ارتباط با خدا، چون حكیمان بزرگِ تاریخ در مقابل حادثه ها و
تقدیرات عالم با متانت و وقار موضع گیری كنید، نه چون انسان های زبون، خود را اسیر
سرنوشت محتوم بپندازید و در پروریدن خود، خود را دست بسته ببینید و نه همچون پلنگ های
مغرور به جنگ ماه بروید و بخواهید با تقدیرات عالم بجنگید.
عمده آن است كه یك لحظه از آبادانی قیامت غفلت نشود و با نور سخن علی(ع) این رهنمود را به
خودمان القاء كنیم كه «آن چه برای آبادانی قیامت تو نیست، برای تو ارزش ندارد، و
آن چه برای غیرْ داری، در واقع نداری». مثلاً من برای جلب توجه شما یك خانه تجملی
می سازم كه شما بگویید عجب خانه ای! این خانه در واقع رزق من نیست و در ابدیت، به كار
من نمی آید، پس در واقع مال من نیست، آری در واقع مال من نیست، و القاء این نكتة
اخیر به قلب، ما را نجات می دهد، چون چنین خانه ای را مال خود نمی دانیم كه برای
به دست آوردن آن عمر خود را از بین ببریم.
ثروت و مالی كه من و شما را از انجام وظیفه دینی كه موجب آبادی قیامت است
محروم می كند، دام من و شما است. اگر گرفتاری های اقتصادی و طلب مال بیشتر، وظیفة
رعایت والدین را از ما گرفت، به دست آوردن آن مال، به دست آوردن قطعه ای از جهنم
است. روز قیامت از من نمی پذیرند كه خیلی كار داشتم و لذا به پدر و مادرم سر
نزدم، چون قاعده نظام الهی این بود كه با احسان به والدین قیامت خود را آباد كنیم.
حضرت اصرار دارند ما را متوجه كنند، آنچه از دنیا و فعالیت دنیایی، برای ما می ماند
همانی است كه موجب آبادانی قیامت ما بشود.
زندگی در قیامت؛ یعنی زندگی نفس در مرتبه ای برتر از مرتبه وجود دنیا، حالا
كدام مرتبه اگر آباد باشد ما به مقصد واقعی خود رسیده ایم؟ پس آبادانی قیامت یعنی
آبادانی واقعی خودمان، و غفلت از قیامت یعنی آبادانی عالَم خاك. اگر سعی من در
آبادانی لباس و خانه بود، غیر خود را آباد كرده ام، این ها می رود و من می مانم با
خودم، حالا اگر با خودم كه آباد نشده است روبه رو شوم و تا ابد هم باید با آن خودِ
ناآباد زندگی كنم، آیا خسارت بزرگی نیست؟ و آیا رهنمود از این بزرگ تر وجود دارد
كه علی(ع) می فرمایند؟ آبادانی
قیامت؛ آبادانی قلب است به نور ایمان و سعی در نزدیكی به خدا. قلب انسان با یاد
خدا آباد می شود ولی حبّ دنیا و یاد دنیا قلب را می میراند، وقتی قلب مرد چیزهای
دیگر كه مرده اند، قانعش می كنند و هزاران هزار ذهنیات پوچ، انسان را از زندگی
حقیقی باز می دارند و همان ها برایش سنگین و ارزشمند می شود، این آدم كجا، و آن
آدمی كه با ارتباط با حضرت اَحد -كه منشأ همه كمالات نیز هست- خودش را از همه این كثرات
آزاد می كند كجا! از جمله این كثرات، رزق است، اگر از رزق آزاد شدی نه غم رزق
آینده را می خوری و نه غم رزقی كه رفت و به دست تو نرسید.
آزادی از وَهم
می فرمایند: اگر بناست غم رزقی كه رفت و به دست تو نیامد را بخوری، غم این همه
چیزهایی كه هست و می آید و تو به آن ها دست نیافته ای را نیز بخور. خیلی چیزها به
ظاهر می توانستی به دست آوری ولی نشد، حالا چه شد؟ هیچی. حضرت می خواهند ما را از
آرزوهای پوچِ آینده و غم های بیخود گذشته، آزاد كنند. برای ملموس كردن موضوع مثالی
هست كه:
شخصی چند مرغ
داشت كه به اصطلاح كُرچ آمده بودند و آماده بودند تا اگر تخم مرغ زیر بال آن ها
قرار دهند جوجه بیاورند. رفت و تعدادی تخم مرغ خرید و در سبدی قرار داد و روی سرش
گذاشت و به سوی خانه حركت كرد. در مسیر كه می آمد به فكر فرو رفت كه حالا این تخم مرغ ها
را زیر پای مرغ ها می گذارم، همه آن ها جوجه می شوند، بعد آن جوجه ها بزرگ می شوند
و تخم می گذارند و بعد دوباره همان تخم مرغ ها را زیر پای خودشان می گذارم و جوجه
می شوند و آن جوجه ها مرغ می شوند و تخم می كنند و دوباره از آن ها جوجه به دست می آورم،
و چه می شود، ثروتمندترین مرد شهر خواهم شد و همه به من تعظیم می كنند. همین كه در
فكر بود كه همه مردم شهر به من تعظیم می كنند، خودش هم به حالت تعظیم در آمد كه
ناگهان سبد تخم مرغ ها از سرش افتاد و همه آن ها شكست. به خود آمد كه عجب! از اول
هم بدتر شد.
قصه خیلی از انسان ها این گونه است كه گرفتار نیامده هایی هستند كه هرگز نمی آید
و در نتیجه از شرایطی هم كه در آن قرار دارند درست استفاده نمی كنند.
حضرت علی(ع) می فرمایند: «وَ اِنْ جَزِعْتَ
عَلَی ما تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلَی كُلِّ ما لَمْ یَصِلْ اِلَیْكَ»
كه
معنی آن قبلاً عرض شد، تأكید دارند كه خود را به كلی از نداشتن هایت آزاد كن، هم
نسبت به آنچه باید می داشتی و از دستت رفته و هم نسبت به آنچه نداری و آرزو داری
به دست آوری، هیچ كدام از این ها رزق تو نیست، رزق تو آنهایی است كه در گذشته به
دستت رسید و آینده به پیش تو می آید، پس همان هایی كه همواره داری را بگیر تا روح
تو با عبادت خدا بتواند قیامت خود را آباد كند. مگر در نمازهای خود، غم گذشته و
آرزوهای آینده نیست كه رابطه ما را با خدا از بین می برد و از آبادانی قلب
محروممان می كند؟ روحِ اسیر نمی تواند پرواز كند، چون نیازهای كاذب، تن او را به
پایین می كشد. گفت:
برگشاده روح بالا، بال ها
تن زده اندر زمین چنگال ها
چون زمینی شده از آبادانی معنوی محروم می شود، و علت همه این مشكلات هم آن
است كه از رزق حقیقی اش به سوی رزق آرمانی نظر كرده است.
سپس حضرت در ادامه می فرمایند: «اِسْتَدِلَّ عَلَی ما لَمْ یَكُنْ بِمَا
قَدْ كانَ، فَاِنَّ الْاُمُورَ اَشْباهٌ» یعنی؛ دلیل بگیر و برای خود روشنگری كن
كه آن چیزی را كه هم اكنون نداری و قبلاً داشتی، مثل آن چیزی است كه از اول
نداشتی، چرا كه امور شبیه هم اند. چون هر دوی آن ها فعلاً نسبت به تو، نداشتن است،
و هیچ كدام از آنِ ما نبود. عمده آن است كه انسان نظر و ذهن خود را نسبت به نداشتن های
خود منصرف كند. راه كار علی(ع) راه كار بسیار خوبی است كه از نداشتن هایی كه از اول نبوده و تو
نگران آن نیستی، نتیجه بگیر نسبت به نداشتن هایی كه از دست داده ای، و آن ها را
مثل اولی قلمداد كن. به اصطلاح مردم بگو: «گیرم كه از اول نداشتم» چون فرقی بین آن
دو نوع نداشتن نیست، بیخود ذهن خود را مشغول نداشتن هایی كرده ای كه از دست داده ای
و لذا روح خود را لگد مال این فرض بیخود می كنی و از امكان تعالی در دنیا محروم می شوی
و بعد می گوییم چرا ما مثل علماء و عرفای بزرگ قلبی كه بتواند با خداوند اُنس
داشته باشد نداریم؟! آن بزرگان اول سخنان ائمهh را محور زندگی خود قرار دادند و به راحتی از
خیلی چیزها گذشتند تا به اُنس با خدا رسیدند و با این كار عملاً همه چیز را به دست
آوردند. در شهدا چنین خصلت هایی احساس می شد كه به راحتی از دنیا و آن چه در آن
است گذشتند. باور بفرمایید در چهره بعضی از آنها گذشتن از دنیا كاملاً پیدا بود،
چشمشان افق دیگری را می دید، آیا این ها اگر غصه دنیای از دست رفته شان را می خوردند،
چشمشان تا این جاها باز می شد؟ مادر یكی از شهدا می گفت: آنچنان فرزندم در این
دنیا نبود كه هرچه به او نگاه می كردم او را شهید می دیدم، اصلاً نمی توانستم او
را متعلق به خودم و دنیا ببینم.
امیرالمؤمنین(ع) بنا دارند افق دید و قلب ما را تا آنجا پیش ببرند كه خود را
دنیایی نبینیم و به جای آن كه خدمت گذار دنیا شویم، دنیا را خدمت گذار خود ببینیم
و به آبادانی قیامت خود همت كنیم، آن حضرت دید و به ما هم نشان داد، هنر ما گرفتن
بصیرت علوی است. به گفته مولوی:
ای علی كه جمله عقل و دیده ای
شمه ای بنما از آنچه دیده ای
و حضرت به واقع شمه ای از آنچه دیده اند را بر ما نمایاندند. ولی:
هر آن كس نیاموخت ز آموزگار
بیاموزدش گردش روزگــار
در خاتمه به این فرمایش امام الموحدین(ع) عنایت بفرمایید كه مطلبی است پر از رمز و
راز. می فرمایند:«كَمْ مِنْ مُتْعِبٍ نَفْسَهُ مُقْتَرٍ عَلَیْهِ وَ
مُقْتَصِدٍ فِی الطَّلَبِ قَدْ سَاعَدَتْهُ الْمَقَادِیرُ»[67] یعنی؛ چه بسیار افرادی كه در
طلب دنیا نفس خود را به سختی می اندازند و با این حال خداوند بر آن ها تنگ دستی
وارد می كند، و چه بسیار افراد میانه رو و مقتصدی كه تقدیرهای الهی به كمكشان می آید
و با توجه به مقدرات الهی برنامه های خود را جلو می برند.
پیامبر خداf در روایت مشهور به
«ای اباذر» می فرمایند:
«یا اباذر! لَوْ اَنَّ ابْن آدَمَ فَرَّ مِنْ رِزْقِه
كَما یَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَما یُدْرِكُهُ الْمَوْتُ». یعنی؛ ای اباذر! اگر فرزند
آدم از رزقش همچنان كه از مرگ فرار می كند، فرار كند باز رزق تعیین شده او به او
خواهد رسید همچنان كه مرگ او به او خواهد رسید.
این روایت ما را از نگرانی تأمین رزق آزاد می كند و موجب ایجاد زمینه اُنس هر
چه بیشتر انسان با خدا خواهد شد.[68]
و نیز پیامبر در فراز دیگر از سخنشان به اباذر می فرمایند: «یا اَباذر!
اِسْتَغْنِ بِغِنَی الله یُغْنِكَ اللهُ. فَقُلْتُ: وَ ما هُوَ یا رَسولَ الله؟
قالَ: غَذاءُ یَوْمٍ وَ عِشاءُ لَیْلَةٍ، فَمَنْ قَنَعَ بِهَا رَزَقَهُ اللهُ
فَهُوَ اَغْنَی النّاسِ».
یعنی؛ ای اباذر! خود را به آن چه خدا تو را غنی ساخته، غنی دان. اباذر می گوید:
عرض كردم آن چیست ای رسول خدا؟ حضرت فرمودند: غذای یك روز و شام یك شب، هركس قانع
شد به رزقی كه خداوند به او داده، ثروتمندترین مردم است.
این روایت؛ موضوع غنای دروغین را از غنای حقیقی مورد بررسی قرار داده و نقش
خیال و آرزوها را در به دست آوردن ثروت های دروغین روشن می كند.[69]
قرآن در آیه 60 سوره عنكبوت می فرماید: «وَكَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ
رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» یعنی؛ چه بسیار جنبندگان كه
رزق خود را حمل نمی كنند- مثل پرندگان- و خدا رزق آن ها را و شما را می دهد، و
او شنوا به نیازهای شما و دانا به راه های رفع نیازهای شماست.
آیه می فرماید: فرقی نمی كند بین آن پرنده ای كه زمین و منبع درآمد ندارد، و
شما، همه را خداوند رزق می دهد، پس مواظب باشید از رزّاق بودن خدا غافل نشوید و
فكر كنید زمین و مغازه و اداره شما عامل حقیقی رسیدن رزق شما است و از خدا و وظیفة
خود نسبت به خدا غافل شوید. سپس در آیه بعد می فرماید: «وَلَئِن
سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ
وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَكُونَ» یعنی؛ اگر به همین افراد كه
از رزّاق بودن خدا غافل شده اند و خود را گرفتار حرص در طلب رزق كرده اند بپرسی چه
كسی آسمان ها و زمین را خلق كرد و انضباط خورشید و ماه را در قبضه خود دارد؟
خواهند گفت: خدا! پس به این ها بگو حالا كه چنین است این چه تهمتی است كه روا می دارید
و منكر رزّاق بودن خدایید و این چنین در طلب رزق سر از پا نمی شناسید؟ و لذا در
ادامه به عنوان نتیجه گیری می فرماید: «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء
مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» یعنی؛ حالا كه متوجه شدید از
آن پرنده بدون سرمایه تا شما كه سرمایه و زمین و مغازه دارید، همه را خدا رزق می دهد،
و حالا كه متوجه شدید تمام عالَم در قبضه قدرت خداوند است، پس بدانید: «اللَّهُ یَبْسُطُ
الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ
شَیْءٍ عَلِیمٌ» یعنی؛ خدا است كه با برنامه هایی كه دارد هركس را اراده كرد،
رزقش را وسعت می دهد و یا محدود می كند، چرا كه خداوند بر همه چیز دانا است و می داند
شرایط بندگی هركس چگونه باید باشد.[70]
«والسلام علیكم
و رحمةالله و بركاته»
[67] - كافی ج 5، ص 81.
[68] - در رابطه با مسأله فوق
می توانید به سلسله مباحث شرح حدیث «ای اباذر» جلسه 86 مراجعه فرمایید.
[69] - برای بررسی بیشتر در
موضوع فوق به سلسله مباحث شرح حدیث «ای اباذر» جلسات 91 و 92 مراجعه فرمایید.
[70] - برای شرح بیشتر این آیات
می توانید به بحث تفسیر سوره عنكبوت جلسه 24 رجوع فرمایید.
زندگی، ماوراء وسعت و تنگی رزق
بسم
الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ
رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ
خَبِیرًا بَصِیرًا﴾
﴿وَلاَ
تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُم﴾
﴿إنَّ
قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِیرًا﴾[71]
[71] - سوره اسراء، آیات 30 و 31.
چگونگی ورود به زندگی اَقْوم
قرآن در سوره اسراء آیه 9 می فرماید: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی
هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ
أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِیرًا»؛[72] یعنی این قرآن به راه و
روشی كه اقوم و پابرجا است دعوت می كند و بشارت می دهد مؤمنینی را كه به اعمال
صالح مبادرت می ورزند، كه برای آن ها اجر بزرگی در پیش است.
«أَقْوَمُ»؛ یعنی چیزی كه هم خودش قوام دارد و
زوال ناپذیر است، هم هر چیزی كه به او نزدیك بشود محكم و زوال ناپذیر می شود، یعنی
آنچنان محكم است كه در خودش هیچ سستی نیست و كسی هم كه به او نزدیك بشود از نقص و
اضمحلال می رهد.
بعد از طرح این نكته؛ دستوراتی می دهد كه از طریق آن دستورات، ما به اَقْوم
نزدیك می شویم و از زوال و اضمحلال نجات می یابیم.
می فرماید: معبودی غیر از الله برای خود قرار نده، و برای این كه این خصلت در
تو رشد كند، احسان به والدین بكن كه آن ها مسیر ایجاد تو توسط خداوند بودند. احسان
به والدین یك نوع خدانگری و خدادوستی است. بعد می فرماید: حق را در قوم و خویشت
جاری كن و با روحیه حق دوستی، حقوق آن ها را رعایت كن، «وَآتِ ذَا
الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ» یعنی؛ حقوق آشنایان و مساكین
و درراه مانده ها را ادا كن، حق هر ذی حقّی را حرمت بگذار، حقوق این ها را رعایت
كن. یعنی؛ حریم حق را در این گروه ها رعایت كن، تا در عین نظر به خویشاوندان، حق
در روابط تو با سایر انسان ها گُم نشود.
در واقع با طرح این دستورات دارد سنّت «یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم»؛ را گوشزد می كند تا ما حق
را بشناسیم و رعایت كنیم.
[72] - سوره اسراء، آیه 9.
راه ایجاد یگانگی در شخصیت
بعد در همین راستای «یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم» می فرماید: «وَلاَ تُبَذِّرْ
تَبْذِیرًا»[73] در ارتباط با جامعه و رعایت
حقوق آن ها، اهل ریخت و پاش نباش، وگرنه تعادل توحیدی ات به هم می خورد، نمی توانی
یگانه شوی تا با یگانه ارتباط برقرار كنی، تمام مقصد و مقصود قرآن در تمام دستورات
دین این است كه انسان شایسته قرب الهی شود، حتّی فرمود: «ما خَلَقْتُ
الْجِنِّ وَ الْاِنْسَ اِلّا لِیَعْبُدُون» و هدف خلقت انسان و جن را بندگی خدا
قرار داده است. در جای دیگر می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّك حَتّی یَأتِیَكَ
الْیَقین» یعنی؛ پروردگار خود را بندگی كن تا به یقین برسی. «یقین» مقام رؤیت حق و
مقام قرب كامل است، پس تمام دستورات دین برای این است كه انسان شایسته قرب شود، آن وقت
لازمه شایسته قرب شدن، نزدیك شدن به أَحد است و لازمه نزدیكی به أَحد، شخصیت
یگانه پیداكردن است، یعنی اگر ما در شخصیت خود یگانگی لازم را نداشته باشیم، اصلاً
شایسته ارتباط با أَحد نمی شویم.
شخصیت انسان موحّد غیر از شخصیت انسان فاجر است، فاجر؛ یعنی كسی كه ابعاد
شخصیتش منفجر شده، هر گوشه اش به چیزی گرفتار شده است. ولی انسان موحّد یعنی كسی
كه تمام امیالش در زیر نور شریعت، به یگانگی رسیده است، چون خود را در تحت حكم اَحد
قرار داده و مسلّم به اندازه ای كه شخصیت انسان یگانگی داشته باشد، می تواند در
مقام قربِ با أَحد باشد.
پس دستورات دین، دستورات«یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم» است كه تو را از یگانگی و
استحكام برخوردار می كند، به همین جهت می فرماید: مواظب باش شیطانی عمل نكنی،
شیطان در مقابل خدا كفر می ورزد، چون اهل ریخت و پاش است، فرمود: «إِنَّ
الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ »[74] یعنی آن ها كه اهل ریخت و
پاش هستند از همراهان و برادران شیطان اند، تو اهل ریخت و پاش نباش كه تعادلت از
دست می رود، نگاه اقتصادی صِرف به عمل تبذیر نكنید، به عنوان شرك و كفر به آن نگاه
بكنید، یعنی همان طوری كه خداوند به آن نگاه كرده است. آیه قرآن این است كه اگر
مُبَذِّر باشید، فكرتان شیطانی می شود، یعنی گرفتار كفر می شوید و از خداوند،
محجوب می گردید و دیگر نمی توانید با خدا ارتباط برقرار كنید، مقام گسستگی و
انفجار و بی تعادلی در شخصیت خود پیدا می كنید.
[73] - سوره اسراء، آیه26.
[74] - سوره اسراء، آیه27.
تعادل توحیدی
باز در رابطه با «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ
أَقْوَمُ» و این كه این قرآن راه های پایدار و ماندگار را به بشریت نشان می دهد
و این كه انسان ها در یك تعادل مطلوب قرار گیرند. می فرماید: «وَلاَ تَجْعَلْ
یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ
مَلُومًا مَّحْسُورًا»[75] یعنی دست خود را آنچنان به
گردنت قفل نكن كه هیچ بخششی از تو صادر نشود، و آن چنان هم در بخشش افراط نكن كه دچار
فقر كامل شوی. نه بخل بر تو حكومت كند، نه بی پروایی در خرج كردن و بخشیدن. قدرت
مدیریت اقتصادی تحت دستورات دین به انسان تعادل توحیدی می بخشد، در راستای چنین
دستوراتی، به خصوص دستور اخیر، یك قاعده كلّی را در امر رزق گوشزد می كند و می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ
یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا
بَصِیرًا»[76] یعنی این سنّت پروردگار تو
است كه هر كس را خواست رزقش را وسعت می دهد و یا محدود می نماید، زیراكه او به
حقیقت و موضع گیری بندگانش از قبل آگاه بوده و می دانسته است چه اندازه از رزق به
مصلحت آن ها است.
علامه طباطبایی«رحمه الله علیه» بر اساس سیاق سوره در رابطه با این
آیه، فرمایش خوبی دارند. می فرمایند:
«خداوند رزق را
بر عدّه ای فراخ و برای عدّه ای تنگ می كند، امّا نه آنچنان تنگ می گیرد، كه به
كلّی قطع كند، نه آنچنان وسعت می دهد كه بی حساب باشد، تو هم این طوری باش تا
متخلّق به اخلاق خدا گردی.»
علامه«رحمه الله علیه» از این آیه، استفاده برای توحید شخصیت می كند. یعنی؛ آیه می خواهد
بگوید چنان چه بر روش الهی عمل كنی، تعادل شخصیت برایت حفظ می شود. ببین خدا چطوری
با بندگانش برخورد كرده است، نه افراط و نه تفریط، نه آنجا كه تنگ می گیرد به كلی
قطع می كند و نه آنجا كه مصلحت می داند وسعت دهد بی حساب وسعت می دهد، بلكه با یك
تعادل و قوام خاصی در عالم تصرف می كند، كه این همان تدبیر اَقْوم است. پس حالا كه
متوجّه شدید این قرآن به اَقْوَم دعوت می كند، تا وقتی كه دارای یك نحوه تعادل و
روحیه اَقْوم نشوید، نمی توانید بهره لازم را از زندگی خود ببرید و قرآن هم به این
جهت از سنّت های اَقْوَم خبر می دهد كه می خواهد ما با آن ها هماهنگ شویم. اساس
بندگی برای هماهنگی با نظام اَقوم الهی است و عمده مشكل این قرن همین است كه بشر
به بندگی اش قانع نیست، اصلاً قناعت در دستورات دین، قناعت در بندگی است كه ظهورش
قناعت در اقتصاد است. شما روایات را بخوانید، عمده این است كه انسان، قانع بشود
بنده است، وقتی كه قانع شد كه بنده است، می بیند همه عالم برای اوست و برای تعادل
او آفریده شده تا او را به استحكام شخصیت و قوام در انسانیت برساند. رسول خداf می فرمایند: «مَنْ اَصْبَحَ
مُعافِیَ فی بَدَنِهِ آمِناً فی سِرْ بِهِ، عِنْدَهُ قُوْتُ یَوْمِهِ، فَكَاَنَّما
خُیِّرَتْ لَهُ الدُّنْیا بِحَذافیرِها»[77] یعنی هر كس صبح كند در حالی كه
تنش سالم و در جماعت خود ایمن باشد، و خرج و رزق آن روزش در نزدش باشد، مثل آن است
كه جهان با تمام آنچه در آن هست، مال اوست. چون چنین كسی در چنین شرایطی هر آنچه
را واقعاً از دنیا می طلبد به طور كامل دارد. و لذا نمی خواهد برتر از بقیه باشد،
آن وقت مال بیشتری كه به وسیله آن بتواند بر شما فخر كند نمی خواهد.
دقّت كنید! به آن عارف گفتند: از خدا چه می خواهی؟ گفت: «هر چه خدا بخواهد!!
بنده را چه حقّی كه بگوید چه می خواهم، به گدا هر چه دادند می گیرد». بنده از خدا
چه می خواهد؟ هر چه او بخواهد، حالا اگر وسعت داد، همان را می خواهد، اگر تنگ
گرفت، همان را می خواهد، البته مؤمن تنگ بودن رزق خود را احساس نمی كند، سخت گیری های
خدا را در جاهای دیگر می شناسد. بدترین بلا را برای خود، از بین رفتن لذّت مناجاتش
می داند، قساوت قلب را بلای حقیقی می داند، مؤمن اصلاً حسّ نمی كند كه خداوند با
این تنگی رزق به او تنگ گرفته است. كسی كه به بندگی خدا قانع است، و از دنیا به
همین حالت بندگی بسنده كرده است، از این تعادلِ تنگ گرفتن و یا وسعت دادن های رزق،
مدیریت مدبّرانه حق را می بیند، نه حسرت می خورد به جهت آن كه ندارد، و نه مغرور
می شود به جهت این كه دارد، چون هر دوی این صفات شیطانی است. اصلاً بنا نیست از
نداشتن دنیا حسرت بخوریم.
[75] - سوره اسراء، آیه29.
[77] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2803.
خداوند از ما به ما آگاه تر است
پس طبق این آیه كه می فرماید «إِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن
یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا» به این نتیجه رسیدیم كه رزق
هركس مقدّر شده است، حالا اگر بر ما تنگ گرفتند، الحمدلله، و اگر وسعت دادند، باز
هم الحمدلله. ما خودمان نمی دانیم واقعاً كدام یك از آن دو برای ما خوب است،
خداوند در آخر آیه می فرماید: «اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً»؛ یعنی خداوند از قبل به وضع
بندگانش آگاه و بصیر بود. پس او بهتر از ما وضع ما را می داند، همچنان كه اعضاء
مورد نیاز ما را قبل از تولد، برای ما پیش بینی كرد، و همچنان كه برای هدایت ما
پیامبران را فرستاد تا گمراه نشویم، خودش رزق مورد نیاز ما را، آن هم طوری كه برای
ما مصلحت است، تقدیر فرموده است. با توجّه به این نكته؛ زندگی ما ماوراء وسعت و
تنگی رزق خواهد شد. گفت:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ
ای عجب كس عاشق این هر دو ضد
یعنی من آسانی ها و سختی های پروردگارم را كاملاً پسندیده ام، هر چند این كار
عجیب است، امّا نه در مورد پروردگارم،
نــالم و ترسـم كه او باور كند
وز ترحّــم جـور را كمتـر كنــد
آری؛ طبیعی است كه در اثر سختی ها ناله می كنم، چون اقتضای برخورد با سختی ها
ناله است، هر چند نگرانم خداوند بر این ناله من ترحّم فرماید و سختی هایی را كه
مصلحت روح و زندگی من است كم كند، آن وقت در این حال ناله ای دیگر سر می دهم به
جهت رفع سختی ها.
والله ار زین خار در بستان شوم
همچو بلبل زین سبب نالان شوم
یعنی سوگند به خدا اگر از سختی هایی كه پروردگارم برایم مقدر فرموده به راحتی ها
منتقل شوم، مثل بلبلی كه از محبوبش جدا شده، ناله سر می دهم، چون من هر چه او
برایم بخواهد می خواهم. اگر یك مشكل برایم ایجاد كرد، این مشكل در جای خود، راه
ارتباط من است با خدا، او دنبال بهانه است یك چیزی به ما بدهد، تا بگوییم خدا.
تدبیر الهی، نحوه آرمانی زندگی ما
انسان بیدار مشكلات و تنگناها را چهر ه ای از ربوبیت حق می بیند، همان طور كه
وسعت ها و راحتی ها را چهره دیگری از ربوبیت حق می شناسد، خدا می داند ما در چه
شرایطی می توانیم درست بندگی كنیم، چون او ربّ ما است و ما بندگان اوییم «إِنَّهُ كَانَ
بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»؛ در علم خدا، آن نحوه آرمانی و ایده آلِ
بودنِ ما مشخص بود و بر اساس آن بودن، زندگی ما را برای ما تنظیم فرمود. حالا اگر ما
از آن زندگی كه توسط حضرت حق تنظیم و برنامه ریزی شده استفاده نمی كنیم، تقصیر خود
ماست، طناب برای آن است كه انسان بگیرد و بالا برود، حالا اگر كسی میل رفتن در چاه
را دارد و از طناب به جای بالا رفتن در راه پایین رفتن استفاده می كند، تقصیر طناب
نیست. گفت:
تو درون چـاه رفته استی زكـاخ
چه گنـه دارد جهـان های فــراخ
مر رَسَن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
دو حالت قابل تصور است: یا خدا از قبل، طرح دنیا و حوادث آن را در علم خود نداشته،
و دنیا و حادثه های آن روی دست خدا مانده است، یا از قبل طرحش را داشته است، فرض
اوّل محال است، چون خالق هستی، علم به تمام ابعاد مخلوقش دارد و آینده مخلوقش هم
جزء مخلوقیت مخلوق است و با اراده خدا ایجاد شده است، پس اگر طرح دنیا را از قبل
در علم خود داشته است و هر موجودی آن طوری كه در علم خدا بوده خلق می شود. همچنان كه
موجود مختار بر اساس اختیاری كه در علم خدا برای او بوده، خلق شده است پس از قبل
به همه ابعاد وجودیِ ما علم داشته و به نیازهای ما از جمله نیاز ما به رزق، علم
داشته است و لذا می فرماید: «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا» یعنی؛ از قبل آن بنده را با
تمام میل ها و مصلحت هایش می شناخته و بر اساس همان میل ها و مصلحت هایش زندگی او را
همراه با وسعت و یا تنگی رزقش، تقدیر فرمود، پس تمامی مكنونات وجود بنده قبل از
خلقت بنده معلوم است و بر همان اساس كه خدا نحوه وجود بنده را می داند، زندگی
بنده را نسبت به بنده و بنده را نسبت به دنیا، آرایش داده و ربوبیت كرده است.
این جا شما با دقت به قسمت آخر آیه، نتیجه خوبی می گیرید و آن این كه ربّ شما
برای زندگی شما از قبل برنامه ریزی های لازم را انجام داده است، ربّ كارش پروریدن
است، حالا اگر از قبل می داند كه پروریدن و تعالی شما در رابطه با ایجاد این نوعِ
خاص از شرایط است، همان شرایط را برای شما تدبیر می كند. حالا شما طوری زندگی كن كه
نگاه و عقیده توحیدی ات تو را متوجه شرایط پرورش پروردگارت كند. یعنی نظام توحیدی
و تدبیر حكیمانه ای كه بر اساس آن ، رزق یكی را تنگ گرفته و رزق دیگری را وسعت
داده است، نه آن كه رزقش تنگ است زندگی اش از تعادل خارج می شود و نه آن كه رزقش
وسعت دارد قرار است گرفتار ریخت و پاش شود و از تعادل لازم خارج گردد.
غفلت از رزقِ مقدر، عامل قتل فرزندان
شیطان می خواهد كاری كند كه ما در راستای تقدیر الهی و این كه مصلحت دیده ما
را در تنگی رزق بپروراند، ما خود را فقیر احساس كنیم. كسانی كه با شیطان بیشتر
رفیق هستند، اگر بیشتر از بقیّه هم ثروتمند باشند، بیشتر احساس فقر می كنند. قرآن
می فرماید: «اَلشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء
وَاللّهُ یَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»[78] یعنی؛ شیطان شما را از فقر
می ترساند و به فحشاء امر می كند، و خدا به شما وعده مغفرت و فضل و گشایش می دهد،
خداوند در عالم حضوری گسترده و عالمانه دارد.
طبق آیه فوق احساس فقر مالی ریشه در وسوسه شیطان دارد، حال خواه انسان
ثروتمند باشد، خواه نباشد، با این كه آمریكا وضعیت اقتصادی اش از بسیاری از كشورها
بهتر است، ولی می بینید كه احساس فقر بیشتری می كند و نگران است كه نكند بدبخت شود
و برای نجات از این فقر وَهمی كه شیطان بر جان آن ها انداخته، بیشتر از بقیه دست و
پا می زنند، چون شیطان یارانش را از فقر می ترساند، در حالی كه خداوند رزق مورد
نیاز هر كس را مقدّر فرموده و انسان ها می توانند با اندك فعالیت راه رسیدن آن رزق
را فراهم كنند و بیشترین وقت خود را در راه معارف الهی و عبادت در پیشگاه خداوند، و
خدمت به خلق برای رضایت خالق بگذرانند، لذا در آیه بعد می فرماید: ای آدم ها! برای
این كه تشتّت شخصیتی پیدا نكنید و به تعادل شخصیت و یگانگی روح برسید و بتوانید با
حق، یگانه شوید و با یگانه ارتباط برقرار كنید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ
إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِیرًا»[79] یعنی؛ فرزندانتان را از ترس
فقر، نكشید، ما آن ها و شما را رزق می دهیم و این كار شما انحرافی بزرگ است. چون
نمی دانند این كه از فقر نگرانند شیطان بازی شان داده است و كارشان را به جایی
رسانده كه برای فرار از فقر به جنایتی بزرگ- یعنی قتل فرزند- دست می زنند. این آیه فوق العاده
روشنگر است تا انسان ها بدانند اگر متوجّه مسئله رزق مقدّر نباشند تا كجاها به
انحراف كشیده می شوند، به طوری كه نه تنها تمام عمر خود را در راه كسب رزق از بین
می برند، بلكه در حدّ كشتن كودكان بی گناه جلو می روند.
فكر نكنید قتل این كودك باعث می شود یك نان خور از خانواده كم شود، اصلاً بنا
نبوده نان خوردن این كودك یا این همسر به دست شما باشد، خداوند خودش خلقشان كرده،
خودش هم رزقشان را می دهد، منتها ممكن است از طریق شما آن رزق را به بندگانش
برساند، حالا اگر تو فكر كردی خودت باید رزقشان را بدهی و احساس سنگینی بر دوش خود
كردی، نگرانی از فقر گریبانت را می گیرد، ولی اگر خود را واسطه دیدی و واسطه خوبی برای
رساندن رزق به كودكانت شدی، به بركت رزقی كه از طریق شما برای آن ها می فرستند، بركات
اضافه تری هم به شما می رسد، این جاست كه رسول خداf می فرمایند: «اَنْفِقی وَ لا
تُحْصی فَیُحْصی اللهُ عَلَیْكَ، وَ لا تُوعی فَیُوعی اللهُ عَلَیْكَ»[80] یعنی؛ خرج كن و حساب نكن،
كه خدا بر تو حساب نكند، و بخل مورز تا خدا بر تو بخل نورزد. حضرت در این فرمایش
می خواهند ما را متوجّه كنند كه فكر نكن تأمین رزق همسر و فرزندت را بر دوش تو
گذاشته اند كه بخواهی حساب تأمین رزق را بكنی و لذا سخت بگیری. می فرمایند: خداوند
حساب این زندگی را كرده است، وگرنه نباید از این جمله حضرت برداشت كنیم كه به نام
بخل نورزیدن، ریخت و پاش كنیم، چون خودشان در جای دیگر می فرمایند: «اِنَّ مِنَ
السَّرْفِ اَنْ تَأْْكُلَ كُلَّ مَا اشْتَهَیْتَ»[81] یعنی؛ از انواع اسراف این
كه هر چه می خواهی بخوری، و یا می فرمایند: «اَلْإِقْتِصادُ نِصْفُ الْعَیْشِ وَ
حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّین»[82] یعنی؛ اقتصاد و میانه روی،
نصف زندگی است و حُسن خلق، نصف ایمان است. بناست شما خدا را بندگی كنید. خیلی چیز
عجیبی است! اگر كارهایمان را به بندگی ربط بدهیم و در راستای بندگیِ خدا شغل خود
را انتخاب كنیم، خداوند هر طور مصلحت دانست رزق ما را تأمین می فرماید. چه موقع
كشاورزی تحقیر و یا معلّمی و یا خانه داری تحقیر شد؟ موقعی كه خود این ها زندگی به
حساب نیامد، بلكه وسیله پول درآوردن شد تا به كمك پولی كه از طریق آن ها به دست
می آید برویم زندگی كنیم، چقدر زیبا بود و هست وقتی كه شغل ما بستر زندگی ما باشد
و نه صرفاً منبع درآمد، در آن حالت خود آن شغل مطلوب است. بنده نباید معلّمی كنم
تا پول درآورم و با آن زندگی بكنم، بلكه همین معلّمی، زندگی است، آری حقوقم را هم
می گیرم، آن دیگر رزقی است كه خدا از این طریق می دهد. شما الآن اینجا نشسته اید
تا زندگی كرده باشید، كسی هم به شما پول نمی دهد، برای همین هم خسته نمی شوید، آن طور
كه یك كارمند اداره در اداره هست، این جا ننشسته اید.
[78] - سوره بقره، آیه268.
[79] - سوره اسراء، آیه 31.
[80] - نهج الفصاحه، حدیث شماره566.
زنده بودن یا زندگی كردن
یك وقت آدم زندگی را شناخته است، و لذا خوب زندگی می كند. اگر زنده بودن و
زندگی كردن را بشناسد و در راستای زندگی كردن، كار كند و نه برای زنده بودن، دیگر
خسته نمی شود، چون زندگی خستگی نمی آورد. انسان در زندگی با خودش ارتباط دارد. آدم
خودش از خودش خسته نمی شود. عرض كردم از چه موقع خانه داری تحقیر شد؟ از وقتی پول
درآوردن زندگی شد، لذا گفته شد خانه داری كه كار نیست، بروید پول درآورید تا كاری
كرده باشید و بتوانید زندگی كنید، غافل از این كه همین خانه داری زندگی است و آن كس
هم كه به دنبال پول درآوردن است برای این كه به همین زندگی برسد پول در می آورد،
ولی گاهی زندگی كردن را گُم می كند و پول درآوردن را زندگی خود می پندارد و این
اول افسردگی ها و خستگی ها است. در اثر چنین تفكر غلط بود كه خانه داری یعنی مقدّس ترین
نحوه حیات، از دست رفت، زنان زندگی را گُم كردند. مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی» در مقابل شعاری كه می خواست
تحت عنوان احیاء حقوق زن، زنان را از خانه به اداره و خیابان بكشد، فرمودند: بزرگ ترین
ظلم به زنان در خانه شده است كه خانه داری را زندگی ندانیم، این بزرگ ترین خیانت
است به زنان، مثل بنده كه پدر بودنم برای فرزندانم زندگی است، حالا چندین آپارتمان
داشته باشم، كه زندگی نیست، من همین كه پدر بچّه هایم هستم، پدر بودنم یك بُعد
اساسی از زندگی ام است. این خیلی برای بنده ارزش دارد تا این كه مثلاً چندین كارخانه
داشته باشم و تمام كارگرهایش صبح به صبح به بنده سجده كنند، این كه مشكل مرا حل
نمی كند و زندگی به من نمی دهد و جان مرا سیراب نمی كند.
بركات كفاف در رزق
یك بُعد انسان همان طور كه برای مادران، مادری است، برای پدران، پدری است،
این بُعد از زندگی یك چیز دیگر است و از همه گنج های عالم برتر، نفسِ پول درآوردن
زندگی نیست، آری؛ اگر درست با آن برخورد شود، می تواند مقدّمه برای زندگی باشد.
وقتی انسان زندگی را شناخت، دیگر فقر و ثروت برایش مطرح نیست، آن جمله امام خمینی«رحمه الله علیه» را داشته باشید كه به
احمدآقا در آن نامه مشهور به «نقطه عطف» نوشتند: «زمان رضاخان عمّامه روحانیت را
برمی داشتند، و آن در حالی بود كه راه كسب درآمد روحانی، لباس و عمّامه است،
رضاخان خوب می دانست عمّامه برداشتن یعنی مختل كردن ممرّ اقتصادی روحانیت». امام«رحمه الله علیه» در آن نامه می فرمایند: «در
آن زمان، صبح رفتم نان بگیرم، دیدم یك روحانی كه عمّامه اش را برداشته بود، یك تكه
نان خریده در حال خوردن است، رو كرد و به من و گفت: حالا كه سیر شدم، عمّامه ام را
به زن یتیم دار دادم تا برای بچّه هایش پیراهن بكند!! تا ظهر هم خدا بزرگ است».
امام«رحمه الله علیه» به احمدآقا می گوید: به جان
تو سوگند! من حسرت حالت آن آقا را می خورم، این غنی ترین آدم زیر آسمان است. چون
نظام عالم را می شناسد، این آدم با این عبادت هایش، با نماز خواندن هایش، به اینجا
رسیده است و ارتباطش را با خدا می شناسد، چراكه زندگی یعنی ارتباط با خدا. حال این
زندگی هرگز بی رزق نمی شود. پیامبرخداf می فرمایند: «طُوبَی لِمَنْ اَسْلَمَ وَ كانَ عیشَهُ كَفافاً»؛[83] یعنی چه خوش است موقعیت كسی
كه مسلمان باشد و زندگی او در حدّ كفاف باشد و فقط به آنچه نیاز دارد قانع باشد،
همچنان كه در جای دیگر می فرمایند: «اِنَّ اللهَ تَعالی اِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ
رِزْقَهُ كَفافاً»[84] یعنی؛ چون خداوند بخواهد
بنده اش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف قرار می دهد. در خبر داریم
كه روزی رسول خداf با اصحابشان در حین سفر در بیابان، جهت رفع تشنگی و گرسنگی
نیازمند شیر شدند به گلّه ای برخورد كردند، حضرت كسی را فرستادند تا از چوپانِ گله
مقداری شیر بگیرد. او عذر آورده بود و حضرت دعا كردند كه خداوند گوسفندانش را زیاد
كند. باز به گلّه دیگر برخورد كردند و او نیز همچنان از دادن شیر عذر آورد و حضرت
باز همان دعا را كردند تا این كه چوپان گلّه سوم تقاضای حضرت و اصحاب را برآورده
كرد و حضرت بر عكس آن دو، در برخورد با آن دعا كردند؛ خداوند به اندازه «كفاف» به
او بدهد. اصحاب تعجب كردند كه یا رسول الله؛ چرا برای آن دو گلّه تقاضای ازدیاد
كردید ولی برای گلّه سوم خواستید خداوند در حدّ كفاف به او بدهد؟ فرمودند: چون این
سومی در حدّ كفاف مایحتاج خود خواهد داشت و آن دو در ازدیاد برای بقیه تلاش می كنند.
منظور عرضم این نكته است كه چرا پیامبرخداf در حدیث قبل فرمودند؛ چون خداوند بخواهد
بنده اش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف می دهد. جای دیگر می فرمایند:
«اُتْرُكُوا
الدُّنْیا لِأَهْلِها فَإِنَّه مَنْ اَخَذَ مِنْهُ فَوْقَ ما یَكْفیهِ اَخَذَ مِنْ
حَتْفِهِ وَ هُوَ لایَشْعَرْ»؛[85] یعنی دنیا را برای اهلش
واگذارید زیراكه هر كس بیش از آنچه كفاف اوست و او را كافی است از دنیا به دست
آورد، در هلاكت خود می كوشد بدون آن كه متوجّه باشد.
انسان باهوشی در همین راستا از پیامبرf پرسید: یا نَبِیَّ الله ما یَكْفِینی مِنَ
الدُّنْیا؟ قالَ: ما سَدَّ جَوْعَتَكَ وَ وَارَى عَوْرَتَكَ وَ إِنْ كانَ لَكَ بَیْتٌ
یَظِلُّكَ فَبَخٍ بَخ، وَ إِنْ كانَ لَكَ دابَّةٌ تَرْكَبُهَا فَذاكَ وَ أَنْتَ مَسْئُولٌ
عَمَّا سِوَى ذَلِك.[86]
یعنی؛ ای پیامبر خدا! چه چیزی از دنیا برای من كافی است؟ حضرت فرمودند: آن چه
گرسنگی ات را برطرف ساخته، و بدنت را بپوشاند، و اگر خانه ای داشته باشی كه در
سایه آن زندگی كنی چه بهتر، و هم چنین اگر چارپایی برای سواری داشته باشی نیز خوب
است، و تو نسبت به داشتنِ بیش از آن مسؤل خواهی بود.
در بحث های گذشته عرض شد؛ چون رزق ادامه وجود مخلوق است و چون وجود من به
اراده من نیست و بودِ من را خدا داده است، ادامه بودِ من هم ربط به خالق من دارد و
از طرفی رزق من ادامه خالقیت او و مخلوقیت من است. تا آن خالق هست و تا من مخلوق
اویم، ادامه بودن من كه رزق من است، به عهده اوست و خود خداوندآن را به عهده
گرفته است. لذا است كه می فرماید: هیچ جنبنده ای روی زمین نیست مگر این كه رزقش بر
خداست.[87]
این است كه از امام ْحَسَنِ الْعَسْكَرِیِّuداریم كه: «إِنَّ لِكُلِّ
یَوْمٍ رِزْقاً جَدِیداً وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِلْحَاحَ فِی الْمَطَالِبِ یَسْلُبُ الْبَهَاءَ
وَ یُورِثُ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ فَاصْبِرْ حَتَّى یَفْتَحَ اللهُ لَكَ بَاباً
یَسْهُلُ الدُّخُولَ فِیهِ فَمَا أَقْرَبَ الصُّنْعَ إِلَى الْمَلْهُوفِ وَ
الْأَمْنَ مِنَ الْهَارِبِ الْمَخُوفِ فَرُبَّمَا كَانَتِ الْغِیَرُ نَوْعَ أَدَبٍ
مِنَ اللهِ وَ الْحُظُوظُ مَرَاتِبُ فَلا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَةٍ لَمْ تُدْرِكْ
وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَكَ
أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالَكَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ
قَبْلَ وَقْتِهَا فَیَضِیقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ یَغْشَاكَ الْقُنُوطُ».[88]
یعنی؛ هر روزِ تو با رزق جدیدی همراه است، و بدان كه اصرار تو بر طلب آن ارزشت
را می برد و سختی به بار می آورد، پس شكیبایی بورز تا آن كه خداوند بابی را برای
تو بگشاید كه به راحتی در آن وارد شوی، چقدر رزق، به مال باخته، و امنیت، به
فراریِ ترس زده نزدیك است، چه بسا كه دگرگونی ایام، اَدبی است الهی، و برخورداری
مراتبی دارد، پس بر بهره ای كه بدان هنوز دست نیافته ای، عجله مكن كه در وقتِ
خودش، به آن می رسی، و بدان آن كس كه تدبیر امور تو را به دست دارد بهتر می داند
چه موقع دست یافتن به آن برای تو بهتر است، حال برای رسیدن به خواست هایت قبل از رسیدن
وقت آن ها، عجله مكن كه قلبت تنگ شود و ناامیدی تو را فرا گیرد.
در واقع با توجه به فرمایش روایت فوق، انسان زندگی را گم نمی كند و به تعبیر
امام(ع) گرفتار تنگی قلب و
بی حوصلگی و ناامیدی نمی شود.
پس عنایت داشته باشید كه باید زندگی را بشناسید و كار ما همان زندگی ما باشد،
نه این كه كار ما وسیله پول درآوردن باشد و زندگی را در ناكجاآباد جستجو كنیم، كه
در آن صورت كارهایمان دیگر قانعمان نمی كند و كارهای زیبا و ارزشمند، دیگر به دست
ما انجام نمی گیرد، چون عاشق كار خود نیستیم تا به نحو شایسته آن كار را انجام
دهیم و آن را زندگی خود بپنداریم.
پیامبرخداf می فرمایند: «اَفْضَلُ
الْكَسْبِ بَیْعٌ مَبْرُورٌ وَ عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ»[89] یعنی؛ بهترین كسب ها،
معامله نیك و بدون حیله است و این كه انسان با تلاش خود روزی اش را به دست آورد.
از چه موقعی شغل پرستاری برای پرستاران مسئله شد؟ از وقتی كه پرستاری به جای
زندگی، كار و وسیله زنده ماندن شد و اساساً ارزش كارها به پولی شد كه به دست می آورند،
دیگر جمله رسول خداf كه می فرمایند: دنیا را به اهلش واگذارید، از موضوع افتاد و همة
مردم اهل دنیا شدند، منتها با شغل های متفاوت. روز معلّم، روز پرستار، روز مادر،
این ها خبر از ورشكستگی فرهنگ معلّم، مادر و پرستار می دهد، یعنی معلّم در معلّمی اش
مسئله دار شده است و نمی تواند معلّمی اش را زندگی اش ببیند. می خواهند تبلیغ
معلّمی را بكنند تا ارزش آن برگردد، در حالی كه در این تبلیغ باز ارزش معلّمی را
به پولی كه به او می دهند می بینند و نه به آن زندگی نابی كه به معلّم برمی گردد.
شما هرگز ندیده اید نان را تبلیغ كنند، چون نیاز ضروری مردم است. چیزی كه زندگی ما
شد كه تبلیغ نمی خواهد. چیزهایی را تبلیغ می كنند كه از زندگی بریده است و جزء
زندگی نیست، می خواهند با تبلیغات آن ها را به زندگی بچسبانند. اگر كار تدریس و معلّمی،
برای معلم زندگی نبود، باید دائم تبلیغش را بكنند شاید برای ادامه كار انگیزه پیدا
كند. اگر مادری برای مادر زندگی نبود، باید تبلیغش را بكنی كه مادری خوب است و خوب
است كه مادران به مادری خود دلگرم باشند. تازه اوّل ماجرا است چون مادر، داشت
مادری اش را می كرد و خیلی هم خوب مادری می كرد، و آن را زیباترین دوره زندگی اش
می دانست. مشكلی كه به وجود آمد این بود كه انسان معنی زندگی كردن را از دست داد، چون
ابتدا تعادل توحیدی اش را از دست داد، زندگی كردن را گم كرد و در نتیجه همه آنچه
را قبلاً زندگی می پنداشت اكنون بی فایده می بیند و پول درآوردن مقصد و مقصودش شد
و فكر كرد خداوند به دست آوردن رزق را به دوش انسان گذارده و لذا زندگی اش برای
رزق درآوردن است و دیگر هیچ. چنین انسانی دیگر نمی بیند رزق درآوردن برای چه هدفی
باید باشد، خود رزق درآوردن مقصد و مقصود انسان می شود و انسان در این حالت به سوی
ناكجاآباد همواره در حركت است و در این مسیر انواع رقابت ها و تنگناها را برای
دیگران به وجود می آورد تا خودش را از تنگنا در آورد. و زندگی را برای همدیگر
آنچنان تنگ می كنند كه حتّی همسر و فرزند كه یكی از فرازهای زیبای زندگی است، عامل
تهدید زندگی می شوند و یك نحوه فرزندكشی در جامعه رایج می شود و اینجاست كه قرآن
می فرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ»[90] آدم ها! فرزندانتان را به
جهت فقر نكشید، «نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُم» ما رزق آن ها و شما را می دهیم.
خدا آن قدر لطف دارد كه گاهی سر نخ را نشان می دهد، می گوید ما رزق آن ها و شما را
می دهیم، چون وقتی فكر كردیم خودمان عامل تهیه رزق هستیم: اوّلاً؛ سخت بُخل می ورزیم.
ثانیاً؛ اگر نان خور كمتر داشته باشیم خوشحال می شویم. در حالی كه رسول خداf كه قاعده رزق را در عالم می دانند،
می فرمایند: «اگر بر خدا توكّل كنید -آن طور كه حقّ توكّل است- حتماً رزق شما را می رساند،
همچنان كه رزق پرندگان را می رساند، صبحگاهان گرسنه از لانه خارج می شوند و
شامگاهان سیر برمی گردند.»[91]
آری؛ در توكّل انسان به خدا اطمینان دارد و در آغوش گرم این توكّل زندگی می كند
و بیش از آن كه امیدش به مردم باشد به خداوند است، چنانچه رسول خداf می فرمایند: «عَلَیْكَ
بِالْیَأْسِ مِمّا فِی اَیْدِی النّاس»[92] یعنی؛ بر تو است كه نسبت به
آنچه در دست مردم است مأیوس باشی و به آنچه نزد خداست امید داشته باشی. آیا جز این
است كه با چنین روحیه ای انسان به راحتی زندگی می كند و در این حالت فشار حرص و
طمع كه زندگی او را ساقط می كند از بین می رود؟ چنانچه رسول خداf می فرمایند: «اَبَیَ اللهُ اَنْ
یَرْزُقَ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ اِلّا مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ»[93] یعنی خداوند اِبا دارد رزق
بنده مؤمن خود را به او برساند مگر از جایی كه او انتظار ندارد، چون چنین بنده ای بیش
از آن كه به خود امیدوار باشد به مدیریت خداوند امیدوار است و می داند در این نظام
گسترده الهی، جایی هم برای او و زندگی او باز كرده اند.
[83] - نهج الفصاحه، حدیث شماره1909.
[86] - مجموعه ورّام، ج 2، ص 215.
[87] - سوره هود، آیه 6.
[88] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 29.
[89] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 414.
[90] - سوره هود، آیه6.
[92] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 1985.
روش جدید قتل فرزندان
قرآن فرمود: «إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِیرًا» یعنی؛ این كه آن ها فرزندان خود را
به جهت فقر به قتل می رسانند خطای بزرگی است، چون تحلیل آن ها از مسیر رزق غلط
است. حال می خواهم عرض كنم وقتی شما عزیزان برای آینده فرزندانتان تصمیم می گیرید،
اگر در رابطه با نگرانی از رزقشان، استعدادهای انسانی شان را در حدّ به دست آوردن
رزق محدود كردید، این همان خطای بزرگ قتل فرزند است. فرزندكشی انواعی دارد. یك وقت
می گویی: بابا! تو باید در این رشته تحصیلی یا دانشگاهی قبول شوی، چون بازارِ كار
دارد و دچار گرسنگی و گدایی نمی شوی. شما در واقع داری او را می كشی. در صورتی كه
قرار شد این آدم وظیفه انسانی اش را در زیر آسمان به عنوان یك زندگی الهی انجام
دهد، خدا رزقش را می دهد. شما با این پیشنهاد، او را دعوت به زندگی نكردی، بلكه او
را به فرار از فقر دعوت كردی و او را از فقر ترساندی. در حالی كه قبلاً عرض شد؛
شیطان انسان ها را از فقر می ترساند تا از وظیفه اصلی شان باز دارد.
زندگی غربی عبارت است از فرار از فقر اقتصادی. این؛ همه زندگی امروزینِ جهان
غرب است. چیز عجیبی است، چه شد غرب زندگی اش به این روز افتاد كه همه كارش فرار از
فقر مادّی شد و هیچ هدفی را ماوراء آن نمی شناسد. امیدوارم مردم ما به مولایشان امیر المؤمنین(ع) اقتدا كنند كه زندگی
برایشان چیز دیگری است هر چند نخل هم می كارد و عملگی هم می كند. لازم است كه
فرزندانمان را در انتخاب شغل به ترس و وحشت از فقر نیندازیم. این روش خوبی نیست كه
بنده و جنابعالی زندگی مان فقط این باشد كه یك چیزی دربیاوریم كه از گرسنگی
نمیریم. نه! وظیفه ما این است كه زندگی كنیم، رزقمان هم می رسد.
قالَ الْحُسَیْنِu: «لِرَجُلٍ یَا هَذَا لا تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جِهَادَ
الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ
ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ
الْعِفَّةِ وَ لَیْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ
فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ
الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»[94]
امام حسین(ع) به مردی فرمود: ای مرد!
در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همه تلاش تو طلب رزق باشد، و نه آنچنان كار را به
تقدیر واگذار كه دست بسته تسلیم شوی، چرا كه طلب رزق، سنت است و حریص نبودن، از
عفت، و عفت ورزیدن در طلب رزق موجب نمی شود كه رزق از تو منع شود و نه این كه حرص
موجب شود كه اضافه تر به دست آید. رزق تقسیم شده است و اجل هركسی حتمی است و حرص زدن
در رزق زمینه ایجاد گناه است.
ملاحظه فرمودید كه طبق سخن حضرت امام حسینu، ما برای هدفی بالاتر به این دنیا آمده ایم،
حالا یا برای رسیدن به آن هدف، خداوند مقدّر كرده است زندگی ما با تنگی معیشت
همراه باشد و یا با فراخی معیشت، هر چه خدا خواسته همان به نفع ماست و چون در تنگی
معیشت ظاهراً كار سخت تر است، ارزش آن هم بیشتر است، لذا است كه رسول خداf می فرمایند: «لِیُبْشِرْ
فُقَراءَ الْمُؤْمِنینَ بِالْفَراغِ یَوْمَ الْقِیامَةِ قَبْلَ الْأَغْنِیاءَ
بِمِقْدارِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ، هؤُلاءِ فِی الْجَنَّةِ یُنْعِمُونَ وَ هؤُلاءِ
یُحاسَبُون»[95] یعنی؛ مؤمنان فقیر را بشارت
باد كه آن ها در روز قیامت به اندازه پانصدسال زودتر از اغنیاء از محاسبه فارغ می شوند،
آنان در بهشت متنعم اند و اغنیاء حساب پس می دهند. پس طبق این روایت معلوم نیست
تنگی رزق در نهایت، مزاحم حیات معنوی ما باشد بلكه در ورود به حیات معنوی سرعت می بخشد.
می فرماید: فرزندانتان را از ترس فقر نكشید، خواه از نظر بدن، خواه از نظر
انسانیت. كمالات معنوی شان را فدای تهدید فقر نكنید، از ترس فقرِ موهوم آن ها را
از كمالات واقعی محروم ننمایید. این نوع نگاه كردن به زندگی كه نگران رزق
فرزندانتان باشید، دائماً بدن فرزندانتان را می لرزاند، این هم یك نوع كشتن است،
در حالی كه دین به شما می گوید: نه خودتان را از ترس فقر بكشید و نه فرزندانتان
را، بگذارید زندگی كنند، زندگی ماورای نان و آب است. زندگی همان بندگی است. تمام
وجود ما بنده بودن است، فقط هم باید بنده خدا باشیم، با این دید دیگر تمام ابعاد
روحی انسان متعادل می شود و در صراط مستقیم به سوی هدف متعالی خود سیر خواهد كرد.
نگران كم و زیاد بودن دنیا و ضررهای آن نباید بود، چراكه جایگاه دنیا در كلّ
حیات ما، جایگاه بسیار محدود و موقتی است و لذا سود و زیانش هم به اندازه خودش
است. به گفته حافظ:
ســوداگــرانِ عالـم پنــدار را بـگو
سرمایه كم كنید كه سودوزیان یكی است
چون این عالم، عالم پندار است و نه حقیقت، مثل عالم خواب. حالا اگر شما در
خواب سرمایه دار باشید و یا فقیر باشید، چه نقشی در بیداری ما دارد، لذا است كه می فرماید:
«سرمایه كم كنید كه سود و زیان یكی است.»
پیامبرخداf می فرمایند: «اَغْبَطُ النّاسِ
عِنْدی مُؤْمِنٌ خَفیفُ الْحاذِّ ذُو حَظٍّ مِنْ صَلاةٍ وَ كانَ رِزْقُهُ كَفافاً،
فَصَبَرَ عَلَیْهِ حَتّی یَلْقَی اللهَ وَ اَحْسَنَ عِبادَةَ رَبِّهِ وَ كانَ
غامِضاً فِی النّاسِ عَجَلَتْ مَنِیَّتُهُ وَ قَلَّ تُراثُهُ وَ قَلَّتْ
بَواكِیْه»[96]
یعنی؛ خوشبخت ترین مردم -كه مورد غبطه بقیه باید باشد- مؤمنی است كه متعلّقات
دنیایی اش كم است و از نمازش بهره زیاد می برد، و رزقش در حدّ كفاف است و بر همان
رزق محدود -بدون
آن كه تلاش كند و آن را بیشتر كند- صبر می كند تا خدا را ملاقات كند،
عبادت پروردگار خود را به نیكی انجام می دهد در حالی كه بین مردم گمنام است، مرگش
در حالی فرا می رسد كه ارث باقی مانده از او قلیل و گریه كنندگانش انگشت شمارند.
این نوع نگاه به دنیا موجب می شود انسان افق جانش را در گستره دیگری از حیات كه آن
حیات ابدی است، سیر دهد و همواره در عالَمی ماوراء این دنیا زندگی كند، این آدم ها
آن قدر كه از ضرر قیامتیِ خود می ترسند، از ضررهای دنیایی خود هراس ندارند. رسول
خداf در همین رابطه می فرمایند:
«اِنَّ
اَبْغَضَ عِبادِ اللهِ اِلَی اللهِ الْعِفْریتُ الْنِفْریتُ الَّذی لَمْ یُرْزَأْ
فی مالٍ وَ لا وَلَدٍ»[97] یعنی؛ منفورترین بندگان خدا
در نزد خدا شخص سركشی است كه در مال و فرزند مصیبت ندیده باشد. چون ظرفیت چنین
ضررهایی را ندارد، لذا سخت دنیا را گرفته كه ریالی از آن از دستش نرود، چراكه تمام
مقصد و مقصود خود را دنیا می داند. آیا این آدم به واقع و در حقیقت باید خود را
زرنگ بداند؟! در حالی كه جدّی ترین ابعاد زندگی را رها كرده و برای آن هیچ كاری
نمی كند. به گفته مولوی:
روز مرگ این حسِّ تو باطل شود
نور جان داری كه یار دل شود؟
در لَحَـد كاین چشم را خاك آكند
هست آنچه گُود را روشن كند؟
آن زمان كاین دست وپایت بر دَرَد
پرّ و بالت هست تا جان بر پرد؟
عاقلان واقعی برای این دو روزه دنیا به اندازه خودش تلاش می كنند و نسبت به
آخرت خود به این دنیا بی رغبت هستند و زهد پیشه می كنند.
پیامبرخداf می فرمایند: «اَشْرَفُ
الزُّهْدِ اَنْ یَسْكُنَ قَلْبُكَ عَلی ما رُزِقْتَ وَ اِنَّ اَشْرَفَ ماتَسْألُ
مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ الْعافِیَةُ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا»[98] یعنی؛ بهترین بی رغبتی و
زهد نسبت به دنیا آن است كه از آنچه داری خشنود بوده و مضطرب بیشتر داشتن دنیا
نباشی، و بهترین چیزی كه شایسته است انسان از خدا بخواهد، عافیت دین و دنیا است.
تا به بهترین نحو زندگی را به انتها برساند و به بهترین نحو وظیفه اش را نسبت به
دین خدا عمل نماید. در چنین حالتی است كه مؤمن به تجربه می یابد آن قدر كه دارایی ها
و نعمت ها زمینه لغزش را فراهم می كنند، محدودیت های اقتصادی او را به چنین خطراتی
نمی اندازد و در رابطه با همین تجربیات است كه رسول خداf می فرمایند: «لَیْسَ بِمُؤْمِنٍ
مُسْتَكْمِلِ الْایمان مَنْ لَمْ یَعُدِ الْبَلاءَ نِعْمَةً وَ الرِّخاءَ
مُصیبَةً»[99] یعنی؛ هر كس بلا را نعمت، و
گشایش و فراوانی را مصیبت نداند ایمانش كامل نیست. چون سال ها تجربه معنوی نیاز
است كه انسان ایمانش كامل شود و یكی از آن تجربه های معنوی رسیدن به چنین مطلبی
است كه می بیند هرگاه برای او بلایی آمد، آن بلا دریچه نعمت است و هر وقت او را
گشایشی حاصل شد، بستر مصیبت او فراهم شده است.
[94] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 35.
[95] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2369.
[96] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 371.
[97] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 573.
[98] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 308
سیری در روایات مربوط به رزق
ملاحظه فرمودید كه بحث رزق و آیات و روایات مربوط به آن چقدر زیبا به ما
توصیه می كند كه در طلب رزق حریص نباشید و آرام آرام ما را آماده می كند كه زیادی
رزق را رجحانی در زندگی زمینی برای خود نپنداریم تا آن جا كه یك مرتبه رسول خداf سخن و رهنمود را تا
جایی اوج دادند كه: «هركس بلا را نعمت، و گشایش و فراوانی را مصیبت نداند، ایمانش
كامل نیست». خدا می داند بر انسان بصیر این حرف چقدر بزرگ است. كسی كه متوجه است
پروردگار عالَم در رابطه با تعامل با بندگانش راه و رسم خاص دارد می فهمد
پیامبرخداf چه نكته ارزنده ای
را با او در میان گذارده اند.
شما بحمدالله در ابتدای مباحث رزق، زمینه هایی را شناختید كه تعمق و تأمل بر
آن زمینه ها، بسیاری از وَهمیات را از ذهن شما زدود و آماده این سخن اخیر شدید، در
نتیجه رمز و راز پریشانی زندگی بشر امروز برایتان آشكار شد، دیگر از بحث روایات
مربوط به جایگاه رزق در زندگی انسان ها ساده نخواهید گذشت و هركدام از آن ها را
دریچه ای به سوی بصیرت حقیقی خواهید یافت. لذا با چنین آمادگی اجازه دهید كه تعدادی
از روایات رزق را در ادامه مطرح كنیم و شما هم با حوصله بر محتوای آن ها تأمل
بفرمایید، باشد كه ان شاءالله گشایشی در قلب شما فراهم شود و آن بصیرت لازم را به دست
آورید.
نشانه های محبت خدا
قالَ الصَّادِقُu: «أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ
الطَّاعَةَ وَ أَلْزَمَهُ الْقَنَاعَةَ وَ فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ قَوَّاهُ
بِالْیَقِینِ وَ اكْتَفَى بِالْكَفَافِ وَ اكْتَنَى بِالْعَفَافِ وَ إِذَا
أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَ إِلَیْهِ الْمَالَ وَ بَسَطَ لَهُ وَ أَلْهَمَهُ
دُنْیَاهُ وَ وَكَلَهُ إِلَى هَوَاهُ فَرَكِبَ الْعِنَادَ وَ بَسَطَ الْفَسَادَ وَ
ظَلَمَ الْعِبَادَ».[100]
امام صادق(ع) فرمودند: چون خداوند
بنده ای را دوست بدارد، طاعت پروردگار را به او الهام می كند، و او را با قناعت
همراه می گرداند و او را در فهم دین عمیق می كند و با یقین در دین، او را قدرت می بخشد
و از كفاف برخوردارش می كند و در عفاف او را می پوشاند. و چون بر بنده ای غضب كند،
او را مال دوست می كند و مال او را گسترش می دهد، و دنیایش را به او الهام می كند
و او را به هوسش می سپارد، پس او بر مركب عناد و سرپیچی سوار می شود و بساط فساد و
ظلم بر بندگان را می گستراند.
شما به فرمایش امام صادق(ع) در روایت فوق توجه عمیق بفرمایید و ببینید چگونه حضرت ملاك های
كمال و خواری را ارزیابی می كنند. حوزه محبت خدا را طاعت و قناعت و تعمق در دین و
قوّت یقین به حقایق معنوی و كفاف داشتن و عفاف، می دانند. و برعكسِ آن، حوزه غضب
الهی را مال دوستی و وسعت مال و الهام دنیا و هوس زدگی می دانند. بر اندیشمند بصیر
كافی است با توجه به این روایت ارزیابی های خود را در زندگی تصحیح نماید.
[100] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 36.
ریشه پریشانی زندگی ها
عن ابی جعفر(ع) قال: قال رسول اللهf یقول الله عزّ و جلّ:
وَ عِزّتی وَ جَلالی وَ عَظمتی وَ كبریایی و نُوری وَ عُلُوّی و ارتفاع
مكانی لا یؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلی هَوای الاّ شَتَّتْتُ علیه اَمرَهُ وَ
لَبَّسْتُ علیه دُنیاهُ وَ شَغَلْتُ قلبَه بِها وَ لَمْ اُوتِهِ منها اِلاّ ما
قَدَّرْتُ لَه.
وَ عِزّتی وَ جَلالی وَ عَظمتی وَ كبریایی و نُوری وَ عُلُوّی و ارتفاع
مكانی لا یؤثِرُ عبدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ اِلاّ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائِكَتی و
كَفَّلْتُ السَّماواتِ وَ الأرَضینَ رِزْقَه وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ
كُلّ تاجِرٍ وَأتَتْهُ الدّنیا وَ هِیَ راغِمهٌ.[101]
حضرت باقر(ع) می فرمایند: رسول خداf فرمودند كه خداوند
می فرماید: به عزت و جلالم و عظمت و كبریائی و نور و عُلوّ و برتریِ موقعیتم قسم،
هرگز بنده ای خواست خود را بر خواست من مقدم نمی كند مگر آن كه امورش را پریشان و
دنیایش را به هم ریخته، و قلبش را به آن مشغول كرده و از دنیا به او نمی رسانم مگر
آنچه برایش مقدّر كرده ام.
و به عزت و جلالم و عظمت و كبریائی و نور و عُلوّ و برتری مقامم سوگند، هیچ
بنده ای خواست من را بر خواست خود مقدم نمی كند مگر این كه ملائكه ام او را محافظت
می كنند و آسمان ها و زمین ها را كفیل رزقش قرار می دهم و برای او برتر از تجارت
هر تاجری خواهم بود و دنیا در عین تواضع به سوی او می رود.
حال شما طبق روایت فوق ارزیابی كنید وقتی خدایی كه در عالم، حضور و تدبیر همه
جانبه دارد همراه با ملائكه الله كفیل امور بنده اش شود این بنده چگونه
زندگی خواهد كرد و توجه داشته باشید در فرهنگ و تمدن اسلامی چگونه فضای تعالی
انسان ها فراهم می شود و در نقطه مقابل، چگونه بشر با محور قراردادن میلِ خود به
جای حكم خدا، به روزگار پریشانی برای خود و جامعه دامن خواهد زد. آیا بر انسان
بصیر لازم نیست برای نجات خود و جامعه در نهادینه كردن فرهنگی كه امثال روایت فوق
متذكر می شود اقدام نماید؟
[101] - كافی، ج 2، ص 335.
رزق حرام، همان رزق توست كه آن را حرام كردی
قال الرضاu: « اتَّقِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ أَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ وَ
اخْفِضْ فِی الْكَسْبِ وَاعْلَمْ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ فَرِزْقٌ تَطْلُبُهُ
وَ رِزْقٌ یَطْلُبُكَ فَأَمَّا الَّذِی تَطْلُبُهُ فَاطْلُبْهُ مِنْ حَلالٍ
فَإِنَّ أَكْلَهُ حَلَالٌ إِنْ طَلَبْتَهُ فِی وَجْهِهِ وَ إِلاّ أَكَلْتَهُ
حَرَاماً وَ هُوَ رِزْقُكَ لابُدَّ لَكَ مِنْ أَكْلِهِ».[102]
امام رضا(ع) می فرمایند: در طلب
رزق تقوا پیشه كن و به اختصار راضی باش و در كسب مال، دستِ پایین را بگیر و بدان
كه رزق دو نوع است؛ رزقی كه به دنبال تو است و رزقی كه تو به دنبال آن هستی، پس آن
رزقی كه تو به دنبال آن هستی، از طریق حلال آن را دنبال كن كه اگر آن را از راه
درست طلب كرده باشی برایت حلال است و إلاّ اگر از راه حرام به دست آورده باشی، استفاده
از آن حرام است، از طرفی آن رزق تو است - چه حلال، چه حرام - و حتماً تو از آن استفاده
خواهی كرد.
ملاحظه می فرمایید چگونه حضرت رضا(ع) در آخر این روایت تأكید می كنند آن رزقی هم كه به صورت حرام مصرف
كرده ای چیزی جز رزق تو نبوده است مگر این كه آن را به صورت حرام به دست آوردی و
مصرف نمودی و در نتیجه حالا باید حساب حرام خواریِ آن را بدهی لذا است كه در حدیث
ذیل وجود مقدس پیامبرf ما را متذكر همین نكته اخیر می كنند و می فرمایند:
«أَلا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لا تَمُوتُ
نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا الله وَ أَجْمِلُوا فِی
الطَّلَبِ وَ لا یَحْمِلَنَّكُمُ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ
تَطْلُبُوهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَعْصِیَةِ اللهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لا یُنَالُ
مَا عِنْدَهُ إِلاّ بِطَاعَتِهِ، قَدْ قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ
فَمَنْ هَتَكَ حِجَابَ السَّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ
بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».[103]
یعنی: بدانید كه جبرائیل در روح من دمید كه هیچ كس نمی میرد مگر این كه رزقش
را به طور كامل به دست می آورد، پس تقوای الهی پیشه كنید و در طلب رزق، حریص
نباشید و دیر رسیدن رزق، شما را جهت به دست آوردن آن به معصیت خدا نیندازد، چرا كه
آنچه در نزد خدای تعالی است به دست نمی آید مگر به طاعت، حقیقت این است كه خداوند
ارزاق را بین خلقش تقسیم نمود، پس هركس به حریم الهی بی حرمتی كند و عجله نماید و
از طریق غیر حلال آن را به دست آورد، رزق حلالش قطع می شود در حالی كه حساب آن رزق
حرام را باید در قیامت پس دهد.
در انتهای روایت فوق می فرمایند: اولاً: چیزهایی از معنویت و تعالی در نزد
خدا هست كه شرط رسیدن به آن ها اطاعت از خدا است و عدم رعایت حلال و حرام موجب
خروج از طاعت است. ثانیاً: هر اندازه كه انسان از رزق حرام مصرف كند به همان
اندازه از رزق حلالش كم می گذارند. ثالثاً: این طور نیست كه حالا به جای رزق حلال
از رزق حرام مصرف كرده و دیگر هیچ، بلكه «حُوسِبَ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیامة» یعنی؛ روز قیامت نسبت به آن
رزق حرام باید حساب پس دهد.
[102] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 27.
[103] - مستدرك الوسائل،ج 13، ص 28.
حرص های سرگردان بی نتیجه
عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِu
«قَالَ لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِی جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ
فَأَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ».[104]
امام صادق(ع) می فرمایند: اگر
بنده ای در سوراخی باشد، رزق او به او خواهد رسید، پس در طلب آن حریص نباشید.
قَالَ علیu: «خُذْ مِنَ الدُّنْیَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلِّ عَمَّا یَتَوَلَّى
عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ».[105]
حضرت علی(ع) می فرمایند: از
دنیا به همان اندازه كه پیش می آید بگیر، و از آن مقدار كه از تو روی برمی گرداند،
روی برگردان، و اگر روی بر نمی گردانی، لااقل نسبت به آن حریص مباش.
آری در این دو حدیث تأكید بر روی «اجمال در طلب رزق» است. این توصیه به خودی
خود، فكر و فرهنگی را به همراه دارد، چون وقتی حجاب ظلمانیِ حرصِ در رزق دریده شد،
چشم دل به حقایقی بزرگ بینا می شود و لذا بی سبب نیست كه در حدیث اول امام صادق(ع) می فرمایند: «حتی
اگر انسان در سوراخی هم باشد رزق او به او می رسد». و در حدیث دوم امیرالمؤمنین(ع) تأكید می فرمایند:
«آن مقدار از رزق كه از تو روی می گرداند، تو نیز از آن روی بگردان» چون در چنین
حالتی جهت قلب به مقامات عالی تری سیرمی كند، آیا بر انسان بصیر لازم نیست این
توصیه های اساسی را به كار بندد و از ظلمات حجابِ حرصِ در رزق، قلب خود را آزاد
نماید؟
[104] - مستدرك الوسائل،ج 13 ص، 28.
[105] - همان.
حرصِ در رزق، عامل غفلت از قیامت
قَالَ رَسُولُ اللهِf: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ لَنْ یَعْدُوَ
امْرُؤٌ مَا قُسِّمَ لَهُ فَأَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ إِنَّ الْعُمُرَ
مَحْدُودٌ لَنْ یَتَجَاوَزَ أَحَدٌ مَا قُدِّرَ لَهُ فَبَادِرُوا قَبْلَ نَفَاذِ
الْأَجَلِ وَ الْأَعْمَالِ الْمَحْصِیَّةِ».[106]
رسول خدا (ص) می فرمایند: ای
مردم! رزق تقسیم شده است، هرگز انسان از آن چه برایش تقسیم شده بیشتر نمی یابد، پس
در طلب رزق حریص نباشید، كه عمر شما محدود است، پس قبل از این كه اجل برسد و
اعمال محاسبه شود به كار نیك مبادرت ورزید.
ملاحظه می فرمایید كه رسول خداf پس از این كه تذكر می دهند رزق، مقسوم و قسمت شده است و بر اجمال
در طلب رزق تأكید می كنند، ما را متوجه اصل مطلب در عرصه زندگی می نمایند و می فرمایند:
عمر محدود است و پس از این عمرِ محدود مائیم و اَبدیت ما و اعمالی كه برای قیامت
خود انجام داده ایم، چگونه انسان بصیر حاضر است در طلب رزق، خود را آنچنان مشغول
كند كه از آبادی ابدیت خود باز بماند! در حالی كه اصل زندگی ما ابدیتِ ما است، و
به واقع اگر از قیامت خود غافل شویم وَهم ما آنچنان قدرت می گیرد كه همه زندگی ما
را مشغول تهیه رزقِ بدن ما می گرداند.
[106] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 29.
نتیجه هلاكت بار فخر
قَالَ رسول اللهf: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا حَلَالًا مُكَاثِراً مُفَاخِراً
مُرَائِیاً لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ».[107]
رسول خدا (ص) می فرمایند: هركس
دنیا را از راه حلال ولی زیادخواهانه و جهت فخر و چشم و هم چشمی طلب كند، خداوند
را ملاقات می كند در حالی كه خداوند بر او غضبناك است.
اگر همین یك تذكر در مورد زیاده خواهی دنیا و رزق نبود، جا داشت كه انسان
بصیر سخت در طلب دنیا احتیاط به خرج دهد. ملاحظه بفرمایید كه وجود مقدس رسول خداf چگونه علت ملاقات
بنده خدا را در حالی كه خداوند نسبت به او غضبناك است، طلب دنیا از طریق حلال ولی
برای فخر فروشی می داند. مگر غضبناكی خدا از انسان غضب همسایه و یا كاسب سرِ محل
از انسان است كه انسان بتواند جدای از آن ها با خود به سر برد؟ و مگر این غضب در
چند روز دنیا است كه انسان بگوید؛ بسیار خوب، بالاخره می گذرد؟ عزیز من! می فرماید:
اگر كسی از طریق حلال – ونه از طریق حرام- امكانات دنیایی به دست آورد ولی نه
صرفاً برای رفع حوائج زندگی، بلكه جنبه ای از زیاده خواهی و فخر و چشم و هم چشمی
در آن باشد، خدا را ملاقات می كند در حالی كه بر او غضبناك است. پناه به خداوند از
چنین سرنوشتی.
[107] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 32.
راه امیدواری
عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَu: «أَنَّهُ قَالَ الرِّزْقُ یَسْعَى إِلَى مَنْ لا یَطْلُبُهُ».[108]
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: رزق می شتابد به سوی آن كسی كه طالب آن نیست.
و نیز می فرمایند: «الْأَرْزَاقُ لا تُنَالُ بِالْحِرْصِ وَ الْمُغَالَبَةِ».[109]
ارزاق با حرص و چیرگی بر همدیگر به دست نمی آید.
و نیز می فرمایند: «أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ فَكَمْ مِنْ حَرِیصٍ خَائِبٌ
وَ مُجْمِلٍ لَمْ یَخِبْ».[110]
در طلب رزق حریص نباشید، كه چه بسیار حریصی كه ناامید شد و چه صرفه جو و كم طلبی
كه ناامید نشد.
و نیز می فرمایند: «رِزْقُكَ یَطْلُبُكَ فَأَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ طَلَبِهِ».[111]
رزق تو به دنبال تو است، نفس خود را در طلب آن به زحمت مینداز.
و نیز می فرمایند: «سَوْفَ یَأْتِیكَ أَجَلُكَ فَأَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ
سَوْفَ یَأْتِیكَ مَا قُدِّرَ لَكَ فَخَفِّضْ فِی الْمُكْتَسَبِ».[112]
به زودی مرگ تو فرا می رسد، پس در طلب رزق حرص به خرج مده، بالاخره آنچه برای
تو تقدیر شده به تو می رسد.
كمی به تذكرات امام الموحدین(ع) توجه بفرمایید كه چگونه می فرمایند: اولاً؛ این قاعده عجیب در
عالم را فراموش نكن كه قصه رزق، قصه كسی است كه اگر خیلی نازش را كشیدی شروع می كند
به بی محلی كردن و اگر نسبت به آن بی توجه شدی، شروع می كند روی آوردن. لذا فرمود:
رزق به سوی كسی كه طالب آن نیست به سرعت روی می آورد. ثانیاً؛ رزق با حرص و رقابت
با همكاران به دست نمی آید، فقط در راستای این رقابت های دنیایی، صورت وَهمیّه رشد
می كند و جای نور ایمان و توكل را تنگ می كند. ثالثاً؛ ریشه ناامیدی ها، در حرصِ
برای بیشتر به دست آوردن دنیا و رزق است، چرا كه انسان بعد از مدتی می بیند تلاش هایش
حاصلی در برنداشت، غافل از این كه قاعده رزق، با بقیه امور متفاوت است. آری در علم
و ایمان و قرب الهی میدان باز است و قاعده «لیس لِلْإِنْسان اِلاّ ما سَعی» جاری است و هركس به اندازة
تلاشی كه بكند برخوردار می شود. پس ریشه ناامیدی اهل دنیا، حرص است برای داشتن
دنیای بیشتر، و لذا امام (ع) می فرمایند: چه بسیار انسان هایی كه با كمترین تلاش، امیدوارانه
زندگی می كنند. رابعاً؛ می فرماید: «فَاَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ طَلَبِهِ» یعنی؛ خود را نسبت به طلب
رزق راحت نگه دار و نسبت به آن آسوده خاطر باش. آری! «مباد آن كه ز احوال خود شوی
غافل» و از توجه به قلب و ورود به عالم معنی غافل گردی و در تعالی آن نكوشی، آسوده
خاطر باش و فرصت چند روزه دنیا را غنیمت شمار و در كسب معارف الهی و سیر به سوی
حقایق معنوی تلاش كن، چرا كه فرمود: «سَوفَ یَأتیكَ اَجَلُك....» به زودی مرگت فرا می رسد و
خدای ناكرده در آن حال، قلب از حق فهمی و حق خواهی و حق بینی محروم است. این جاست
كه امام الموحدین(ع) می فرمایند: «سِتَّةٌ یُخْتَبَرُ بِهَا دِینُ الرَّجُلِ إِلَى أَنْ
قَالَ وَ الْإِجْمَالُ فِی الطَّلَبِ».[113] یعنی؛ با شش چیز دین انسان
امتحان می شود، تا آنجا كه فرمود: و با حریص نبودن در طلب رزق.
یعنی؛ آن كس كه با این همه حرف هنوز نسبت به طلب رزق حریص است باید به ایمان
خود شك كند و به قول آن حضرت: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَلِمَ أَنَّ اللهَ قَدْ ضَمِنَ
الْأَرْزَاقَ وَ قَدَّرَهَا وَ أَنَّ سَعْیَهُ لا یَزِیدُهُ فِیمَا قُدِّرَ لَهُ
مِنْهَا وَ هُوَ حَرِیصٌ دَائِبٌ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ».[114] یعنی؛ در تعجبم از كسی كه
می داند خداوند رزق ها را ضمانت و تقدیر كرده، و تلاش او چیزی بر آنچه برای او
تقدیر شده نمی افزاید و باز او در طلب رزق، خود را به زحمت می اندازد.
واقعاً هم جای تعجب دارد، كه چگونه انسان ها از این همه تذكرات الهی غفلت می كنند
و به سوی «هیچ» این همه سرعت گرفته اند. حضرت ندا سر می دهد كه ای انسان ها: «لَیْسَ كُلُّ
مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ».[115] یعنی؛ هرگز آن كس كه حرص
نورزید، محروم نمی شود. پس چرا این همه حرص! حضرت با تمام وجود و از سر دل سوزی
محض. می فرماید: «لَنْ یَفُوتَكَ مَا قُسِّمَ لَكَ فَأَجْمِلْ فِی
الطَّلَبِ لَنْ تُدْرِكَ مَا زُوِیَ عَنْكَ فَأَجْمِلْ فِی الْمُكْتَسَبِ».[116] یعنی؛ «آنچه برای تو قسمت
شده هرگز از تو فوت نمی شود، پس در طلب رزق حریص مباش، هرگز آنچه برای تو نیست به
تو نمی رسد، پس در كسب مال، به اجمال بسنده كن». چرا كه آن امام عزیز دریغشان می آید
زندگی ما تماماً در زیر لگد طلب رزق نابود شود.
[108] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 32.
[109] - همان.
[110] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 32.
[111] - همان.
[112] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 32.
[113] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 33.
[114] - همان.
[115] - همان.
عبرتی بزرگ
«سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللهِ(ع) یَقُولُ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْسَعَ فِی أَرْزَاقِ
الْحَمْقَى لِتَعْتَبِرَ الْعُقَلاءُ وَ یَعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لا تُنَالُ
بِالْعَقْلِ وَ لا بِالْحِیلَةِ».[117]
از امام صادق(ع) شنیدم كه می فرمود: خدای عزّ و جلّ رزق انسان های ساده را وسعت
داده است تا عبرتی برای عقلا باشد و بدانند كه دنیا با عقل و چاره جویی به دست نمی آید.
راستی كه عجیب نكته ای است و چقدر عبرت آموز است، به واقع بارها با چنین
پدیده ای روبه رو شده ایم. می فرماید: اگر عاقل باشی می فهمی كه عقل و چاره جویی ها
را برای رزق بیشتر به تو نداده اند باید آن ها را در جاهای دیگر به كار برد كه
موجب كسب معارف بیشتر و معنویت برتر شود. عقل را به ما دادند تا در قرآن تدبّر
كنیم و در ارتباط با آیات الهی با خدا اُنس بگیریم، این طور نیست كه بتوانی با عقل
بیشتر رزق بیشتر نصیب خود كنی.
[117] - همان.
قناعت؛ نشانه عقل
امام كاظم(ع) در توصیه به یار
وفادارشان می فرمایند:
«یَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی
الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ
الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلِبَتْهُ
الدُّنْیَا حَتَّى یَسْتَوْفِیَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا
طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ
آخِرَتَهُ.
یَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ
الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ
جَلَّ فِی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا
یَكْفِیهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یَكْفِیهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِمَا
یَكْفِیهِ لَمْ یُدْرِكِ الْغِنَى أَبَداً».[118]
یعنی؛ ای هشام! عاقلان نسبت به دنیا بی میل و به آخرت راغب هستند، چون می دانند
كه یا دنیا را باید طلب كرد، یا دنیا آنها را طلب می كند، و یا باید آخرت را طلب
كرد یا مرگ آنها را طلب می كند. پس آن كس كه آخرت را طلب كند، دنیا به خودی خود او
را طلب می كند، تا این كه رزق كافی برایش حاصل شود. و آن كس كه دنیا را طلب كند،
آخرت به سراغش می آید و مرگ او را فرا می گیرد و دنیا و آخرتش را از بین می برد.
ای هشام! هركس خواست بدون مال، ثروت مند شود و قلبش از حسد راحت گردد و دینش
سالم بماند، از خدای عزّوجلّ عاجزانه تقاضا كند، عقلش كامل شود. پس هركس عقلش كامل
شد به آنچه نیازش را برآورده می كند قانع می شود، و آن كس كه به آنچه نیازش را
برآورده می كند قانع شد، به واقع غنی شده است. و هركس نسبت به آنچه برای او كفایت
می كند قانع نشد، هرگز احساس غنا و بی نیازی نخواهد كرد.
حضرت در این روایت به هشام می فرمایند: اولاً؛ آن كس كه عقلش رشد كرده است به
دنیا بی میل می شود و به آخرت رغبت دارد. چون قاعده رابطه دنیا را با انسان ها می دانند
كه هركس آخرت را طلب كرد دنیا به خودیِ خود به سوی او می آید. ثانیاً؛ حضرت رمز
همه رستگاری ها را تعالی عقل می دانند و لذا است كه می فرمایند: هركس خواست بدون
مال در غنی و بی نیازی به سر برد و قلبش از حسد راحت و دینش سالم بماند، باید از
خدا تقاضا كند كه عقلش را كامل نماید، بعد می فرمایند: علت این كه انسان ها به بیش
از آنچه نیاز دارند حریص اند، بی عقلی آنهاست و لذا هركس عقلش كامل شد به آنچه
نیازش را برآورده می كند، قانع می شود. این جاست كه بارها باید تأكید كنیم، ریشة
حرص در طلب رزق، وَهم است و هرچه این وَهم را به نور دستورات ائمه معصومینh كنترل كنید، نور عقل
به صحنه جان شما بیشتر تجلی خواهد كرد، آن وقت می فهمیم چه كسی به واقع غنی است و
چه كسی به واقع فقیر است. در شعری كه به رسول خداf منسوب است آمده:
دَعِ الْحِرْصَ عَلَى الدُّنْیَا وَ فِی الْعَیْشِ فَلا
تَطْمَعْ
وَلا تَجْمَعْ مِنَ الْمَالِ فَلَا تَدْرِی لِمَنْ تَجْمَعْ
وَلا تَـدْرِی أَ فِی أَرْضِكَ أَمْ فِی غَیْرِهَا تُصْرَعْ
فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُـومٌ وَ كَـدُّ الْمَرْءِ لا
یَنْفَعْ
فَقِیـرٌ كُلُّ مَنْ
یَطْمَـعْ غَنِـیٌّ كُـلُّ مَنْ یَقْنَـعْ[119]
یعنی؛ در دنیا حرص را فرو گذار و در زندگی طمع پیشه مكن. و از مال دنیا جمع آوری
مكن چرا كه نمی دانی برای چه كسی جمع می كنی. و نیز نمی دانی در زمینِ خودت خواهی
مرد یا در زمین دیگر. رزق تقسیم شده، و تلاش انسان در این مورد نافع نیست. هر صاحب
طمعی فقیر است و هر اهل قناعتی غنی است.
[118] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 33.
[119] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 37.
قاعده ای منطقی
قالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَu: «أَنَّهُ قَالَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ابْنَهُ أَنَّهُ
قَالَ یَا بُنَیَّ لِیَعْتَبِرْ مَنْ قَصَرَ یَقِینُهُ وَ ضَعُفَ تَعَبُهُ فِی
طَلَبِ الرِّزْقِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَهُ فِی ثَلاثَةِ أَحْوَالٍ مِنْ
رِزْقِهِ وَ آتَاهُ رِزْقَهُ وَ لَمْ یَكُنْ فِی وَاحِدَةٍ مِنْهَا كَسْبٌ وَ لا حِیلَةٌ
إِنَّ اللَّهَ سَیَرْزُقُهُ فِی الْحَالَةِ الرَّابِعَةِ أَمَّا أَوَّلُ ذَلِكَ
فَإِنَّهُ كَانَ فِی رَحِمِ أُمِّهِ یَرْزُقُهُ هُنَاكَ فِی قَرَارٍ مَكِینٍ
حَیْثُ لَا بَرْدٌ یُؤْذِیهِ وَ لَا حَرٌّ، ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ ذَلِكَ وَ
أَجْرَى لَهُ مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ یُرَبِّیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ بِهِ وَ لا
قُوَّةٍ ثُمَّ فُطِمَ مِنْ ذَلِكَ فَأَجْرَى لَهُ مِنْ كَسْبِ أَبَوَیْهِ
بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ مِنْ قُلُوبِهِمَا حَتَّى إِذَا كَبِرَ وَ عَقَلَ وَ
اكْتَسَبَ ضَاقَ بِهِ أَمْرُهُ فَظَنَّ الظُّنُونَ بِرَبِّهِ وَ جَحَدَ الْحُقُوقَ
فِی مَالِهِ وَ قَتَّرَ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ مَخَافَةَ الْفَقْرِ».[120]
بنا به فرمایش علی(ع) لقمان به فرزندش فرمود: ای فرزندم! باید عبرت گیرد آن كس كه یقین
او كم و در طلب رزق، خستگی ناپذیر است، كه خدای تعالی او را در سه حالت خلق نمود و
رزق او را به او رساند و در هیچ كدام از آن حالات، انسان به خودی خود، هیچ كسب و
اندیشه ای برای رزق خود نكرد، باید عبرت بگیرد كه در حالت چهارم نیز حتماً رزق او
را می رساند. اما حالت اول آن وقتی كه در رحم مادرش بود و او را در آن محلِ اَمن آسوده
از گرما و سرما، بدون هیچ دردسری رزق داد، سپس او را از آن حالت خارج كرد و شیر
مادر را برای او بدون هیچ نگرانی جاری كرد، سپس از شیر برداشته شد، پس خدا با محبت
و رحمتی كه در قلب والدین او جاری ساخت، رزق او را با تلاشی كه آنها انجام دادند،
تأمین فرمود، تا این كه سن او بیشتر شد و تعقل كرد و برای كسب رزق تلاش نمود و لذا
اموراتش تنگ شد، و گمانِ بد به خدا برد، و رعایت حقوق مالش را ترك كرد و بر خود و
عیالش از ترس فقر، تنگ گرفت.
چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت امام الموحدین(ع) چشم ما را متوجه سنت لایتغیر رزق دهی مخلوق
در هستی، می كنند و می فرمایند: طبق همان سنتی كه در مراحل سه گانه دوران جنینی و
دوران شیرخوارگی و دوران كودكی، حضرت رب العالمین شرایط رسیدن رزق است را - بدون آن كه نیاز باشد،
تو خود را به زحمت اندازی- فراهم كرد. حال چگونه ممكن است این سنت در مرحله چهارم، متوقف
شود كه تو اكنون نگران رزق در آینده ات هستی و از وظایف اصلی زندگی باز مانده ای؟
[120] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 35.
هشدار كه خزینه دار دیگران نباشی
قالَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَu: «یَا ابْنَ آدَمَ لا یَكُنْ أَكْبَرُ هَمِّكَ یَوْمَكَ الَّذِی
إِنْ فَاتَكَ لَمْ یَكُنْ مِنْ أَجَلِكَ فَإِنْ هَمَّكَ یَوْمٌ فَإِنَّ كُلَّ
یَوْمٍ تَحْضُرُهُ یَأْتِی اللَّهُ فِیهِ بِرِزْقِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ
تَكْتَسِبَ شَیْئاً فَوْقَ قُوتِكَ إِلاّ كُنْتَ فِیهِ خَازِناً لِغَیْرِكَ
تُكْثِرُ فِی الدُّنْیَا بِهِ نَصَبَكَ وَ تُحْظِی بِهِ وَارِثَكَ وَ یَطُولُ
مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِسَابُكَ فَاسْعَدْ بِمَالِكَ فِی حَیَاتِكَ وَ
قَدِّمْ لِیَوْمِ مَعَادِكَ زَاداً یَكُونُ أَمَامَكَ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِیدٌ
وَ الْمَوْعِدَ الْقِیَامَةُ وَ الْمَوْرِدَ الْجَنَّةُ أَوِ النَّارُ».[121]
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: ای فرزند آدم! نباید بزرگترین غم تو آن رزقی باشد كه
نیامده است، اگر آن روز جزء عمر تو باشد، رزق آن روز را خداوند در آن روز به تو می رساند،
و بدان كه تو هرگز آنچه را رزق تو نیست، به دست نمی آوری مگر این كه آن را برای
غیر خود جمع كنی، زحمتش در دنیا برای تو و بهره اش برای وارث تو است، و حساب آن در
قیامت برای تو می ماند، پس شاد باش به آنچه داری و آن را برای قیامتی كه در پیش داری
بفرست، چرا كه سفری طولانی در پیش است و وعده گاه اصلی ما، قیامت است و محل ورود
یا بهشت است یا دوزخ.
چنان چه ملاحظه می فرمایید امام الموحدین(ع) توصیه می فرمایند كه مواظب باش بزرگترین
برنامه تو برای طلب رزق، تهیه رزق فردایی نباشد كه نیامده است. و ما را متذكر می شوند
كه رزق هر روزی در وقت خودش می آید، پس دائم غم فردای نیامده همه فكر تو را به
خودش مشغول نكند. به گفته مولوی:
عمر من شد فدیه فردای من
وای از این فردای ناپیدای من
سپس حضرت ما را برحذر می دارند از این كه انرژی ها و فرصت های خود را به اسم
فردای نیامده برای غیر خود مصرف كنیم و خزینه دار غیر خود باشیم و در قیامت حسرت
موقعیتی را بخوریم كه می توانستیم به جای جمع آوری رزق برای روز نیامده، وقت خود
را در توجه به حقایق عالیه عالم معنا صرف كنیم و با حاصل اُنس های معنوی كه در
دنیا به دست می آوریم، در قیامت خود به سر بریم.
[121] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 35.
طلب رزق سنت است
قالَ الْحُسَیْنِu: « لِرَجُلٍ یَا هَذَا لا تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جِهَادَ
الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ
ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ
الْعِفَّةِ وَ لَیْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ
فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ
الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»[122]
امام حسین(ع) به مردی فرمود: ای مرد!
در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همه تلاش تو در طلب رزق صرف شود، و نه آنچنان كار
را به تقدیر واگذار كه دست بسته تسلیم شوی، چرا كه طلب رزق، سنت است و حریص
نبودن، از عفت، و عفت ورزیدن در طلب رزق موجب نمی شود كه رزق از تو منع شود،
همچنان كه حرص موجب نمی شود كه رزق اضافه تر به دست آری. چرا كه رزق تقسیم شده
است و اجل هركسی حتمی است و حرص زدن در رزق زمینه ایجاد گناه است.
چنانچه ملاحظه فرمودید؛ حضرت سیدالشهداء(ع) می خواهند جواب این سؤال را بدهند كه ممكن
است انسان بپرسد اگر رزق مقسوم است پس تلاش برای چه؟ حضرت ضمن آن كه ابتدا توصیه
به تعادل در طلب رزق می كنند، سپس می فرمایند: «فَإنَّ ابْتِغاءَ الرِّزْقِ مِنَ
السُّنَّةِ» یعنی؛ در طلب رزق بودن، سنت و روش پیامبران و اولیاء الهی است.
پس اگر می خواهی تحرك و تلاشی همانند آن ها داشته باشی، باید از طلب رزق به نحوی
كه گوشزد شد باز نمانی تا در عالَم پیامبران خدا وارد شوی و در آخر ما را متوجه
نكته ای بسیار اساسی می نمایند و می فرمایند: « وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ
الْمَآثِمِ» یعنی؛ این حرص زدن نه تنها تو را از عالَم پیامبران خارج می كند
از آن خطرناك تر این كه زمینه ایجاد گناه خواهد شد. حال آیا انسانِ بصیر كه هر
لحظه مواظب آن است كه گرفتار گناه نشود، جا ندارد ریشه حرص در طلب رزق را كه بستر
گناه است، در خود بسوزاند؟
[122] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 35.
دفن استعدادها
كَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یَقُولُ: «قَرِّبُوا عَلَى أَنْفُسِكُمُ
الْبَعِیدَ وَ هَوِّنُوا عَلَیْهَا الشَّدِیدَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ عَبْداً وَ إِنْ
ضَعُفَتْ حِیلَتُهُ وَ وَهَنَتْ مَكِیدَتُهُ أَنَّهُ لَنْ یُنْقَصَ مِمَّا قَدَّرَ
اللَّهُ لَهُ وَ إِنْ قَوِیَ عَبْدٌ فِی شِدَّةِ الْحِیلَةِ وَ قُوَّةِ الْمَكِیدَةِ
إِنَّهُ لَنْ یُزَادَ عَلَى مَا قَدَّرَ اللَّهُ لَهُ».[123]
همواره امیرالمؤمنین(ع) می فرمودند: آنچه دور است را به خود نزدیك كنید و سختی را بر خود
آسان نمایید و بدانید كه بنده اگر برنامه هایش ضعیف و نقشه هایش در به دست آوردن
رزق، ناقص باشد، هرگز از آنچه خداوند برایش مقدر كرده، محروم نخواهد شد، و اگر
بنده ای در نقشه كشیدن برای به دست آوردن رزق توانمند و برنامه هایش كارآمد باشد،
هرگز بیش از آنچه خداوند برای او تقدیر كرده به دست نخواهد آورد.
آری می فرماید: آن كس كه قدرت برنامه ریزی بیشتر دارد باید این استعدادها را
در جهتی دیگر به كار بندد تا راه های آسمان را بر روی خودش و بقیه باز كند و انسان ها
را به ساحت قرب الهی نزدیك كند. كاری كه پیامبران و اولیاء الهیh با استعدادهای خود
كردند. و لذا می فرماید: «اگر بنده ای در نقشه كشیدن برای به دست آوردن رزق
توانمند و برنامه هایش كارآمد باشد، هرگز بیش از آنچه خداوند برای او تقدیر كرده
به دست نخواهد آورد.» چون این استعدادها را به او نداده اند تا در جهت رزقِ بیشتر
به كار گیرد. آری برای چنین كاری این استعدادها را قرار نداده اند، پس به چنین
كاری نیاید، پس اگر او این استعدادها را در راستای ازدیاد رزق به كار گیرد آن ها
را دفن كرده است.
[123] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 36.
آسایش دو گیتی
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍu: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِf اَلدُّنْیَا دُوَلٌ فَمَا كَانَ لَكَ
مِنْهَا أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَیْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ
بِقُوَّتِكَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ
مَنْ رَضِیَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ».[124]
امام باقر(ع) فرمود كه پیامبرf می فرمایند: دنیا در
حال چرخش است، پس آنچه از آن برای تو است، به تو می رسد، هرچند ضعیف باشی، و آنچه
هم علیه تو است به تو می رسد و تو نمی توانی آن را دفع كنی، هرچند قوی باشی، و كسی
كه امیدش را به آنچه از دست او رفته قطع كرد، از زحمات بدنی راحت شد، و كسی كه به
آنچه خدا برای او رزق قرار داد، راضی شد، در آرامش كامل به سر می برد.
ملاحظه می كنید كه حضرت باقر(ع) چگونه رمز و راز آمدن و رفتن اموالِ دنیا آشكار می كنند و می فرمایند:
«اَلدُّنْیَا
دُوَلٌ» یعنی دنیا چیزی است در حال چرخش، نه نگه داشتنی است و نه اگر رفت برای همیشه
رفته است، خیلی شبیه توپ فوتبال در میدان بازی است كه نه هر بازیكنی می تواند توپ
را برای همیشه نزد خود نگهدارد و نه آنچنان است كه اگر از دست او رفت دیگر
برنگردد. البته فرق چرخش دنیا با چرخش توپ آن است كه چرخش دنیا در اختیار انسان ها
نیست. به هر صورت فرمود: «اَلدُّنْیَا دُوَلٌ» تا ما نه از ماندن آنچه در
دست داریم مطمئن شویم و گمان كنیم با قدرت و ابتكار خود می توانیم آن را حفظ كنیم
و نه مأیوس باشیم كه ضعف ما مانع به دست آمدن دنیا برای ما است. در همین راستا
فرمود آن چه از حوادث دنیا بر علیه توست نیز به تو می رسد و قوت تو مانع رسیدن آن
نیست. آری تو نسبت به آن حادثه باید بتوانی خوب امتحان دهی.
سپس دو نكته مطرح فرمودند كه عامل آسایش دنیا و آخرت ما خواهد شد. می فرمایند:
كسی كه به آنچه خدا برای او رزق قرار داد، راضی شد، در آرامش كامل به سر می برد.
نكته اول موجب آسایش دنیا و بدن ما است، چون به دنبال آنچه از دست ما رفت، نمی دویم
تا آن را برگردانیم، چراكه طبق قاعده «الدُّنْیَا دُوَلٌ» باید می رفت و ما هم باید
پس از رفتن، از آن دل بركنیم. و نكته دوم موجب آسایش آخرت ما است، چرا كه اگر به
رزقی كه خدا برای ما قرار داد راضی شدیم، خداوند نیز از ما راضی خواهد شد و این
چشم روشنی بزرگی است.
[124] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 37.
زندگی ای كه خدا ضمانت می كند
قالَ علی بن موسی الرّضاu: «وَلْیَكُنْ نَفَقَتُكَ عَلَى نَفْسِكَ وَ عِیَالِكَ قَصْداً
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ یَسْئَلُونَكَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ
وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ وَ قَالَ اللَّهُ وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ
یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا إِلَى آخِرِهِ. وَ قَالَ الْعَالِمُ: ضَمِنْتُ
لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا یَفْتَقِرَ».[125]
امام رضا(ع) می فرمایند: باید
خرج و نفقه خود و خانواده ات متوسط و میانه روانه باشد، چرا كه خدای تعالی می فرماید:
«ای پیامبر! از تو می پرسند چگونه انفاق كنند، بگو: «عفو»، و «عفو» یعنی «وسط» و
خداوند فرمود: مؤمنین چون انفاق كنند تند روی نمی كنند و جانب وسط را رعایت می كنند،
و آن حضرت فرمود: ضمانت می كنم كسی را كه میانه روی پیشه كند او را فقیر نگردانم.
حضرت ثامن الائمه(ع) بركات و رمز و راز میانه روی در زندگی را برمی گشایند و بعد از آن كه
از زبان خداوند آن را روشن فرمودند كه مؤمنین؛ نه اسراف می كنند و نه بر خود و
خانواده خود تنگ می گیرند، فرمود: ضمانت می كنم كه هركس زندگی معتدلی را در پیش
گیرد، فقیر نشود. آری! كنتــرل زنــدگی در حـدّ میانـه روی كـار مشـكلی است- به خصوص كه میانه روی برای
هركس شبیه دیگری نیست- ولی نتایج آن نیز بزرگ و اطمینان بخش است.
[125] - مستدرك الوسائل، ج 13، ص 37.
هر حلالی را حرامی است
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍu
: قَالَ لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ
وَ جَلَّ لَهَا رِزْقَهَا حَلالاً یَأْتِیهَا فِی عَافِیَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا
بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ شَیْئاً مِنَ الْحَرَامِ
قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِی فَرَضَ لَهَا».[126]
امام باقر(ع) فرمودند: هیچ كس
نیست مگر این كه خدای عزّ و جلّ برای او رزق حلالی در عین سلامت و عافیت، فرض كرده
و در عرض هر رزق حلالی، از جهت دیگر، رزق حرامی را قرار داده، پس اگر آن شخص چیز
حرامی را به دست آورد، به همان اندازه از رزق حلال او كم می گذارند.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِu: قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ خَلَقَ
مَعَهُمْ أَرْزَاقَهُمْ حَلَالًا طَیِّباً فَمَنْ تَنَاوَلَ شَیْئاً مِنْهَا
حَرَاماً قُصَّ بِهِ مِنْ ذَلِكَ الْحَلَالِ».[127]
از امام صادق(ع) است كه فرمود: خداوند عزّ و جلّ افراد را خلق كرد و همراه آنها
رزقشان را به صورت حلال و طیب خلق نمود، پس اگر كسی آن را به صورت حرام به دست
آورد، به همان اندازه از رزق حلال او كم می شود.
توجه فرمودید كه در حدیث اول امام باقر(ع) چه اسراری از سنت رزق را در عالَم هستی برای
انسان ها روشن فرمودند، كه اولاً؛ هركس رزق حلالی دارد كه در نهایت آرامش و عاقبت
به خیری برای او قرار داده اند. ثانیاً؛ درست از جهت دیگر همان رزق را به صورت
حرام بر او عرضه كرده اند تا در عرضه انتخاب بین حلال و حرام، ایمان او آزموده شود
و بتواند بین رزق حلال و مشابه آن كه به صورت حرام است یكی را انتخاب كند. ثالثاً؛
این طور نیست كه انسان گمان كند حالا كه آن وجه حلالِ رزق برایمان هست پس خوب است
فعلاً وجه حرام آن را استفاده كنیم و سپس به سراغ وجه حلال آن رویم. می فرماید:
درست به همان اندازه كه از حرام استفاده نمودی از حلالی كه برایت مقدر شده است
كاسته می شود.
آیا بر انسان بصیر لازم نیست بر این نكته نورانی تأمل كند كه امام می فرمایند:
«درست در كنار رزق حلال، وجه حرامی از آن رزق را بر او عرضه می دارند.»
اگر عنایت فرمایید مطلب فوق جواب بسیاری از سؤالات انسان های دقیق در مورد
فلسفه رزق است. آن جایی كه انسان سؤال می كند چرا ما را محتاج به رزق نمود و چرا
این رزق ها را رنگارنگ كرد و شرایط متنوعی در دست یابی به آن فراهم كرد؟ جواب همة
آن ها را در یك كلمه فرمود كه بناست در كنار هر رزق حلالِ خوش عاقبتی، رزق حرام بد
عاقبتی عرضه شود تا انسان آزموده گردد. بر شماست كه بر این حدیث نورانی تأملی بیش
از آنچه عرض كردیم داشته باشید.
در حدیث دوم حضرت امام صادقu
آخرین عبارت از حدیث اول را متذكر می شوند كه: این طور نیست كه
گمان كند حالا كه آن وجه حلال رزق برایمان هست پس خوب است فعلاً وجه حرام آن را
استفاده كنیم و سپس به سراغ وجه حلال آن رویم. می فرمایند: درست به همان اندازه كه
از حرام استفاده نمودی از حلالی كه برایت مقدر شده است كاسته می شود.
[126] - كافی، ج 5، ص 80.
[127] - كافی، ج 5، ص 80.
آنگاه كه مؤمن از تقدیرهای الهی مدد می گیرد
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَu: «كَمْ مِنْ
مُتْعِبٍ نَفْسَهُ مُقْتَرٌ عَلَیْهِ وَ مُقْتَصِدٍ فِی الطَّلَبِ قَدْ
سَاعَدَتْهُ الْمَقَادِیرُ».[128]
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: چه بسیار افرادی كه در طلب دنیا نفس خود را به سختی می اندازند
و با این حال خداوند بر آن ها تنگ دستی وارد می كند، و چه بسیار افراد میانه روی
كه تقدیرهای الهی به كمكشان می آید.
راستی اگر همه سخنان ائمه معصومینh گشاینده رمز و رازهاست - كه به واقع این طور است- این سخن امام الموحدین(ع) به خصوص قسمت آخر
سخن، گشاینده رمزالرموز است. قسمت اول سخن می فرماید: بسیاری افراد تلاش می كنند و
خود را به سختی می اندازند كه بیشتر داشته باشند - كه معلوم است تلاش آنها بی حاصل است - و در قسمت دوم سخن می فرماید:
چه بسیار افرادی كه از طریق میانه روی در طلب، به جای آن كه خود را به سختی
بیندازند، تقدیرات الهی را به كمك می گیرند و بهترین بهره برداری را از زندگی خود
خواهند برد.
برای روشن شدن موضوع، در نظر بگیریدكشاورزی را كه از طریق قنات، آب به مزرعة
خود می رساند و كشاورزی كه تلاش می كند آب را از عمق زمین با صرف انرژی الكتریكی
بیرون بكشد. اولی طوری برنامه ریزی كرده است كه از پتانسیل های خود زمین و به صورت
طبیعی از آب برخوردار می شود و دومی نه. آری در این عالم قواعد و مقدّراتی هست كه
اگر انسان مسیر میانه روی را پیشه كرد به راحتی آن مقدرات به كمك او می آید و
انرژی های خود را به جای صرف در طلب رزق بیشتر در جهت تعالی خود مصرف می كند. آیا
به عظمت این سخن حضرت می توان پی برد؟ باز به آن نظر كنید و باز نظر كنید كه می فرمایند:
«چه بسیار افرادی كه نفس خود را به سختی می اندازند و بر آن تنگ می گیرند، و چه
بسیار افراد میانه روی كه تقدیرهای الهی به كمكشان می آید».
[128] - كافی، ج 5، ص 81.
تحركی با نشاط
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِu: «قَالَ لِیَكُنْ طَلَبُكَ لِلْمَعِیشَةِ فَوْقَ كَسْبِ
الْمُضَیِّعِ وَ دُونَ طَلَبِ الْحَرِیصِ الرَّاضِی بِدُنْیَاهُ الْمُطْمَئِنِّ
إِلَیْهَا وَ لَكِنْ أَنْزِلْ نَفْسَكَ مِنْ ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْمُنْصِفِ
الْمُتَعَفِّفِ تَرْفَعُ نَفْسَكَ عَنْ مَنْزِلَةِ الْوَاهِنِ الضَّعِیفِ وَ
تَكْتَسِبُ مَا لا بُدَّ مِنْهُ إِنَّ الَّذِینَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ
یَشْكُرُوا لَا مَالَ لَهُمْ».[129]
از امام صادقu
روایت است كه فرمودند: باید تلاش تو برای زندگی، فوق انسانِ
اِهمال كار و دونِ انسانِ حریصِ راضی به دنیا و امیدوار به دنیا باشد، از آن حرص،
نفس خود را در حدّ انسان معتدلِ غیر حریص پایین تر بیاور، و نیز برتر بدار نفس خود
را از كسی كه در طلب رزق سستی می كند. پس در چنین تعادلی در طلب آنچه كه به واقع
نیاز داری و نیاز ضروری تو است، كوشش كن. كسانی كه به آنها مال داده شده ولی شكر
آن را نمی كنند، در واقع مالشان مال حساب نمی شود.
حضرت صادق(ع) توصیه می فرمایند نه
بی تحرك باش - كه
در آن صورت از عرصه امتحان فرار كرده ای- و نه حریص و به دنیا امیدوار - كه در امتحان مردود شده ای
- بلكه
در آن حدّ كه بتوانی نیاز حقیقی ات را به دست آوری تلاش كن، كه در این حدّ، در
عرصه طلب رزق وارد شدن، برای امتحان دادن، كافی است. سپس در آخر؛ نكته ظریفی را
مطرح كردند كه «إِنَّ الَّذِینَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ
یَشْكُرُوا لَا مَالَ لَهُمْ» یعنی؛ اگر مالی را به كسی دادند ولی او
نتوانست متوجه دهنده آن شود و خدای دهنده مال را گم كرد، او عملاً ثروتی ندارد.
چون نعمت را دادند تا انسان را متوجه صاحب نعمت كنند و سرمایه حقیقی هركس، نظر
داشتن به صاحب نعمت است و نه به خود نعمت. به گفته مولوی:
شكر نعـمت، خوش تر از نعمت بود
شـكر باره، كی سـوی نعـمت رود
شكرْجانِ نعمت و نعمت چو پوست
زآن كه شكر آرد توراتاكوی دوست
نعمـت آرد غفـلت و شــكر انتبــاه
صید نعمـت كن به دامِ شـكرِ شاه
نعمتِ شـكرت كـند پـرچشم و مـیر
تا كنــی صــد نعمـت ایثـار فقیـر
یعنی؛ چون شكر نعمت بهتر از خود نعمت است، انسان شكر باره كه حقیقت شكر را می شناسد
هرگز چشمش را از منعِم بر نمی كند و به نعمت بیندازد، چون جان و اصل نعمت همان شكر
است، چرا كه شكر، انسان را متوجه منعم می كند. آری! «زانكه شكر آرد تو را تا كوی
دوست». و لذا در ادامه فرمود: نعمت به خودی خود غفلت می آورد و ما را مشغول خودش
می كند ولی شكر ما را بیدار می كند كه به منشأ نعمت نظر بیندازیم و با شكرِ شاه،
نعمت واقعی را صید نماییم و نعمت حقیقی را همان شكر و توجه به منعم بدانیم. آری! «
صید نعمت كن به دامِ شكرِ شاه». چرا كه این نعمت شكر كه صاحب نعمت را می بینی،
دیگر تو را از حرص آزاد می كند و قانع و بزرگ می شوی و به راحتی برای این كه
ارتباط تو با صاحب نعمت بماند صد نعمت را نثار فقیر می نمایی. پس « إِنَّ الَّذِینَ
أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ یَشْكُرُوا لا مَالَ لَهُمْ» یعنی؛ به آنهایی كه مال
داده شده ولی شكر آن را نمی كنند، در واقع مالشان مال نیست، چون مال نتوانسته است
آن ها را به منعم برساند. آیا قصه زندگی، قصه پر رمز و رازی نیست؟! و این كه امام(ع) فرمودند: «تَكْتَسِبُ مَا لا
بُدَّ مِنْهُ» یعنی؛ در طلبِ آنچه به واقع نیاز داری كوشش كن، آیا منظورشان این
نیست كه در راستای طلبِ آنچه بدان محتاجیم، برطرف كننده احتیاج را بیابیم نه مالی
كه بدان محتاج بودیم؟ كه گفت:
تا بدین جا بهرِ دینار آمــدم
چون رسیدم بهر دیدار آمدم
[129] - كافی، ج 5، ص 81.
خداوند از ما به ما عاشق تر است
عَنِ الصَّادِقِ(ع) عَنْ آبَائِهِh عَنِ النَّبِیِّf: فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی قَالَ «مَنْ لَمْ یَرْضَ بِمَا قَسَمَهُ
اللَّهُ لَهُ مِنَ الرِّزْقِ وَ بَثَّ شَكْوَاهُ وَ لَمْ یَصْبِرْ وَ لَمْ
یَحْتَسِبْ لَمْ تُرْفَعْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ یَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ
غَضْبَانُ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ».[130]
امام صادق(ع) از پدران بزرگوارشانh از پیامبرf در حدیث مَناهی - كه در آن نكاتی را نهی
می كردند- فرمودند: هركس به آنچه خداوند از رزق برای او تعیین نموده راضی نباشد و
گِلایه كند و بر آن صبر نكند، از او حسنه ای به آسمان بالا نمی رود و خداوند را
ملاقات می كند در حالی كه خداوند از او غضبناك است، مگر این كه توبه كند.
راستی وقتی خداوند می داند شرایط تعالی ما چیست و با نهایت حكمت و دقت و با
دل سوزی تمام، آن شرایط را برای ما فراهم كرده است، بی انصافی نیست كه ما از چنین
خدایی گِله مند باشیم و نسبت به آنچه برای ما مقدر كرده راضی نباشیم؟ در حالی كه
راه ارتباط با خدا درست همان شرایطی است كه حضرت رب العالمین برای ما فراهم كرده،
حالا اگر ما آن شرایط را نپذیریم، در واقع راه ارتباط خود با خدا را نپذیرفته ایم.
این است كه می فرماید: « از او حسنه ای به آسمان بالا نمی رود و خداوند را ملاقات
می كند در حالی كه خداوند از او غضبناك است، مگر این كه توبه كند». چرا كه به راه
ارتباط با خدا و به راه ایجاد رضایت خدا پشت كرده است و فراموش كرده شرایطی كه
خداوند برای او فراهم كرده، همان راه بندگی او است، مگر این كه خودش آن شرایط را
از حالت بندگی خارج كند.
[130] - وسائل الشیعه، ج 17، ص46.
فوق فقر و غنی
رسول خداf فرمودند: « لا بَأسَ
بِالْغِنی لِمَنِ اتَّقی، و الصِّحَةُ لِمَنِ اتّقی خَیْرٌ مِنَ الْغَنیُ و طیبُ
النَّفسِ مِنَ النعیم»[131] یعنی اگر انسان به مقام
تقوا رسید دیگر ثروت برای او خطرناك نیست، ولی با این حال سلامتی برای انسان متقی
از ثروت بهتر است و آرامش ضمیر، به خودی خود یك نعمت است.
چنان چه ملاحظه می كنید رسول خداf می فرمایند: اگر انسان به مقام تقوی رسید و جهت قلب او خدایی شد،
دیگر «ثروت» آن چنان نیست كه قلب او را به خود مشغول كند، و سپس می فرمایند: سلامت
بدن برای چنین فردی از ثروت بهتر است، چرا كه در بستر سلامت بدن، راحت تر می تواند
خود را به سوی قرب حق سیر دهد و هرچه بیشتر به مقصد واقعی خود نزدیك شود، و در آخر
می فرمایند: اگر می بینی در یك آرامش روحی به سر می بری آن را نعمتی بزرگ بدان،
چرا كه قلب در این حالت از وسوسه شیطان آزاد است و راه ارتباط با خدا برایش فراهم
است.
خواجه احمد غزّالی همواره مریدان را از داشتن شتران و اسبانِ كثیر، منع می كرد
و توصیه می كرد آنها را بفروشند، در حالی كه خودش چندین اسب و شتر داشت. روزی
مریدان عرض كردند چرا آنچه بر شما رواست بر ما روا نیست؟ فرمود: شما میخ اسب ها و
شترها را در قلب خود فرو می كنید و من میخِ آنها را در گِل طویله فرو می كنم، پس تا
وقتی كه شما میخ اسبان و شتران خود را در گِل طویله فرو نكرده اید، داشتن آنها
برای شما روا نیست.
نكته فوق را عرض كردم تا شرحی باشد بر قسمت اول حدیث فوق كه رسول خداf فرمودند: «لا بَأسَ
بِالْغِنی لِمَنِ اتَّقی» یعنی؛ اگر كسی به مقام تقوی رسید، دیگر ثروتمندی برای او
خطرناك نیست، حالا خود دانید كه چگونه خود را مراقبت كنید.
در آخر با دعای امام سجاد(ع) كه به واقع جامع همه مباحث گذشته است، بحث را به انتها می رسانیم.
حضرت با خدای خود چنین مراوده می كنند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِیشَةِ مَعِیشَةً أَتَقَوَّى
بِهَا عَلَى جَمِیعِ حَوَائِجِی وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِی الْحَیَاةِ إِلَى
آخِرَتِی مِنْ غَیْرِ أَنْ تُتْرِفَنِی فِیهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا
عَلَیَّ فَأَشْقَى أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ حَلَالِ رِزْقِكَ وَ أَفِضْ عَلَیَّ مِنْ
سَیْبِ فَضْلِكَ نِعْمَةً مِنْكَ سَابِغَةً وَ عَطَاءً غَیْرَ مَمْنُونٍ ثُمَّ لَا
تَشْغَلْنِی عَنْ شُكْرِ نِعْمَتِكَ بِإِكْثَارٍ مِنْهَا تُلْهِینِی بَهْجَتُهُ وَ
تَفْتِنِّی زَهَرَاتُ زَهْوَتِهِ وَ لَا بِإِقْلَالٍ عَلَیَّ مِنْهَا یَقْصُرُ
بِعَمَلِی كَدُّهُ وَ یَمْلَأُ صَدْرِی هَمُّهُ أَعْطِنِی مِنْ ذَلِكَ یَا إِلَهِی
غِنًى عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ وَ بَلَاغاً أَنَالُ بِهِ رِضْوَانَكَ وَ أَعُوذُ
بِكَ یَا إِلَهِی مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ مَا فِیهَا لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا
عَلَیَّ سِجْناً وَ لَا فِرَاقَهَا عَلَیَّ حُزْناً أَخْرِجْنِی مِنْ فِتْنَتِهَا
مَرْضِیّاً عَنِّی مَقْبُولًا فِیهَا عَمَلِی إِلَى دَارِ الْحَیَوَانِ وَ
مَسَاكِنِ الْأَخْیَارِ وَ أَبْدِلْنِی بِالدُّنْیَا الْفَانِیَةِ نَعِیمَ
الدَّارِ الْبَاقِیَةِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَزْلِهَا وَ
زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ شَیَاطِینِهَا وَ سَلَاطِینِهَا وَ نَكَالِهَا وَ مِنْ
بَغْیِ مَنْ بَغَى عَلَیَّ فِیهَا [132]
پروردگارا! از تو خوبی زندگی را تقاضا دارم، زندگی ای كه از طریق آن برای همة
حاجتم نیرو گیرم و از آن طریق زندگی ام به آخرتم متصل گردد، بدون آن كه مرا در آن
به خوش گذرانی و ریخت و پاش گرفتار كنی، تا در نتیجه سركش شوم، و بدون آن كه در آن
زندگی، بر من تنگ گیری كه در نتیجه شقی و گناهكار گردم.
رزق مرا با رزق حلال خود وسعت بده و از باران فضل خود بر من فرو ریز، نعمتی
گوارا و بدون انقطاع، سپس مرا با زیادی آن نعمت از شكر باز مدار، به طوری كه
زیبایی ها و شادابی های آن مرا به خود سرگرم سازد، و درخشندگی شكوفه هایش مرا فریب
دهد، و نیز مرا به كمی و قلّت آن دچار مساز كه رنج به دست آوردن رزق، مرا از
وظایف و عباداتم باز دارد و سینه ام را اندوه رزق فرا گیرد.
ای معبود من! آن قدر عطا كن كه از انسان های فرومایه بی نیاز و در رسیدن به رضوان
تو موفق باشم.
ای معبود من! به تو پناه می برم از شرّ دنیا و آنچه مربوط به دنیاست، دنیا را
برای من زندان مساز و جدایی آن را اندوه من قرار نده و مرا از فتنه های آن خارج
كن، بدان سان كه تو از من راضی باشی و عمل من در دنیا برای قیامت مورد قبول باشد.
به جای دنیای فانی، نعمت های عالَم باقی را برای من قرار ده.
خدایا! به تو پناه می برم از خواری و پریشانی های دنیا و سلطه شیطان و تسلط
آن، و از ستم آن كس كه در این دنیا به من ستم كند
«والسلام علیكم
و رحمةالله و بركاته»
[131] - نهج الفصاحه، حدیث شماره 2430.
[132] - الكافی، ج 2، ص 553، باب الدعاء للرزق.
فهرست مطالب
مقدمه. 9
جايگاه رزق انسان در هستي.. 13
مقدمه نويسنده. 15
رزق حقيقي و غير حقيقي... 17
دستورات دين، عامل جهتگيري به سوي عالم غيب.. 20
امام معصوم، عالِم به قواعد عالَم هستي.. 22
هماهنگي سخن امامان با عقل روحاني انسانها 24
تصحيح نسبت خود با سخن معصومين.. 27
رزقي كه به دنبال توست.. 29
تحليلهاي غلط نسبت به فقر و ثروت.. 30
پنج غنيمت در زندگي.. 32
جايگاه داراييها 34
زشتيِ التماس فقيران و تكبّر ثروتمندان. 38
جايگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومين در رزق.. 43
سطحينگري؛ آفت دوري از اهلالبيت (ع) 45
آنگاه كه حكمت اهلالبيت تنها ميشود. 48
رزق هر كس به وقتش ميرسد. 51
امتحان در امتحان است اي پسر 52
نداشتنها بسيار است، از داشتنها استفاده كن.. 54
رهنمودي بزرگ و چارهساز 60
چيزي را تضميني و چيزي را بر عهدة تو گذاردهاند. 66
زيباييهاي كفاف.. 68
رزقِ فردايِ نيـامده. 73
جايگاه رزق در زندگي.. 75
وظيفة انسان بندگي است.. 77
استغفار، عامل ريزش رزق.. 79
صدقه، عامل نزديكي رزق.. 80
ريشة سختي در زندگي.. 83
بصيرتي زيبا 85
غمِ فردا نشايد خوردن امروز 86
غمهاي پوچ. 89
مثل آتشفشان، فعّال و مثل دريا، آرام. 91
معني خوب امتحان دادن. 95
مقدّرات حكيمانه، بستر تعالي انسانها 101
رزق؛ هدف زندگي نيست.. 103
رزق و آباداني قيامت.. 104
به دنبال مرگ؛ يا به دنبال رزق؟. 105
زندگي، يا فرار از مرگ؟. 107
آثار فرار از مرگ در فرهنگ غرب.. 108
زينت زمين، زينت ما نيست.. 113
بركات انتظار گشايش... 114
تقديرهاي متفاوت، زمينههاي امتحان. 115
تعالي در دلِ تقديرات.. 120
آزادي از وَهم. 127
زندگي، ماوراء وسعت و تنگي رزق.. 135
چگونگي ورود به زندگي اَقْوم. 137
راه ايجاد يگانگي در شخصيت.. 138
تعادل توحيدي.. 140
خداوند از ما به ما آگاهتر است.. 143
تدبير الهي، نحوة آرماني زندگي ما 144
غفلت از رزقِ مقدر، عامل قتل فرزندان. 146
زنده بودن يا زندگي كردن. 149
بركات كفاف در رزق.. 151
روش جديد قتل فرزندان. 158
نشانههاي محبت خدا 165
ريشة پريشاني زندگيها 166
رزق حرام، همان رزق توست كه آن را حرام كردي.. 167
حرصهاي سرگردان بينتيجه. 169
حرصِ در رزق، عامل غفلت از قيامت.. 170
نتيجة هلاكتبار فخر 171
راه اميدواري.. 172
عبرتي بزرگ.. 176
قناعت؛ نشانة عقل.. 176
قاعدهاي منطقي.. 179
هشدار كه خزينهدار ديگران نباشي.. 181
طلب رزق سنت است.. 182
دفن استعدادها 183
آسايش دو گيتي.. 185
زندگياي كه خدا ضمانت ميكند. 186
هر حلالي را حرامي است.. 187
آنگاه كه مؤمن از تقديرهاي الهي مدد ميگيرد. 189
تحركي با نشاط. 191
خداوند از ما به ما عاشقتر است.. 193
فوق فقر و غني.. 194
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده. 199
مقدمه
باسمه تعالي
شايد در ابتدا انتظار عزيزان اين باشد كه مباحث اين كتاب به صورت يك مقالة علمي كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولي همچنانكه ملاحظه ميفرماييد به دلايل زير تلاش شده است در ويراستاري متنِ كتاب فضاي گفتاري آن حفظ شود.
1- فرق متون ديني با مقالههاي صرفاً علمي اين است كه متون ديني - از جمله اين كتاب- بايد علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرساني داشته باشد، جنبة حضوري و بازيگرانة مخاطب خود را نيز حفظ كند، زيرا هدف دين تربيت انسان است و نه آموزش او، و جايگاه باورهاي ديني قلب انسان است و نه ذهن او. در اين روش است كه انسان، متذكر و متأثر ميگردد و مطالب ديني، او را در تغيير رفتار ياري ميكند، و لذا بايد ارتباط حضوري متون ديني با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بيان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آيد تا همان سير و سفر حضوري در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دريافت "حصولي" از واقعيات به هيچوجه پيوندي ميان ما و واقعيات برقرار نميشود و آنهايي كه عادت كردهاند در حدّ آگاهي از واقعيات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث يك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولي ما تلاش ميكنيم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقيقت قرار گيرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و اين كار با علم حصولي نسبت به حقايق مقدس، ممكن نيست. آري «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولي آن را يافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه ديگري ميخواهد، آنهم راهي كه بس طولاني است، راه سير از مفهومِ وجود، به سوي خودِ وجود، راهي كه عارف در وصف آن ميگويد:
رهرو منزل عشقيم و زسر حدّ عدم تا به اقليم وجود اينهمه راه آمدهایم
3- خصوصيات متون ديني ميطلبدكه يك نحوه «از خويش برون آمدن» را درپي داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالي است زعشاق، بود كز طرفي مردي از خويش برون آيد و كاري بكند
به تعبير ديگر در متون ديني رابطة «من-تويي»[1] بين خواننده و متن برقرار است يعني انسان با كل وجود خود با متن مرتبط ميشود و درون رابطه قرار ميگيرد.
4- متون بزرگ ديني كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و ميشود چيزي جز مخاطبه و محاورة متقابل گوينده با خواننده نيست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوي بنا ندارد در مثنوي و يا در ديوان شمستبريزي اطلاعات خود را با خواننده در ميان بگذارد، بلكه تلاش او اين است كه راهي در مقابل مخاطب خود بگشايد و او را نسبت به خود فعال نمايد. لذا نميتواند به نحوة ديگري غير از نحوهاي كه مثنوي يا ديوان شمس را ارائه داده است، سخن بگويد و اگر حسامالدينچلپي سايه به ساية مولوي اشعار او را مينويسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نيز حفظ ميكند، و به همان اندازه كه انسان داراي ابعاد گوناگون و تو در توست، بايد مولوي هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است – تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضي در ابتداي امر اين باشد كه مثنوي نظم ندارد و مولوي پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه يك وجه داشته باشد و عقل و خيال و عاطفه و فطرت او هركدام بر ديگري تنيده نباشد؟
حتماً مستحضريد كه تفسير قيّم الميزان نيز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» با شاگردان خاص ايشان در شبهاي جمعه در منزلشان و روزهاي چهارشنبه در مدرسة حجّت بود و حضرت علامه«رحمةاللهعليه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بينابيني را با وسعت بيشتر تدوين نمودند و همين موجب ميشود كه در خواندن آن تفسير گرانقدر حالت حيات و «از خويش برون آمدن» در خواننده ايجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهاي با ابعاد گوناگون و با شخصيتِ تو در توي انسان - انساني كه عقل و خيال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنيده شده است - به طوري كه هركس ميخواهد با قرآن به عنوان يك كتاب علمي صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشيدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسي(ع) را اينهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جايي گفته است؟ از نظر چنين فردي شايد قرآن نظم يك مقالة علمي را نداشته باشد، ولي اگر متوجه شد قرآن كتاب تربيت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن ميگويد و در مثال حضرت موسي(ع) در هر موقعيتي وجهي را پيش ميكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقية وجوه در فضاي محاوره و مخاطبهاي ديگر بايد به ميان آيد، ميفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- وقتي مجموعهاي از سخنرانيهاي استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درميآيد ايشان پس از بررسي آن، حذف و اضافاتي را اِعمال مينمايند تا خوانندگان محترم بتوانند بيشترين استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلي به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضي از قسمتها حالت سخنرانيبودن بحث تغيير كرده است، كه از آن گريزي نيست. ولي به طور كلي چون معتقديم هدف متون ديني تربيت انسان است و نه صرفاً آموزش و جايگاه تربيت قلب است و نه ذهن، سعي شده است تا حدّ امكان فضاي محاورهاي آن محفوظ بماند.
جايگاه رزق انسان در هستي
سالهاي گذشته كه بحث رزق توسط استاد طاهرزاده مطرح شد، از همان ابتدا با استقبال زيادي روبهرو گرديد و نوارهاي آن به طور مكرر تكثير شد و در اختيار مشتاقان قرار گرفت. به همين دليل انتشارات الميزان از همان ابتدا در صدد بود تا براي استفادة بيشتر، آن مباحث را از نوار پياده و به صورت كتاب در اختيار عزيزان قرار دهد. لذا پس از پيادهشدنِ مباحث از نوار و بازبيني آن توسط استاد طاهرزاده و اضافهكردن مطالبِ تكميلي، بحمدالله اكنون آن مباحث در اختيار عزيزان قرار دارد.
امروزه اكثر مردم نسبت به تأمين رزق در توهّم شديدي بهسر ميبرند و اگر به كمك معارف الهي و سخنان معصومين(ع) خود را از آن نجات ندهند، سراسر زندگيشان لگدمال طلبِِ افراطي رزق ميشود. إنشاءالله اين مبحث طريقي براي عبور سالم از چنين ورطهاي باشد.
اين كتاب موقعيت رزق را در زندگي انسانها به كمك آيات و روايات مورد بررسي قرار داده و جايگاه تلاش انسانها و محدودة آن را در رابطه با تأمين رزق روشن كرده است.
راستي چرا خداوند رزق بعضيها را وسعت داده؟ آيا وسعت رزق به خودي خود امتيازي براي انسان محسوب ميشود؟ عوامل تنگي رزق كدام است و نقش انسان در وسعت و تنگي رزق تا چه اندازه است؟ جايگاه راضيشدن به رزقِ مقسوم كجاست و چه تأثيري در سلوك اليالله دارد؟ و ..... اينها سؤالاتي است كه در اين كتاب مورد بررسي قرار گرفته است.
اميدواريم توانسته باشيم از اين طريق در راستاي ارتقاء و تعميق تفكر ديني و مقابله با حرصِ عنانگسيختة دنياي جديد، در رابطه با موضوع رزق و جايگاه آن، گامي برداشته باشيم.
گروه فرهنكي الميزان
1- تعبير «من و تو» نام كتاب مارتين بوبر نويسندة اتريشي است.
مقدمه نويسنده
باسمه تعالي
شايد رزق در زندگي از يك منظر مهمترين مسئله و از منظري ديگر سادهترين مسئله زندگي باشد، و همين امر است كه اگر منظر خود را نسبت به رزق تصحيح نكنيم ممكن است طلب رزق، تمام زندگي ما را اشغال كند و امري كه بايد براي هدفي بسيار بزرگتر در كنار زندگي ما باشد، هدف زندگي ما گردد. لذا براي نجات از چنين مهلكهاي بايد با دقت هرچه تمامتر جايگاه رزق را در زندگي خود بشناسيم و بررسي كنيم كه آيا خالق انسان او را در تهية رزق به خودش واگذاشته يا نه؟ آيا همراه با خلقت او رزق او را نيز خلق كرده و يا چيزي است بين اين دو؟ و خلاصه انسان در طلب رزق چه وظيفهاي بر عهده دارد؟
براي روشن شدن جايگاه رزق در زندگي، بايد از منظري بسيار فراتر از تجربيات فردي به آن نظر كرد. چرا كه محل و جايگاه رزق چيزي است كه همة زندگي انسان را فرا گرفته و براي شناختن پديدهاي به اين وسعت نميتوان به تجربههاي روزمرّه بسنده كرد، اينجاست كه بايد از منظر خالقِ انسان جايگاه آن را تجزيه و تحليل كرد و به سخنان ائمه معصومين(ع) كه بازگو كنندة سخنان خدا هستند و از منظر الهي به اين پديده مينگرند، توجه خاص نمود تا با بصيرتي كامل نسبت به طلب رزق برخورد كنيم و همچنان كه آن ذوات مقدسه متذكر ميشوند از هلاكت نجات يابيم.
آنچه بايد بر آن تأكيد نمود دقت هرچه بيشتر بر آيات الهي و سخنان ائمه معصومين(ع) است تا خود را از وَهمِ نگراني از فقر برهانيم و به اندازهاي كه در سخنان آنان دقت كنيم و رهنمودهاي آنان را در زندگي خود پياده نماييم از اين وَهمِ زندگي برانداز خود را رهانيدهايم.
بارها شاهد بودهايد كه غفلت از خاستگاه رزق چه هلاكتهايي را براي جوامع و افراد بهوجود آورده است و نه تنها در اصلاح زندگي خود طرفي نبستهاند بلكه برعكس؛ در جهت هلاكت خود تلاش نمودهاند.
اينها همه و همه سبب شد كه بنده وظيفة خود بدانم سلسله بحثهاي «جايگاه رزق انسان در هستي» را خدمت عزيزان عرضه بدارم و به جدّ اميدوارم اگر با عزمي محكم نسبت به آن برخورد شود از بسياري از حيلههاي شيطان خود را رهانيدهايم و قدمي بسيار اساسي در سلوك اليالله برداشتهايم. إنشاءالله
طاهرزاده