پاسداشتِ آزادی
در جمهوریت انقلاب اسلامی
باسمه تعالی
با سلام به استاد گرامی:
سؤال: با توجه به اینکه جنابعالی تأکید زیادی بر انقلاب اسلامی به عنوان حقیقت این دوران دارید و پیرو آن، جمهوری اسلامی را هم که از لوازم انقلاب اسلامی در این دوران است بزرگ میشمارید، خواستم عرض کنم اعتقاد بنده این است که آری! جمهوریت ظهور انقلاب اسلامی است و انقلاب باطن این جمهوریت است، ولی جمهوریت، نمایانگرِ تمام باطن انقلاب اسلامی نمی باشد. بنابراین، بخواهیم یا نخواهیم جمهوریت، به خودی خود نواقص و عیوبی دارد که ظرفیت نمایش حقیقت انقلاب اسلامی در آن نیست.
جمهوریت در ذاتش یک امر مدرن است و ما امروز به حکم ضرورت تاریخی به آن رجوع کردهایم و اسلامی بودنش برای جلوگیری از خسارتهای جمهوریت است. حال این سوال به میان میآید که آیا جمهوریت که از غرب به ما رسیده، میتواند ما را از غرب خارج کند؟
انقلاب اسلامی بهترین نحوهی زندگی در تاریخ مدرن را در شرایطی که بخواهیم ایمان قدسی در میان باشد در قالب جمهوری اسلامی به ما نشان داده است ولی آیا این جمهوریت میتواند عین حقّانیت در این زمان باشد؟ هر چند حق بودن آن را در این زمانه منکر نیستم اما اعتقاد من بر آن است که نمیتواند ظهور کامل انقلاب اسلامی باشد در حالی که انقلاب اسلامی ظهورات کاملتری در ذات خود دارد.
امروز اسارت انقلاب اسلامی در جمهوریت حجاب بزرگی شده تا انقلاب نتواند به درستی ظهور کند و ثمرهی فروکاستن انقلاب اسلامی در حدّ جمهوریت مشکلات و معظلاتی پدید آورده که انقلاب را سخت تحت فشار قرار داده تا انقلاب نتواند رسالت واقعی خود را بنمایاند.
ما در جمهوریتی غرق شدهایم که ظهور عالیهی انقلاب اسلامی در آن، مورد غفلت واقع شده در حالی که نمیدانم چگونه در ظهور تامّ خود که با فرج و ظهور حضرت حجت پیش میآید خود را نمایان خواهد کرد؟
سالها است بنده فکر میکنم چرا به اینجا رسیدهایم در حالی که تنها راه نجات خودمان را رجوع به ذات انقلاب اسلامی و اهداف عالیهی آن میدانم ولی در عین حال بزرگترین حجاب این انقلاب را جمهوریت به حساب میآورم و معتقدم عبور نکردن ما از جمهوریت، آن غفلت بزرگی است که ما را مشغول به خود کردهاست. جمهوریت به معنی رجوع به آراء مردم سالهای اول انقلاب بیشتر ما را به اهداف انقلاب نزدیک میکرد تا جمهوریتی که بعد از دولت سازندگی و اصلاحات به میان آمد که مردم در آن، به سوی اهدافی نظر کردند که رابطهی چندانی با انقلاب اسلامی نداشت و شرایط طوری شده که از این به بعد شاید هیچ رئیس جمهوری نخواهد توانست کاری انجام دهد که مسیر جمهوریت به جادهی اصلی خود برگردد و امکان فتح و گشایش آن در عین تأکید بر جمهوریت عملاً از دست رفتهاست؛ لذا باید برای ادامهی انقلاب اسلامی بر چیزی غیر از جمهوریت نظر کرد.
فکر میکنم شما هم باور ندارید نجات انقلاب اسلامی در قالب جمهوریت از دست این مردم که پروریدهی دولتهای سازندگی و اصلاحات هستند امکان داشتهباشد و تحمّل آن جز استخوان در گلو و خار در چشم چیز دیگری نیست. به راستی چرا باید جمهوریتی را که سردمداران آن چنین افرادی هستند پاک و مقدس و منزّه بدانیم؟ شما چگونه به جمهوریتی که چنین افرادی میتوانند به راحتی با رأی اینچنین مردمی در رأس آن قرار گیرند فخر میکنید؟ این اشکال از جمهوریت است که میتواند چنین افرادی را در خود بپذیرد که پیش از آنکه با خِرَد قدسی نظام اسلامی همراه باشند با خِرَد سیاسی دنیای توسعه نیافتگی هماهنگاند و کسانی که در افق حضور و ظهور حضرت مهدی صاحب الزمانg تنفّس میکنند جایی در آن ندارند. به راستی این اشکال از کجا ناشی میشود که خود شما به این نتیجه رسیدید که نمیتوان در این جمهوریت کاری به نفع مردم انجام داد و مدیریت را کنار گذاشتید؟ از کجا فهمیدید راهها به بن بست و سیطرهی مدیریت پیش میرود؟
فکر میکنم با این آرایش سیاسی که ما در آن قرار داریم، آیندهی پیش رو ادامهی غرب زدگی است و به هیچ وجه با این نحوه حرکتی که ما در پیش گرفتهایم زمینه برای ظهور و فرج حضرت مهدیg فراهم نیست.
بنده اصرار ندارم بگویم جمهوری اسلامی بهکلّی از انقلاب اسلامی جدا است و شرایط حضور انقلاب اسلامی در این دوران نیست؛ ولی چرا باور نکنیم انقلاب اسلامی وجوه بسیار متعالی و زیبایی دارد که امکان ظهور آن کمالات در سیطرهی جمهوریت از بین رفتهاست؟ آن چهرهی زیبا که امروز سخت پیر و زشترو شدهاست باید برود تا وجه دیگری از انقلاب اسلامی نمایان گردد، در حالیکه تا جمهوریت هست، این ماییم و همهی این کاستیها و نا کار آمدیها. هرکس با هر منش و روش هم که به عنوان رئیس جمهور بیاید و بدون حاشیه هم عمل کند، اصلاً مهلتی در جمهوریت ندارد تا کاری به ثمر برساند. جمهوریت، وارثانی پیدا کرده که دیگر فرصتی به مردم نمیدهند تا انقلاب اسلامی در بستر آن به اهداف خود نایل شود و به همان دلیل شما از مدیریت در بستر آن جمهوریت فرار کردید و به معلّمی و فعالیت فرهنگی در مسجد پناه آوردید.
مدتها است در این فکر هستم که انقلاب اسلامی چه در چنته دارد و آیا با ادامهی جمهوریت میتواند ما را از وضع امروزی نجات بدهد؟ چه شدهاست که ما گرفتار گردونهی توسعهنیافتگی و توسعهیافتگی شدهایم که امروز به دنبال خردِ سیاسی مناسب توسعهیافتگی میگردیم؟ کجاست اهداف عالیهی انقلاب اسلامی؟ ما در کجای تاریخ خود هستیم؟ احساس میکنم در بین الطلوعین انقلاب که هوا گرگ و میش و خاکستری است قرار داریم که نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید و چه سخت است تشخیص اینکه در ادامه سیاهی میماند یا روشنایی غلبه میکند، هر چند امیدوارم به زودی این بین الطلوعین به روشنایی تبدیل شود.
نگویید حقیقت انقلاب را نمیفهمید، نگویید بار سنگین عبور از این تاریخ را تحمّل نمیکنید، نگویید معنای حضور یک تاریخ برایتان روشن نیست؛ به خدایی که شما قبول دارید داغ انتظار بسیار سخت است. حال که انتظارِ عبور از این شرایط سخت و جانکاه است پس لااقل ما نسل سوختهی تاریخ را که نه در روز هستیم و نه در شب درست بفهمید؛ نسلی که نمیداند کجای تاریخ است، در تاریخ انقلاب اسلامی و روشنایی که در پیش است، یا درتاریخ ظلمانی مدرنیته.
ما ماندهایم که تاریخ، ما را کجا میبرد. قسم به خدای خمینی لحظهای از تاریخ انقلاب بیرون نخواهیم رفت، اما شما را به همان خدای خمینی به ما بگویید انقلاب با جمهوریت به کجا میرسد؟ به ما بگویید در حال حاضر انقلاب خمینی را چگونه باید یافت؟ به ما بگویید انقلاب در نظامی که با جمهوریت به این روز افتاد، کجاست؟ ما را از حسرت دوری انقلاب که سخت بدان دلبستهایم و معنای خود را در آن جستجو میکنیم، نجات بدهید. شما غربت یاران خمینی را در تاریخ امروز نمیبینید؟ آن را به منِ تشنهی دیدن انقلاب اسلامی نشان دهید.
والسلام
باسمه تعالی
جواب: سلام علیکم:
1- فضای سخنان شما زیبایی خاصی دارد و روح گفتمانی و دیالگ ارزشمندی در آن جریان دارد تا خوانندهی آن متن گمان نکند شما حرف آخر را زدهاید و امکان گفتگو در آن جریان ندارد. امیدوارم بنده نیز به همین صورت باب گفتگو را بگشایم تا جنابعالی تصور نکنید خواستهام حرف آخر را بزنم، زیرا معتقدم آن کسیکه میخواهد سخنانی آنچنان کلّی بگوید که همهی سخنها را گفته باشد، راه تفکر را میبندد و اندیشیدن را به بنبست میکشاند. در همین رابطه نیز خداوند به رسول خودf میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر@ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»(غاشیه/ 21 و 22) پس میبینید پیامبر خداf نیز مأمور است عقلها را برانگیزاند تا تفکر به میان آید.
2- اجازه بدهید از «آزادی» که روح و جان جمهوریت است شروع کنم، زیرا آزادی را احساسی میدانم که بشر این دوران خود را بامعنا کرده و احساس آزادی را برای خود از هوایی که باید با آن تنفس کند، مهمتر میداند و لذا میخواهد آن را بهدست آورد. زیرا آزادی یک نوع موجودیت به انسان میدهد و امروز بشر نسبت به این امر به خودآگاهی رسیده یعنی بیش از پیش احساس نیاز به آزادی را در خود احساس میکند و سعی دارد نظام سیاسی خود را بر مبنای آن نوع آزادی که احساس میکند به آن نیاز دارد بسازد و بدین لحاظ نظامهای دیکتاتوری بیش از پیش احساس بیآیندگی میکند و مجبور میشوند با ...