متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی:
با توجه به سوال و جواب بنده در زیر:
"سوال شما:
با سلام با توجه به جواب سوال 11382، بنده می دانم که عالم خارج بدیهیست چون بدون اینکه به وجود ذهنی و وجود خارج از من و ... فکر کنیم بصورت بدیهی و وجدانی همه عالم خارج از من را می فهمند و یقین دارند این عالم خرج از من است، بنده ام همینطور هستم وقتی به این چیزها فکر نمی کنم یا سرگرم کاری هستم هیچگونه فکری آزارم نمی دهد و در یقین کامل هستم، اما مشکل از آنجاست که وقتی این فکر که در سوال 11382 به سراغ من می آید نمی دانم به خودم چه بگویم که این فکر دست از سر من بردارد و چگونه بطلانش را اثبات کنم، چون این فکر بدون دلیل و سمج می آید، آیا سمج بودن این فکر می تواند به دلیل مشکلی در مغز باشد؟ آیا نیاز به داروی روانپزشک هست؟ آیا این فکر از القائات شیطان است؟ در ضمن بنده وقتی این فکر می آید جوابی در حد فهم خودم می دهم که کمی تاثیر دارد مثلا همینکه بدون فکر کردن و وجدانی به عالم خارج از ذهن یقین داریم پس این فکر سوال 11382 باطل است یا همینکه تفاوت خیال یا وجود ذهنی را با عالم خارج از من می فهمم پس این چیزهایی که می بینم و درک می کنم خارج از من است حالا هرچه می خواهد باشد می خواهد خیال یا ساخته ی هرکس دیگری باشد، چیزی که یقین دارم اینه که اینها که می بینم خیال و در ذهن من نیست یا به خود می گویم علت وجودی من پدر و مادرم هستند پس قبل از اینکه من موجود شوم آنها بوده اند پس قبل از وجود من که ذهن من نبوده که بخواهم وجود ذهنی داشته باشم و پدر مادرم را تصور کنم چون وجود نداشته ام یعنی تقدم وجودی پدر و مادرم دلیل بر عالم خارج از من است همینطور وقتی هم که بمیرم همین منوال است و هیچ چیزی نابود نمی شود پس عالم خارج از من ثابت است و خارج از من هم چنان باقیست یا اینکه بصورت بدیهی می دانم خیال یا وجود ذهنی یعنی تصویری از واقعیت پس واقعیتی باید باشد که هرگونه خیالی به آن نسبت داده شود یعنی لفظ خیال بدون واقعیت و بلعکس معنی ندارد پس همینکه خیال را فهمیده ام به ناچار واقعیت را هم فهمیده ام و این دست من نیست چه بخواهم چه نخواهم و چه فکر کنم و چه فکر نکنم واقعیت را درک می کنم و می فهمم لطفا برای حل مشکل اینجانب برای بنده دعا کنید چون معتقدم حل هر مشکلی به دست خداست، خواهشا به بنده طرز فکری آموزش دهید که بتوانم مشکلم را حل کنم و این فکر آزار دهنده را از ذهنم خارج کنم و حل شود
پاسخ:
باسمه تعالی: سلام علیکم: (شخصی) به نظرم بهترین راه، بیتوجهشدن نسبت به آن توهّم است که بعضاً سراغ شما می آاید تا قدرت حضورش کم شود. موفق باشید"
سوال جدید:
بنده می خواستم بدانم چگونه نسبت به این توهم بی توجه شوم، راه بی توجهی به این توهم چیست تا قدرت حضورش کم شود؟
لطفا برای حل مشکل بنده در نمازهایتان دعا کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگوی شما هستم. اینکه در آخرین جواب عرض کردم؛ بهترین راه بیتوجهشدن نسبت به آن توهّم است، یکی از بحثهای مهم در سلوک است که میفرمایند همانطور که نباید بپرسی نور کو؟ و با همین پرسیدنت نور از منظرت در خفا میرود، نباید در امور بدیهی سؤال کنی فقط باید ببینی و احساس کنی. مولوی میگوید:
مشکل کار در این است که آنچه از همه پیداتر است را نمىبینیم. گفت:
چون گهر در بحر گوید بحر کو؟ / وآن خیالِ چون صدف دیوار او.
گفتن آن کو، حجابش مىشود / ابر تابِ آفتابش مىشود.
بندِ چشم اوست هم چشم بدش / عین رفع سدّ او گشته سدش.
چون چشم خود را از حقیقت منحرف کرده است، همان چشمى که باید وسیله رؤیت او شود، حجاب او شده است و همان هوشى که باید وسیله هوشیارى او نسبت به حقیقت شود، مانع شنیدن صداى حقیقت شده است.
بند گوش او شده هم هوش او / هوش با حق دار، اى مدهوش او.
موفق باشید