متن پرسش
سلام استاد عزیز:
1- رابطه نفس با بدن چگونه ارتباطی است؟ آیا نفس توجه شدید به بدن دارد یا با بدن متحد است یا .....، لطفا کمی درباره چگونگی ارتباط نفس با بدن توضیح دهید.
2- لطفا درباره واسطه میان بدن و نفس که روح بخاری است توضیح دهید.
3- آیا متن زیر درباره رابطه نفس و بدن درست است؟
"ملاصدرا و نحوه تعلق رابطه نفس و بدن
از دیدگاه ملاصدرا نفس یا ذهن، وجود عقلی بسیط و یکی از صور در علم الهی است (شیرازی، 1380، ج8، ص428). به نظر وی، نفس جوهری مستقل است که نخست به صورت جسم ظاهر میگردد و آنگاه از طریق حرکت جوهری به نفس نباتی، نفس حیوانی و سرانجام نفس ناطقه انسانی تبدیل میشود (شیرازی، 1380، ج2، ص259). ایشان بر این عقیده است که نفس در آغاز پیدایش خود، صورتی است مادی و به تعبیر خود او «لا شیء محض» است (همان، ج8، ص383)؛ یعنی فاقد مرتبه فعلیت و وحدت است. به عبارت دیگر در آخرین مرحله جسمانیت و اولین مرحله روحانیت قرار دارد. بدین صورت که نه جسم محض و نه روح محض است، بلکه تنها کمال جسم و قوه روح است که در نهایت به تجرد میرسد و از جسم بینیاز میشود: «نفس انسانی از لحاظ حدوث و تصرف مادی است، تصرف او در اجسام مادی است و تعقل ذات خود و ذات جاعل خود در او روحانی است» (همان، ص402). تلقی وی از ماده تا حدی ارسطویی است که آن را بر اساس حکمت متعالیه خود اصلاح کرده است. از نظر او ماده چیزی کدر و پایینترین مرتبه وجود الهی است و اگرچه دارای بهرهای از وجود است اما آن بهره اندک است. بنابراین ماده بر حسب بهره ضعیفی که از وجود دارد، دارای نوعی آگاهی است (اکبریان، 1388، ص65). لذا ماده چیز بیجان و منفعلی نیست، بلکه دارای شعور میباشد.
صدرالمتألهین همچون فلاسفه دیگر، تأثیر مستقیم و بدون واسطه نفس مجرد بر بدن مادی را ناممکن میشمارد. ایشان بیان میکند که هم عالم مجردات و هم عالم مادیات از مراتب وجود هستند. در عالم مادیات، لطافت و عدم لطافت نشانگر مراتب وجود به لحاظ شدت و ضعف است. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که تنها وجود مادی لطیف میتواند متعلق جوهر نفسانی مجرد باشد. واسطهای که ملاصدرا میان بدن و نفس قائل میشود، جوهر لطیفی است که آن را «روح بخاری» مینامد. به نظر وی، واسطه میان هر دو جوهر، یعنی بدن و نفس، از حالت وسط برخوردار است، یعنی نیمه مجرد و نیمه مادی (الشیرازی، 1382، ج9، ص77-74). او همچون فخر رازی و شیخالرئیس معتقد است که روح بخاری از اجزای لطیف و بخاری اخلاط حاصل میشود، حال آنکه اجزای بدن از اجزای غلیظ اخلاط تحقق مییابد. البته، ملاصدرا به سه روح معتقد است که از حیث رقت و لطافت، در سه مرتبه قرار میگیرند. او لطیفترین اجزای اخلاط را روح نفسانی مغزی میداند که پس از آن، روح حیوانی قلبی و در نهایت، روح طبیعی کبدی قرار دارند (اکبری، 1386، ص113). ملاصدرا نفس انسان را ایستا و دارای فقط یک درجه از وجود نمیداند که بیحرکت و غیرقابل تغییر باشد، بلکه آن را دارای رشد و حرکتی در جوهر و ذات خود میداند که روز به روز کاملتر میشود (الشیرازی، 1380، ج8، ص445). از نظر ملاصدرا وجود نفس در عالم عقل، خالص و بدون پوشش است. اما کمالاتی برای او متصور است که دستیابی به آنها برای او جز از طریق تنزل به بدن مادی و کاربرد اندامهای بدن ممکن نیست (همان، ص346). ملاصدرا میگوید چنین امری محال است از اتحاد صورتی عقلی و غیرجمادی با ماده جسمانی بدون وساطت کمال و تغییر تدریجی ماده حاصل شود، از این رو، نفس در آغاز خلقت دنیوی خود از لحاظ وجود، جسمانی و در سطح بدن است (همان، ج3، ص358)، اما قابلیت این را دارد که به صورت صور عقلی درآید، حال آنکه بدن چنین قابلیتی ندارد (همان، ج9 ،ص231). به نظر وی، نفس صورت بدن میباشد و لذا ترکیب نفس و بدن از نظر وی ترکیب اتحادی است (الشیرازی، 1378، ص293).
در نظر ملاصدرا نفس با بدن حادث میشود؛ و این بر مبنای حرکت جوهری معنا مییابد، به این شکل که بدن طی حرکت جوهری دارای نفس میشود و نفس از دل آن برمیآید (اکبریان، 1388، ص106). نقد ملاصدرا بر حکمای مشّاء این است که تعریف آنان نفس را داخل در مقوله اضافه کرده است؛ لذا صورت و یا کمال نفس برای بدن لاحق و عارض به وجود نفس است و نه عین وجود نفس؛ و از همین جاست که ثنویت نفس و بدن پیش میآید. ملاصدرا اضافه نفس به بدن را ذاتی نفس میداند(غفاری، 1389، ص110). وی بزرگترین اشتباه فلاسفه را در مورد نفس این میداند که آنان مقام معلومی برای نفس قائل شده و نفس را امری ایستا میدانند که از ابتدای پیدایش تا پایان یکسان و یکنواخت بوده و دچار تحول و تشئنات گوناگون نمیگردد (الشیرازی،1380، ج8، ص247-243). استاد جوادی آملی در این زمینه مینگارد: در حرکت جوهری کون و فساد نیست، بلکه لبس بعد از لبس است و به همین دلیل، شیء نخست با شیء دوم متحد هستند و شیء اولی در این اتحاد نابود نمیشود بلکه تنها نقص خود را از دست میدهد و نقص یک وصف سلبی است که او را رها میکند و با رها کردن نقص، بدون آنکه هویت خود را که هستی اوست، از دست بدهد با کمال بعدی جمع میشود و همراه با آن کمال یک واحد حقیقی را تشکیل میدهد (جوادی آملی، 1376، بخش2، ج2. ص124).
ملاصدرا درباره ارتباط میان نفس و بدن میگوید:
ارتباط میان نفس و بدن به صورت ملازمت است. البته نه همچون همراهی دو امر اضافی و نه همراهی دو معلول یک علت در وجود که میان آنها ارتباط و وابستگی نیست، بلکه همچون همراهی دو شیئی که به نحوی ملازم یکدیگرند همچون ماده و صورت ... به طوری که هریک نیازمند دیگری است، بدون آنکه دور لازم آید که محال است؛ بنابراین بدن نیازمند همة نفس و نه جزیی از آن است و نیاز نفس به بدن نه از حیث حقیقت مطلق عقلیاش، بلکه به لحاظ وجود متعین و شخصی و حدوث هویت نفسانیاش است (الشیرازی، 1380، ج8، ص438).
پس نفس در عین وحدت خود، جامع همه قوای نطقی، حیوانی و نباتی است. نفس در همه مراتب وجود انسان، حتی در مراتب نباتی و طبیعی آن، سریان و یا به تعبیر دقیقتر، حضور دارد (امید، 1384، ص233).
حرکت جوهری، صدرالدین را بدین نکته رهنمون میشود که روح محصول حرکت جوهری بدن است و بدین قرار بدن و روح رابطهای همچون رابطه درخت و میوه دارند، و همان اندازه که میوه و شاخه به طور طبیعی در کنار هم و باهم زیست میکنند، به همان اندازه، روح و بدن هم از اینگونه ارتباط مهرآمیز با هم برخوردارند. بنابراین روح، محصول حرکت جوهری بدن است (سروش، 1384، ص74)، البته این بدان معنا نیست که روح معلول بدن است، یا متکی و قائم به بدن است، و یا عرضی و صفتی است برای بدن همچون سایر صفات و اعراض بدن، بلکه صورتی است نسبت به ماده بدن:
حق این است که نفس انسانی در حدوث و تصرف جسمانی است، اما در بقاء و تعقل روحانی. تصرفش در اجسام جسمانی است اما تعقلش از خودش و از ذات خالقش روحانی است. عقول مجرد محض، ذاتاً و فعلاً روحانیاند و طبایع جسمانی ذاتاً و فعلاً جسمانیاند (الشیرازی،1380، سفر رابع، باب هفتم، فصل سوم).
ملاصدرا در الشواهد الربوبیه نحوه حرکت انسان از ماده به سوی عقل را در قوس نزول و صعود به وضوح توضیح میدهد. وی وجود را به قوسی تشبیه نموده است که از عقل آغاز شده و بالاخره به عاقل (عقل اول و ذات اقدس واجب الوجود) منتهی میشود و بین این دو، مراتب و منازل متعددی وجود دارد بدین صورت که از عقل آغاز میشود تا به ماده میرسد و بعد از آن در سلسله صعود به صورت معکوس دور میزند و در نهایت به صورت انسانی صاحب عقل و شعور میگردد. پس انسان، صراط و معبری است که بین دو عالم جسمانی و روحانی کشیده شده است (الشیرازی، 1378، ص66). هانری کربن، این جریان تکامل را چنین توضیح میدهد:
انسان شناسی ملاصدرا با نوعی نظریه عظیم مربوط به تکوین جهان و نفس پیوند دارد که عبارتست از هبوط نفس در اسفل السافلین و صعود تدریجی آن تا صورت انسانی، به عنوان نقطه ظهور آن در آستانه ملکوت، و تداوم انسانشناسی در طبیعیات و مابعدالطبیعه معاد (کربن، 1380، ص483).
بنابراین ملاصدرا با تأسیس اصولی مانند اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس، نفس را در ابتدای پیدایش، جسمانی و ترکیب نفس و بدن را اتحادی میداند و نه انضمامی، بنابراین طرح مسأله رابطه نفس و بدن نزد ملاصدرا طوری است که از ابتدا گرفتار ثنویت نمیشود. به نظر وی نفسیت نفس به تدبیر بدن است نه عارض بر بدن، و این به معنی آن است که نمیتوان به نفس نگاهی مستقل و بدون ارتباط با بدن داشت."
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ملاصدرا رابطهی نفس با بدن را اتحاد میداند ولی اتحاد انضمامی که نه موجب عینیت باشد و نه موجب دوگانگی که تدبیر بدن توسط نفس واقع نشود 2- بنده نتوانستم روح بخاری را قبول کنم، معتقدم صِرف نزول نفس به جهت تشکیکیبودن، آن نفس با بدن مرتبط میشود نیاز به واسطهای به نام روح بخاری نیست و فکر میکنم ملاصدرا هم در جمعبندی همین را میفرمایند هرچند بعضاً با زبان قوم سخن میگوید 3- در مورد (جسمانی بودن نفس) متنی خوب و جمعبندی ارزشمندی است. موفق باشید