باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب کاپلستون در تاریخ فلسفهی غرب خود این موضوع را آورده است و بنده در جزوهی «تاریخ فلسفهی غرب» از ایشان اینطور نقل نمودهام:
مى گويد: تفكر وسيله اى است براى يارى به كسانى كه ايمانشان ضعيف است. اينان محتاج راه هاى باريك تر و ناهموارترى هستند كه مردان مقدس از روى آنها به پرواز مى گذرند بى آنكه اعتنايى به آنها بكنند و يا گام در آنها بنهند، اين مردان بزرگ استدلال هاى لرزان بشرى، بلكه در ميان آتش سوزان عشق الهى از هر تزلزل و ترديدى پاك شده اند ... از اين رو مى گويد: «بينش پيدا كن تا بتوانى ايمان به دست آورى، ايمان به دست آر تا بتوانى بينش و خرد بيابى.» چراكه ايمان چيزى نيست جز تفكرِ همراه با تسليم و قبول، كسى كه نتواند تفكر كند ايمان نمى يابد. از اين رو خرد را دوست بدار، ولى بى ايمان بينش به دست نمى آيد و سخن اشعياى نبى درست است كه مى گويد: «اگر ايمان نداشته باشيد بينش نمى يابيد» بينش ايمان را از ميان نمى برد، بلكه استوارترش مى كند. موفق باشید