- باسمه تعالی: سلام علیکم: برای بنده خیلی این حرفها عجیب است. به یاد قضیهای افتادم که مولوی مطرح میکند:
آن يكى مرد دو مو آمد شتاب پيش يك آيينه دار مستطاب
گفت از ريشم سپيدى كن جدا كه عروس نو گزيدم اى فتى
ريش او ببريد و كل پيشش نهاد گفت تو بگزين مرا كارى فتاد
اين سؤال و آن جواب است آن گزين كه سر اينها ندارد درد دين
آن يكى زد سيليى مر زيد را حمله كرد او هم براى كيد را
گفت سيلى زن سؤالت مى كنم پس جوابم گوى و آن گه مى زنم
بر قفاى تو زدم آمد طراق يك سؤالى دارم اينجا در وفاق
اين طراق از دست من بودهست يا از قفا گاه تو اى فخر كيا
گفت از درد اين فراغت نيستم كه در اين فكر و تفكر بيستم
تو كه بى دردى همى انديش اين نيست صاحب درد را اين فكر هين
در راستای افکارِ به درد بخور، موفق باشید