متن پرسش
استاد عزیزم سلام:
ببخشید که چنین سوالی می پرسم می خواهم نظر شما را بدانم
گرگیاس یکی از سوفسطائیان اینگونه برای خود استدلال نموده «انسان، شک ندارد که عدم، عدم است. ولی آن هنگام که این گفته را تصدیق مینماید در واقع به وجود عدم اعتراف مینماید. یعنی عدم، وجود دارد. انسان از سویی دیگر وجود را تصدیق مینماید. از اینرو بین وجود و عدم تفاوتی نخواهد بود. و در نتیجه وجود، موجود نیست.»
به نظر بنده جدای از اینکه وجود از بدیهی ترین بدیهیات است در این استدلال سخیف که سراسر مغالطه است و با ادراک بدیهی به وجود و مفهوم عدم پی به بطلان این به اصطلاح استدلال میبریم و خارج از این فهم بدیهی این استدلال پوچ، سراسر اصل اجتماع نقیضین محال است که هر انسان عاقلی در آن شک ندارد و برای او بدیهیست را نقض کرده، اما بنده مغالطه های آن را طبق منطق در جملات نمی توانم در بیاورم، لطفا مغالطه های او را در این متن برای بنده روشن نمایید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوعی خلطی بین مفهوم و مصداق است. جواب سؤال ۲۴۷۵۱ کمک میکند. موفق باشید