متن پرسش
سلام علیکم:
چگونه شخصیتهایی مثل امام، آقا، شیخ زکزاکی و شهید سلیمانی بعنوان انسان های نمونه مکتب اسلام و اهل بیت توانستند در مدیریت اجتماع مومنین و جامعه خود به توفیق برسند و صرفا به آنها به چشم یک رییس و فرمانده نگاه شود و زیر مجموعه ها و ملتهای آنها آن نوع رابطه رئیس و مرئوس را با ایشان نداشتند و حس نمی کردند مثل رابطه زیر مجموعه ای با مدیر خویش هست بلکه ارتباط قلبی داشته و خود را در تاریخی حاضر دیده و می بینند که این بزرگواران به آن بشارت می دهند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است حتی از امام صادق «علیهالسلام» داریم: «و اذا قامَ القائِمُ بَعَثَ في اقاليم الارض، في كلّي اقاليم رَجُلًا، ثم يَقُولُ لَهُ، عهدُكَ في كفّك، فأذا وَرَدَ عَلَيكَ ما لاتفهمَه و لاتعرفُ الْقَضاء فيه، فَانظُر الي كفّك وَ اعمَل بِما فيها»[1] وقتى قائم قيام كند به هر ناحيه از نواحى زمين كسى را مى فرستد و مى گويد تعهّد و پيمانت - دستورالعمل تو- در كف دست تو است، چون امر مهمّى به تو روى آورد كه تو آن را ندانى و در انجام آن سرگردان شوى به كف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و عمل كن. این یعنی یاران امام همچون بزرگانی که نام بردید خود را در تاریخ حضور امام حاضر مییابند و مطابق روح آن تاریخ عمل میکنند. موفق باشید
[1] - بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵- محمدبن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص ۳۱۹ ..