متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. در پاسخ به دوستانی که گله داشتن از اینکه چرا وقتی کار های روزمره (مثل ایام دانشگاه) غلبه می کند و اندکی از مطالعه فاصله میگیریم (حتی برای بنده به اندازه «یک روز» مطالعه نکردن!) حالات معنوی از بین میرود، گویا دچار کثرات می شویم به حدی که حتی دیگر نفس هم سر نازسازگاری می گذارد و از ما تبعیت نمی کند.
شما پاسخ دادید:
هنر ما آن باید باشد که در فعالیت روزمرّه هم، «دست در کار و دل با یار» باشد.
می شود راه حل عملی هم بفرمایین؟
بنده با خواندن کتاب های شما و بقیه ی اساتید به این ذهنیت رسیدم که ما در این دنیا آمدیم برای یک ماموریت خاص. پس تمام مناسب های این دنیا (اعمم از تفریح و درس و کار و ازدواج و صله رحم و عبادت....) باید به گونه ای باشد که ما را به آن هدف خاص نزدیک کند. این صحبت را از شما خوانده ام که فرمودین: «انسان باید با انسان ها انسان شود» اما استاد چرا با صله رحم من حس می کنم از عالم خود خارج می شوم و از خدا دور می شوم؟ چرا با درس خواندن دچار غفلت می شوم؟ با اینکه تماما سعی می کنم هدف از درس خواندنم برای رضای خدا و خدمت رسانی به خلق خدا باشد؟ و همین طور مناسبات روز مره دیگر. مگر نه این است که قرار است از طریق «زندگی به روش دین خدا» در زمین به خلیفه اللهی برسیم و گام به گام در این مسیر پیش برویم؟ چرا من نمی توانم «کل» زندگی خود را در این راستا قرار دهم؟ من فقط با انجام چند کار خاص احساس رشد و تعالی می کنم (کتاب خواندن، فکر کردن، عبادت کردن، مباحثه کردن با دوستان همفکر، نشست و برخاست با افراد ناتوان و سالخورده، کمک کردن و خدمت کردن به خلق خدا و تا حدی هم بازی کردن با کودکان....)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این کارها که میکنید خوب است ولی ظاهراً بیشتر در جهان محدود خودتان با این کارهای خوب بهسر میبرید. با حضور در جهانی بزرگتر صلهی رحم معنای حضور با انسانهایی است که به نحوی ریشهی فرهنگیمان میباشند. در رابطه با حضور در جهانی گشودهتر، پیشنهاد میشود جزوهی «قرارگرفتن در بودنِ تاریخی خود» که روی سایت هست، مطالعه شود. موفق باشید