سلام استاد: این روز ها دارم دنبال یه حرفی یا سخنی میگردم تا دلم حال بیاد. بالاخره اون حس و حال اربعین ازم گرفته شده دیگه باید بگردم دنبال حال و شوری که بتونم بگم که منم هستم، ولی انگار حق نورانیت خودش رو از من دریغ کرده. به خدا من هم نمی دونم این چه مسخره بازی هست که حالا که با خودم گفتم باید پای کار انقلاب اسلامی وایسیم دارم سر خودم و بقیه در میارم. چرا نمیشه حتی آدم بود؟ سرباز امام بودن پیش کشم باشه. من میدونم شماهم کاری از دستتون بر نمیاد ولی بالاخره باید با یکی حرف هام رو بزنم که، حتی اونم پیدا نمیشه. دیگه نمیشه حتی توی خونه موند. برای همین بابت این سوال ها معذرت میخوام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید نه از بنده کاری بر میآید و نه از دیگری!! مگر اینکه خود هرکس با حضور در تاریخی قرار گیرد که از یک طرف دامِ نیستانگاری و پوچی او را تهدید میکند و از طرف دیگر افق حضور در تاریخ انقلاب اسلامی مقابل او گشوده شده است. در مورد بحث نیستانگاری خوب است سری به ۴ جلسهای که در این مورد عرایضی شد، بزنید https://eitaa.com/matalebevijeh/13805. و نیز سری به سؤال و جواب شماره 36340 بزنید خوب است. موفق باشید