با جمله ای از شما بعد از سالها در رابطه با به خود آمدن بشر جدید، باز عقده دیرینه را گشادم و از خود می پرسم خدایا چطور ممکن است اینهمه لطف تو شامل ما شده. آن جمله این است: (خود باش، تا زندگى باشى) راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه لاى خاكستر روزمرّگى روبه رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟ از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه كردن به عالم درون آشكار مى شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن وقت كه خود را يافتى، مى بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آنكه بيراهه مى رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ايم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یعنی «در بلا هم میچشم الطاف او» و این یعنی «مِنبلَم بیزخم ناساید تنم» و این یعنی «در دهانه آتشفشان باید خانه ساخت و از هر طوفانی استقبال کرد». زیرا خود را در هستی و هستی را در خود یافتهایم. و این همان حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است که بنا دارد همه کاخهای خودبینی و خودرأیی را به لرزه آورد، با عزمی که مجاهدان جهان غزه ذیل لشکر سپاه قدس انجام دادند و ادامه میدهند. موفق باشید