سلام استاد: طلبه درس خارج هستم. خسته ام از بی خاصیتی، هم برای خودم هم در نسبت با دیگران. انگار خیلی چیزها رو میدونم ولی نمیدونم به ظاهر دراز اطلاعاتم ولی خالی از معرفت، نمیتونم با امامم ارتباط برقرار کنم، انحرافات جوون ها رو هم میبینم و نمیتونم کاری کنم. بعضی وقتا میگم کاش میمردم و از این بلاتکلیفی راحت میشدم از طرفی هم دلم برای همسر خوب و بچه هام میسوزه که گرفتار من شدند معمم هستم و علاقه مند به طلبگی و لباس روحانیت ولی کارم فقط شده هر روز مسجد رفتن برای یکسری پیرمرد و پیرزن و برگشتن خونه بدون ثمری. بعضی وقتها انگار میخوام از درون متلاشی بشم وقتی میبینم خدا این همه نعمت و آرامش بهم داده ولی من هیچ کاری براش نمیکنم سرگردونم، نه میدونم چیکار کنم نه از کجا شروع کنم انگار که هیچ ارادهای ندارم خسته ام خسته. تو چاه عمیقی گرفتارم که هر علمی باعث فرو رفتن بیشترم میشه. شدیداً کمک لازمم. استاد همیشه حسرت انسان های موفق رو میخورم ولی من نه اهل دنیا شدم که تو دنیا چیزی داشته باشم نه اهل آخرت «خسرالدنیا والاخره»
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: همین اقامه نماز جماعت و رونقداشتن آن در آن محل، و انس با مردم به عنوان روحانی محل، و سایهای که روحانی محل در محل دارد را؛ نباید ساده گرفت. بخصوص اگر به بهانههایی خردسالان و جوانان را بتوانید با روحانی محل آشنا کنید که نسبت به روحانیت، ذهنیت خوبی داشته باشند، چه خوب است. ثانیاً: بالاخره فضای مجازی در این زمان، میدان خوبی است تا متذکر نکات معنوی که نیاز مردم است باشید. ثالثاً: عمقبخشیدن به معارف الهی بخصوص معارف قرآنی از طریق تفسیری مانند «المیزان» زمینه میباشد تا رجوع مردم به شما جهت استفاده بیشتر فراهم شود. موفق باشید