«بسم رب الزهرا» زندگی و حیات ما در اقبال و ادبار غفلت و یاد امید و بی امیدی خوف و رجا رفتن و ماندن جنگ و صلح ظلالت و روشنایی بودن و نبودن… است که راه خود را در پیش میگیرد و گاه به جریان و سیلان می افتد تا مرز حضور خویش در صحنه های گوناگون حق را به یاد ما آورد و ما را به صداقت در عهد تاریخی مان دعوت کند. ما همه اهل فراموشی و روزمرگی و نسیانیم و خوب میدانیم چه زود توبه هایمان رنگ و بوی قداست از کف می دهد و در تیرگی وجودمان ناگهان با جرقه کوچک یاد و نشان و اشارتی به او، خود را در گمراهی میابیم آری گمراهی... نه آنکه در راه نیستیم بلکه مقصد و غایت و افق اجمالی راه را از یاد می بریم و اعمال و اهداف و کارها رنگ پوچی و بیهودگی میگیرند و تنها از آنها صورت و ظاهری به غایتِ اکنون می ماند. اثر و تاثیر غرض های مدنظر ما می ماند و از یاد میبریم که منزلگه غایت ما نه در تاثیر و پیروزی و فتح است نه در شکست و به هدف رسیدن. ما تنها در صراط خود به مرگ فراخوانده میشویم. راهی که از بودن ها به نبودن ها میرویم تا دوباره بیابیم و خود را در گشودگی هستی و وجود خویش دوباره بیازماییم و جلوه کنیم و بتابیم و دوباره رنگ خاموشی بگیریم و در نبود نورِ راه و مقصد همه چیز را فراموش کنیم تا دوباره بی تاب و بی قرار و گمشده راه او باشیم. ما در هراس و ترس از دست رفتن داشته ها و تعلق هایمان به هر ریسمان پاک و ناپاکی دست می آویزیم و می خواهیم خود را نجات دهیم و امان که هر ریسمان بر فرورفتن بیشتر عمق چاه تاریکی و ترس ما بیفزاید و ما را بی پناه تر کند. آری پناهِ تعلق، عادت و روزمرگی و هرروزگی پناه هر هستی غیر از او… و اما او نه ناظر بیرون نشسته است نه غایب بر احوال ما. اوست که ما را دوباره به خویش فرامیخواند و در پناه خود کنام گرمی مهیای ما میکند و دوباره و چندباره با هجوم حوادث و ابتلائات گوناگون خانه خرابمان میکند تا در راه بودن مان را به یاد مان آورد و دوباره به یاد آوریم که «فَکَأنَّ اَلدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ اَلْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ» دنیا گویا هرگز نبوده است و آخرت و عاقبت... ما میرویم و میرویم تا به آنجا که خود خیال رسیدنش را داریم رسیم که ناگهان خود را گمشده و تنها و دور از پناه او میابیم و میبینیم او در بر ما نیست. ما او را هرگز در یک لباس و جای مشخص و معین تکراری نمی یابیم . ما به دنبال اوییم و او از ما خواهد گریخت و هرچه بیشتر بدویم او تند تر از ما خواهد گریخت آری تنها اوست که ما را فرا خواهد خواند به هر صورت و تجلی و وقت و اراده که خود بخواهد و بداند. ما در راهیم و از آن اوییم و در تاریکی ها و گمراهی ها نیز به سوی او می رویم و تنها چشم انتظاریم تا او بر اسم رحمان و رحیم و قادر و حی و قیوم… خود بر ما رخ بتاباند تا در راه، راه را از سر بگیریم و به سویش بازگردیم. او شنوا و بینای تک تک لحظات و بی قراری و آشفتگی ماست و ماییم که او را در صحنه و لباس صورت نو فراموش میکنیم. آری باید چشم بشوییم و دوباره او را در صورت و تجلی تازه خود بیابیم و از یاد مبریم که او هدایتگر و نویسنده قصه پر پیچ و خم ماست. و ماییم که باید چشم خواندن این قصه را در بند بند لحظات و ایام خود در این دفتر بیابیم که ما همه با هم از آن اوییم و در کثرت راه ها به سوی صراط مستقیم او باز خواهیم گشت چه در غفلت از این بازگشت چه در یاد و خود آگاهی از آن و شاید این گمشده، درکِ تقدیر توحیدی زمانه مان باشد. امید که تاب دل کندن از عطایا و داده هایمان را داشته باشیم تا او را در وسعت دوباره خودش بازیابیم و در گذر ایام و حوادث و صحنه های گوناگون صراط مستقیم انقلاب مان ایمان خود را نو به نو با او بیابیم و تازه کنیم و با ایمان و مناسبات مرده دیروزینمان هرگز به سوگ و عزا ننشینیم. یا حق انتخابات ایام الله انقلاب ما و انقلاب اسلامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یعنی ایمان، این یعنی در راهبودن، و راه را محل توقف ندانستن.
هر کس با استقرار در وجود خویش و گشودگی که در این استقرار نسبت به دیگران برایش پیش میآید ، حکایت گشودگی وجود را در خود احساس میکند و او را به تفکر میخواند، تفکری که چیزی جز نظر به وجود در مظاهر مختلف نیست و این غیر از جمع آوری معلومات زیادی است که ما را در خود متوقف میکند، غافل از آنکه در تاریخی قرار داریم که تاریخ حضور در عالم و آدم است با وسعت دادن خود و یا درک وسعتی که در خود داریم. این است وظیفه امروزین ما و معنایی که باید از خود به میان آوریم. موفق باشید