بسمه تعالی. سلام بر استاد عزیز: ببخشید جسارت میکنم. ۱. در تفسیر شب گذشته در رابطه با «یوق شحّ نفسه» آیه به صورت مجهول است اما حضرت عالی به صورت معلوم ترجمه و تفسیر کردید؛ با مجهول ترجمه کردن فهم چیز دیگریست؛ اینکه فهم میشود که ما نمی توانیم از شحّ تفس در امان باشیم الاّ اینکه ما را در امان بدارند؛ یعنی جز به لطف و عنایت الهی این امکان پذیر نیست. ۲. بیانی از حضرت آقا برایتان ارسال میکنم و سوالی ذیل آن محضرتان مرقوم میدارم؛ «آيا بدون فقاهت می شود اسلام را یاد گرفت؟ نه؛ این اولین نکته ای است که من می خواهم به شما بگویم بدون فقاهت، اسلام را نمی شود فهمید؛ نه فروعش را و نه اصولش را نه اقتصادش را نه سیاستش را نه حکومتش را نه قضاوتش را؛ هیچی. با فقاهت می شود اسلام را فهمید. آن جایی که ما می خواهیم حکومت اسلامی و نظام اسلامی بر سرپا باشد باید با همین روش فقاهت، اسلام فهمیده شده باشد. مرز فاصل بين اسلام شناس و مدعی اسلام شناسی، همین است. آن کسی اسلام شناس است که از طریق فقاهت با متد فقاهت با روش فقامت اسلام را به دست می آورد. باید حوزه های علمیه و متفکرین اسلامی به کسانی که در معرض گفتن یک سخن و قبول مردم قرار دارند و تمام مردم بدانند آن حرفی از اسلام قابل قبول است که با روش فقاهت استنباط شده باشد. مگر بدیهیات اسلام وجوب نماز و وجوب حج و ضروریاتی که در فقه اسلام هست که اینها نه؛ اینها استنباط و اجتهاد و تقلید و این چیزها لازم ندارد؟ و الا آن کسی که از اسلام حرف می زند، فکر اسلامی ارائه می دهد، از اقتصاد، از سیاست، از مسائل کشورداری از مسائل اخلاقی از مسائل شخصی از بقیه امور مسائل بین المللی می گوید. اسلام این را می گوید اسلام این را می گوید. آن کسی می تواند ادعا بکند که اسلام این را می گوید که استنباط کرده باشد. مگر از یک اهل استنباطی او فرا گرفته باشد. اشکالی ندارد. یک آدم اهل استنباط فقیهی گفته باشد دیگری تقلید او می کند اما اینکه بگوید. نظر من این است که اسلام این را می گوید. باید پرسید و آقا جناب عالی این نظر را از کجا به دست آوردید؟ آیا شما از طریق فقاهت بدست آوردید؟ علی الرأس و العین قبول میکنیم یعنی نه اینکه از شما می پذیریم؛ خب اگر درست بود می پذیریم، اما به عنوان یک نظر اسلامی قبول میکنیم میگونیم شما گوینده یک نظر اسلامی هستید، اما اگر گفت: نه آقا من فقاهت مقاهت نمی فهم، فقاهت اینها حرفهای قدیمی است. متن قرآن را نگاه میکنم مطالعه می کنم از قرآن اینجوری می فهمم. فقه نیست، اسلام نیست، حجت بر کسی نیست. این را شما بدانید و این به عهده شما طلبه هاست. طلبه های آینده و طلبه های امروز و متفکرین آینده به عهده شما است. اینی که هر کس از هر جا بلند شود بگوید اما ما از اسلام این را می فهمیم، این قابل قبول نیست مگر می تواند هر کسی بگوید ما از اسلام این را می فهمیم؟ بایستی استنباط کرد. باید دقت کرد، باید با روش فهمید نظر اسلام را و بدون آن نمی شود. این آن نکته اساسی است که من رویش تکیه می کنم لذاست که طلبه ها بایستی روش فقاهت را فرا بگیرند و الا اینی که ما احکام فقهی را بدانیم خب رساله را هم هر کسی یاد گرفت احکام فقهی را می دانند. فقیه نمی شود او که. فقیه آن کسی است که روش فقاهت را بلد میشود. روش استنباط را بلد میشود. یعنی مجتهد می شود. این است که بزرگان ما و گذشتگان ما روی مساله مجتهد شدن افراد تکیه می کردند.۶۴/۷/۹ (این دیدار به صورت عمومی منتشر نشده است) اما شبهه بنده اینست که با توجه به اینکه حضرت عالی فرموده اید روایات فقهی را ملاحضه نکرده اید و به تبع، با فقه سر و کاری نداشته اید؛ در صورتی که روش استنباط اسلام در حال حاضر از فقه بر می آید، شما چگونه تفسیر و شرح احادیث و کتابهای گوناگون را تالیف و تنظیم کرده اید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. ولی عنایت داشته باشید مجهول آوردن یک جمله به گفته اهل ادب به جهت تفخیم و اهمیت موضوع است و اینکه مسئله بزرگتر از آن است که انسان به اراده خود آن را انجام دهد.
و با نظر به همین امر بعضی از مترجمین آیه «من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون» را اینطور معنا کردهاند که: «كسانى كه از خست نفس خويش مصون مانند آنان رستگارانند.» و علامه طباطبایی میفرمایند: راغب میگوید: کلمه شح به معنای بخل توام با حرص است، البته نه در یک مورد، بلکه در صورتی که عادت شده باشد و کلمه یوق که در اصل یوقی بوده، مضارع مجهول از مصدر وقایه است که به معنای حفظ کردن است و معنای آیه چنین است: هر کس که خدا او را از شر تنگ چشمی و بخل حفظ فرموده، در نتیجه نه خودش از بذل مال مضایقه دارد و نه از اینکه دیگران مالدار شوند ناراحت میشود، چنین کسانی رستگارند. و باز ملاحظه میکنید با نظر به همین حساسیت، بعضی آیه مذکور را اینطور ترجمه کردهاند: «هر كس از شرّ بخل نفس خويش درامان بماند، پس آنان همان رستگارانند.» در ترجمه المیزان هست که کسانیکه موفق شده باشند خود را از بخل نفسانی خود راحفظ کنند، چنین افرادی رستگارانند. در نتیجه سخن این است: پس رسیدن به رستگاری مشروط به حفظ نفس از تمام این خصایص اخلاقی بد میباشد. و مهم آن است که به نحوی این موضوع با مخاطب در حین محاوره در میان گذاشته شود.
۲. در مورد تفقه در دین، مهم گزارش اندیشمندان بخصوص علامه طباطباییها میباشد که در تفقه دین مسائل را با ما در میان میگذارند و اتفاقاً کسانی که با روحیه تفقه در دین آشنایی کلی داشته باشند با آن نوع معارف و با روایات و آیات می توانند ارتباط برقرار کنند. بنده هنوز دو سالی را که در خدمت آیت الله آذری قمی موضوع مبانی فقه و روش استنباط را با ما در میان میگذاشتند را به عنوان زیباترین سالهای عمر خود میدانم همانطور که در خدمت آیت الله مصباح، مباحث کلام اسلامی در میان میآمد و بهرههای فراوانی برایمان داشت. موفق باشید