سلام استاد مهربان: بنده ذهن آشفته و بیش فعالی دارم و به این جهت از پارسال به جستجوی مباحث کنترل ذهن رفتم، تا کم کم رسیدم به مکاتب ذن و بودیسم، مباحث ذهن آگاهی در آموزه های بودایی. شبیه کتاب کریشنا مورتی که معرفی کردید. و هرچه درمورد اصول بودیسم بیشتر خوندم دیدم بسیار در مباحث معرفت النفسی به اسلام شبیه هستند، و آموزه های بودا در زندگی روزمره و حتی معنوی بسیار بسیار کاربردی هستن. کتاب های راهبان بودایی رو گرفتم و به توصیه راهب ها مدیتیشن رو شروع کردم. و حقا که طی ۶۰ روز چنان تاثیری در کنترل ذهن و روحم داشت که هیچ چیز نداشت. حتی نمازم رو تازه دارم میفهمم!!! تازه میفهمم تو چه مرداب و طوفان ذهنی داشتم زندگی میکردم و چقدر قبلا بدبخت بودم!! استاد. جایی که من هستم هیچ فرد معتقدی نیست، نمیدونید با چه کسایی دارم نشست و برخاست میکنم. روم تاثیر گذاشتن. استاد شما بهتر در جریان شبهاتم هستید. مگه ما مذهبی ها چه گلی به سرمون زدیم که به بقیه تشویقش کنیم. استاد یه چیزی میگم لطفا دعوام کنید. خیلی از بودیسم خوشم اومده. میخوام بودایی شم! خدایی که معرفی میکنن خیلی زیباست. نحوه عبادتشون خیلی زیباتر از ماست. در سکوت، خداوند رو مستقیما لمس کن. استاد دارم همه چیمو از دست میدم. زندگی دنیاییم خوب شد. بیماریم حل شد. تحصیلم حل شد. روابطم حل شد. و حالا دیگه هیچی از دینم نمونده. خدا هست، بیش از هرموقع دیگه ای، اما دینی نیست. استاد چیزی تا ارتداد فاصله ندارم. خواهشا پدرانه نصیحتم کنید. اول خدا رو لمس کردم تا به سمت شریعتش اومدم برای بیشتر چشیدنش. اما هرچه در شریعت فرو رفتم خدای کمتری باقی موند. جایی رسیدم که حس میکنم برای داشتن خدای خودم باید این بازی های احکام و قوانین رو کنار بذارم. متاسفانه دیگه هیچ معنایی برام نداره. خطرناک شدم استاد. معنویت رو در مذهب نمیبینم. شاید این آخرین پیامم به شما باشه و اگه دیگه نیومدم بدونید اسلام رو از دست دادم. تلاش کردم اما لیاقت فهمش رو نداشتم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمانی که به لطف الهی با بودائیسم و بخصوص با لائوتسه آشنا شدم و نکات او را دنبال میکردم؛ یک دفعه احساس کردم آنچه میخواستم آنجا هست. و نمیدانم چه شد که احساس کردم باید به روایات اهل البیت «علیهمالسلام» رجوع کنم. و از این طریق متوجه شدم، آری! به گفته علامه طباطبایی ما هم همان نکاتی را میگوییم که در اوپانیشادها هست با این تفاوت که مظاهر نهایی آن حضور را میتوان در ائمه «علیهمالسلام» یافت. و اینجاست که بدون جدایی از آن حضوری که بودا و یا لائوتسه متذکر هستند، میتوان به اقیانوس بیکرانۀ انسانیت یعنی علی مرتضی «علیهالسلام» رجوع کرد. رجوع به سیره و سخن آن حضرت و نظر به جانِ جانان که در قسمت اول سؤال شمارۀ 40720 مطرح شد.
حقیقتاً در رابطه با عبور از رنج که در مکتب بودا مطرح است میتوان اندیشه نمود . بنده نیز در این رابطه مطالعاتی داشتهام که موفق به تایپ یادداشتهای آن نشدهام مگر نکاتی که جناب مهاتماگاندی در کتاب « نکاتی از کتاب «این است مذهب من»
https://lobolmizan.ir/leaflet/912?mark=%DA%AF%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C مطرح کردهاند. با اینهمه به نظر میآید حکایت ما حکایت «سفر به سرزمینهای بیگانه برای بازگشت به وطن» است از آن جهت که «آنکه عمری در پی او میدویدم سو به سو/ ناگهانش یافتم با دل نشسته روبهرو». موفق باشید